دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

محمد تقی شهیدی (آقا بزرگ شهیدی)

محمد تقی شهیدی (آقا بزرگ شهیدی)
محمد تقی شهیدی (آقا بزرگ شهیدی)

آقا بزرگ شهیدی (1285 - 1355قمری)

حکیم وارسته

غلامرضا گلی زواره

خاندان

آقا بزرگ حکیم، منتسب به خاندانی است که از نظر نسب، شرافت و اصالت دارند و سالیان متمادی به عنوان حکیمان و دانشوران و فقیهان و ادیبان و عرفای نامدار، در آسمان علم و معرفت درخشیده اند. این سلسله، از سادات حسینی اند و بر حسب مدارک معتبری که در آستان قدس رضوی موجود است و نسب شناسان بر صحت آن ها مهر تأیید زده اند، نسب شان به حضرت امام جعفر صادق، علیه السلام می رسد. بر این اساس، نسب سیّد محمدتقی، معروف به «میرزا عسکری» و مشهور به «آقابزرگ شهیدی» را می توان چنین ذکر کرد:

میرزا محمدتقی، ذبیح الله شهیدی، میرزا هدایت الله رضوی شهیدی، میرزا محمدمهدی اصفهانی خراسانی (شهیدی مشهدی)، میرزا هدایت الله، طاهر، ابوالحسن، هادی، محتشم، شاهنشاه (سید عالی قدر)، محمد، معزالدین، عمیدالملک، شاه برهان الدین خلیل الله، سید نور، الدین شاه نعمت الله ولی (عارف بلند آوازه)، میر عبدالله، محمد، عبدالله، کمال الدین یحیی، هاشم، موسی، جعفر، احمد صالح، محمد بغیش جعفر، حسن بغیض، محمد حبیب، جعفر شاعر، محمد مکتوم، ابومحمد اسماعیل امین اعرج، حضرت امام جعفر صادق، علیه السلام.[1]

آل شهیدی

یکی از قله های حکمت و اندیشه در خاندان شهیدی، فقیه حکیم علامه میرزا محمدمهدی اصفهانی خراسانی است. تراجم نویسان از جمله محمدهاشم خراسانی صاحب منتخب التواریخ، مرحوم زنّوزی در ریاض الجنة، علّامه عبدالحسین امینی در شهداء الفضیله، سید محسن امین در أعیان الشیعه، عبدالرزاق بیک دنبلی در تجربة الاحرار، محمدرضا تبریزی مستوفی در زینة التواریخ، میرزا عبدالرحمن مدرس رضوی در تاریخ علمای خراسان، میرزا محمد مهدی لکنهو کشمیری در نجوم السماء، محدث قمی در فوائد الرضویه، میرزا احمد بهبهانی در سفرنامه اش (مرآة الأحوال جهان نما)، محمدحسن خان اعتماد السلطنه در مطلع الشمس و فاضل بسطامی در فردوس التواریخ وی را به عنوان دانشمندی جامع علوم عقلی و نقلی و علّامه ی روزگار و آراسته به علم و عمل و محقق و ستوده خصال و سرامد اقران و مشهور در قدس و کرامت و مشوِّقِ فراگیران علوم اسلامی و مرجع خواصّ و عوام، معرّفی کرده اند.

این نامدار عرصه ی فضل و فضیلت از شاگردان برجسته ی آقا محمد بیدآبادی و ملا اسماعیل خواجویی در اصفهان است که در عتبات عراق، محضر وحید بهبهانی و شیخ مهدی فتونی و شیخ یوسف بحرانی را درک کرد.

او، از اغلب استادانش اجازه ی نقل روایت، دریافت کن.

شیخ حسین عاملی مشهدی، استاد ریاضی او است که بعداً این شخصیت را به دامادی خود پذیرفت.

سید بحرالعلوم وقتی به مشهد مسافرتی کرد، از پرتو افاضات او بهره برد و لقب بحرالعلوم توسط سید محمدمهدی شهیدی به وی داده شد.

ملا عبدالوهّاب شیخ الاسلام مشهدی، سید عبدالکریم جزایری، سید دلدار علی رضوی هندی، آقا احمد بهبهانی، میرزا محمد حسن فاضل زنوزی، ملا احمد نراقی، سید محمد میر یوسف طباطبایی تبریزی، شیخ اسدالله دزفولی، ملّا محمد صالح برغانی و برادرش محمّدتقی برغانی، سید جعفر خوانساری و.... از شاگردان او در حکمت، حدیث، فقه و اصول هستند.[2]

او از خطی زیبا برخوردار بود و در پارسایی و زهد و قناعت و فروتنی به کمالات و درجاتی دست یافت. به سبب اهتمامش در ذکر و عبادت، کشف و شهود و مقاماتی را به خود اختصاص داد. منابع گوناگونی که به شرح حالش اشاراتی دارند، یادآور شده اند، چون در شب هنگام به زیارت آستان قدس رضوی می رفت، دِرِ بارگاه حضرت امام رضا، علیه السلام به دست غیب بر رویش گشوده می شد. در این باره نمونه های دیگری هم نقل شده است.[3]

آن بزرگ مرد دیانت و فقاهت از عرصه های سیاسی و اجتماعی غفلت نداشت و زمانی که بازماندگان نادرشاه افشار، خراسان را صحنه ی شرارت ها و طغیان گری های خود کردند و شهر مقدس مشهد را آماج تهاجم های وحشیانه خود قرار دادند و می خواستند میراث نفیس فرهنگی و هنری آستان قدس رضوی را به غارت ببرند، در برابر آنان مقاومت کرد و به دفاع از موقوفات و نذورات و سایر اموال بارگاه امام رضا، علیه السلام، پرداخت.

موقعی که نادر قلی میرزا (نواده ی نادر شاه افشار) مشهد را تحت فشار سختی قرار داد و بر اثر این وضع، مردم در وضعی نابسامان قرار گرفتند و قحطی و گرسنگی به شدت آنان را تهدید کرد و از سوی دیگر نیروهای حکومت مرکزی این شهر را تحت محاصره قرار دادند، برای دفاع از مردم و نیز صیانت از قداست آستان قدس از نادر قلی میرزا ناصحانه خواست دست از این یاغی گری بردارد، ولی غرور و خودخواهی مانع پذیرش این توصیه شد. میرزا محمدمهدی ناگزیر فرمان داد دروازه های شهر گشوده شود. نادرقلی میرزا که این حرکت را توطئه ای علیه خود دید، سید محمد مهدی را در سال 1218 قمری به شهادت رسانید.[4]

میرزا هدایت الله و میرزا عبدالجواد و میرزا داوود رضوی، فرزندان این شهیدند.

سید محمدمهدی سر سلسله ی خاندانی گشت که به دلیل شهادتش، آنان به «آل شهیدی» شهرت یافتند و فرزانگی و فروزندگی در این طایفه، حدود یکصد و پنجاه سال ادامه یافت و جویبارهایی که از این قلّه علم، ایمان و مبارزه جاری گشت، در این مدت، تشنگان معارف ناب اسلامی را سیراب ساخت.

وعزم آن بزرگان بر ترویج دین مبین و تدریس و تربیت شاگردان و وعظ و ارشاد و رسیدگی به اوضاع اجتماعی و اقتصادی مردم بود. بسیاری از ستارگانی که در این منظومه منوَّر، نورافشانی کردند، مراتب عالی فقهی و فلسفی را طی کردند و موفق شدند به ریاست و زعامت شرعی مردم خراسان برسند.[5]

جدّ و پدر

میرزا هدایت رضوی شهیدی فرزند آیت الله محمّدمهدی اصفهانی خراسانی به سال 1178 قمری متولد گردید. وی تحصیلات را در محضر پدر و سایر استادان حوزه ی علمیه ی مشهد به انجام رسانید. در هفتم رمضان المبارک 1248 قمری در مقام مرجعیت شرعی و حقوقی و اجتماعی مردم به فعالیت های آموزشی و ارشادی و پژوهشی اشتغال داشت.

او اثری در تفسیر قرآن کریم شامل بیست جزء قران دارد. کتابی در فقه با عنوان هدایۀ المسترشدین از تالیفات او است.

او بزرگ ترین فرزند میرزا محمدمهدی شهید و از بزرگان علما و فقها و مدرّسان مشهد به شمار می رفت. نه تنها در خراسان، بلکه در دیگر نقاط ایران از وی پیروی می کردند و مقام دانش و زهد و تقوایش را تکریم می کردند.

میرزا هدایت الله در نشر فضایل و مکارم و ترویج احکام و یاری مظلومان و حفظ اموال و آبروی مسلمانان اهتمام داشت. سید محمدخان کلاتی همراه عده ای از افراد طائفه ی ترکمنان بنای فتنه و آشوب در خراسان گذاشت که با پی گیری ها و برنامه ریزی و رفتارهای شایسته این فقیه مفسر، آن فرد یاغی از خرابی و فساد دست برداشت و آرامش و امنیت به این سرزمین بازگشت. حاج میرزا هاشم، حاج میرزا عسکری، حاج میرزا ذبیح الله، حاج میرزا حسن، پسران، و میرزا محسن رضوی، داماد او است.[6]

یکی از فرزندان میرزا هدایت الله، حاج میرزا ذبیح الله شهیدی است که در شب پنج شنبه اول ماه رمضان المبارک 1234 قمری به دنیا آمد. او در خدمت والدش و دیگر مشاهیر مشهد، دانش های حوزوی را مانند حکمت نظری و عملی و فقه و اصول و کلام آموخت و در حدیث و اخبار اهل بیت، علیهم السلام، و نیز اصول و فروع دین، مهارت هایی به دست آورد. او همواره عمر گران بهای خویش را به تدریس و تألیف و انتشار حقایق اسلامی و فیض رسانی به علاقه مندان و تشویق و تربیت جویندگان دانش گذرانید.

و او کتاب عیون اخبار الرضا از تالیفات شیخ صدوق را به زبان فارسی برگرداند و کتاب هایی در موضوع فقه و اصول از جمله خمس و زکات و مواسعه و مضایقه تالیف کرد.

او با وجود آن که در مشهد به کمالات علمی و اخلاقی دست یافته بود به این امور اکتفا نکرد و در سال 1262 قمری بعد از ادای مناسک حج، به عتبات عراق رفت. پس از زیارت ائمه ی هدا، علیهم السلام، به محضر استادان برگزیده ی نجف و کربلا رسید و از وجود پربرکت آن فقهای بلند پایه کسب فیض کرد و به جوار مقدس رضوی بازگشت.[7]

تولّد و ایام کودکی

حاج میرزا ذبیح الله به موازات تلاش های علمی و فکری برای تقویت بنیان های معنوی و تزکیه درون، با ذکر و دعا و عبادت مانوس بود. به برکت این پارسایی و وارستگی، خداوند الطافی را نصیبش ساخت و اولین ارمغانش رهایی وی از انواع تعلقات مادی و دنیایی بود. این روند ضمن آن که امیال نفسانی او را تحت کنترل درآورد، چشمه های عطوفت را در زندگی خانوادگی و اجتماعی او جاری ساخت. بر اساس همین لطافت روحی، صدق و صفا بر روح و روان و دلش پرتو افکند و از زندان نَفْس خارج گردید و با مردمان جامعه پیوند قلبی برقرار کرد و در جهت رفع مشکلات و مصائب آنان کوشید.

در یکی از ماه های سال 1285 هجری قمری مطابق 1245 شمسی در حالی که میرزا ذبیح الله در آرامش شبانه مشغول مناجات با خدای خویش بود، از اندرون به وی خبر دادند صاحب فرزندی پسر گردیده است.[8]

میرزا ضمن آن که غرق در شادی گردید، خدای را از این بابت سپاس گفت و از پروردگار خود خواست این فرزندش در سلک کاروان فضیلت و تقوا قرار دهد و او را نسبت به معارف و مکارم راغب سازد. نیز دست خود را به سوی بارگاه حضرت امام رضا، علیه السلام، برد و از آن امام همام ملتمسانه خواست او را در پرورش این نوزاد و سوق دادنش به سوی کمالات و معارف یاری دهد.

البته مناجات و توسلات به همراه فضای آراسته به فضیلت خانواده و نیز همت و عزم این فرزند، ثمرات خود را نشان داد و مشیت حضرت حق بر این تعلّق گرفت که آن طفل پس از نشو و نما، در آینده ای نه چندان دور، با فراگیری علوم اسلامی، اعم از عقلی و نقلی، بر کرسی تدریس بنشیند و صدها طالب علم را با بیانی شیوا و قلمی توانا به سرچشمه ی دانش و حکمت و معنویت برساند و نیز هزاران نفر را از طریق وعظ و ارشاد و خطابه در مسیر رشد و هدایت قرار دهد.

پدر، نخستین گام را در راه نیکی به ذبیح الله برداشت و برایش دعا کرد و خیر و برکت خواست و نام خوبی برای او تعیین کرد. وی را «محمّدتقی» نامید.

محمّدتقی اگر چه از نظر رشد بدنی با دیگر نوباوگان تفاوتی نداشت، اما در دامن خانواده ای دیده به جهان گشوده بود که جویبارهای خداباوری در آن جریان داشت. دوران صباوتش در محیطی آکنده به صفا و صمیمیت سپری گردید. بچه های محل که شور و شوق بازی و تفریح داشتند، محمدتقی را به سوی این هیجان های کودکانه فرا می خواندند، اوهم گاهی به جمع دوستان کوچکش می پیوست، ولی دلش نمی خواست همه ی ایام را این گونه بگذراند. لذا مسیر خویش را تغییر داد و در هفت یا هشت سالگی به تحصیل روی آورد.

اولین مکتب درسی این طفل در خانه تشکیل گردید. پدر با الهام از آموخته های خود و تجربیات با حلاوت زندگی، تلاش کرد محمدتقی را با مفاهیم دینی و نماز و عبادات و مجامع و محافل مذهبی و کانون های آموزشی و علمی آشنا کند.

تحصیلات و استادان مشهد

میرزا محمّدتقی مقدمات و بخشی از سطوح فقه و اصول را نزد پدر آموخت. در ضمن به مدرسه ی سلیمان خان واقع در انتهای بازار بزرگ مشهد ـ می رفت تا تحصیلات خود را پی گیرد.

دراوایل قرن چهاردهم و اواخر قرن سیزدهم هجری درحوزه ی مشهد، علوم عقلی و ادبیات، بیش از علوم نقلی رواج داشت، گرمی و رونق این محافل دینی آن هم در حکمت نظری، بی ارتباط با رکود و توقف حوزه ی علمیه ی اصفهان بی ارتباط نبود. مدارس به لحاظ کمی و کیفی و استاد و شاگرد، آباد بود. مدرّسان بزرگ درهر رشته به تدریس اشتغال داشتند و برای هر یک از دروس ادبیات و فقه و اصول و حکمت حوزه های مستقل و بزرگی تشکیل می گردید و صدها طلبه ها را جذب خود می نمود.[9]

در میان استادان، سه شخصیت برای محمدتقی جاذبه داشتند. آنان شعله های تابناکی بودند که در گوشه ای از شهر، چراغ حکمت و معرفت را ـ که بهترین ودیعه الهی است ـ روشن نگه داشتند و هر یک محفل گرمی را به وجود آوردند که در آن ها طلاب مستعد تربیت شدند. این بزرگان که محمّدتقی محضرشان را درک کرد عبارت اند از:

ملّا غلام حسین شیخ الاسلام، فرزند میرزا محمّد که پدرش کاتب میرزا عسکری امام جمعه ی مشهد بود. در سال 1246 قمری در مشهد زاده شد. وی پس از آموزش مقدمات و سطوح خدمت حاج ملّاهادی سبزواری با حکمت اسلامی آشنا شد و پس از درک و فهم فلسفه ی اسلامی به نجف رفت و از حضور شیخ مرتضی انصاری بهره برد و پس از ارتحال شیخ اعظم به سال 1281 قمری به مشهد مقدس تشرّف یافت. جمعی از اهل فضل و در رأس آنان آقا بزرگ شهیدی و حاجی فاضل و میرزا حبیب الله خراسانی به شکوفایی علمی و فرهنگی رسیدند و خود در زمره ی مجتهدان و مدرّسان طراز اول خراسان گردیدند.[10]

استاد جلال الدین آشتیانی در معرفی او می نویسد:

از تلامیذ بنام حکیم سبزواری است که در مشهد مقدس حوزه ی پر رونق فلسفی داشت وانواع و اقسام حکمت را تدریس می کرد. کتب سطح را همراه علوم ریاضی در قوچان نزد ملا محمدصادق قوچانی فراگرفت و مدتی هم در مشهد نزد اساتید سطح تحصیل کرد. مدت شش سال در سبزوار در محضر فیلسوف سبزواری به تحصیل حکمت متعالیه پرداخت. سپس به عتبات مسافرت کرد و علوم نقلی را از محضر شیخ انصاری و برخی از معاصران تلامیذ او تکمیل کرد. ملا غلام حسین، مدرس جامعی بود و غیر از تدریس فقه و اصول، در ریاضیات و فلسفه نیز استاد مسلمی بود.[11]

به نظر می رسد آقا بزرگ حکیم نزد او علاوه بر حکمت عملی، مباحثی از علوم هندسه و ریاضی و نیز فقه و اصول را خوانده باشد.[12]

میرزا مهدی گیلانی ـ متخلّص به «خدیو»ـ که مشی عرفانی داشت، به پیشنهاد میرزا حبیب خراسانی به مشهد آمد.عده ای از جمله غلام حسین شیخ الاسلام به وی ملحق گردیدند و در سراچه ی بیرونی منزل میرزا هدایت الله (پدر بزرگ آقا بزرگ شهیدی) سکونت اختیار کردند و کتابخانه ای تشکیل دادند. تالاری برای نشیمن و خلوت گاهی برای عبادت ساختند و انجمن را سامان دادند و طی زمانی کوتاه، ملّا عباسعلی فاضل و میرزا محمد قدسی نیز به مجموعه آنان پیوستند. تلاش های علمی و عملی اصحاب سراچه در مشهد بازتابی گسترده داشت و همین امر حرکات رشک آلود عدّه ای از اهل جمود و تنگ نظر را برانگیخت. در نتیجه، اصحاب این جمع که آقا بزرگ شهیدی هم در بین آنان دیده می شد ـ پراکنده گردیدند.[13]

میرزا غلام حسین به سال 1319 قمری درگذشت و در جوار آستان قدس رضوی دفن گردید.

2 ـ میرزا محمد سروقدی، معروف به «خادم باشی» (کشیک سوم آستان قدس رضوی). این حکیم محقق از بزرگ ترین شاگردان حاج ملّا هادی سبزواری است. او علوم نقلی و ریاضی را در حوزه ی مشهد و حکمت الهی را در سبزوار فرا گرفت و خود در زمره ی مدرسان پرآوازه ی خطّه ی خراسان قرار گرفت. در حوزه ی تدریس آقا میرزا محمد و آخوند ملّا غلام حسین، دو نفر موفق گردیدند جانشین آنان گردند: یکی مرحوم ملّا محمدعلی فاضل سبزواری (معروف به حاجی فاضل، متوفی به سال 1342 قمری) و دیگری آقا میرزا عسکری که همان آقا بزرگ حکیم معروف به شهیدی است که معقول و حتی فقه و اصول را از وی آموخت.[14]

3 ـ شیخ موسی منطقی. در باب شرح حال این دانشور گمنام حکیم عارف شیخ عبدالسلام تربتی (پدر استادان بزرگ معاصر محمود شهابی و دکتر علی اکبر شهابی) که از شاگردان برجسته ی وی است، می نویسد:

من منطق را به اندازه ی کافی از افادات استاد جلیل و حکیم نبیل، مرحوم آقا شیخ موسی معروف به قلم ساز مستفید شدم. این پیرمرد بزرگ، در سن کهولت، خود به مدرسه ی سلیمان خان تشریف می آورد و در حجره ای که تا آخر حیات برای مطالعه و فکر اختیار کرده بود، درس می فرمود. چون قدری کم بیان و درسش خالی از سر و صدا و نمایش های معمولی و خود نیز از تظاهرات و جنجال منزجر بود، هیچ وقت جز چهار یا پنج نفر آزموده را در محضر درس نمی پذیرفت. آن که قریحه و استعدادی داشت، پس از آشنا شدن به طرز بیان آن مرحوم، ترجمه ی شخصیت وی را در جمله زیر خلاصه می نمود: در تتبع و احاطه بر آراء و کلمات متقدمان بحری عمیق، و در تحقیق، به نهایت دقیق. بیانش به سادگی و خالی از تنسیق و تلفیق و فوق العاده شیوا. بالجمله منطق می فرمود و در عین حال درسش از حکمت طبیعی، شامل ریاضیات و هیئت و حساب و هندسه و جغرافی خالی نبود.[15]

اعتماد السلطنه،[16]شیخ آقا بزرگ تهرانی،[17]معلم حبیب آبادی،[18] میرزا هاشم خراسانی[19]، سید مصلح الدین مهدوی،[20] وارستگی و دانشوری و پارسایی او را مورد توجه قرار داده اند.

در محضر حکمای تهران

میرزا محمدتقی معتقد بود برای آن که با آرامش و توانایی در ساحل بی کران قرآن قرار گیرد و بتواند از این اقیانوس عظیم مرواریدهای معارف را به دست آورد و از خرمن علوم نبوی و چشمه های اهل زمین استفاده های بهتری کند، ضرورت دارد بنیان های خردمندانه و فکری خود را تقویت کند و حکمت نظری و علوم ریاضی و منطق می تواند در این باره راهگشای خوبی باشد. به همین دلیل آموخته های حوزه ی مشهد را با وجود آن که در شکوفایی علمی و فکری او تاثیر فراوانی داشت و وی را به درجات و کمالاتی از معرفت عقلی ارتقا داد، کافی ندانست و برای پی گیری این مسیر راهی تهران گردید.[21]

در آن موقع آقا محمدرضا قمشه ای و میرزا ابوالحسن جلوه و آقاعلی مدرس و میرزا حسین سبزواری (از شاگردان ملّاهادی سبزواری) ـ که به حکمای اربعه موسوم اند ـ مکتب فلسفی تهران را تاسیس کردند و بدین گونه مرکز علوم اسلامی از اصفهان به این شهر انتقال یافت. بعد از تعطیلی حوزه ی درسی حکیم سبزواری، این محفل جان تازه ای گرفت و کثیری از حکما و عرفا و فقها از آن استفاده کردند.

آقا بزرگ حکیم که طریق حکمت مشّاء را می پسندید و آرای ابوعلی سینا و خواجه نصیرالدین طوسی را بر افکار دیگر حکمای سلف ترجیح می داد برای ادامه ی تحصیل، به درس حکیم نامدار میرزا ابوالحسن جلوه زواره ای (1238ـ 1314قمری) رفت. برای این شاگرد شیفته ی آثار فلسفی، روح کنجکاوی و تتبع حکیم مزبور در بررسی و نقد و تحقیق اندیشه های مشاهیر گذشته، بسیار جالب بود و احاطه و تسلط وی را در بیان افکار بوعلی سینا می ستود. آشنایی جلوه با ریاضیات و تبحر در قواعد و قضایای برهانی، اندیشه های شاگردانی مانند آقا بزرگ را ورزیده و منظم و معتدل می ساخت.

آقا بزرگ علاوه بر فراگیری بخش هایی از اندیشه های سینانی و حکمت مشایی نزد حکیم جلوه، در درس اسفار او هم شرکت می کرد. این محفل گر چه افکار ملّاصدرا را تبیین می ساخت، ولی جلوه، به هنگام تدریس مشخص نمود کدام مباحث از دانشمندان قبل از ملّا صدرا است در واقع، کلام را می گرفت و به صاحب اصلی باز می گردانید. این ویژگی احاطه اش را بر منابع گوناگون فلسفی نشان می داد.

البته آن حکیم در مطالب بحث انگیز که تردید هایی را در اذهان به وجود می آورد، زیاد توقف نمی کرد و سیر سالم تری را برای عبور از مباحث جنجالی برمی گزید.[22]

موقعی که آقا بزرگ حکیم عازم تهران گردید، چون در حدود سال 1310 قمری بوده است، از حوزه ی پرفیض حکیم آقا محمّدرضا قمشه ای ـ معروف به صهبا ـ محروم گردید، زیرا وی به سال 1306 قمری در کنج حجره ی مدرسه، در تنهایی و خلوت و سکوتی عارفانه، از دنیا رفت.[23]

در میان شاگردان حکمای اربعه ی تهران، چهار شخصیت، رکن مهمّ و واسطه ی انتقال فلسفه و عرفان به طبقات بعدی بودند. آقا بزرگ حکیم، محضر آن بزرگان را غنیمت شمرد. او در درس آقا میرزا حسن کرمانشاهی، میرزا هاشم اشکوری، آقا میرشهاب الدین تبریزی و میرزا محمود مدرّس کهکی ـ متخلّص به رضوان ـ حضور یافت. در پاره ای مآخذ، ضمن این که آقا بزرگ شهیدی رضوی را شاگرد مشترک این بزرگان معرّفی کرده اند از او به عنوان آقا بزرگ لواسانی فرزند ذبیح الله از احفاد سید مهدی شهیدی نام برده اند[24] که درست آن، آقا بزرگ خراسانی است.

