11 بهمن 1396, 12:20
به اهتمام نظریه عرفی شدن دین یا فقه، یک اندیشه وارداتی و کپی برداری روشن از بستر اصلی این اندیشه در غرب مسیحی است که به هیچ وجه با اسلام و جامعه اسلامی سازگار نمیباشد. مفهوم نخست از عرفی شدن عبارتست از 1- عقلانی شدن باورها، 2- عقلایی شدن احکام رفتاری. نهایتا بواسطه این نظریه، از حقیقت و گوهر و حتی پوسته و صدف دین نیز چیزی باقی نمی ماند.
سکولاریسم یا عرفی شدن دین: مفهوم دوم از عرفی شدن «عبارتست از افتراق ساختاری میان ساخت سیاسی، از نهاد دین و به عبارت دیگر، عرفی شدن به این معناست که نهاد دین که در اعصار گذشته دارای کارکردهای گوناگونی بوده به علت پیچیده شدن مناسبات زندگی اجتماعی و تخصیص نقشها همچون سایر نهادها متمرکز شده و وظایف خود را واگذار میکند».(مجله کیان، شماره24، ص 19) عوامل و زمینههای بروز سکولاریسم در غرب را برشمرده و گفتیم که اینها یک رشته عوامل و بسترهای مناسبی بود که ایده «سکولاریسم» را پدید آورد و زادگاه این عوامل و تاثیرگذاری آنها مربوط به جهان غرب و آیین کلیسا است و هیچ یک از این عوامل در آیین اسلام و محیط دینی و علمی اسلامی وجود نداشته و اکنون نیز ندارد. طبعاً با فقدان چنین بستر، چنین فرزند نامشروعی نیز در شرق اسلامی چشم به جهان نخواهد گشود. ولی جای تاسف است که گروهی این نتیجه ناپسند را از بستر خود جدا کرده و میخواهند آن را بر بستر اسلام تحمیل کنند و با برداشتهای غیر صحیح از یک رشته تعالیم دینی ایده «جدایی دین از سیاست» از روز نخست، یا به صورت تدریجی را، بر اسلام تحمیل مینمایند. هر نوع داوری صحیح درباره هر آیینی بالاخص اسلام، بستگی به این دارد که پیش از هر مرجعی، به خود آن، مراجعه کنیم و با بررسی جهات مختلف آن، به پاسخگویی بپردازیم. اکنون میخواهیم صحت و سقم «سکولاریسم» و یا عرفی شدن دین را با منابع اصیل اسلامی مانند قرآن و حدیث در میان بگذاریم، هرگاه پاسخ در این مرحله کاملاً منفی باشد دیگر تحمیل عقیده بر نظامی که خودش نافی آن عقیده است، کاملاً امری نامعقول میباشد.
«سکولاریسم» آن است که دین از متن جامعه، به گوشه خانه و مسجد برود و دست دین در تقنین و قانونگذاری و اجرای احکام الهی و داوری در کشمکشها، کوتاه شود، و دین جز یک رابطه معنوی فرد با خدای جهان، مفهوم دیگری نداشته باشد. چنین تفسیری از دین که با سکولاریسم هماهنگ است، مورد پذیرش آیین اسلام نیست، زیرا، قوه مقننه در دو مرحله (تشریع احکام به وسیله وحی و تبیین جزئیات به وسیله فقها) و قوه مجریه که از آنِ آمران به معروف و ناهیان از منکر است و قوه قضائیه که کار آن فصل خصومتها به وسیله آگاهان از قوانین قضائی اسلام میباشد، جزء متن اسلام بوده و از پیکره آن جدا نمیباشد و آیات و روایاتی که پیرامون این سه قوه وارد شده نافی سکولاریسم و عرفی شدن دین است. هرگاه فردی علاقهمند است که دین عرفی شود، و در امور اجتماعی، قضائی و سیاسی مداخله نکند، مطلبی است و امّا اینکه اسلام یک چنین آیینی است، مطلب دیگری است و این دو را نباید به هم آمیخت، افراد واقع بین، خواستههای خود را بر واقعیات تحمیل نمیکنند و از هر نوع پیش داوری پرهیز مینمایند. کتابهای فقهی علمای اسلام که در طول چهارده قرن نگارش یافته، مملو از دلایل و شواهدی از آیات و روایات، بر وجود چنین سه قوه است، که نمیتوان آن را انکار کرد. اینک ما به نمونههایی از آیات و روایات که هر یک ناظر به یکی از این قوای سهگانه است اشاره میکنیم. اسلام معتقد است که جعل قانون درباره فرد و اجتماع نیاز به ولایت دارد. و هیچ فردی بر فرد دیگر جز خدا ولایت ندارد. از آنجا که او خالق همگان است و مصالح همگان را بهتر از دیگران میداند قانونگذاری از آن او است و در این شعار اسلام«حکم از آن خداست، فرمان داده جز او را نپرستید».( یوسف/40)جمله «امَرَ» حاکی از آن است که جمله «ان الحکم» مربوط به تقنین و تشریع است و اینکه هیچ مقامی حق جعل قانون ندارد. متجاوز از هزار و چهارصد سال است که فقیهان اسلام کلیه احکام مربوط به زندگی انسان را در قلمروهای مختلف از کتاب و سنت استفاده کرده و کتابهای فقهی فزون از حد نگاشتهاند که گردآوری آنها در یک نقطه کتابخانه عظیمی را تشکیل میدهد. اکنون سئوال میشود که در برابر این فرهنگ غنی از نظر تقنین چگونه میتوان این قوه را از پیکر اسلام گرفت و همه آیات و روایات را به دست فراموشی سپرد و در کنار سفره غربیان و یا عقول جمعی نشست؟!امام باقر(ع) میفرماید: «خدا چیزی را که مردم به آن در زندگی نیاز دارند، فروگذار نکرد و آن را در کتاب خود فرو فرستاده و برای رسولش روشن ساخته است». (وسائل الشیعه:ج 18، ص311) در طول چهارده قرن، قوانین اسلامی، امت اسلامی را در قلمروهای مختلف هدایت کرده و آنها را از هر نوع دست یازیدن به تقنین بیگانه مستغنی ساخته است. قوانین خدا که خود تشریع کننده آنها است به وسیله وحی الهی در اختیار مردم قرار گرفته است و فقیهان مکلفند که با تبیین و تفسیر آنها، به گسترش آنها بپردازند تا همگان در جریان احکام کلی الهی قرار گیرند. ولی مع الوصف، اسلام از عقول دستهجمعی بهره گرفته و مسئله «مشاوره» را مطرح کرده که نمونه آن میتواند، مجلس شورای اسلامی برای برنامهریزی باشد. از پیامبر(ص) در مورد دور اندیشی سئوال شد، فرمود: «مشورت با اندیشمندان و آن گاه عمل به رای آنها».(همان، ص224) آیات و روایات درباره اهمیت مشاوره فزونتر از آن است که در اینجا بیاوریم ولی قلمرو اینها، مسائل اجتماعی و سیاسی و به اصطلاح برنامهریزی است و نه اصل تشریع زیرا تشریع الهی ما را از هر تشریعی بی نیاز کرده است و به تعبیر دیگر: در لباس قانون و کیفیت پیاده کردن آن نیاز به مشاوره است ولی در اصل حکم، پیرو وحی و ادله شرعی هستیم.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان