نویسنده:دکتر طوبى کرمانى
الف: پیشینه طرح تمدنها و علل اقبال به آن
غرب در دوران جنگ سرد به بهانه نفوذ کمونیسم، همه کشورهاى غربى و ضد کمونیسم را زیر چتر واحد خویش جمع و بدین ترتیب حاکمیتى را براى خویش ترسیم نموده بود، اما با برطرف شدن تهدید جدى کمونیسم به صورت فروپاشى شوروى و خارج شدن نظم بینالمللى از حالت دو قطبى مطلق خود، این سؤال گزنده براى سیاستمداران غربى به سردمدارى آمریکا و همچنین برخى اندیشمندان پیدا شد که دوام حاکمیت و سیطره آمریکا به چه طریق دیگرى امکانپذیر است و اکنون چالش جدى در بین کدام گروهها صورت مىگیرد؟ طبیعى است که فروپاشى نظام شوروى به یکه تازى آمریکا در عرصه جهانى انجامید و اوج تجلى این حالت فرعونى را در کتاب معروف «پایان تاریخ» که سقوط نظام شوروى را به معناى پیروزى لیبرال - دموکراسى به طور عام و آمریکا به طور خاص مىداند، مىتوان دید. اما براى تکمیل این پیروزى، نظریهاى اگر چه نه با مبانى نظرى محکم اما از سوى یکى از چهرههاى برجسته آمریکایى به نام ساموئل هانتینگتون تحت عنوان «جنگ تمدنها» مطرح مىشود و سعى مىگردد تا دکترین جدیدى به جهانیان القاء گردد مبنى بر این که:
اولا دشمن جدید و معارض، اسلام است و ثانیا، مفاهیمى چون آزادى، حق انتخاب حکومت، دموکراسى، حقوق بشر، حق انتخاب، برابرى زن و مرد، آزادى بیان و اندیشه که مبانى فرهنگ و تمدن غرب را تشکیل مىدهد جایگاهى در اسلام و در اندیشه دینى مسلمانان ندارد و از نظر مبانى حقوقى و رویکردهاى اقتصادى هم میان اسلام و غرب وحدتى دیده نمىشود و لذا برخورد اصلى در قرن بیست و یکم میان دو تمدن غرب و اسلام خواهد بود. به این ترتیب کاشتن بذر کینه و نفرت همراه با تهدید و خطر و تهاجم اسلامى، در برنامهریزى سیاستمداران غربى یک سیاست جدى مطرح مىشود. وى همچنین معتقد است نظریهاش بر روش شناسى علمى تدوین نیافته بلکه براساس تجربهگرایى تاریخى ( Historical Empisicism) طراحى گشته است و شواهدى چون جنگهاى صلیبى، مناقشه میان اعراب و اسرائیل، تراژدى بوسنى و هرزگوین و ضدیت غرب به ویژه آمریکا علیه ایران اسلامى و موارد دیگر را بیان مىدارد. بدین ترتیب روشن مىشود نظریه برخورد تمدنها از آن رو در غرب مطرح مىشود که پس از فروپاشى شوروى و کمونیسم در اروپاى شرقى چون "پیمان نظامى ناتو" زائد به نظر مىرسید غرب این بار با ترساندن غربیان از اسلام و تمدن اسلامى بتواند همچنان به حیات خود ادامه دهد و حضور ناوگانهاى آمریکا و انگلیس در خلیج فارس را توجیه نماید. در یک کلام در طرح برخورد تمدنها نوعى انگیزه سیاسى نهفته است چرا که با افول ارزشهاى الحادى مارکسیستى زمینه تعارضهاى قبلى منتفى گردیده است، لذا برخى محافل براى حفظ و استمرار جایگاه فعلى خود مایلند مقدمات تعرض دیگرى را فراهم نمایند و آن برخورد ارزشهاى مذاهب سنتى است که در چهارچوب برخورد تمدنها مطرح مىشود.
از اینرو آراء هانتیگتون در حقیقت ابزارى مىگردد در دست جریانهاى سیاسى براى پیشبرد اهداف سیاسى و وسیلهاى مىشود براى تامین منافع و مصالح خاص برخى در عرصه منازعات و رقابتهاى بینالمللى.
