دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

محمد باقر محمودی (آیت الله محمودی)

محمد باقر محمودی (آیت الله محمودی)
محمد باقر محمودی (آیت الله محمودی)

محمّدباقر محمودى

(1302ش.ـ 1385ش.)

عنوان مقاله: آیت ایثار

نویسنده: عباسعلى مردى قشلاقى

ولادت

علاّمه محمّد باقر محمودى، حدود سال 1302 ش. در علامرودشت پا به این جهان گذاشت.[1]

خودش در این باره مى نویسد:

«تاریخ زندگى من، سراسر آکنده از سختى هاست و تاریخ ولادتم به درستى معلوم نیست زیرا از یک سو، پدرم در زمره اهل فضل نبود و کتابت را نمى دانست تا آن را ثبت کند و از سوى دیگر، پدربزرگم نیز با آن که اهل دانش و شخصى فهمیده بود، از ثبت آن بى اعتنا گذشت آن گونه که روستاییان دیگر نیز به چنین امورى اهمیت نمى دهندامّا مى توان زمان تقریبى آن را رمضان یا ذى قعده سال 1341 ق. فروردین یا خرداد 1302 ش. آوریل یا ژوئن 1923 م. دانست.[2]

از اجداد او کسانى بوده اند که به تحقیق و تفقه دین پرداخته اند و ملجأ و پناه مردم در امور شرعى بوده اند. وى در مقدمه نهج السعادة، پس از ذکر سلسله نسب خویش، مى نویسد:

«... همچنین نسخه کاملى از شرائع الاسلام تألیف مرحوم محقّق حلّى (قدس سره) به دستمان رسید که به خط جدم شیخ محمّد باقر است و ایشان در ایّام تحصیل خود در شیراز، آن را نوشته اند...

میرزا عبدالله و پیش از وى ملاّ محمّد باقر و حاج محمود، ملجأ مردم در امور شرعى بودند و سندهاى فراوانى وجود دارد که با مهر محمّد باقر یا حاج محمود مختوم است و بسیارى از آنها به خط خود آنهاست».[3]

میرزا عبدالله، جدّ علاّمه محمودى، شخصیتى روحانى و با نفوذ در منطقه به شمار مى رفت که به رغم نداشتن تحصیلات رسمى حوزوى، داراى مطالعات خوبى در زمینه احکام شرعى، تاریخ اسلام و روایات اهل بیت (علیهم السلام)بود. وى با در اختیار داشتن شش رساله عملى از شش مرجع تقلید، ملجأ مردم در مسائل شرعى و پاسخگوى مشکلات آنها بود و به سبب بیان زیبایش، بر منبر وعظ هم مى نشست و به ارشاد مردم مى پرداخت. برخى از یادداشت هاى منبر وى، هنوز موجود است.

وى که در شب عاشوراى سال 1356ق. از دنیا رفت، سه پسر و سه دختر داشت که عبارتند از:

1. میرزا فضل اللهوى در سوم شوال سال 1336ق. در عنفوان جوانى به قتل رسید.

2. میرزا محمّدباقروى نیز در دوران جوانى، در 28 یا 29 شعبان المعظم سال 1339ق. کشته شد.

3. میرزا محمّد، پدر علاّمه وى پس از کشته شدن برادرش فضل الله، با هسمر وى که دو فرزند از برادرش داشت، ازدواج کرد. حاصل این ازدواج، دو پسر بود که یکى علاّمه و دیگرى برادر بزرگ تر او است.

مادر علاّمه، بانویى مؤمن به نام کلثوم، فرزند مشهدى على اکبر است که خاندانش همگى از بزرگان روستاى «خِشتى» علامرودشت بوده اند.

دوران کودکى و نوجوانى

دوران کودکى و نوجوانى علاّمه محمودى با سختى ها و مصائب بسیارى همراه بوده است. وى در اوان کودکى، در حالى که بیش از هفت بهار را پشت سر نگذاشته بود، از نعمت وجودِ مادر محروم شد. آن سال ها خشک سالى و قحطى از یک طرف و بیمارى هاى فراگیر مانند وَبا و دسترسى نداشتن به پزشک و دارو از سوى دیگر، گروه گروه مردم را به کام مرگ مى برد. محمّدباقر نیز از این بلاها در امان نماند و به بستر بیمارى افتادبه گونه اى که قبرى برایش مهیا کردند و به انتظار آخرین نفسِ وى نشستند. خودش واقعه را چنین مى نگارد:

«یادم مى آید که من در بستر بیمارى رو به قبله خوابیده بودم و عدّه اى که دورِ بستر من بودند، تصور مى کردند لحظه آخر عمر من است. ناگهان نفسم قطع شد. احساس کردم درون قبر هستم و هر لحظه منتظر آمدن دو فرشته الهى براى بازجویى بودم. در همان حالت، متوجه صداى یکى از بزرگان فامیل شدم که به اطرافیان گفت: او هم رفت. عدّه اى رفتند و مشغول کندنِ قبر شدند. ناگهان عطسه اى کردم آنها فهمیدند هنوز زنده ام و با پنبه، قدرى آب در دهانم ریختند و به تدریج احساس زنده بودن کردم. به هر حال، خواست خدا این بود که زنده بمانم. پس از چند روز که از بستر برخاستم، قسمت هاى زیادى از پشتم، براثر چند روز خوابیدن، زخم شده بود که چندین ماه بهبودى آن به طول انجامید».[4]

وى همچنین از تلخى هاى روزگار چنین حکایت مى کند:

«پس از ولادت، حوادث تلخ و ناگوارى بر من گذشت که فراوان و بى شمار است و در شرح و تفصیل آن، فایده اى نمى بینم ولى به اختصار سختى ها و مشکلات فراوانى را که بر من گذشته و مصائب دردناکى را که در آغاز عمر و کودکى ام به آن مبتلا شده ام، آن چه را که در خاطرم مانده، مى نگارم

قحطى و خشک سالى، نباریدن باران، تلف شدن چهارپایان، گرانى و کمبود و مشکلِ فراهم کردن ارزاق از سرزمین هاى دورتر و کوتاهى یا ضعف دولت در رسیدگى به کار مردم و فرستادن مواد غذایى و ضروریات زندگى براى آنان، پدرم را همچون هزاران تن از دیگر مؤمنان گرفتار، ناچار ساخت تا ما را به «قُصْبَه»[5] و آن گاه مرا و برادرم را با خود به آبادان ببرد. این اتّفاق، در زمان حکومت رضا شاه پهلوى بود. مدتى در آن جا ماندیم. آن گاه به روستاى خودمان بازگشتیم. پس از مدّت کوتاهى، باز هم خشک سالى و قحطى وادارمان کرد که دوباره به آبادان برویم. چند ماه پس از اقامت ما در آبادان، پدرم از دنیا رفت[6] و من نیز دچار بیمارى فلج شدم به ناچار مدتى طولانى در آنجا ماندم آن گاه به همراه برادر بزرگم، شیخ غلامحسین (که از یک مادر هستیم) و جمعى از بستگان، آبادان را ترک کردیم و با کشتى و با گذر از موج هاى شکننده، به سوى وطنمان به راه افتادیم و پس از تحمل سختى هاى فراوان به زادگاه خود رسیدیم.»[7]

هجرت

علاّمه محمودى تا نوزده سالگى در زادگاهش علامرودشت بود و به دلیل عشق شدید به علوم دینى، در محضر یکى از عالمان محل، به کسب دانش پرداخت و بخشى از ادبیات را نزد او خواند. در آن زمان و در آن محیط کوچک روستا، جز تعدادى بسیار اندک از کتاب هاى دینى که اغلب در موضوعات اخلاقى و تاریخى بودند، کتابى دیگر پیدا نمى شد. وى با ولعى عجیب به مطالعه همان چند کتاب پرداخت ولى جان تشنه او با آنها سیراب نشد.

او تصمیم گرفت به مرکز علوم شیعه ـ شهر مقدّس نجف ـ هجرت کند و دورى راه، نداشتن امکانات و سختى هاى مسافرت در آن زمان، هیچ کدام مانع از حرکت محمّد باقر نشد. استاد درباره چگونگى این سفر مى گوید:

«پیاده و تنها از روستاى علامرودشت با پنج تومان پول قرضى به نجف اشرف رفتم و این در زمانى بود که مردم با اسب و شتر و الاغ رفت و آمد مى کردند. من از روستاى خودمان تا بوشهر پیاده رفتم. شاید پنج روز در راه بودم. در آن جا نیز دو سه روز معطل شدم تا کشتى بادبانى رسیدسوار شده و به راه افتادیم. پس از نصف روز، به جزیره خارک رسیدیم... شب را در آن جا ماندیم و فردا صبح دوباره حرکت کردیم و نزدیک ظهر به آبادان رسیدیم.[8]

چند روزى را در آبادان سپرى کردیم و مترصد فرصت و امکانى بودیم تا بتوانیم به آن سوى اروند رود برویم و خود را به نجف برسانیم.

همیشه کسى که پول نداشته باشد، نمى تواند کار کندمگر این که خداوند اراده اش بر این قرار بگیرد که کسى را به جایى برساند و طبعاً اراده الله فوق کلّ شىء است. از آن جا به نجف رفتم. در نجف، خویشاوندى داشتیم که بعدها در همان جا فوت شد و در صحن حضرت امیر (علیه السلام)دفن گردید. خانه ایشان را پیدا کردم و وارد شدم. سرِ سفره غذا از من پرسید: از کجا مى آیى و براى چه آمده اى؟ گفتم: از ایران آمده ام و مى خواهم درس بخوانم. پرسید: چقدر پول دارى؟ گفتم: هیچ ندارم و یک عباى روستایى که داشتم به آن دلالى دادم که مرا تا کربلا رساند. گفت: شما فعلاً نمى توانى بمانى زیرا مدارس جاى خالى ندارد. برگرد ایران و زمانى که خواستى برگردى این جا، باید اقلاً پول مخارج شش ماه را داشته باشى تا بتوانى این جا بمانى و درس بخوانى. من گفتم: شما فقط براى من نان درست کنیدمن روزها نجف مى مانم و درس مى خوانم شب ها مى روم کوفه و در مسجد کوفه مى خوابم! همه شان از این سخن من خندیدندچون آن ایّام، بین نجف اشرف تا مسجد کوفه، حدود یک ساعت و ربع مسافت بودماشین و وسیله نقلیه عمومى هم فراهم نبود.

خانم ایشان که سیّده جلیله اى بود، اعتراض کردند که حالا که... او مى خواهد درس بخواند، شما مى خواهى او را برگردانى؟ او باید بماند و درس بخواند. گفت: حجره نیست. خانم جواب داد: خودت در مدرسه قزوینى حجره دارى و نیازى هم به آن ندارى همان حجره را به ایشان بده.

گفت: لباس مخصوص آخوندى هم ندارد! پیرزنى که آن جا بود، گفت: عبایش با من. و دیگرى گفت: عمامه اش با من. خلاصه همین طور ادامه پیدا کرد تا کار من راه افتاد».[9]

تاریخ ورود وى به نجف اشرف، اوایل ماه ربیع الاوّل سال 1364ق. بود.[10]

وى سه سال پى در پى به کسب فیض از محضر استادان بزرگوار پرداخت و ادبیات، منطق و برخى دیگر از درس هاى مقدماتى را خوانددر حالى که در کمال سختى و تنگدستى بود. استاد وضعیّت دوران سه ساله نجف را این گونه به تصویر کشیده است:

«به همراه آقاى راغب زاده به بیت آیت الله سیّد ابوالحسن اصفهانى، مرجع بزرگ شیعه رفتیم و مقرّر شد ماهى دو دینار به من بدهند. آن گاه به سوى خانه متولى مدرسه رفتیم و آقاى راغب زاده او را به اقامت من در مدرسه قزوینى راضى نمود و بنا شد از ابتداى ماه ربیع الثانى، روزى سه قرص نان به من داده شودچون تا آن زمان، ده روز فاصله بود، خود او مخارج این مدت را به عهده گرفت و یکى از قباهاى خود را به من داد. علویه نیز عبا و عمامه اى برایم آورد و ظاهرى مانند اهل علم را پیدا کردم.

بدین ترتیب، در مدرسه قزوینى ساکن شدم در حالى که نه فرشى، نه اسباب ضرورى زندگى و نه هیچ یار و یاور و راهنمایى داشتم. با چنین وضعیتى بود که زندگى در مدرسه را شروع کردم. در مدت تحصیل، غم و اندوه خویش را کتمان مى کردم غصه ها را فرو مى خوردم و بر فقر و نادارى شکیبایى مى کردم.

به هر گونه که بود، نزد شیخ حسن کردوانى دشتى به خواندن شرح قطر[11] مشغول شدم...[12].

در بعضى درس ها که شرکت مى کردم، کتابى براى مطالعه و کاغذى براى نوشتن نداشتم. بدین جهت، پاکت حبوبات را باز مى کردم و روى آنها مى نوشتم. یک روز آقاى سیّد مرتضى قزوینى(ایّده الله) با تعجب پرسید: چرا روى اینها مى نویسى؟ من که نمى خواستم او از مشکلات زندگى ام آگاه شود، چنین وانمود کردم که بعد پاک نویس خواهم کرد».[13]

پس از سه سال اقامت در نجف، شوق زیارت حضرت امام رضا (علیه السلام)، استاد را به سوى خراسان کشاند و او به ایران آمد و ده روز در جوار حرم آن حضرت رحل اقامت افکند. آن گاه به قصد صله ارحام و دیدار خویشاوندان، به علامرودشت رفت. پس از چندى، شوق نجف ایشان را به ترک وطن واداشت و او بار سفر بربسته، به حوزه علمیه نجف برگشت. پس از مدتى که از اقامت مجدد ایشان گشت، به قصد ازدواج، به علامرودشت مراجعت کردولى بنا به دلایلى، زمینه ازدواج فراهم نشد و محمّدباقر، دیگر بار به نجف اشرف بازگشت. این مسافرت بى نتیجه، یک بار دیگر نیز تکرار شد و این بار، او تصمیم گرفت در نجف ازدواج کنداما فقر و تنگدستى، مانع این کار بود. از این رو، استاد عزم کرد که در صورت نیاز، روزها کار کند و شب ها درس بخواند.

این دوران که با سه بار مسافرت به ایران همراه است، چهار سال به طول انجامید و طى آن، استاد قسمت عمده درس هاى سطح را به پایان رساند. مجموع اقامت وى در نجف، هفت سال بوده است.

مشکل اقامت در کربلا

سرانجام دست تقدیر استاد را به کربلا کشاند و در آن جا همسرى گزید. همسرش، بانویى مؤمن به نام حلیمه، دختر مرحوم آیت الله شیخ محمّدتقى معرفت بود. که از نظر کمالات، انسانى ممتاز و پیوسته یار و یاور شوهر بود. از آن جا که یکى از شروط خانواده همسرش، اقامت در کربلا بود، وى پس از ازدواج در کربلا مانداما چون درس هاى حوزه نجف بر حوزه علمیه کربلا برترى داشت و غنى تر بود. ناچار علاّمه هر هفته چهار روز را به نجف مى رفت و در درس ها شرکت مى کرد. از سویى، این رفت و آمدها، با مشکلاتى همراه بود و از سوى دیگر، او نمى توانست تمام روزهاى درسى را در نجف بماند. به همین جهت، پس از چند سال اقامت در کربلا، با موافقت خانواده همسرش، در نجف ساکن شد تا با فراغت بیشترى به تحصیل بپردازدامّا فشار زندگى و مشکلات اجاره منزل، وى را واداشت که به کربلا بازگرددولى رفت و آمدهاى او به نجف قطع نشد. اقامت در کربلا، تا سال 1351ش. ادامه یافت و در این سال، او بار دیگر در نجف و در خانه آیت الله حاج میرزا احمد دشتى نجفى، از دوستان صمیمى اش، که به ایران منتقل شده بود، ساکن شد. این ایّام، مصادف بود با سفرهاى مکرر وى به بیروت براى چاپ کتاب هایش.

این اقامت، هفت سال ادامه یافت تا این که در بهار 1358ش. چند ماه پس از پیروزى انقلاب اسلامى ایران، به قم آمد و در این شهر، رحل اقامت افکند.

استادان

علاّمه محمودى در طول دوران تحصیل، از محضر استادان متعددى بهره برده است که عبارتند از:

الف) استادان درس هاى سطح

1. شیخ حسن حجّتى کردوانى دشتى.

2. سیّدکاظم سرابى.

3. شیخ جواد دشتى.

4. شهید آیت الله سیّد اسدالله مدنى (رحمه الله).

5 . شیخ عبدالحسین خراسانى واعظ.

6. شیخ مجتبى لنکرانى.

7. شیخ على اکبر اراکى.

8 . شیخ محمّد حسن رخشاد کرمانى.

9. شیخ حسین تهرانى.

10. شیخ محمّدفاضل قائینى.

11. شیخ على آقا کاشانى.

12. شیخ محمّدعلى مدرّس افغانى.

13. سیّدابوالقاسم رشتى.

14. سیّداحمد اشکورى.

15. شیخ احمد اهرى.

16. شیخ محمّد تقى آل راضى.

17. سیّد على نورى مازندرانى.

18. سیّد على فانى اصفهانى.

19. سیّد محمّدباقر محلاتىاو از شاگردان آیت الله نائینى و آقاضیاء عراقى است. وى تقریرات اصول استادش آقاضیاء را در سه جلد به نام حل معاقد الأصول نگاشت و تألیفات دیگرى هم دارد[14]. علاّمه محمودى قسمت هایى از رسائل و مکاسب را از او فرا گرفت.

به گفته علاّمه محمودى، وى از نظر اخلاقى فردى برجسته بود و در مراحل بالایى از تقوا قرار داشت. یکى از ویژگى هاى برجسته این استاد، اهتمام به وقت و نظم و دقّت در کارها بود. یکى دیگر از خصوصیات وى، رعایت انصاف بود. یکى از عوامل اصلى که علاّمه محمودى را به عرصه تألیف و تحقیق کشاند، سخنان و نصایح این استاد بزرگوار بود. وى در این باره مى گوید:

«روزى آقاى محلاتى در جلسه درس خود فرمودند: این دروس متعارف حوزه، چنگى به دل نمى زندبه همین دلیل، من روزهاى پنجشنبه و جمعه در کتابخانه ام، بحارالأنوار را مطالعه مى کنم تا درباره ائمه (علیهم السلام)چیزى بنویسم».

این حرف، اوّلین محرّک وى، براى نوشتن بود.[15]

علاّمه محمودى مى گوید: روزى مرحوم آقاى محلاتى پرسید:

«آیا مطالبى را که مستقلاًّ با آن کار ندارى، یادداشت مى کنى؟ گفتم: خیر. فرمود: «یادداشت کنیدچون همیشه نمى توانید مطالعه کنید و در آینده به آنها حاجت پیدا مى کنید و اگر یادداشت کنید، خیلى کمکتان مى کند».

این، یک امر واقعى است که مطالب لاتعدّ و لاتحصى است در هر فنى جماعتى نوشته اند. اثر متأخّر، باید هم کمّاً و هم کیفاً، بهتر از اثر قبلى باشد تا قابل استفاده باشد و این، خیلى زحمت دارداوّلاً، اطلاع کافى مى خواهد از کارهاى قبلى و بررسى کیفیت آنها و ثانیاً، حال که مى خواهیم وارد میدان شویم، یک استاد پخته اى مى خواهد که دستورات و برنامه اى بدهد. انسان اگر بخواهد روى سلیقه خودش عمل کند، دیر به جایى مى رسد.[16]

ب) استادان درس خارج

20. شیخ یوسف بیارجمندى خراسانىعلاّمه درباره وى مى گوید:

«آقا شیخ یوسف، خیلى به گردن بنده و امثال بنده حق داردچون اهتمام عجیبى داشت که مطلب را به ما بفهماند. مرتّب و بدون تأخیر، درس مى داد و کلاس هایش خیلى منظّم بود».[17]

21. میرزا آقا اصطهباناتىاین بزرگوار، از مراجع معظم تقلید بود که در نهایت زهد مى زیست و با این که شهریه مختصرى هم مى پرداخت ولى در زندگى شخصى خود به مقدار ضرورت اکتفا مى کرد. در همان خانه قدیمى قبل از مرجعیّت، ساکن بود و هیچ تغییرى در وضع خود به وجود نیاورد.

22. سیّد حسین بن على بن هاشم حمّامىوى در نجف اشرف متولّد شد. لقب حمّامى از جدش، سیّد هاشم حمّامى به او رسیده است. وى سال ها در درس آخوند خراسانى، سیّد محمّد کاظم یزدى و شیخ الشریعه اصفهانى شرکت کرد و در فقه و اصول، از نخبگان روزگار گردید. پس از وفات سیّد ابوالحسن اصفهانى، بسیارى از مقلدانش به او روى آوردند و از وى تقلید کردند.

