نویسنده: آیت الله محمد تقی مصباح یزدی
اگر کسی واقعاً محبت به خدا داشته باشد ماندن در دنیا بالعرض برایش مطلوب است و این ماندن برای او ریاضت است. محب وصال محبوب را دوست دارد؛ اما اگر محبوب از او فراق را بخواهد خواسته او را بر خواسته خودش مقدم میکند. چون او گفته برو! چند روز فراق او را تحمل میکند؛ اما این فراق برای او سخت است و باید ریاضت بکشد. مومن اصالتاً قرب خدا را دوست دارد و نمیخواهد یک لحظه از او جدا شود. او میخواهد عالیترین قرب را به خدا داشته باشد و چنین قربی در این عالم میسر نیست؛ مادامی که روح تعلقی به بدن دارد و مشغول تدبیر بدن است نمیتواند دائماً غرق در مشاهده و التذاذ از قرب به محبوبش شود. لازمه چنین اشتغالی این است که روح اصلاً به بدن نپردازد و خوردو خوراک بلکه نفس کشیدن را هم فراموش کند. شاید این یکی از مصادیق موت اختیاری است. بنابراین ماندن در دنیا برای او ریاضت است.
پس جواب این سوال که آیا انسان باید مرگ را دوست بدارد یا ماندن در دنیا را، این است که برای اولیای خدا که خالص اند و خیالشان راحت است که وقتی از این جا رفتند مشمول عنایتهای خاص الهی میشوند، قطعاً مطلوب حقیقی و اصیل رسیدن به آن عالم است و ماندن در این دنیا برایشان ریاضت است. امیرالمومنین سلام الله علیه میفرماید: «و الله لابن ابی طالب آنس بالموت من الطفل بتدی امه؛ به خدا قسم انس علی با مرگ از انس طفل شیرخوار به سینه مادر بیشتر است.» یعنی زنده ماندن من ریاضت و بالعرض است و چون خدا دوست دارد این را قبول میکنم، وگرنه اقتضای من این بود که به آن عالمی بروم که بیشتر بتوانم با خدا مانوس باشم.
اما اگر مومنی دوست دارد و در دنیا عمرش طولانی شود، این خواسته اشتباهی نیست. ما چون تقصیراتی داریم و نمی دانیم که آیا جبران شده است یا نه، امید داریم که خدا به برکت نام امیرالمومنین صلوات الله علیه و شرکت در مجالس ذکر آن بزرگوار، به ما عنایتی کند، بلکه توفیق توبه و جبران پیدا کنیم و برای رسیدن به آخرت آماده شویم. درخواست چنین عمری که توام با عبادت و انجام وظیفه باشد مطلوب است؛ اما مطلوبیتش، مطلوبیت ثانوی است؛ یعنی چون باعث آبادی آخرت میشود مطلوب است؛ اما اگر کسی آرزوی عمر طولانی داشته باشد تا بیشتر به اشتباه کاریها ادامه دهد، این مطلوب نیست.
پس سر این که مومن حقیقی باید دوست دار مرگ باشد این است که انس با محبوب و مشاهده تجلیات محبوب و همچنین انس با دوستان شایسته خدا در آن عالم بیشتر میسر است. مرحوم آقا شیخ غلام رضا فقیه خراسانی از علمای بزرگ یزد این حدیث را نقل میکرد که: در بهشت مومنین مشغول التذاذ از نعمتهای الهی اند؛ ناگاه نوری میتابد و فضای بهشت را میگیرد. با دیدن این نور آن چنان حالت ابتهاجی برای مومنین به دست میآید که مدهوش میشوند. وقتی به هوش میآیند میپرسند: این چه نوری بود؟ میگویند: این نور اثر لبخندی بود که حضرت زهرا برروی امیرالمومنین زد. به طفیل یک لحظه زندگی خاص حضرت علی با حضرت زهرا اینها هم متنعم میشوند. آیا اینها دوست داشتنی نیست؟ آیا انسان نباید آرزو داشته باشد که به جایی برود که چنین نعمتهایی دارد؟
محبت اهل بیت علیهم السلام؛ بهترین سرمایه
اما مشکل این است که از کجا معلوم که ما را راه بدهند؟! بیشترین چیزی که مایه امیدواری است محبت اهل بیت است، نه نمازهایمان، نه روزههای مان و نه سایر عباداتمان؛ اینها معلوم نیست قبول شده باشد. ما این محبت را کسب نکردهایم و برای آن زحمتی نکشیدهایم؛ بلکه این هدیهای الهی است. خدا درجات پدران، مادران، اساتید و علما را عالی کند که مقدمات این آشنایی و محبت را فراهم کردند؛ اما خود این محبت هدیهای الهی است و میتوانیم بگوییم: خدایا این محبت را که تو به ما دادی، نشانه این است که اراده خیری در ما هست؛ پس به برکت اهل بیت علیهم السلام ما را هم مورد مغفرت و رحمت خودت قرار بده! ان شاءالله
کتاب خدا
... ثم التفتت الی اهل المجلس، و قالت انتم عباد الله نصب امره و نهیه، و حمله دینه و وحیه، و امناءالله علی انفسکم، و بلغاوه الی الامم حولکم و زعیم حق له فیکم و عهد قدمه الیکم، و بقیه استخلفها علیکم، کتاب الله الناطق، و القرآن الصادق، و النور الساطع، و الضیاء اللامع، بینه بصائره، منکشفه سرائره، متجلیه ظواهره، مغتیطه به اشیاعه؛
خطبه مبارک حضرت زهرا سلام الله علیها به چند بخش کلی قابل تقسیم است. بخش اول آن، حمد و سپاس الهی و شهادت به رسالت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و ضمنا بیان نقش پیغمبر اکرم در هدایت انسانها بود که توضیح آن تمام شد. بعد حضرت مردم را مخاطب قرار میدهند و در ضمن بیان مسئولیتی که به عهده ایشان است اوصافی از قرآن و شمه ای از اسرار کلی قرآن را بیان میکنند. این فرمایشات مجموعا بخش دوم از این خطبه را تشکیل میدهند.
بندگی خدا؛ اولین حق خدا بر ما
انتم عباد الله نصب امره و نهیه؛ حضرت میتوانست به جای «عبادالله» بفرمایند ایها المومنون یا ایها المهاجر و الانصار؛ اما انتخاب «عبادالله» ممکن است نکته اش این باشد که میخواهند از همین ابتدا آنها را متوجه مسئولیت بندگی شان کنند و بگویند: بنده باید مطیع و گوش به فرمان مولاباشد. این طور نیست که شما مستقل اید و هر طور دلتان بخواهد میتوانید عمل کنید و هر کس را خواستید میتوانید سر کار آورید؛ بلکه باید ببینید تکلیفتان چیست.
نصب جمع نصب است به معنای چیزی که جلوی چشم برجسته باشد. نصب علامت هم از همین ریشه است که اهداف مختلفی میتواند داشته باشد؛ گاهی مثل علائم راهنمایی و رانندگی برای راهنمایی در جادهها و خیابان هاست و گاهی در مسابقات برای نشان دادن نقطه پایان است. در قرآن هم به این معنا به کار رفته است آن جا که میفرماید: «کانهم الی نصب یوفضون؛ مردم در روز قیامت آن چنان منتشر میشوند و با سرعت حرکت میکنند که گویا به طرف هدف مسابقه حرکت میکنند.
به دو اعتبار میتوان گفت حضرت مردم را نصب خطاب فرموده اند؛ یکی این که همان طور که هدف مسابقه مورد توجه است و افراد به طرف آن هجوم میآورند، امر و نهی الهی به طرف شما سرازیر شده است و گویا شما خط پایانی برای این امر و نهیهای الهی هستید. قرآن میفرماید: «لتنذرام القری و من حولها؛ ما قرآن را بر تو نازل کردیم تا شهرمکه و اطرافش را انذار کنی»؛ یعنی ایشان مخاطبان اول قرآن هستند. وقتی حضرت میفرمایند: شما نصب امر و نهیها هستید، یعنی شما اولین مخاطبانی هستید که امر و نهیها متوجه شماست. احتمال دیگر این است که نصب به معنای تابلوهای راهنما باشد؛ یعنی شما تابلوهای امر و نهیهای خدا هستید؛ یعنی شما باید امر و نهیهای الهی را به مردم دیگر نشان دهید؛ اما احتمال اول قوی تر به نظر میرسد.
حمله دینه و وحیه؛ شما حاملان دین و وحی الهی هستید. وحی به پیغمبر اکرم نازل شد؛ اما پیامبر محتوای آن را در اختیار شما قرار داد. شما حاملان دین هستید و وظیفه دارید که این امانت را حفظ کنید.
و امناء الله علی انفسکم، و بلغاوه الی الامم حولکم، در برابر این دینی که در اختیار شما قرار گرفته است وظیفه دارید که اولاآن را بین خودتان حفظ و نگهداری کنید؛ یعنی احکام اسلام را در جامعه اسلامی خودتان اجرا کنید و حافظ ارزشهای الهی باشید و ثانیاً باید آن را به امتهای دیگری هم که اطراف شما هستند برسانید.
بعد میفرمایند: در میان شما یک ودیعه الهی قرار داده شده و پیغمبر اکرم آن را به عنوان میراثی در میان شما قرار داده است و آن قرآن است. باید بدانید که برای شناخت امر و نهی خدا، برای تشخیص وظیفه تان و چگونگی عمل به دین و ابلاغ آن باید به قرآن کریم مراجعه کنید.
تبلیغ دین در سراسر عالم؛ واجب کفایی
ما موظف ایم اسلام را بپذیریم و به آن عمل کنیم؛ اما اسلام یعنی چه؟ اسلام یعنی تصدیق و ایمان به حقانیت آنچه که پیغمبر صلی الله علیه وآله آورده است. وظیفه ما این است که به آموزههای اعتقادی اسلام معتقد شویم و به دستورات عملی آن عمل کنیم. اما بعد از 1400 سال و بعد از زحماتی که پیغمبر اکرم و ائمه اطهار سلام الله علیهم اجمعین و علمای بزرگ در طول چهارده قرن کشیده اند، هنوز ما همه وظایف اجتماعی خودمان را نمی شناسیم. اکثراً گمان میکنیم که اگر احکام فردی را یاد گرفتیم و عمل کردیم دیگر تکلیفی نداریم. این طرز فکر باعث میشود که جامعه ما حالت رخوت پیدا کند. در حالی که غیر از تکالیف فردی، تکلیف امر به معروف و نهی از منکر به عهده ماست. ما غیر از این که خودمان باید عمل کنیم باید مواظب دیگران هم باشیم. امر به معروف و نهی از منکر یکی از ضروریات دین و یکی از فروع دین است. اگر کسی در وجوب امر به معروف و نهی از منکر شک کند مثل این است که در اصل اسلام شک کرده است، و اگر آن را انکار کند یکی از ضروریات دین را انکار کرده و این موجب ارتداد است. در قرآن کریم و در روایات درباره این فریضه تاکیدات فراوانی شده است و از آن به عنوان بزرگ ترین فرائض دین نام برده شده است. امام باقر علیه السلام میفرمایند: ان الامر بالمعروف و النهی عن المنکر فریضه عظیمه بها تقام الفرائض؛ بقای سایر فرائض به این واجب بستگی دارد. این اولین وظیفهای است که ما نسبت به دیگران داریم؛ اما وظایف ما به همین جا ختم نمی شود. وظیفه دوم ما این است که این امانت یعنی اسلام را به اهلش برسانیم؛ «ان الله یامرکم ان تودوا الامانات الی اهلها؛ خدا امر میکند که امانات را به اهلش برسانید.» اهل این امانت همه کسانی هستند که به اسلام نیاز دارند. اسلام برای همه جهانیان است (لانذرکم به و من بلغ). این رحمتی است که خدا نازل فرموده تا همه انسانها از آن بهره مند شوند.