25 آبان 1396, 0:22
روزنامه خراسان
دکتر سید یحیی عظیمی- از واقعهٴ کربلا که در سال 61 هجری اتفاق افتاد تاکنون، تحلیل گران از زوایای مختلف این رویداد را تبیین کرده اند. سؤال اساسی در تحلیل واقعه کربلا این است که چرا عده ای چنین حادثه ای را رقم زدند؟ و اساساً چه عواملی در شکل گیری آن رخداد نقش داشته است؟ و کسانی که تن به زعامت امام حسین (ع) ندادند و کمر به قتل حجت خدا بستند به دنبال چه چیزی بودند؟
با توجه به این حقیقت که خداوند عادل، اعمال و رفتار هر فردی را به طور جداگانه در کفهٴ ترازوی عدالت می سنجد و هر فردی دقیقاً همان چیزی را که کاشته، برداشت می کند و برداشت ها هم متناسب با آورده های فرد است؛ منطقی به نظر میرسد که از دریچهٴ علم روانشناسی به رفتار افرادی که در جبههٴ مقابل امام حسین(ع) قرار داشتند نگاه کنیم تا به یک معیار سنجش کلی در شناخت و تحلیل رفتار آن ها و امثال آنان در عصرهای مختلف برسیم. در حوزهٴ علم روانشناسی و از نظر روان تحلیل گری، فرد به ویژه در مرحلهٴ آغاز زندگی به شدت تحت تأثیر و سلطه "اصل لذت" قرار می گیرد. اما همان کودک برای اجتماعی شدن و زندگی در جامعه، کم کم باید به "اصل واقعیت" توجه کند تا در این سیر تکاملی، به درستی به الزامات زندگی و قواعد اجبارآور اجتماعی تن بدهد.ولی به دلایل مختلفی "من" بسیاری از افراد در این روند به شکل طبیعی رشد نمی کنند تا جایی که فاصلهٴ بین اصل لذت طلبی و اصل توجه به واقعیتهای اجتماعی آنان بسیار زیاد می شود. به تبع هرچه آمال خواهی مبتنی بر اصل لذت طلبی افراد بیشتر شود به همان میزان، عطش آنان در سراب های دنیای مادی کشنده تر خواهد شد. ماندن در باتلاق اصل لذت طلبی همان چیزی بود که دشمنان امام حسین(ع) گرفتار آن شده بودند و آنان به دلیل دنیاطلبی نتوانستند دامنهٴ اصل لذت طلبی خود را محدود یا سرکوب کنند. از سوی دیگر وقتی تعارض میان میل به لذت طلبی و اصل واقعیت اجتماعی پیش آید و شخص نتواند این تعارض را حل کند، به دلیل "ناکامی" دچار آسیب های فراوانی از قبیل انتقام جویی، پرخاشگری، خشونت، تجاوزطلبی، جنگ و ... خواهد شد. با این نگاه، در بررسی حادثهٴ کربلا و در جبههٴ باطل با دو گروه از افراد روبه رو می شویم، گروهی که من وجودی آنان چنان کوچک شده بود که قادر نبودند چشم خودشان را بر روی واقعیت ها برای شناخت امام حسین(ع) و درک حقیقت باز کنند؛ به همین دلیل دستورات رهبران خود را بدون چون و چرا پذیرفتند و اجرا کردند. از طرفی دیگر در همان جبهه، رهبرانی بودند که من وجودی آنان با خود شیفتگی، منیتطلبی، سلطه جویی، زورگویی به زیردستان، تحجر فکری، اقتدارطلبی رشد غیرمتعارفی کرده بود. به گونه ای که آنان به جای دیگر دوستی، بنده نفس خویش شده بودند و به هیچ عنوان هم حاضر به پذیرش امامت امام حسین (ع) نمی شدند. در واقع در جبهه ٴ مقابل امام حسین(ع) رهبران و پیروانی قرار داشتند که هرگز موفق به شناخت خود در نظام هستی نشدند و در نهایت آن جنایت فجیع را در تاریخ رقم زدند و اگر واقع بینانه به رویداد کربلا نگاه کنیم بدون تردید این حکایت دنباله دار همچنان تا وقتی که گروهی به شدت دچار "عقده ٴ کهتری" و عده قلیلی مبتلا به خود بزرگ بینی باشند در تاریخ بشریت جریان دارد و افراد خودشیفته با پیروان کوته فکر و من های مشکوک سرکوب شده و مهار نشده برای تعقل گرایی، آزادی، آزادگی و دینداری انسان ها در تمام عصرها و نسل ها خطرآفرین خواهند بود.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان