مقدمه
خانواده، با دارا بودن پیشینهای به قدمت آفرینش، طبیعیترین نهاد و واحد بنیادین اجتماع است که زندگی اجتماعی از آنجا آغاز میشود و اصلیترین کانون آرامش، تعادل و شکلگیری شخصیت انسانها و نخستین وسیله انتقال مناسب فرهنگ به شمار میآید. امروزه با تغییر اوضاع، خانواده از معناداری افتاده و با بحران پوچی درگیر شده است، به گونهای که نقطه عطف بحران خانواده در دنیای امروز، از دست دادن ارزشهای ذاتی خانواده و روبهرو شدن با مکتبهایی نظیر اگزیستانسیالیسم، مارکسیسم، ماتریالیسم و فمینیسم است. این مکتب نگرش انسان معاصر را نسبت به زندگی دگرگون کرده. (شریفقریشی، 1377: 32) و حتی نظامهای غیرصنعتی نیز با پذیرش دستاوردهای آنها به آفات آنها دچار شدهاند.
در جهان امروز، وسایل ارتباط جمعی با انتقال اطلاعات و شکلدهی افکار عمومی، در توسعه و تغییر فرهنگ و تمدن بشری نقش بزرگی ایفا میکنند، به گونهای که کمتر حادثه و جریان مهم اجتماعی را میتوان یافت که رسانهها در پیدایش و شکلگیری آن هیچ نقش مهمی ایفا نکرده یا دست کم در گسترش، نشر یا کنترل آن سهمی نداشته باشند. در میان رسانههای جمعی، رادیو و تلویزیون از نظر آموزش غیررسمی و الگوسازی، جایگاه ویژهای دارند. تلویزیون به دلیل برد گسترده مخاطبانش، یکی از بهترین وسایل آموزشی و فرهنگی است که امروزه در اختیار کشورها و جوامع مختلف قرار دارد.
تلویزیون به دلیل استفاده همزمان و هماهنگ از تصویر و صدا تأثیر انکارناپذیری بر مخاطبان خود میگذارد و به سبب گیرایی و جذابیتهای خاص خود، نقش و سهم بیشتری در انتقال الگوهای رفتاری و فرهنگسازی دارد. مک لوهان در این باره معتقد است: «تلویزیون ضمن آنکه همه مزایای دیگر وسایل را دربردارد، با افزودن تصویر، قدرت نفوذ فوقالعادهای را به دست آورده است. به عقیده او، تلویزیون میتواند نه تنها در یک کشور، بلکه در سراسر منطقه حتی در یک قاره، جوّی احساس برانگیز پدید آورد». (صبری، بی تا: 90)
در کشور ایران نیز با توجه به آمارهای مرکز تحقیقات صدا و سیما، برای نمونه، در سال 1388، از مجموع 1194 فیلم پخش شده، 80 درصد پاسخگویان دستکم یک سریال را تماشا کردهاند. میتوان گفت از میان رسانهها، تلویزیون همچنان یکی از مؤثرترین نقشها را داراست. معیارهایی همچون میزان بالای تماشای تلویزیون، افزایش کمی شبکههای استانی و تنوع برنامهها و دیگر موارد سبب شده است این رسانه در سطح بسیار کلان در جامعه اثرگذار باشد. دیگر نکته مهم این است که جامعه ایران، بیش از جوامع دیگر به الگوسازی درست، با توجه به مفاهیم دینی میپردازد.
با این حال، نتایج برخی پژوهشها نشان داده است، خانه به جای آنکه به صورت مکانی صمیمانه و عاطفی به نمایش درآمده باشد، به عنوان محل نمایش «روابط ضدیتی» به تصویر در آمده است. در این فضای ضدیتی ناشی از رفتارهایی چون اعتراض دایم زن به شوهر و فرزندان، رفتارهای اعتراضی مادر بیشتر متوجه دختران و رفتارهای همدلی او بیشتر متوجه پسران خانواده است. فرزندان در برابر والدین، مطیع و فرمانبردار به تصویر در نیامدهاند. همدلی و حمایت و پشتیبانی اعضای خانواده، بیشتر در حیطه رسیدگی به مسائل «جسمانی و سلامت و تغذیه» است. (الیاسی، 1386، ج1: 139)
با مرور پژوهشهای صورت گرفته در این حوزه مطالعاتی میتوان دریافت که در مورد موضوع عام پژوهش حاضر؛ یعنی «خانواده»، با ادبیات غنی و گستردهای روبهرو هستیم که در چند رشته علمی از جمله جامعهشناسی و روانشناسی، شرح و بسط یافته است.