وى، فلسفه و کلام را نزد میرزا احمد تهرانى، شیخ على نورى و سیّد على اصغر هزار جریبى فرا گرفت و داراى تألیفات ارزشمندى است که برخى عبارتند از:

1. تعلیقه بر کتاب ذخیرة الصالحین. 2. هدایة المسترشدین. 3. حاشیه بر کتاب وسیلة النجاة. 4. تقریرات فى الاصول (تقریر درس هاى آخوند خراسانى). 5. تقریرات فى الفقه (تقریر درس هاى سیّد کاظم یزدى و شیخ الشریعه اصفهانى). 6. تقریرات فى الحکمة والکلام.[18]

23. شیخ حسین حلّى.

24. سیّد عبدالأعلى سبزوارى.

25. سیّد عبدالهادى شیرازى.

26. سیّد محمود شاهرودىاستاد، حدود ده سال از محضر این مرجع بزرگوار استفاده برده است. او از مشوقین علاّمه بوده است. یک روز قبل از درس، علاّمه مشغول تبیین و شرح حدیثى بوده که او مى شنود و پیش از شروع درس، مى گوید:

«قبل از درس شنیدم که بعضى از طلبه ها حدیث را چنان معنا مى کردند که گویى علاّمه مجلسى معنا مى کرد».[19]

27. میرزا حسن یزدى.

28. میرزا باقر زنجانى.

29. میرزا مهدى شیرازى«ایشان به حُسن اخلاق، مزیّن و خیلى ممتاز و بسیار سنگین و موقّر بودند. در غیر از اوقات درس و نماز، خیلى کم از خانه بیرون مى آمد. ظاهراً به هیچ جایى براى میهمانى نمى رفتند. از اخلاق و معنویّت والایى برخوردار بودند. به عقیده من، میرزا مهدى شیرازى، از اولیاءالله بودند».[20]

30. سیّد حسن قزوینىعمده ترین استاد علامه محمودى در کربلا، مرحوم میرزا مهدى شیرازى و شیخ یوسف خراسانى بودند. در تابستان یکى از سال ها، شیخ یوسف درس را تعطیل کرد و عازم مشهد مقدّس رضوى (علیه السلام)شد. جمعى از شاگردان، براى این که از وقت استفاده بیشترى کنند، از آقاى قزوینى درخواست تدریس کتاب الطهارة را کردند. وى هم پذیرفت و در مدتى که مرحوم شیخ یوسف در مسافرت بود، کتاب الطهاره شیخ انصارى را تدریس کرد. علاّمه محمودى مى گوید:

«مرحوم آسید حسن قزوینى، مؤلف الإمامة الکبرى است که کتاب خیلى خوبى است و تقریباً به شیوه علامه امینى، حول بحث امامت کار کرده اند... .

ایشان، کتاب فدک هم داشتند که خیلى خوب نوشته اند، ولى در عراق در زمان فیصل دوم بود که چاپ شد، لکن مصادره کردند. آن کتاب را که من مطالعه کردم، به نظر من، به مراتب ارزشمندتر از کتاب آقاى صدر است...چون ایشان به تاریخ و رجال مسلط بودند».[21]

31. سیّد محسن حکیم.

ج) استادان دیگر

اغلب استادانى که علاّمه محمودى درس هاى غیر مرسوم حوزوى را نزد آنها خوانده، از استادان نجف و مدت تحصیل در نزد آنان هم کوتاه بوده است. نام این استادان چنین است:

32. سیّد ابوالقاسم خوئىعلاّمه محمودى یک ماه در درس تفسیر ایشان شرکت کردولى پس از آن، درس تعطیل شد.

33. میرزا هاشم آملى.

34. سیّد جواد تبریزى.

35. شیخ محمّدرضا اصفهانى.

36. شیخ صدرا بادکوبه اىوى استاد فلسفه بود و اسفار را تدریس مى کرد. علاّمه محمودى حدود یک ماه در درس وى شرکت کردامّا پس از فتواى تحریم تدریس فلسفه از سوى مرحوم آیت الله میرزا آقا اصطهباناتى، این درس تعطیل شد.

37. شیخ مسلم ملکوتى.

38. شیخ محمّد اردبیلى.

39. سیّد محمّد شیرازى.

شاگردان

علاّمه محمودى از آغاز پرداختن به تألیف و تحقیق، هر کارى را که مانع این امر مى دید، ترک مى کرد و همه وقت خود را صرف مطالعه و نوشتن مى کرد و به همین جهت، تاکنون از تدریس خود دارى کرده و این روش، همچنان ادامه داشته است، اما در زمینه تحویل شاگرد به جامعه علمى، مى توان به گروهى اشاره کرد که در مجمع احیاى فرهنگ اسلامى، زیر نظر استاد به تحقیق و پژوهش مشغول بوده اند و تاکنون آثار ارزنده اى را به جامعه علمى، ارائه کرده اند.

علاّمه از نگاه دوستان

1. آیت الله صافى گلپایگانى:

«کارهاى علمى، آقاى محمودى باید به همه معرفى شود. ایشان این همه در راه ترویج فرهنگ اهل بیت (علیهم السلام) زحمت کشیده اند و از نوادر روحانیتند. ایشان هر کدام از آثارشان باید جداگانه بررسى و معرفى شود... .

من سال ها پیش خدمت ایشان رسیدم و با ایشان آشنایى پیدا کردم. مستدرک نهج البلاغه ایشان و این سبک کار، خیلى مفید است و باید در حوزه ترویج شود... .

ایشان در قیامت، حجّت خدا هستند بر ما و ایشان را مى آورند و مى گویند براى حضرت امیر (علیه السلام) این همه کار کرده استشما، مثلاً بنده چه کرده اید؟ ایشان حجت خدا هستند بر همه کسانى که مى توانستند کار کنند و نکردند. ایشان از اوّل عمر، این راه را پیش گرفته، مسافرت ها رفته و خون دل ها خورده تا این آثار را منتشر کرده است و چنین نبوده که در خانه بنشیند و این کارها انجام شود و چه سعادتى بالاتر از این که انسان به این کارها موفق شود. یکى از آنها در دفتر عمر انسان باشد، کافى است. نشر فضائل حضرت امیر (علیه السلام)، آن قدر فضیلت دارد که یکى دو تا نیست و چه بسا اگر ایشان این آثار را احیا و تصحیح نمى کرد، برخى از آنها از بین مى رفت و ما محروم مى شدیم».[22]

2. آیت الله معرفت:

«حدود پنجاه سال است با ایشان آشنا هستم. از همان بدو ورود وى به کربلا و از کلاس درس رسائل و مکاسب، همدرس و هم بحث بودیم. سه ویژگى در ایشان کاملاً برجسته و آشکار بود1. طبع سلیم.

2. استقامت و پشتکار فوق العاده.

3. عشق به اهل بیت (علیهم السلام)با تمام وجود عاشق اهل بیت (علیهم السلام) بود. کتاب احقاق الحق مرحوم قاضى نورالله شوشترى (قدس سره)، مونس دائمى وى بود. از نحوه بیان و استدلال مرحوم قاضى، لذت مى برد. مطالعه این کتاب، یکى از انگیزه هاى اصلى ایشان در پرداختن به مناقب اهل بیت(علیهم السلام) و احیاى آثار در این زمینه بود».

3. حجت الاسلام والمسلمین شیخ رضا مختارى:

«طلاّب جوان بیش از هر چیز نیازمند اسوه اى براى خود هستند تا به او اقتدا کنند و راه و روش کار علمى را از او بیاموزند. در گذشته، علامه امینى و شیخ آقا بزرگ تهرانى (رحمهما الله) براى کسانى مانند مرحوم علاّمه سیّد عبدالعزیز طباطبایى، و حضرت استاد علاّمه محمودى نمونه عالى تلاش و دل سوزى و کار مخلصانه بودند. امروز هم کسانى مانند علاّمه محمودى، اسوه شایسته اى براى طلاّب جوانند تا از آنها، درس پشتکارى، دل سوزى، تحمّل مصائب و مشکلات، عشق وافر به اهل بیت رسالت (علیهم السلام)، دفاع از تشیّع و توجه به میراث علمى را بیاموزند و از سرمایه زندگانى، بهترین بهره را ببرند.

4. حجت الاسلام و المسلمین سیّد جمال الدّین دین پرور:

«یکى از نام هایى که در پرتو نهج البلاغه مى درخشد، نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغه و یکى از چهره هایى که با نام امام امیر المؤمنین على (علیه السلام) گره خورده، علاّمه محمودى است.

کسانى که با ایشان آشنا هستند، مى دانند یک هدف مقدّس و یک انگیزه الهى بزرگ، نهاد نا آرام او را همواره تحت تأثیر قرار داده و به دنبال تحقیق و تألیف فرستاده است... . او تلاش مى کند سیماى امیر المؤمنین على (علیه السلام) را با روش علمى، از میان منابع معتبر، به ویژه مدارک اهل تسنن، نشان دهد و آن ظلم بزرگ تاریخى که نسبت به امام البرره و امیرالبیان شده، حتى المقدور برطرف سازد و آن پرده ها و ابرهاى سیاه را کنار بزند و شعاعى از آن خورشید را بر ملا سازد.

مرحوم علاّمه سیّد عبد العزیز طباطبایى (رحمه الله)نقل مى کرد که علاّمه محمودى مشغول تحقیق و جمع آورى اسناد و مصادر نهج البلاغه بود و فیش هاى زیادى را تهیه و تنظیم نموده بود که کتابى از آنها ارائه کند. در همین اثنا مى شنود که مرحوم علاّمه سید عبد الزهراء خطیب (رحمه الله)، در این باره دست به تألیف زده و مراحل زیادى از کار را طى کرده است. روحیه اخلاص و ایثار علاّمه محمودى در این جا به منصّه ظهور مى رسدلذا تصمیم مى گیرد به جاى این که خود تألیفى در این مورد عرضه کند، استاد سید عبد الزهرا را یارى کند تا کار او زودتر و کامل تر به نتیجه برسدبقچه بزرگى که فیش هاى مربوطه در آن بوده، برداشته و به منزل مرحوم سیّد عبدالزهراء خطیب مى برد و همه آنها را تحویل ایشان مى دهد و با کمال اخلاص و احترام، خود را به هدف رسیده مى بیند».

د) علاّمه محمودى و محققان

1. علاّمه امینىارتباط وى با علاّمه امینى که بر اساس کارهاى تحقیقاتى بود، رفته رفته به اندازه اى عمیق شد که علاّمه محمودى مى توانست در طول شبانه روز، حتى در هنگام تعطیلى کتابخانه، از کتابخانه علاّمه امینى استفاده کند. او مى گوید:

«روزهایى که در نجف بودم، بعد از درس به کتابخانه مى رفتم. توصیه شده بود که حتى وقتى کتابخانه تعطیل شد، به من کارى نداشته باشند. شب ها هم پشت بام کتابخانه مى خوابیدم تا این که حاج آقابزرگ فرمودند: بیرونى منزل و کتابخانه من در اختیار شماست شب ها را این جا بخوابید. از آن زمان، شب ها در منزل حاج آقا بزرگ مى خوابیدم ولى کتابخانه آقاى امینى، کاملاً در اختیارم بود.

علاّمه امینى، در فنون مختلفى، محقّق بود و فکرى قوى داشت. از الغدیر مى توان تعمق فکرى ایشان را فهمید و در یک جمله، ایشان مصداق (زاده بسطةً فی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ)[23] بود.

زمانى که جناب علاّمه امینى به ایران مى آمد و من هم ایران بودم، به همراه جناب آقاى سیّد عبدالعزیز طباطبایى و گاهى به تنهایى، به دیدار علاّمه امینى در تهران مى رفتم».[24]

2. حاج آقا بزرگ تهرانىعلاّمه درباره وى مى گوید:

«تقریباً هفت سال پیش از وفاتشان، با ایشان ارتباط پیدا کردم. سبب آن هم این بود که در هنگام نوشتن نهج السعادة، بیشتر اوقات، به اسم هایى برخورد مى کردم که نمى شناختم و براى شناخت آنها به حاج آقا بزرگ مراجعه مى کردم این داستان، بعد از انتقال من به کربلا بود. یک روز پرسید: شما که خانه تان این جا نیست، شب ها کجا مى خوابید؟ گفتم: پشت بام کتابخانه آقاى امینى. فرمود: چرا آن جا مى خوابى؟ هر وقت در آنجا کارت تمام شد، به بیرونى منزل ما بیا. در این جا هیچ سر و صدایى نیست مى توانى مطالعه کنى کسى مزاحم شما نمى شود و شما هم مزاحم ما نیستى. از آن به بعد، بیشتر شب ها به آن جا مى رفتم و اگر شام نخورده بودم، غذایى برایم مى آورداما خودش شام نمى خورد و مى گفت: من صبح یک فنجان شیر مى خورم، ظهرها هم ناهار مى خورم ولى شب ها شام نمى خورم. شب هایى که آن جا مى خوابیدم، صبحانه هم برایم مى آورد».[25]

علاّمه محمودى از اخلاق و تقواى مرحوم حاج آقا بزرگ با اعجاب یاد مى کند و مى گوید:

«مرحوم حاج آقا بزرگ، مجسمه تقوا بودحتى آنها که بر دیگران خرده مى گرفتند، درباره ایشان هیچ حرفى نداشتند.

هنگامى که از یک دست نوشته استنساخ مى کردم، بعد از اتمام کار، کسى نبود که باهم آن را مقابله کنیم وقتى آقا بزرگ متوجه این موضوع شد، فوراً قلم و دفترش را کنار گذاشت در مقابله متن، به من کمک کرد. من قبول کمک او را جسارت مى دانستم اما او فرمود: چه فرقى مى کند؟ آن یک کارى بود و این هم یک کارى است. آن گاه کتاب را از من گرفت و شروع به خواندن کرد و من هم نوشته هایم را کنترل مى کردم.

مرحوم حاج آقا بزرگ، درِ کتابخانه شخصى خود را باز گذاشته بود و هر کس مى خواست، مى آمد و مطالعه مى کردحتى اگر کسى مى خواست، به وى کتاب هم عاریه مى دادبا این که بعضى از کتاب ها را برنگردانده بودند، باز هم سختگیرى نمى کرد. تنها اسم افرادى را که کتاب را عاریه مى بردند، در دفترى مى نوشت و شرط مى کرد پس از یک ماه آن را برگردانند و در صورت تقاضا، ماه بعد هم مهلت مى داد. از مرحوم آیت الله خوئى شنیدم که فرمود: عجیب است که کتابخانه آقابزرگ با این سعه صدر ایشان، سالم مانده است».[26]

3. علامه محقّق سیّد عبدالعزیز طباطبایى

استاد محقّق، سیّد عبدالعزیز طباطبایى، کتاب شناسى بزرگ و دانشمندى سخت کوش بود که طى سال ها همکارى با دو بزرگمرد دنیاى پژوهش، علاّمه امینى و علاّمه تهرانى و کندوکاو در لابه لاى گنجینه هاى مکتوب، خود به گنجینه اى ارزشمند تبدیل شده بود. او آن چه را که به دست مى آورد، کریمانه در طبق اخلاص مى نهاد و به عاشقان مکتب اهل بیت (علیهم السلام) تقدیم مى کرد. وى یار و یاور محققان و تکیه گاه کسانى بود که در راه احیاى ارزش هاى دینى قلم مى زدند.

استاد در بیشتر آثار خود، از ایشان به بزرگى یاد مى کند و احیاى بسیارى از گنجینه هاى علمى را مرهون وى مى داند.[27]

او مى افزاید:

«حق آقاى طباطبایى بر من بیشتر از هر کس دیگرى است نسخه هاى خطى خودشان را در اختیار من قرار مى دادنسخه هاى شخصى خودشان را از ترجمه حضرت امیر (علیه السلام)از تاریخ دمشق و شواهد التنزیل، به من دادنسخه خطى مناقب امیرالمؤمنین از محمّد بن سلیمان کوفى را از ایتالیا آورد و در اختیار من قرار داد. ایشان در جزء جزء خدمات من شریک است. جزاه الله خیرالجزاء».

آثار علمى

از ویژگى هاى علاّمه محمودى، پرکارى ایشان است. خواب و خوراک و استراحت وى در حد ضرورت است و اوقات دیگر را با تحقیق و تألیف سپرى مى کند. او پس از نماز صبح تا اذان ظهر، یکسره به مطالعه و نوشتن اشتغال دارد و به جز کارهاى ضرورى، مانع دیگرى وى را از تلاش باز نمى دارد. پس از اقامه نماز و صرف ناهار و حدود دو ساعت استراحت، به کار ادامه مى دهد تا هنگام اذان و اداى نماز مغرب. پس از آن نیز تا زمانى که خستگى ایشان را مجبور به ترک کار نماید، این کار ادامه مى یابد و این، روشى است که وى سال ها بر آن مداومت داشته است. محصول این تلاش ها، هزاران صفحه پژوهش است که بخشى از آنها چاپ شده است. استاد، آغاز کار تحقیق و تألیف را چنین بیان مى کند:

«من از همان آغاز، خیلى علاقه مند بودم کتاب هاى خلافى بین شیعه و سنى را مطالعه کنم مثل کتاب احقاق الحق قاضى نورالله که تنها یک جلدش را در اختیار داشتم. در همین کتاب یا کتاب دیگرى، مشاهده کردم ابن تیمیه به اهل بیت(علیهم السلام)، مخصوصاً به عسکریین(علیهما السلام)، جسارت هاى بزرگى کرده است خیلى ناراحت شدم تا جایى که همانند مبارزى که نور چشمى اش را کشته باشند و بگوید تا انتقام نگیرم، آرام نخواهم نشست، این تصمیم را گرفتم که باید زندگى ام را صرف جواب دادن به این متمرّدین کنم و چنین شد که کار پژوهشى را آغاز کردم[28]».

محور همه آثار علاّمه محمودى، اهل بیت (علیهم السلام) است. برخى آثار او درباره سخنان اهل بیت، برخى دیگر در زمینه تاریخ اهل بیت و پاره اى درباره فضایل و مناقب اهل بیت است.

تاکنون 31 عنوان از آثار تألیفى و تصحیحى علاّمه محمودى در 48 جلد منتشر شده است.

الف) آثار تألیفى

1. نهج السعادة فى مستدرک نهج البلاغة.

2. عبرات المصطفین.

3. زفرات الثقلین.

4. السیر إلى الله تعالى.

5. کشف الرمس عن حدیث ردّ الشمس.

6. منیة الطالب فی مستدرک دیوان سیّد الأباطح أبی طالب(علیه السلام).

آثار تصحیحى و تحقیقى

روش علاّمه محمودى در تحقیق، بر تفصیل مبتنى است به این صورت که وى در پاورقى ها، علاوه بر توضیحات رجالى و لغوى و مانند آن، غالباً حدیث را از منابع دیگر به تفصیل ذکر مى کندمگر این که در آن منبع، به طور کامل مانند متن کتاب تحقیق شده باشد. همچنین روش معمول وى در سند روایات، تکمیل اسامى در متن، بین دو قلاّب است.[29]

نکته شایان تأمل دیگرى که در پژوهش هاى علاّمه محمودى وجود دارد، توجه ویژه به کتاب هاى اهل سنت و مصادر آنهاست.[30]

او عقیده دارد که انتشار این آثار، در افزودن ایمان مؤمنان، مؤثر است و وجود یک مطلب در میان مصادر هر دو مذهب، مایه استحکام آن است. یکى از علل مهم پرداختن وى به انتشار کتاب هاى اهل سنت، احیاى کتاب هاى فراموش شده اى است که به نقل فضایل و مناقب اهل بیت(علیهم السلام)پرداخته اند.

از دیگر ویژگى هاى کار تحقیقى وى، تخریج حدیث در پاورقى ها به صورت فنى و مصطلح بین مؤلفان اهل سنت است. شاید بتوان ادعا کرد که پس از علاّمه امینى که تا حدودى چنین روشى داشت، علاّمه محمودى اوّلین کسى است که در تمام آثار خود، این روش را به کار برده است.

آثارى که به وسیله استاد تحقیق و تصحیح شده اند، عبارتند از:

1. أسمى المناقب فی تهذیب أسنا المطالب فی مناقب الإمام أمیرالمؤمنین علی بن أبى طالب(علیه السلام)، محمّد بن محمّدبن محمّد جزرى شافعى(751ـ833ق.).

2. أنساب الأشراف (ترجمة أمیرالمؤمنین(علیه السلام))، أحمد بن یحیى بن جابر بلاذرى (قرن سوم).

3. أنساب الأشراف (ترجمة الحسن و الحسین(علیهما السلام))، أحمد بن یحیى بن جابر بلاذرى (قرن سوم).

4. بحارالأنوار (ج 32ـ34)، علاّمه مجلسى(رحمه الله)

5. ترجمة الإمام على بن أبى طالب(علیه السلام) من تاریخ مدینة دمشق، على بن حسن بن هبة الله معروف به ابن عساکر (499ـ571ق.) از حافظان اهل سنت.

6. ترجمة الإمام الحسن(علیه السلام) من تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر.

7. ترجمة الإمام الحسین (علیه السلام) من تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر.

8 . ترجمة الإمام زین العابدین والإمام الباقر (علیهما السلام)من تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر.

9. تفسیر آیة المودّة، احمد بن محمّد شهاب الدّین الخفاجى (1069 ق.)، از عالمان حنفى مصر.

10. جواهر المطالب فی مناقب الإمام علی بن أبی طالب (علیه السلام)، محمّد بن احمد بن ناصر دمشقى باعونى (م871ق.)، از عالمان شافعى مذهب قرن نهم هجرى.

11. خصائص أمیرالمؤمنین على بن أبی طالب (علیه السلام)، ابو عبدالرحمان احمد بن شعیب نسائى (م303ق.)، از نام آورترین دانشمندان اهل سنت و مؤلف یکى از صحاح ستّه.

12. خصائص الوحى المبین، یحیى بن حسن حلّى، معروف به «ابن بطریق» (م600ق.).

13. دیوان شیخ الأباطح أبی طالب، روایت ابو هفّان مهزمى عبد الله بن احمد عبدى بصرى(م257ق.).

14. الردّ على المتعصّب العنید، عبدالرحمان بن على معروف به ابوالفرج ابن جوزى حنبلى(م597ق.).

15. الریاحین العطرة فی تحقیق مناقب أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب (علیه السلام) من الریاض النضرة، محب الدّین احمد بن محمّد طبرى(م694ق.).

16. الروض النزیه فی الأحادیث الّتى رواها أبوطالب عن ابن أخیه,

این رساله مختصر، به قلم شمس الدّین محمّد بن على بن احمد، معروف به ابن طولونصالحى دمشقى است و در پایان دیوان شیخ الأباطح أبی طالب، به صورت ضمیمه منتشر شده است.

17. زین الفَتى فی شرح سورة هل أتى، احمد بن محمّد بن على عاصمى، از عالمان سده پنجم هجرى.

18. شواهد التنزیل، عبیدالله بن عبدالله بن احمد، معروف به حسکانى از دانشمندان حنَفى نیشابور که در قرن پنجم هجرى قمرى مى زیسته است.

19. فرائد السمطین، ابراهیم بن محمّد بن مؤید جوینى خراسانى ابوالمؤید حموئى از دانشمندان قرن هاى هفتم و هشتم هجرى.

20. فضائل شهر رجب، عبیدالله بن عبدالله، معروف به حاکم حسکانى از بزرگان قرن پنجم هجرى این رساله با بیست صفحه، در پایان جلد دوم شواهد التنزیل، در سال 1411ق. چاپ شد و در سال 1382ش. با تجدیدنظر در میراث حدیث شیعه، دفتر یازدهم، از ص53 ـ 76 بار دیگر زیور طبع پوشید.

21. کتاب الأربعین عن الأربعین فی فضائل علی أمیر المؤمنین (علیه السلام)، عبدالرحمان بن احمد بن حسین نیشابورى خزاعى، از دانشمندان قرن پنجم هجرى.

22. محاسن الأزهاراین کتاب، شرح قصیده اى با 44 بیت است که یکى از ائمّه زیدیّه به نام عبدالله بن حمزه معروف به منصور بالله، از عالمان قرن ششم و هفتم هجرى قمرى که از سادات حسنى است، در پاسخ به قصیده خلیفه عباسى، ابوالعباس احمد بن حسن بن یوسفمعروف به الناصر لدین الله سروده است.

23. المعیار و الموازنة، ابوجعفر محمّد بن عبدالله اسکافى (م240ق.).

24. مقتل الامام امیرالمؤمنین، عبدالله بن محمّد بن عبید، معروف به أبوبکر ابن ابى الدنیا از عالمان قرن سوم هجرى.

25. مناقب الامام أمیرالمؤمنین على بن أبی طالب (علیه السلام)، محمّد بن سلیمان کوفى، از عالمان سده سوم و چهارم هجرى.

26. النور المشتعل، احمد بن عبدالله اصفهانى، معروف به ابونعیم (334 ـ 430ق.) از حافظان بزرگ اهل سنت.

آثار در دست تألیف و تصحیح

هم اکنون علاّمه محمودى چند کتاب را در دست تألیف و تحقیق دارد که برخى از آنها عبارتند از:

1. نزهة الأبصار و محاسن الآثار، على بن مهدى مامطیرى، از دانشمندان شافعى مذهب قرن چهارم هجرى و از شاگردان ابو الحسن اشعرى. این اثر ارزشمند، مفصل ترین کتابى است که درباره سیره امیرمؤمنان(علیه السلام) از آن زمان، به ما رسیده است.

2. أشعة السهیل فی شرح وصیّة کمیلشرح دعاى کمیل.

3. اسانید نهج البلاغه و شواهده.

4. اشراقات اللاهوت فى شرح انوار الملکوت فى شرح یاقوت، ابواسحاق نوبختى، از عالمان قرن سوم و چهارم هجرى.

5. جواهر العقدین، على بن عبدالله سمهودى(م911ق.).

6. معارج نهج البلاغه، ظهیرالدّین ابوالحسن على بن زید بیهقى (499 ـ 566ق.).

7. السهم الثاقب فی ردّ ما لفّقه الناصب[31]، سید محمّدباقر حجت، از نوادگان مرحوم صاحب ریاض (م 1318 ق.).

آرزوهاى تألیف و تحقیق

علاّمه محمودى که از نیم قرن تجربه در زمینه تألیف و پژوهش برخوردار است و به مدد پشتکار و امداد الهى، آثار ارزشمندى را به جامعه علمى ارائه کرده، از چند آرزوى خود در زمینه نگارش سخن گفته است. امید که خداوند، توفیق انجام آنها به ایشان را عنایت فرماید. با توجه به اهمیت طرح و پیشنهاد این مسائل از سوى عالمى آگاه به نیاز جامعه، از آنها سخن به میان مى آوریم:

الف) سیره جامع معصومان (علیهم السلام)این کار باید با روش علمى و نظمى منطقى باشد تا عموم بتوانند استفاده کنندهمانند روشى که مرحوم علاّمه مجلسى در بحار الانوار برگزید.

ب) زندگانى و سیره و سخنان سه تن از معصومان (علیهم السلام)[32] که عبارتند از:

1. سرور زنان، فاطمه زهرا (علیها السلام).

2. امام جعفر صادق (علیه السلام).

3. حضرت مهدى (علیه السلام).

منش و روش

زهد و وارستگى

یکى از نکات برجسته در زندگى دانشمند فرزانه، علاّمه محمودى، زهد و وارستگى اوست.

هر کس با او معاشرت داشته، به خوبى متوجه این ویژگى شده است. خانه او با بنایى قدیمى و بدون هیچ گونه تزیین و تجملات است. او مى گوید:

«هیچ گاه در طول زندگى، نظر استقلالى به دنیا نداشته و به دنبال آن نبوده ام».

از آنجا که استاد خود را از هر گونه قید و وابستگى دنیوى رهانده، بى هیچ تکلفى خود، به انجام امور خویش مى پردازدحتى براى خرید روزانه زنبیل به دست به بازار رفته، مایحتاج زندگى را تهیه مى کند و به خانه مى برد. براى امور شخصى هیچ توقعى از دیگران، حتى فرزندان خویش، ندارد و هیچ گاه بار زندگى خود را بر دوش دیگران نمى گذارد.

اخلاص و ایثار

علاّمه محمودى در اتّصاف به دو صفت اخلاص و ایثار، ممتاز است.

وى با فداکارى و ایثارگرى فراوان ـ که تنها از پیروان واقعى اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام)انتظار مى رود ـ همه خوشى هاى زندگى را فداى خدمت به مکتب اهل بیت(علیهم السلام) کرده است.

این دو ویژگى اخلاقى برجسته، حتى از دید بزرگان حوزه پنهان نمانده است. مرجع عالیقدر، آیت الله سیّد موسى شبیرى زنجانى گفته است: «آقاى محمودى، شخص مخلص و ایثارگرى است».[33] همچنین آیت الله حاج میرزا احمد دشتى، از دیگر عالمان حوزه، گفته است: «من بر اخلاص آقاى محمودى غبطه مى خورم».[34]

پرداختن به ورزش و پرهیز از پرخورى

کم خورى و ورزش در حفظ سلامتى او اساسى ترین نقش را داشته است. وى هیچ گاه به دنبال غذاهاى چرب و شیرین نبوده و غذاى او، به مقدار نیاز بدن بوده و از پرخورى پرهیز کرده است.

همچنین او مقیّد به پیاده روى است. از این رو، فاصله بین منزل تا مجمع احیاى فرهنگ اسلامى را که حدود دو کیلومتر است، پیاده طى مى کند و در اغلب موارد که به جایى مى رود، همین گونه است.

وى به ورزش شنا علاقه دارد و شناگر ماهرى است.

استقلال و عزّت نفس

یکى از ویژگى هاى اخلاقى علاّمه محمودى، عدم وابستگى و اتّکا نداشتن به هیچ کس حتى مراجع تقلید است. وى در طى سال هاى اقامت در کربلا، نجف و قم، به هیچ کدام از مراجع منتسب نبوده است. با این که در برهه اى از زمان، از نظر معیشت، در تنگنا بود و برخى از دوستان اصرار داشتند که وى خود را به بعضى مراجع نزدیک کند، وى به هیچ وجه این پیشنهاد را نپذیرفت. او جهت نشر آثار و احیاى میراث مکتوب، دیگران را به این کار ترغیب مى کنداما هرگز براى رسیدن به این هدف، خود را وابسته دیگران نکرده است.

میهمان نوازى

یکى از ویژگى هاى علاّمه محمودى، میهمان نوازى است. همین خصلت روحى سبب شده بود که در دوران حضور در کربلا، پذیراى میهمانان فراوانى باشد که از گوشه و کنار براى زیارت حضرت سید الشهداء (علیه السلام) به این شهر مى آمدند و بدین جهت، در ایّام زیارتى، همیشه منزل وى پر از میهمان بود.

عنایت علوى

علاّمه محمّدباقر محمودى از صمیم جان، خود را رهین عنایت الهى و لطف خدا مى داند و همه کارهاى انجام شده خویش را از برکت مولى الموالى حضرت على (علیه السلام) و توجه فرزندان معصوم آن حضرت مى داند و بر این باور است که از آغازین روز حرکت خود از علامرودشت به سوى نجف تاکنون، عنایات علوى از وى دستگیرى کرده است.[35]

حفظ وحدت

اندیشور فرزانه، آیت الله محمودى، به دلیل نگاه تیزبینانه خود به امور، بر این باور است که در این زمان که دشمنان دین با بهانه جویى ها درصدد تفرقه افکنى اند تا قدرت و شوکتى را که به خصوص پس از پیروزى انقلاب اسلامى در ایران به دست آمده، درهم بشکنند، باید از مطرح کردن سخنان ناپخته و نسنجیده خوددارى کنیم و اگر هم کسى اشتباهى کرد، نباید با بزرگنمایى آن، به اختلافات دامن زدبلکه باید با برخورد منطقى، وى را متوجه اشتباه کرد.

احیاى میراث مکتوب

استاد علاّمه محمودى خود از احیا گران میراث مکتوب است و همیشه اهل فن را هم به آن توصیه مى کند و یکى از امورى که وى را اندوهگین ساخته، اهمیت ندادن عالمان و طلاّب، به این امر است. وى مى گوید:

«کتاب، هم مال است و هم جمال. اگر در میان مسلمانان مرسوم بود که در خانه کتاب جمع کنند، دانش ما گسترده تر از حال بود. متقدمان ما، آثار زیادى داشته اند که باید به چاپ برسند. متأسفانه اکنون بخش بزرگى از نوشته هاى آنان در دسترس ما نیست و این امر به چند جهت است یکى، مظلومیت شیعه که نتوانست ذخایر خود را حفظ کند. دوم، سهل انگارى و اهتمام نداشتن در کارهاست. سوم، سلطه مخالفان اهل بیت بر همه سرزمین هاى اسلامى. آنها چون وجود این نسخ و کتب را مخالف مصالح خود مى دیدند و نمى خواستند حقایق آشکار شود، تا آن جا که ممکن بود، آن نوشته ها را از بین بردند و یا ابتدا و انتهاى آن را حذف کردند تا شناخته نشوند».

دغدغه احیاى گنجینه هاى فرهنگى جهان اسلام، به گونه اى بوده است که وى در دیدار با مقام معظم رهبرى (مدّ ظلّه العالى)، چنین اظهار داشته است:

«اینک که خداوند شما را عزّت و شوکت بخشیده و ملجأ و مأواى شیعیان هستید، سزاوار است به امر شما نسخه هاى خطى شیعه و آن چه درباره مناقب اهل بیت (علیهم السلام) وجود دارد، از کتابخانه هاى دنیا و به خصوص آسیاى میانه که آثار فراوانى در آن جا وجود دارد، جمع آورى شود و در اختیار پژوهشگران قرار گیرد تا به تحقیق و نشر آنها اقدام کنند».[36]

حضرت على و نهج البلاغه

علاّمه مى گوید: «بشر عادى، نمى تواند به تمام ابعاد وجودى حضرت على (علیه السلام)معرفت پیدا کندچه آن حضرت سرشار از مناقب، معالى، علم، کرم، جود، شجاعت، رأفت، رحمت، شفقت و جمیع مظاهر کرامت و کمالات انسانى است و این کمالات، در حضرت امیر (علیه السلام) به کامل ترین وجه وجود دارد. با این همه، برخى از مخالفان، در گذشته و حال منکر این مناقب شده اندهر چند در زمان کنونى، به دلیل انتشار کتاب هاى بسیار درباره فضایل حضرت امیر (علیه السلام)، به خصوص بعد از انقلاب اسلامى ایران، از شدّت مخالفت ها کاسته شده است و هر چند ما هنوز نتوانسته ایم، چنان که باید، به شناساندن آن حضرت همّت بگماریم.

بهترین راه شناساندن حضرت على (علیه السلام)، نشان دادن زندگى اوست که شایسته است زیر نظر متخصصان، آثارى دراین باره تهیه شود و در اختیار جهانیان قرار گیرد. باید در هر بعد از ابعاد نامتناهى آن حضرت، به گونه اى علمى و تخصصى، بحث و تحقیق شودمثلاً درباره معرفى حضرت على (علیه السلام)به عنوان باب علم نبى (صلى الله علیه وآله)، مطالب بسیارى در دست است اما از همه بهتر، نهج البلاغه است زیرا این کتاب، اثر خود حضرت امیر (علیه السلام) است و گویایى بیشترى در نشان دادن مقامات کمالى و علمى آن حضرت دارد.

در باب کلمات قصار، توجه به سند و شواهد خارجى مهم است اما در باب خطبه ها، و به خصوص خطبه هاى طولانى و نیز خطبه هاى مربوط به جهان آخرت و صفات حق تعالى، شواهد داخلى کفایت مى کند. ممکن است برخى از مخالفان انتساب نهج البلاغه را به امیرمؤمنان(علیه السلام) انکار کنند. این گروه، اگر مى گویند نهج البلاغه از حضرت امیر نیست، جمع شوند و شبیه آن را بیاورند. آن چه خدا درباره قرآن فرموده است، درباره نهج البلاغه نیز صادق است. آیا مخالفان مى توانند مثل نهج البلاغه بیاورند؟ آیا کسى مانند آن حضرت، محرم اسرار بوده است. حضرت على (علیه السلام) اشاره مى کند که دیگران گاه گاهى خدمت پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله)مى رسیدند و حتى سؤال کردن هم بلد نبودندولى وقتى آن حضرت به خانه مى آمد، خود ایشان اشتیاق داشت که به من علم یاد دهد و من هم حرص داشتم که از پیامبر یاد بگیرم.[37]

هر کس نهج البلاغه را به کار بندد و در راه تحصیل هدف عالى، از زحمت و فشار نترسد، خیر دنیا و آخرت را جمع کرده است. نهج البلاغه، بعد از قرآن، معجزه دوم است. قرآن، معجزه حضرت رسول (صلى الله علیه وآله) و نهج البلاغه، معجزه آقا امیرمؤمنان (علیه السلام)است. آیا مخالفان، کتابى همانند نهج البلاغه دارند که عالم ماوراى طبیعت را با بیان قدسى و ربّانى خود شرح و بسط دهد؟ هزار کتاب را هم بیاورند، جاى نهج البلاغه را نمى گیردچون امیرمؤمنان (علیه السلام) از روزى که چشم گشود، در دامن پیغمبر (صلى الله علیه وآله) بود و تا آخرین لحظه حیات آن حضرت، از محضر او بهره گرفت.

نهج البلاغه از جهات گوناگونى، مایه بالیدن و نازیدن شیعه است همان گونه که ابعاد حضرت على (علیه السلام)نامتناهى است، نهج البلاغه نیز غیرمتناهى است.

مخالفان پس از گذشت حدود یک هزار سال از تألیف نهج البلاغه، هنوز مى گویند این سخنان از حضرت على (علیه السلام) نیست بلکه از آنِ سیّدرضى یا سیّدمرتضى است چرا در این یک هزار سال، نتواسته اند یک دهم نهج البلاغه را از خلفاى خود بیاورند»[38]؟

ترجمه ها و شروح نهج البلاغه

در میان شروح نهج البلاغه، سه شرح ممتاز استشرح ابن میثم که براى شرح الفاظ نهج البلاغه خیلى ارزش داردولى کمتر به ادبیات و حدیث و تفسیر پرداخته است بر خلاف آن، شرح ابن ابى الحدید، هم تاریخ دارد، هم تفسیر و هم ادبیات. این شرح، از جهت جامع بودن، ممتاز است گرچه در شرح کلمات خود حضرت، به زیبایى شرح ابن میثم نیست. شرح شریفى به نام منهاج البراعة از علاّمه حبیب الله خوئى هست که از شرح هاى دیگر ارزنده تر است. کسانى که معلومات اندکى دارند، بهتر است اوّل به مطالعه این شرح بپردازند و بعد شرح ابن ابى الحدید را بخوانند و یا این دو را با هم مطالعه کنندزیرا در شرح خوئى به اعتراض ها و انتقادهاى ابن ابى الحدید پاسخ گفته شده است اما متأسفانه مؤلف منهاج البراعة، فقط خطبه ها را شرح کرده است چون وقتى به آخر خطبه ها رسیده، از دنیا رفته است. اخیراً این شرح به وسیله گروهى دیگر تکمیل شده است که ارزش قسمت هاى اصل این شرح را ندارد و به استحکام آنها نیست».[39]

بهره گیرى از اندیشه دیگران

علاّمه مى گوید:

«بشر غیر معصوم، خالى از اشتباه نیست. کارهایى که اشخاص به تنهایى انجام مى دهند، اشتباهات زیادى داردولى کارهاى جمعى، این گونه نیست. اگر کارى را در جمع محققان مطرح کنیم و همه شان نظر بدهند، از درصد اشتباهات بسیار کاسته مى شود. افرادى که به تنهایى کار مى کنند، باید کارهاى خود را به دیگران عرضه کنند تا اگر اشتباهى شده، رفع شود. علت وجود برخى اشتباهات آشکار و مهم در کتاب هاى بزرگان، همین است که آنها تنها کار را انجام داده اند و به دیگران نشان نداده اندمثلاً یقین دارم که مختار 228 باب خطب نهج البلاغه[40] (لله بلاء فلان...) که چند جمله بیشتر نیست، از حضرت امیر نیست. قرائن و شواهد وجود دارد که این عبارت، از دیگرى است. اگر سیّد رضى(رحمه الله)سخنان را بر استادش شیخ مفید یا برادرش سیّد مرتضى عرضه مى کرد، آنها نمى گذاشتند این خطبه به عنوان کلام حضرت امیر (علیه السلام)در نهج البلاغه درج شودلکن چون کتاب به نظر آن دو بزرگوار نرسید، این گونه شد».

تقویت علم و اخلاق

عالم فرزانه آیت الله محمودى مى گوید:

«طلبه ها قبل از هر چیز، ابتدا باید جنبه علمى خود را تقویت کنندآن هم با انگیزه دین و عمل کردن نه با این انگیزه که به ریاستى و مقامى برسند. باید علم را تقویت کنند و افراد جامع تربیت کنند. فقیهِ تنها، اصولىِ تنها، چندان دردى را دوا نمى کند. این، فقط براى رساله نوشتن خوب است. آن چه که مى تواند دستى بر پر و بال مسلمانان بزند، حول عقاید، آثار اهل بیت(علیهم السلام) و پیش از همه اینها، حول آیات قرآن است. باید انسان مسلّط باشد و تمکّن علمى داشته باشد. قرآن و اهل بیت، «ثقلین» هستند. با اینها مى توانیم مسلمان ها و عقاید آنها را حفظ کنیم. در این صورت مى توانیم دیگران را نیز که گرایشى به اسلام دارند، اقناع کنیم.

کسى که اخلاقیات اسلامى را نمى داند یا مى داند و عمل نمى کند، ارزش ندارد. بسیارى از ما ممکن است به حسد، تکبر و خودبینى مبتلا باشیم. مگر شخص حسود مى تواند ایمانش را حفظ کند؟ احادیث متواتر از طریق ما و سنّى ها نقل شده است که «الحسد یأکل الإیمان کما تأکل النار الحطب»[41].

من چرا حسد کسى را ببرم؟ چرا تنبلى مى کنى که بخواهى حسد کسى را ببرى؟ شما این قدرت خدادادى را به کار بینداز، جلو مى افتى. چرا تنبلى مى کنى؟ آدم تنبل، وامانده و عقب مانده، حسد دیگران را مى برد[42].

هیچ چیز عجیب تر از این نیست که اهل علمِ ما نوعاً از پیگیرى اصول معارف، اخلاقیات اسلامى و تاریخ اسلام غافلند و به خوض و تعمّق در فروع، بیشتر اهمیّت مى دهند».[43]

وظیفه مبلّغان

نکته اى که وى بارها، دردمندانه از آن یاد مى کند، بى توجهى بسیارى از اهل منبر، به مطالعه و اتقان مطالب است. او مى گوید:

«واعظ، موظف است با استفاده از قرآن و احادیث معصومان (علیهم السلام)، با بیانى ساده، سطح فکر مردم را بالا ببرد و از سنگر منبر، براى تبلیغ دین و ترویج مکتب اهل بیت (علیهم السلام) استفاده کند نه آن که منبر را وسیله اى جهت کسب درآمد یا وجاهت اجتماعى بداند».

وى مى افزاید:

«دو وظیفه به نظر بنده مى رسداوّل این که در اسناد و درستى مطالبى که مى گویند، تحقیق کنند. تا به صحت و درستى مطلبى یقین ندارند، نگویند. دقّت کنند روایاتى را که قرینه قطعى بر نادرستى آنها هست، نقل نکنند.

وظیفه دوم این است که به طور کلى در عزادارى ها، کارها و برنامه هایمان، صحیح باشد. جوش و خروش مردم و به خصوص جوان ها را در ایّام سوگوارى، باید به سمت صحیح هدایت کرد. پس همه گفتار و رفتار ما باید روى موازین صحیح دینى و علمى و عقلایى باشد. این شبیه خوانى ها، مرد در لباس زن رفتن ها، قمه زنى ها و... اشکال دارد. من شخصاً در منطقه خودمان اینها را تحریم کرده ام. در عزادارىِ بهترینِ خلقِ خدا، این کارها مایه شرم و وهن و استهزاست!

جوان هاى ما هم باید از کسانى تقلید کنند که پخته و روشنند و علم و عملشان، هر دو صحیح است یکى بدون دیگرى، ارزش ندارد»[44].

اهمیت تصحیح متون حدیثى

فهمیدن مراد و مقصود پیشوایان معصوم (علیهم السلام)، با درست خواندن واژگان حدیث و درک درست از مفهوم ومعناى آن تلازم دارد. این جاست که تصحیح متون حدیثى نیز ضرورت مى یابد. علاّمه محمودى مى گوید:

«این کوشش ها، به اندازه درک واقعِ متون، اهمیّت و ضرورت دارندهمچنان که غلط بودن متون، به اندازه از دست دادنِ واقعِ آنها، خسارت آور است. کتب حدیث شیعه، پر از اغلاط بى شمار هستندحتّى از جهت رسم الخطتا آن جا که بنده اطلاع دارم، غیر از نهج البلاغه و صحیفه سجادیه و بعضى کتبِ دیگر دعا و حدیث، دیگر مجموعه هاى حدیثى ما تصحیح نشده، باقى مانده اند. به عقیده من، تصحیح هر متنى، به اندازه ضرور بودن و مورد نیاز بودن خودِ آن متن، ضرورى است. هر چه نیاز ما به متنى بیشتر باشد، تصحیح آن ضرورى تر است[45]».

زمینه ها و لوازم تحقیق

در حوزه حدیث، کتاب هاى « ثقفى » ( مؤلّف الغارات) و بعضى از کتاب هاى مفقود شده کلینى، صدوق دوم، ابن قولویه، شیخ مفید، سیّد بن طاووس و نوع کتب مفقود شده قدما، قابل جستوجو و تحقیقند. گرچه با یک گل بهار نمى شود، ولى «ما لایدرک کلّه لایترک کلّه».

علماى گذشته ما تا عصر سیّد بن طاووس، تنها در یک یا دو علم، وقت صرف نمى کردندآنها به بسیارى از علوم عصر خود به مقتضاى زمان احاطه داشتندادبیات، فقه، اصول، کلام، فلسفه، ریاضیات، هیئت، تاریخ، روایت، اخلاقیات، طب و... .

امّا چند قرن است که علماى ما، مقتضاى زمان و عصر خود را به کنارى نهاده اند و به فقه و اصول اکتفا مى کنندتا آن جا که در این دو علم، آن قدر کتاب هست که یک طلبه براى خواندن آنها در مى ماندفى المثل تا جواهر هست، به کتاب هاى قبل از آن، چه اعتنایى مى شود؟ باید از این وضعیّت بیرون آمدمسائل جامعه که فقط با فقه و اصول حل نمى شود!

اخلاقیات در اسلام، از ارکان بسیار مهم است چه براى اصلاح و تربیت مسلمانان و چه براى هدایت سایرین. ائمه ما آن قدر که با اخلاق و صفات پسندیده خویش مردم را هدایت کردند، با معجزات و کرامات هدایت نکرده اند.

آیا نباید سیره و اخلاق کریم رسول اکرم و اهل بیت (علیهم السلام) را مورد توجّه و تحقیق قرار داد؟ زمینه تحقیق ما در علوم دینى، همین مقتضیات عصر ماست»[46].

سخنى با مترجمان کتاب هاى حدیثى

علامه محمودى مى گوید:

«لغزش گاه عمده مترجمان حدیثى، آشنایى کامل نداشتن به یکى از دو زبان یا به هر دو زبان است. نتیجه کار هم روشن است تعابیر مترجم از لفظ ترجمه شده، نارسا از آب درمى آید. ترجمه دقیق حدیث، مستلزم دانستن معناى دقیق حدیث است. علاوه بر این، آوردن الفاظ روشن، موجز و فخیم در ترجمه حدیث، بدون تسلّط بر زبان ترجمه و ادبیات آن ممکن نیست.

در نشر احادیث شیعه و ترجمه آنها براى پیروان سایر مذاهب، باید اوّلاً، ترجمه ها واضح و دقیق باشند و ثانیاً، در ذیل هر حدیث، به شواهد عقلى و نقلى آن اشاره شود و حدیث بریده از این اشارات نیاید.

به گمان بنده، کتاب هایى مثل کشف الغمّه، الإرشاد شیخ مفید، سیره معصومان از بحارالانوار و أعیان الشیعه، براى ترجمه مناسبند»[47].

ارتقاى جایگاه حدیث

از منظر آیت الله محمودى دراین باره باید به سه امر توجه شودتحقیقاً بین وضعیّت فعلى ما و جایگاه حقیقى حدیث که تا کنون تنها مرحله جمع آورى و تبویب را پشت سر گذاشته است، بس فاصله زیادى هست «و عسى أن تکون قریباً»، پیشنهاد بنده براى رسیدن به وضعیّت بهتر این است که اوّلاً، به اثبات صدور احادیث بپردازیم. ثانیاً، تحقیق در متون حدیثى را جدّى بگیریم. ثالثاً، به تحقیق گسترده در نسبت بین مدلول متون و مدلول محکمات قرآن، بپردازیم.

ضرورى ترین پژوهش در حوزه حدیث، اجراى برنامه تعادل و تراجیح است به همان صورتى که در علم اصول مدوّن است[48].

انگیزه هاى جعل در روایات و راه ارزیابى احادیث

علامه محمودى درباره جعل حدیث مى گوید:

«از عوامل ورود جعل به احادیث، بغض داشتن به اهل حق و حبّ اهل باطل است. عامل دیگر، وسیله بودن جعل حدیث براى رونق دنیاى جاعلان و رسیدن آنها به مال و مقام و سایر اهداف مادى است. جهل را هم باید از عوامل پیدایش جعل در احادیث دانست.

براى ارزیابى حدیث، راه هایى وجود دارد که بارزترین آنها، موافقت با قرآن و مخالف نبودن با سنت قطعى الصدور است.

عقلاى متدین شیعى، پرمغز بودن حدیث و توافق آن با قرآن و عقل را معیار ارج حدیث مى دانند.

براى صحت انتساب حدیث به کسى که روایت از وى صادر شده، لازم است سند حدیث نیز مورد بررسى قرار گیرد.

رجال شناسى هم نقش اساسى در ارزشیابى حدیث داردامّا موثق بودن سند، به تنهایى کافى نیست و موافق بودن متن حدیث با قرآن و عقل هم لازم است تا شیوه ما، جامع و مانع باشد»[49].

متون درسى حوزه

علامه محمودى درباره متون درسى حوزه چنین مى گوید:

«متأسفانه بسیارى از متون درسى حوزه، کتاب درسى نیست. کتاب هایى که به عنوان متن درسى انتخاب مى شوند، باید داراى الفاظ و عبارت پردازى واضح باشد تا طلاّب به دنبال معانى باشند. کتاب هایى مانند حاشیه ملاّعبدالله، قوانین و شرح لمعه، کتاب درسى نیستندزیرا غالباً طلاّب دنبال درست کردن الفاظ هستندنمى دانند این معنى که استاد مى گوید، از کجاى عبارت فهمیده مى شود. شرح لمعه اى که در فهم مقصود آن، آقاجمال خوانسارى و سلطان العلماءبا یکدیگر اختلاف دارند، نمى تواند براى طلبه اى که تازه ادبیات را پشت سر گذاشته، چندان مفید باشد. مى توان به جاى آن مسالک را انتخاب کرد که هم عباراتش واضح تر است و هم از عمق بیشترى برخوردار است.

در میان عقلاى عالم، این امر از مسلمات است که تا وقتى که راه سهل و نزدیک باشد، راه صعب و دور را انتخاب نمى کنند. چرا ما که خود را عاقل ترین مردم مى دانیم، به این اصل پایبند نیستیم»[50]؟

استفاده از منابع دست اوّل

یکى از توصیه هاى علاّمه این است که در مطالعات و پژوهش ها، از منابع اولیه استفاده شودزیرا منابع نسل هاى متأخّر، همان مصادر دست اوّل بوده اند و از این رو، احتمال تحریف و تغییر در آنها وجود دارد. پس در صورت امکان دسترسى به منبع اصلى، نباید به سراغ دیگر منابع برویم مگر براى شرح و توضیح و یا به عنوان یک نسخه از اصل اوّلى.

جناب علاّمه، براى طلاّب، مطالعه و تحقیقِ سه موضوع را مهم تر از دیگر موضوعات مى داند که عبارتند از:

1. عقاید و کلام که اصل و ریشه است و باید کاملاً بر آن مسلط بودزیرا باید با منطق و استدلال، از اعتقاداتمان دفاع کنیم.

2. تفسیر قرآن زیرا کلام الهى، اصلى ترین و مهم ترین منبعى است که در دسترس ماست و باید بیش از هر چیز، با آن مأنوس باشیم.

3. احادیث، کلمات و سیره معصومان که پس از قرآن، مهم ترین منبع شیعه به شمار مى روند و لازم است بیشتر به آنها اهمیت داده شود.

به عقیده علاّمه محمودى، عالمان دینى باید بیشترین اهتمام خود را به این سه موضوع معطوف سازندنه موضوعاتى که بارها تحقیق و بررسى شده اند و نکته ابهامى ندارند. وى از بزرگانى که قرآن را محور پژوهش خویش قرار داده و با عنوان کردن مباحث کلامى و تفسیرى، تا حدودى گرد غربت را از آنها زدوده اند، به بزرگى یاد مى کند.

فرزندان

علاّمه محمودى، اکنون چهار پسر و چهار دختر دارد و دو فرزند دیگر وى از دنیا رفته اند. پسران ایشان عبارتند از:

1. حجت الاسلام شیخ جعفر محمودى(متولّد 1331ش ـ 1367ش)وى که درس هاى حوزوى را در کربلا و نجف خواند، از استعداد و روحیه اجتماعى خوبى برخوردار بود. زمانى که در عراق اقامت داشت، رابطه گسترده اى با دفتر حضرت امام خمینى (قدس سره)داشت و در جذب نیروهاى کیفى براى انقلاب، بسیار کوشا بود. در سال هاى جنگ تحمیلى، بارها در جبهه هاى نبرد حضور یافت و یار و یاور رزمندگان بود. وى به کتاب هاى استاد شهید مطهّرى علاقه فراوان داشت و شاید نخستین کسى باشد که جزوه اى در سیر مطالعاتى آثار شهید مطهّرى منتشر کرد.[51]

2. حجت الاسلام و المسلمین شیخ محمدکاظم محمودىوى در سال 1335ش. متولّد شد. بیشتر تحصیلات حوزوى خود را در شهرهاى کربلا و نجف گذراند و در سال آخر تدریس حضرت امام خمینى (قدس سره)، از شاگردان وى بود و مدتى نزد آیت الله شهید سیّد محمّد باقر صدرتحصیل کرد.

تاکنون آثار زیر با تحقیق وى منتشر شده است:

الف) تفسیر فرات الکوفى، از اعلام عصر غیبت صغرا.

ب) تاریخ نیشابور المنتخب من السیاق، تألیف عبدالغافر بن اسماعیل فارسى (451 ـ 529 ق.)، انتخاب ابواسحاق ابراهیم بن محمّد صریفینى (581 ـ 641ق.)جلد دوم این کتاب نیز آماده چاپ است.

ج) مجمع الألقاب، ابن فوطى (م723ق.) در شش جلد.

د) خصائص أمیرالمؤمنین على بن أبى طالب، ابو عبدالرحمان نسائى (م303ق.).

هـ) مناقب أهل البیت من فضائل الصحابة، احمد ابن حنبل (م241ق) و استدراک عبدالله بن احمد (م290) و ابوبکر قطیعى (م368ق.).

و) تحفة الطالب، حسین بن عبدالله سمرقندى(حدود 1043ق.)این کتاب، در مجلّه تراثنا، ش 64 در سال 1421ق. چاپ شده است.

ز) تهذیب الأنساب، شیخ الشرف عبیدلى(م435ق).

ح) کتاب المعقبین من وُلد الإمام أمیرالمؤمنین (علیه السلام)، یحیى بن حسن بن جعفر علوى عقیقى (م277ق).

ط) معارج الوصول، محمّد بن یوسف زرندى.

همچنین از وى مقاله هاى متعددى در مجلّه هاى تخصصى حوزه به چاپ رسیده است.

3. حجت الاسلام و المسلمین شیخ محمدرضا (ضیاءالدین) محمودىوى به سال 1339ش به دنیا آمد و در سال 1361 پس از گرفتن دیپلم وارد حوزه علمیه قم شد. وى از طلاب فاضل حوزه به شمار مى رود و مقالات گوناگونى از وى، در مجلات پژوهشى حوزه منتشر شده است. وى همچنین کتاب الأصول الستة عشر را تحقیق و چاپ کرده است.

وى در علم اصول فقه، تحقیقاتى کرده و در این زمینه، داراى ابتکارات و نظریاتى است که بخشى از آن را در کتاب مسالک الفحول فی علم الأُصول آورده است.

4. مهندس یحیى محمودىوى در سال 1343ش. متولد شد و پس از گرفتن دیپلم، چند سال به تحصیل درس هاى حوزه پرداخت سپس به دانشگاه رفت و در رشته الکترونیک فارغ التحصیل شد.

5. صادق محمودىوى متولّد 1367ش. است.

دختران علاّمه محمودى نیز پنج نفرند که عبارتند از:

1. زکیّه. 2. فاطمه. 3. مریم. 4. حکیمه. 5. زهرا.

شایان ذکر است که این مقاله گزیده و تلخیصى بود از کتاب عشق و ایثار، درنگى در کارنامه زندگى علامه محمودى، نوشته حجت الاسلام شیخ محمدجواد محمودى که به همت نشر دانش حوزه در زمستان 1383 چاپ شده است.

وفات

علامه محمودى پس از سالها تحقیق و تألیف در زمینه علوم اسلامى، ظهر هفدهم ربیع الاول 1427 هـ.ق. برابر با بیست و هفتم فروردین 1385، دار فانى را وداع گفت. پیکر مطهر وى در روز سه شنبه بیست و نهم فروردین، در میان خیل عزاداران تشییع و در صحن مطهّر حرم حضرت فاطمه معصومه (علیها السلام)، مقبره شهید مفتح، به خاک سپرده شد.


[1]مجلّه بیّنات، ش 28، ص 163.

[2]سیر الى الله.

[3]ر.ک: مقدمه نهج السعاده، ج1، ص8 ـ 9.

[4]مصاحبه نگارنده با علاّمه محمودى.

[5]شهرى کوچک در نزدیکى آبادان.

[6]وى در مقدمه نهج السعاده، وفات پدر را دهم ذى حجه سال 1361ق. ذکر کرده است.

[7]سیر إلى الله.

[8]فصلنامه بیّنات، ش27، ص163 ـ 164.

[9]مصاحبه نگارنده با علاّمه محمودى.

[10]نهج السعاده، ج1، ص10، مقدمه.

[11]شَرح قَطْر، کتابى است در زمینه ادبیات عرب که در گذشته جزء درسهاى حوزه بود.

[12]سیر الى الله.

[13]مصاحبه نگارنده با علاّمه محمودى.

[14 ر.ک: طبقات اعلامالشیعه، ص 196 ـ 197.

[15]مصاحبه نگارنده با علاّمه محمودى.

[16]مجلّه بیّنات، ش 28، زمستان 1379، ص 166 ـ 167.

[17]مجلّه علوم حدیث، ش 4، تابستان 1376، ص 144.

[18]اعیان الشیعه، ج 6، ص 131.

[19]مصاحبه نگارنده با علاّمه محمودى.

[20]همان.

[21]مجلّه بیّنات، ش 28، ص 168.

[22]. ضمن پیام ایشان به مراسم نکوداشت علامه محمودى.

[23]بقره، آیه 247.

[24]مصاحبه نگارنده با علاّمه محمودى.

[25]همان.

[26]همان.

[27]مصاحبه نگارنده با علاّمه محمودى، در تاریخ 8/2/1383.

[28]پژوهش و حوزه، ش 3، ص 63ـ64.

[29]همان، ص 65ـ66.

[30]مجلّه کتاب ماه، کلیات، ش 63ـ64، ص 124 به نقل از مجله کوثر، ش 14، ص 5.

[31]ر.ک: الذریعة، ج12، ص264 (ش1752)ج14، ص248 ـ 249 (ش2421).

[32]مصاحبه نگارنده با علامه محمودى.

[33]به نقل از شیخ على فاضلى.

[34]مصاحبه نگارنده با علاّمه محمودى.

[35]رک: مجلّه حوزه و دانشگاه، ش 27، تابستان 1380، ص23 ـ 24.

[36]مصاحبه نگارنده با علاّمه محمودى.

[37]مجله حوزه و دانشگاه، ش 27، تابستان 1380، ص 19 ـ 21 (با تلخیص و تصرف).

[38]مجله پژوهش و حوزه، ش 3، پاییز 1379، ص 70 ـ 71 (با تلخیص و تصرف).

[39]مجله حوزه و دانشگاه، ش 27، ص 22 ـ 23 (با تلخیص و تصرف).

[40]این شماره، طبق تنظیم صبحى صالح است.

[41]ر.ک: اصول کافى، ج 2، ص 306، باب الحسد، ح 2، شعبالإیمان، حدیثهاى 6608، 6610 و 6611.

[42]مجلّه بینات، ش 28، سال هفتم، ص 182 (با تصرّف).

[43]مجله علوم حدیث، ش 4، ص 146 (با تصرف).

[44]همان، ص 13ـ14 (با تصرف).

[45]همان، ص 172 ـ 173 (با تصرف).

[46]مجلّه علوم حدیث، ش 4، ص 174 ـ 176 (با تصرف).

[47]همان، ص 170 ـ 171 (با تصرف).

[48]مجلّه علوم حدیث، ش 4، ص 165 ـ 167 (با تصرف).

[49] همان، ش 4، ص 168 ـ 169 (با تصرف) مصاحبه نگارنده با علاّمه محمودى.

[50]مصاحبه نگارنده با علاّمه محمودى.

[51]رک: عشق و ایثار، ص 329ـ337.

منبع:فرهیختگان تمدن شیعه

مشخصات فردی

نام محمد باقر
نام خانوادگی محمودى
نام پدر میرزا محمد محمودى
نام معروف محمد باقر محمودى
تاریخ تولد (شمسی) 1302
تاریخ تولد (قمری) 1342
مکان تولد ایران،فارس،لامرد،علامرودشت
تاریخ فوت (شمسی) 1385
تاریخ فوت (قمری) 1427
مکان فوت ایران،قم
مکان دفن ایران،قم،حرم حضرت معصومه علیها سلام

تالیفات

No image

عبرات المصطفین

No image

زفرات الثقلین

No image

محاسن الأزهار

حکایات

No image

هجرت

No image

اخلاص

No image

سعه صدر

No image

زهد و وارستگى

No image

اخلاص و ایثار

No image

استقلال و عزّت نفس

No image

عنایت علوى

No image

میهمان نوازى

فعالیت ها

مطلب مکمل

کتاب گلشن ابرار - جلد ششم

کتاب گلشن ابرار - جلد ششم

مجموعه گلشن ابرار خلاصه ای از زندگی و شرح حال علمای اسلام است که اثری است که در چندین جلد توسط جمعی از پژوهشگرن حوزۀ علمیۀ قم زیرنظر پژوهشکدۀ باقرالعلوم (علیه السّلام) تألیف شده است.

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
Powered by TayaCMS