اما سؤال این است که پس چرا دنیاى غرب از اعلام سال 2001 به عنوان سال گفتوگوى بین تمدنها، استقبال نمود. قطعا علت اقبال اروپا با آمریکا متفاوت است. اروپا به منظور کاستن استیلا و سیطره آمریکا به این طرح تن مىدهد ولى آمریکا از نگاه دیگرى به قضیه مىنگرد که در ادامه بحثخواهد آمد.
ب: ماهیت تمدن و گفتوگوى بین تمدنها
یکى از واژههایى که بر سر مصداق و تعریف آن مشاجرات دامنهدارى از قرن هیجدهم تاکنون بوجود آمده واژه «تمدن» و به دنبال آن واژه «فرهنگ» است. واژه تمدن نخستینبار در سال 1835 در واژهنامه رسمى فرانسوى به کار رفت. تمدن از ریشه مدن به معناى شهرنشینى و محل تجمع است و خو گرفتن به اخلاق و آداب شهریان و نیز همکارى افراد یک جامعه در امور اجتماعى، اقتصادى، دینى، سیاسى و غیره. در اصطلاح، فرهنگ وجه معنوى و غیر مادى زندگى بشر را تشکیل مىدهد و تمدن به جنبههاى مادى زندگى اطلاق مىشود. از آنجا که انسان علت اصلى همه رویدادهاى تاریخى و تمامى پدیدههاى مربوط به خویش است، تمدن را محصول روح خلاق انسان دانستهاند که با عقل نظرى و عملى خویش اینهمه جلوهها آفریده است و مىآفریند. بنابراین در واقع تمدن شرقى و غربى به بیانى وجود ندارد و تمدن انسانى مطرح است. بدین ترتیب آنگاه که خلاقیتهاى انسانى در شرق و جهان اسلام ظهور و نمود داشته، تمدن شرقى و اسلامى پرچمدار تمدن بوده است و امروز که خلاقیتها، بسترش بیشتر در غرب فراهم است، غربیان خود را متمدن مىنامند و عناصر اصلى تمدن یعنى خط، هنر و موسیقى و نهادهاى اجتماعى.... که امروز به صورت تکنولوژى پیشرفته در غرب شکوفا گشته، غرب را مظهر تمدن موجود ساخته است.
در دانشنامه آمریکایىک Americana The Encyclopedia تمدن بشرى به شش دوره تقسیم شده است که دوره ششم عصر بحران نامیده شده و با قرن بیستم آغاز مىشود و عصر دانش فن، تکنیک و تحولات عظیم صنعتى مىباشد.
بىمناسبت نیست در اینجا بر مبناى این نظریه "اسپنسر" که ظهور تمدن هنگامى امکانپذیر است که هرج و مرج و ناامنى پایان پذیرفته باشد، این سؤال را مطرح نمود که آیا با این دیدگاه، اساسا جهان غرب کنونى را که خاستگاه ناامنى و تعارضات است مىتوان متمدن نامید؟!
و باز بىمناسبت نیست اشاره کنیم اگر تمدن، نیازمند به فرهنگ است و بر همین مبنا، تمدنى مىتواند پایدار و سازنده باشد که استوار بر فرهنگ غنى ملتى باشد، در نتیجه اگر ملتى را از غناى فرهنگىاش خارج سازیم وى را از تمدن شایستهاش محروم ساختهایم و ایجاد خلا در فرهنگ ملتى، مساوق با القاء و تحمیل هر آنچه ناخودى است و روى نمودن به مظاهر و جلوات فرهنگها و تمدنهاى غیرى به شمار مىآید. هانتینگتون نیز با قبول این تعریف که تمدن،فرهنگى است که در طول زمان، تداوم، گسترش و نوآورى داشته تا به یک حیات معقول اخلاقى جدید ارتقاء یافته است، تقسیمبندى اخیر جهان را برحسب تمدن و فرهنگ و نه براساس دولت و کشور مىداند و نتیجه مىگیرد چون در حال حاضر، تمدن صنعتى و مصرفى غرب چارچوب مسلط و دایر و پذیرفته شده و مطلوب در جهان است و از سویى اسلام نیز مدعى و خواهان تمدن سازى است، مىباید انتظار برخورد میان این دو تمدن داشت.
اما قبل از پرداختن به بخش دیگر سخن، باید به این واقعیت اذعان داشت که صرفنظر از این حقیقت که توفیق کنونى مردم غرب مرهون استفاده آنها از علوم و ابتکارات شرقى بوده است و تمدن کنونى فرآیند تکامل پیوسته و مداومى است که از شرق شروع شده، اما متاسفانه در دوران نوعى توقف نسبى تاریخى بر شرق و در فرصتبه دست آمده براى غرب پس از رنسانس و انقلاب صنعتى، علمى و تکنولوژى و فراتر از همه، انقلاب ارتباطات، زمینه یک تمدن به اصطلاح جهان شمول غربى فراهم آمده است که به ظاهر راهى جز گفتوگو و همکارى را میسور نمىسازد، اما نکته آن است که در این تعامل و گفتوگوى فى مابین از آن جا که روند تطورات فرهنگى از تغییرات پى در پى تمدن کندتر استیعنى با وجود ظهور نوع تمدن جهانى، فرهنگها کماکان تنوعات نسبى خود را حفظ کردهاند، حق آن است که صحبت و گفتوگو بین فرهنگها باشد تا تمدنها و باید در گفتوگو روح تمدن را که فرهنگ ملتهاستبه گفتوگو گذاشت زیرا فرهنگ نیازمند یکتانگرى و تمدن نیازمند یکتاسازى است. به نظر مىرسد که در گفتوگوى بین فرهنگها، فرهنگ غنى اسلامى، پیروز میدان است! درحالىکه با تبیین و قرائت جدید غرب از تمدن و پررنگ نمودن آن به عنوان تکنولوژى بیم آن مىرود که جوامع شرقى و بخصوص ممالک اسلامى هشیارى لازم را نداشته باشند در این معادله، برگ برنده را از دست دهند.
مبناى این سخن آن است که فرهنگ مبتنى بر فطرت سالم و نیازهاى درونى است و هر اندازه این مبنا قوىتر باشد انسانهاى آن جامعه، فرهنگىترند. بنابراین هر چه بیشتر ارکان فطرى حقیقت جویى و مبدایابى، نیکى، زیبایى و کمالطلبى و علم جویى بنیان گیرد، فرهنگ ماندنىتر و سالمتر است و از آن جا که این مبانى در دین اسلام بخصوص لایتخلف از ذات انسانى معرفى شده و بر تقویت آن توصیه مىشود، لذا پرداختن دوباره به این مبانى و پالایش آنها، پیروزى دوباره و قطعى تمدن اسلام را نوید مىدهد و به همین مناسبت است که در گفتوگوى بین فرهنگها، پرورش یافتگان حوزه معرفت دینى براى پرچمدارى این گفتوگو شایستهترند، چه در گفتوگوى تمدنها - آن چنان که اشاره شد - تنها، آنچه که بعنوان تمدن غرب پىدرپى بر سر تمدنهاى دیگر کوفته خواهد شد ظواهر تمدن غرب خواهد بود که هجمه نهایى را براى غرب و احیانا پیروزیشان را رقم خواهد زد. بقول «دکتر الکک» استاد دانشگاه بیروت، اکثریت قریب به اتفاق مردم، نمونههاى مادى را مىبینند و بیش از جنبههاى معنوى به آن هم اهتمام مىورزند لذا باید شناسنامه قومى هر جامعهاى را به فرهنگ آن نسبت داد و نه به ظواهر آن زیرا تمدنها غالبا در فراز و نشیباند اما فرهنگها عمدتا ماندگار.
ج: عوامل بازدارنده گفتوگوى بین تمدنها
1 - دریافت غلط کشورها از ایدهها و رفتارهاى یکدیگر که مىتواند منشا بسیارى از سوء تفاهمها شود و زمینه تنش را در میان ملتها و حکومتها فراهم آورد.
2 - عدم تبیین و تعریف هدف گفتوگو و شفاف نبودن آن که به نظر مىرسد بزرگترین مانع این تفاهم باشد.
3 - نظم ناعادلانه جهان که فقر و بیچارگى بخش بزرگى از نوع بشر را رقم مىزند. کتمان شدنى نیست که امروزه ایالت متحده به وسیله شوراى امنیتسازمان ملل به اراده خویش بر گرسنگى و ناامنى و تخریب ملتهایى ادامه مىدهد و تحت نام حقوق بشر هر آنگونه که مىخواهد سرنوشت ملتها را رقم مىزند.
جهانى که 20 % از ثروتمندترین افراد، 85% عایدات جهان را در اختیار دارد، جهانى که مالکیت واحد اطلاعاتى آمریکا و کنترل جریان اطلاعات تنها به غرب این امکان را مىدهد که جهان را آنگونه که خود مىخواهد بسازد نه آن چنان که حق است و با کامیابى از طریق رسانههاى قدرتمند خویش همه سلایق و خواستهاى مردم جهان را به خواستهاى خود نزدیک سازد به گونهاى که جوامع دیگر اساسا این القائات را بیگانه ندانند و بلکه زبان برتر را زبان غرب، موسیقى برتر را موسیقى غربى و آداب و سنن غرب را زیباترین روشها را به حساب آورند، زمین ناهموارى را براى گفتوگو فراهم مىسازد.
4 - اعلام از پیش به اینکه در تمدن اسلامى، نشانى از آزادى، دموکراسى، حق انتخاب و غیره وجود ندارد.
5 - اعلام از پیش که تعارض ذاتى بین تمدن غرب و اسلامى وجود دارد.
6 - طالب جهان وطنى بودن آنهم با یک فکر و شکل مورد پسند غرب.
7 - نادیده انگاشتن و سخیف جلوه دادن آداب و رسوم و باورها و هنر جوامع دیگر و غیر خود را درجه دو دانستن. اینکه مدتى است در نایروبى، کپنهاک، قاهره و پکن و هلند علیرغم فریادهاى جهان اسلام و متاسفانه گاه غفلت و یا تغافل برخى از حاکمان کشورهاى اسلامى از آنچه که در این مجامع مىگذرد، آموزش روابط جنسى به کودکان بدون نظارت والدین صورت مىگیرد یا زدودن و تحریف تعریف خانواده به هر دو نفرى - دو مرد و یا دو زن که زیر یک سقف زندگى مىکنند - در جریان است و قانونى کردن و محترم شمردن فاحشگى و نظایر آن نیز در دستور کار قرار دارد و بیم آن مىرود به تصویب نهائى برسد و آنگاه جزو حقوق بشر گردد، آیا جز این است که دیگران آراءشان به ثمن بخس هم خریدار ندارد؟!
8 - رابطه تمدن غرب و تمدن اسلامى را از مقوله رابطه ابر فرهنگ با فرهنگهاى دون دیدن.
9 - بىخبرى از تحولات درونى جوامع و داشتن درکى ایستا نسبتبه همه چیز.
10 - صلح را ابزار سیاستساختن و با نام فریبنده صلح به هستى دیگران تاختن.
11 - سوداى سیادت جهانى و مرجعیت فکرى جهان را داشتن و از چشمانداز تنگنژادى و قومى به جهان نگریستن و بقول خانم دکتر «ایرمگارد پین» استاد مدرسه عالى آخن، قومگرایان تمام جهان را از دید فرهنگ و تمدن خود مىبینند و مشکل مىتوانند درک کنند که دیگران چگونه مىاندیشند.
12 - راضى نشدن جز به جهانى شدن تمدن و خواستهاى تمدن غرب.
د: شاخصهها و معیارهاى گفتوگو
1 - اصل لزوم شناخت دیگران و آگاهى از مواضع خود و دیگران و شناخت درست از فرهنگها و ویژگیهاى فرهنگها و تمدنهایى که زمینه را براى صلح جهانى آماده مىسازد چرا که در واقع مفاهمه تمدنى مستلزم درک هویت ویژگیهاى هر تمدن و قبول آن هویت است.
2 - بلوغ فکرى متکى بر استدلالات عقلانى در این گفتوگوها.
3 - اصل پذیرفتن وجود آراء و عقائد و فرهنگهاى متفاوت و مبانى و اصول آنها و به رسمیتشناختن تمدنهاى دیگر.
4 - اصل امکان حصول وحدت و دستیابى به مواضع مشترک و پرداختن به امر گفتوگوى تمدنها پس از کشف مشترکات.