حال آنکه درباره موضوع خاص این پژوهش؛ یعنی «خانواده مطلوب اسلامی از منظر کارشناسان، با تأکید بر روابط اعضای خانواده و رسانه» که صرفاً رویکرد خاص اسلامی را در نظر میگیرد، برخی پایاننامه و پژوهشهایی چون صفورایی پاریزی (1387)، کریم نظریزاده، (1382)، احمدی (1378)، کوراسونلو (1379)، حسینی (1379)، یونسی (1388)، رضایی طالشی (1379)، نوری (1381)، صفایی (1384)، طالبی (1389)، میرساردو (1384) و همچنین مقالاتی از جمله بستان (1388)، حسنی کبوترخانی (1386)، فقیهی (1385) و نعمتی انارکی (1388) میتوانند هم عرض یا نزدیک به اهداف این مقاله باشند. بنابراین، آنچه در این میان مغفول مانده، این است که هیچ یک از پژوهشها تا به حال به صورت مستقیم از نظرهای کارشناسان و صاحبنظران حوزه دین و خانواده در مورد روابط خانواده اسلامی بهره نگرفته است.
در این مقاله تلاش شده است با تمرکز بر سخن کارشناسان، این مسئله واکاوی شود که «چه شاخصهایی را برای خانواده مطلوب اسلامی میتوان در نظر گرفت؟ کلیترین مشکلات خانوادههای امروز چیست؟ عملکرد رسانه در این زمینه چگونه بوده است؟» با پاسخگویی به این پرسشها میتوان شناخت کلی از روابط اعضای خانواده مطلوب اسلامی و عملکرد رسانه به دست آورد.
مبانی نظری
الف) رویکرد دینی
مراد از دین در این گفتار، دین رایج در ایران یعنی اسلام است که به عنوان مکتب راهنمای اندیشه و عمل انسانی مورد نظر است. دین عبارت است از مجموعهای از گزارههای حقیقی و واقعنما درباره جهان و انسان و نیز مجموعهای از آموزههای دستوری و ارزشی که برای تنظیم مناسبات انسان با جهان و انسانهای دیگر (به ویژه در نهاد خانواده) از طریق پیامبران از سوی خدا تنزیل، یا به تنفیذ وحی، به وسیله عقل سلیم آدمی دریافت شده است. (رشاد، 1379: 206)
این آموزهها به وحدت فرد و جامعه نظر دارد، به گونهای که با توجه به اهم و مهم مسائل، گاه حق جمعی بر فردی و گاه حق فردی را بر حق جمعی مقدّم میدارد. ازاینرو، با توجه به رویکرد دینی برای شناخت ارزشهای حقیقی رفتار اعضای نهاد مقدس خانواده، در مبانی نظری به «فطرت» آدمی که برساخته از «صفات» ذاتی او و «حالات» برخاسته از آن صفات است، توجه میشود.
نظریه فطرت در تحکیم خانواده
نظریههای خانواده، به ویژه نظریههای جدیدی همچون نظریه توسعه خانوادگی، نظریه دوره حیات خانوادگی، نظریه انتقال نقش و نظریه گزینش عاقلانه به پیشرفتهای ارزشمندی در زمینه توضیح چگونگی فرایندها و کنشهای متقابل خانوادگی دست یافتهاند. با این حال، اما به نظر میرسد در پاسخ به برخی پرسشهای اساسی درباره چرایی استحکام و فروپاشی خانواده، موفقیت لازم را کسب نکردهاند.
بستان (1388) در مقالهای با عنوان «تبیین بیثباتی خانواده با تکیه بر نظریه استاد مطهری رحمه الله » به تبیین نظری عوامل بیثباتی خانواده میپردازد و میکوشند الگوی نظریهپردازی اسلامی را با الهام گرفتن از آموزههای اسلامی و «نظریه فطرت» استاد مطهری متفکر اسلامی ارائه دهد. بر اساس ینش اسلامی، هر انسانی از هنگام تولد با فطرت الهی و گرایش به خداشناسی قدم به عرصه زندگی میگذارد. ساختار وجودی انسان به گونهای است که او را به سوی خدا هدایت میکند و در این میان، تفاوتی بین مسلمان و غیر مسلمان وجود ندارد، بلکه همه انسانها در آغاز زندگی، از استعداد خاصّی برای حقیقتجویی و رسیدن به کمال بهرهمندند.
به فرموده پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، «کلُّ مولود یولَد علی الفطرهِ؛ هر نوزادی با فطرت خدایی زاده میشود.» (
الكافي (ط - دارالحديث)، ج3، ص: 35
) به همین مناسبت، به آن «نظریه فطرت» میگویند. (بستان، 1388: 91) بر اساس این نظریه، زن و مرد به معنای «نوع خاص آفرینش» دارای ویژگیهای طبیعی متفاوت هستند که مجموعهای از حقوق طبیعی متفاوت را برای آنان رقم میزند، (مطهری، 1369: 180) به گونهای که آن نوع خاص آفرینش در پیدایش و تداوم نهاد خانواده نقش اصلی را دارد. این نظریه، سه دسته از عوامل را در اتحاد و ثبات خانواده مؤثر میداند که این عوامل با تفکیک عوامل اولیه، ثانویه و عوامل پشتیبان مطرح میشوند.
1. عوامل اولیه اتحاد خانوادگی
بر اساس نظریه فطرت، مهمترین عامل پیدایش و ایجاد هر خانواده، «تفاوتهای جنسی» طبیعی است که نقش اصلی را در همبستگی و وحدت زن و مرد در خانواده ایفا میکنند. نظریههای استاد مطهری مبتنی بر این اندیشه است که تفاوتهای ناشی از قالب یا جلوههایی از نیازهای جنسی و عاطفی متقابل زن و مرد، «عوامل اولیه» اتحاد خانوادگی به شمار میآیند و با مصداقها یا معرّفهایی از این دست شناسایی میشوند:
ـ گذشته از تفاوت قابلیت تولید مثل در مرد و زن، مرد، درشتاندامتر و زن، کوچکاندامتر است.ـ مرد، خشنتر و زن، ظریفتر است. صدای مرد کلفتتر و خشنتر و صدای زن نازکتر و لطیفتر است.ـ مرد بنده شهوت خویش و زن در بند محبت مرد است.ـ مرد خواهان تصاحب شخص زن و زن خواهان تسلط بر مرد از راه تسخیر قلب اوست.
ـ زن از مرد شجاعت و دلیری میخواهد و مرد از زن، زیبایی و دلبری که صفاتی مانند میل زنان به خودآرایی و همچنین غیرت در مردان از پیآمدهای همین تفاوتهای طبیعی دو جنس است. (مطهری، 1371: ج 19: 436)بر اساس مستندهای پژوهشی جرج گیلدر نیز مشخص شد مردان و زنان از زمان تولد بسیار با هم تفاوت دارند و در حوالی سن بلوغ، مردان کاملاً با زنان تفاوت مییابند. از این زمان به بعد، بدن مرد فقط پر از انرژیهای تعریف نشده است و همه این انرژیها نیازمند هدایت فرهنگی هستند.
زنان با چنین آشفتگی بیولوژیکی روبهرو نمیشوند؛ زیرا خیلی زود آگاه میشوند که دارای ظرفیت معجزهآسایی برای به دنیا آوردن انسان زنده دیگری هستند. (گاردنر، 1386: 87) ازاینرو، زنان از نیروی مهارکنندگی برای کشاندن مردان به درون الگوی زادآوری خود به وسیله ازدواج و تشکیل خانواده برای مهار انرژیهای آنان برای آینده بهره میگیرند. (همان: 88) در واقع، اگر وجود برخی عوامل اجتماعی و فرهنگی برای هدایت مردان به سوی اهدافی والاتر از خودشان و میل نفسانیشان نباشد، در بسیاری از جوامع انسانی، مردان به طور قابل ملاحظهای، بیشتر مستعد دست زدن به اعمال پست و غیر مسئولانه شهوانی هستند.
2. عوامل ثانویه اتحاد خانوادگی
عوامل ثانویه از عوامل اولیه ناشی میشوند. این عوامل بر رفتارهای نهادینه شدهای مبتنی هستند که از یک سو، در ویژگیهای فطری زن و مرد و از سوی دیگر، در عوامل اجتماعی و فرهنگی جامعه ریشه دارند. به این معنی، شکلگیری هویت جنسی و نقشهای جنسیتی، نه تنها به علل بیولوژیکی، بلکه با شرایط فرهنگی خاص جامعه او نیز ارتباط دارد. جامعه از طریق تظاهرات فرهنگی، رسوم، قراردادها، قوانین و تشکیلاتش، به طور جدی و ضمنی، موقعیت فرد را در جامعه مشخص میکند.
ازاینرو، تقسیم کار جنسیتی در خانواده، سرپرستی مرد در خانواده و ترک روابط جنسی آزاد، مهمترین عوامل ثانویه قلمداد میشوند. در ضمن، تأثیر عوامل ثانویه بر اتحاد خانوادگی از طریق دو سازوکار «فراهم کردن زمینه ارضای نیازهای جنسی و عاطفی متقابل زن و مرد» و «تقویت و تشدید نیازهای جنسی، عاطفی و معیشتی متقابل زن و مرد» صورت میگیرد.
3. عوامل پشتیبان اتحاد خانوادگی
منظور از عوامل پشتیبان، عوامل انگیزشی یا بازدارندهای است که خاستگاه طبیعی ندارند، بلکه جنبه تربیتی و محیطی دارند و در جهت تقویت پیوندهای خانوادگی عمل میکنند. البته برای ایفای هر چه بهتر این نقش باید با عوامل طبیعی اولیه و عوامل ثانویه هماهنگ باشند. آگاهیبخشی، تربیت اخلاقی، تدبیرهای حقوقی و کنترل اجتماعی از مهمترین عوامل پشتیبان به شمار میروند که هر کدام شاخههای متعددی دارند. استاد مطهری در بعد آگاهیبخشی به چند مورد آموزش حقوق خانواده؛ آموزش تفاوتهای طبیعی و آموزش مهارتهای ارتباطی به همسران اشاره میکند. (بستان، 1388: 95)
4. تبیین بیثباتی خانواده
ریشه بیثباتی خانواده را باید در انحراف از خواهشهای فطرت انسانی یا فطرتگریزی در سه سطح احساسات فردی (عوامل اولیه)، کنشهای فردی زن و شوهر (عوامل ثانویه) و برخی عوامل پشتیبان (آگاهیبخشی، حقوق، تربیت اخلاقی و کنترل اجتماعی) جستوجو کرد.
فطرتگریزی در سطح احساسات فردی، قابلیت و گستره وسیعی ندارد؛ زیرا ویژگی طبیعی و زیستشناختی تفاوتهای زن و مرد، خصلتی نسبتا ثابت و تغییرناپذیر به آنها بخشیده است. فطرتگریزی در سطح کنشهای فردی زن و شوهر از جمله تقسیم کار جنسیتی، مشارکت زنان در تأمین مخارج خانواده، قدرت ریاست مرد در خانواده و گسترش روابطجنسی در خارج از چارچوب ازدواج به چشم میخورد که این پدیده، از طریق کاهش نیاز جنسی و عاطفی زن و شوهر به یکدیگر در بسیاری از جوامع امروز سبب وارد آمدن این آسیب به ثبات خانواده شده است.
در نهایت، فطرتگریزی در سطح عوامل پشتیبان، یکی دیگر از عوامل تضعیف خانوادههای امروزی است. استاد مطهری، یکی از عوامل اساسی بیثباتی پیوندهای خانوادگی را افکار مخرب و بیاساس برخی فیلسوفان میداند که به عمق فلسفه زندگی خانوادگی پی نبرده و آن را تنها از دریچه اقدام دو فرد به تأسیس یک شرکت در زندگی، برای بهرهمندی بیشتر از مواهب و لذات زندگی دیدهاند. (مطهری، 1378: 32) بر پایه آنچه گذشت، میتوان مدلی تلفیقی را برای نظریه فطرت ترسیم کرد:
ب) رویکرد رسانهای
در تبیین چگونگی اثرگذاری رسانهها، به نظریه یادگیری بندورا میتوان اشاره کرد. در نظریه یادگیری بندورا1 (1977) بر عواملی چون تقلید، تقویت، تقویت جانشینی، یادگیری اجتماعی و تبادل اجتماعی تأکید شده است. (معدن دار، 1389: ج1: 157) تقویت سه نقش عمده را در یادگیری ایفا میکند. نخست آنکه رسانه میتواند به تقویت رفتار درست کمک کند.
دوم اینکه نقش یک مشوّق «انگیزشی» را برای تبدیل یادگیری به عملکرد دارد. سوم آنکه آنچه از راه مشاهده آموخته شده است، پنهان باقی میماند تا اینکه مشاهدهکننده، دلیلی برای استفاده از آن بیابد. (هرگنهان، 1385: 365) مانند معیار عملکردی در مورد اخلاق، والدین معمولا قواعد اخلاقی را سرمشق کودکان خود قرار میدهند و کودکان، سرانجام آنها را درونی میسازند.
پس از آنکه معیارها درونی شدند، تعیین میکنند که کدام رفتارها (یا افکار) نهی شوند یا نشوند. دور شدن از معیارهای اخلاقی سبب ایجاد تحقیر خود میشود که تجربه مطبوعی نیست. بنابراین، فرد بر اساس معیارهای اخلاقی خودش عمل میکند. بندورا میگوید: «انتظار سرزنش از خود برای انجام رفتاری که از معیارهای شخصی عدول میکند، یک منبع انگیزشی فراهم میآورد که در حضور عوامل تحریکی دیگر، رفتار فرد را در چارچوب معیارها نگه میدارد. هیچ تنبیهی به اندازه تحقیر خود زیانبار نیست.» (همان: 371) در واقع، نقش رسانههای گروهی در توسعه فرهنگ باید در حفظ و حراست هرچه بیشتر از هویت دینی و تحکیم مبانی معنوی و اخلاقی آن باشد.
هدفهای پژوهش
1. شناخت ارزشهای رفتاری خانواده مطلوب از منظر کارشناسان اسلامی؛2. بررسی عملکرد صدا و سیما در حوزه روابط متقابل اعضای خانواده از منظر کارشناسان.
پرسشهای مطرح شده در مصاحبه با کارشناسان
٭ بر اساس معارف اسلامی، روابط زن و شوهر با یکدیگر چگونه باید باشد؟(روابط متقابل زن و شوهر، حقوق و تکالیف هر یک از آنها نسبت به دیگری کدام است؟- به نظر شما کدام یک از این حقوق و تکالیف در جامعه امروز کمتر رعایت میشود؟ چرا؟ـ آیا برخی احکام اسلامی درباره رابطه زن و شوهر (مانند داشتن اذن خروج از منزل و ...) با توجه به تغییر الگوهای حضور زن در جامعه و اشتغال بسیاری از زنان در بیرون از منزل و استقلال اقتصادی آنان، پاسخگوی شرایط فعلی خانوادهها خواهد بود؟)
٭ بر مبنای منابع اسلامی، والدین درباره شیوه ارتباط با فرزندان خود باید چه نکاتی را رعایت کنند؟
(آیا تفاوتی در شیوه ارتباط پدر با فرزندان با شیوه ارتباط مادر با فرزندان ذکر شده یا حوزه و موضوعهای ورود هر یک از والدین به مسائل، مشخص شده است؟)
٭ منابع اسلامی چه نکاتی را برای ارتباط با والدین، به فرزندان توصیه میکنند؟
( به نظر شما کدامیک از موارد ذکر شده، در جامعه امروز کمتر رعایت میشود؟)
٭ گسست نسلی موجود در جامعه امروز و روابط نامناسب والدین و فرزندان در برخی خانوادهها را بیشتر ناشی از رعایت نشدن کدام موارد ذکر شده میدانید؟
٭ عملکرد رسانه ملی ـ به ویژه در بخش سریالهای تلویزیونی ـ را در موضوع روابط اعضای خانواده چگونه ارزیابی میکنید؟
(به نظر شما، سریالهای تلویزیونی، بیشتر در انتقال ارزشهای روابط اعضای خانواده مؤثر بودهاند یا ضد ارزشهای آن؟ کدام موارد (سریالها و رفتارها) به طور مشخص در ذهن شما مانده است؟
ـ چه راهکارهایی برای انتقال ارزشهای روابط اعضای خانواده از طریق رسانه ملی پیشنهاد میکنید؟)
روش پژوهش
این پژوهش با روش کیفی مصاحبه عمیق صورت گرفته است. در این پژوهش، جامعه آماری به معنای رایج در پژوهشهای کمّی وجود ندارد. از آنجا که این روش، روشی کیفی است، ده تن از کارشناسان دینی که سابقه یا تألیفاتی در زمینه خانواده اسلامی داشتند. به عنوان نمونه انتخاب شده، سپس بر اساس پاسخها (یافتهها)، بحث حاضر مقولهبندی و تحلیل گشته و در نهایت، از آن نتیجهگیری شده است.