5 - اصل آزادى در فکر و اندیشه و انتخاب براى دیگران
6 - اصل احترام به مواضع دیگران
7 - اصل وثوق به رفتارها و تصمیمات دیگران
8 - جایگزینى اصل تعاون به جاى از میدان خارج ساختن قطب مقابل و در نظر گرفتن منافع هر یک از طرفین گفتوگو.
9 - فهم اصل ضرورت گفتوگو بجاى برخورد و تعارض.
10 - افق تمدنها را به سوى هم باز دیدن و ساختن پلى بین فرهنگها.
11 - درک متقابل ارزشهاى مشترک.
12 - داد و ستد اندیشه میان نخبگان فکرى و نه سیاسى براى تبادل آراء و نظرات و شناخت عمیق از میراثهاى کهن و رویکردها و نگرشهاى جدید.
ه: پیشنهادات و هشیارى
ضمن اقرار به اینکه از طریق هم سخنى، حقیقت تازهاى به دست مىآید و ارتباط متقابل را تسهیل مىسازد و پاسخیابى به مسائل مشترک حال و آینده جوامع را آسان مىسازد، ضمن اقرار به اینکه مىتوان شور و آگاهى و طرحهاى نو درافکند و شیوههاى خردمندانهاى براى بهینهسازى روابط بشر ارائه داد و بیمها و امیدهاى آینده بشرى را بگونهاى صمیمى پاسخگو بود، ضمن اقرار به اینکه در این گفتوگو مىتوان ارزشهاى برگرفته از تمدنهاى دیگر را با اصول قانونى و دیدگاههاى فرهنگى خودى سازماندهى کرد که ضمن اقرار به اینکه در مواردى تمدنها با گفتوگو صیقل مىخورند و پالایش مىشوند، اما هرگز نباید هشیارى و بیدارى سازنده - نه منفى - را از نظر دور داشت که بیدارها برنده میدانند، هرگز نباید از هدف احتمالى استیلاى غرب غفلت ورزید، هرگز نباید از یادآورى دیرینه غنى فرهنگى ملى اسلامى خود به نسل موجود غفلت ورزید تا که در برابر تمدن غرب و ظواهر آن بنام فنآورى منفعل شوند، هرگز نباید با ذهنیتخود که «فبشر عبادى الذین یستمعون القول و یتبعون احسنه» است و مورد توصیه اسلام، از حیلههاى احتمالى غرب غافل گشت، هرگز نباید از این نکته که محتمل است غرض از گفتوگو شناختبیشتر تمدن اسلامى و کنترل و مبارزه با آن باشد غافل بود، هرگز نباید بدون مسلح شدن به تکنولوژى گفتوگو، بدون نهادینه کردن جامعه مدنى خویش، بدون دستیابى به شناخت جامع و کامل از خودمان و موقعیتمان و بدون عمق بخشیدن به گفتوگوهاى داخلى وارد مراحل اجرایى گفتوگوى تمدنها شد که بدون این آمادگیها، احتمال و بیم آن مىرود که مغلوب این نامعادله باشیم و جهان غرب به آمال خود که دیکته کردن رسمى داشتهها و مطلوبهاى خویش به دیگران است توفیق یابد.
هرگز نباید در این گفتوگو بدون اعتماد لازم به داشتهها در فرهنگ اسلامى حاضر شد چرا که بقول آقاى دکتر «چاندرا مظفر» استاد دانشگاه مالایاى مالزى، سلطه جهانى غرب را از طریق اقتصاد، تکنولوژى اطلاعاتى، روابط بینالملل و نظامىگرى بر ما اعمال شده است، لذا براى مقابله باید بکوشیم که آن را درک کنیم و در برابرش پایدارى نمائیم و بالاخره هرگز فراموشمان نشود روح تمدن اسلام که به هیچ قوم و نژادى تعلق ندارد و رنگ و طبقه نمىشناسد مىتواند به صورت تمدن برتر و امپراطورى عظیم جهانى معرفى گردد آنگاه که تمدن مقابل ادعاى برترى داشته باشد. مخلص کلام اینکه اگر احتمال مىدهیم قصد استکبار از این گفتوگو مبارزه با تمدن اسلام است مىباید بخوبى این ابزار گفتوگو را به عنوان وسیله مبارزه با جهان استکبار به مسلمین آموزش داد.
مجلات >فصلنامه قبسات>شماره 14