میرزا حسن بعد از وفات استاد زنوزی به عنوان مدرس مدرسه ی سپهسالار قدیم در تهران تعیین گردید. آقا بزرگ نزدش بخش هایی از شفا و شرح اشارات ابوعلی سینا و اسفار ملّاصدرا را فرا گرفت. نیز از وارستگی و تقوا و ساده زیستی و مناعت طبع وی درس های آموزنده تری آموخت.

بنابراین وی نزد بزرگ ترین حکیم مشّایی در اعصار اخیر که در حکمت ذوقی به سبک ملّاصدرا و عرفان به شیوه ی محیی الدّین و اتباعش مهارت داشت و در علوم ریاضی و طبّ متداول قدیم استادی برجسته بود، زانوی ادب بر زمین زد.[25]

شهرت و امتیاز ویژه ی میرزا هاشم اشکوری تخصّص در عرفان نظری بود. آقا بزرگ با راهنمایی این استادش، بر دقایق و ظرایفی از حکمت های ذوقی و برهان های عرفانی آگاهی یافت و فرازهایی ارزشمند از کتاب مصباح الانس ابن فناری و گزیده هایی از تمهید القواعد ابن ترکه را به مدد وی فرا گرفت. برخی دشواری ها و ابهامات این دو اثر را در قالب پرسش هایی از محضر میرزا هاشم اشکوری مطرح کرد که او هم با نهایت فروتنی و سعه ی صدر و آغوش باز، آن ها را پاسخ گفت.

از آن جا که میرزا هاشم نصوص صدرالدّین قونوی، مشاعر و اسفار ملّاصدرا را برای شاگردان علاقه مند و راغب و با استعدادهای ویژه، تدریس می کرد، بعید نیست که آقا بزرگ حکیم در این زمینه ها هم از او بهره برده باشد.[26]

آقا بزرگ شهیدی رضوی بر اثر شوق درونی در فراگیری معارف اسلامی تصمیم گرفت از پرتو اندیشه های عالم عارف حکیم آقا میرشهاب الدّین نیریزی شیرازی ـ معروف به «آقا میرشیرازی» ـ فیض گیرد. او در مدرسه ی صدر تهران کرسی تدریس داشت. مکارم اخلاقی و فروتنی و زهد این حکیم برای آقا بزرگ جالب تر از توانایی های علمی او بود.[27]

استاد دیگر آقا بزرگ، میرزا محمود کهکی قمی بود که نخست در مدرسه ی مروی سکونت داشته و بعد به مدرسه ی صدر تهران رفت. از روی همان کتاب تمهید القواعد استادش صهبای قمشه ای، نسخه ای صحیح تهیه کرده بود. او، همان را تدریس می کرد.

جنبه ی مهم وی که برای آقا بزرگ جذابیت داشت، کثرت هوشیاری درک بالا و طبع روانش بود که به مناسبت بحث ها، اشعار خویش یا سروده های مشاهیر عرفان و ادب را با حلاوتی خاص برای حاضران می خواند.[28]

مهاجرت به عتبات عراق

بعد از سال 1320 هجری قمری آقا بزرگ همچنان در تهران به سر می برد. حالا دیگر تبحّرش در فلسفه و حکمت ذوقی، به اوج رسیده بود، امّا با وجود احاطه بر منابع مهم فلسفی و عرفانی، هنوز مشتاق آموختن بود تا یاد دادن. در این ایام، تهران دچار آتشفشان سیاسی گردید و نارضایتی و اعتراضات مردم نسبت به اوضاع نابسامان کشور که محصول ستم و بی عدالتی و طغیان گری شاهان قاجار بود و پایتخت را در التهاب شدید اجتماعی قرار داد. اقا بزرگ به قوه ی بصیرتی که به صورت اکتسابی از طریق دانش اندوزی و تزکیه و تهذیب نفس به دست آورد، از ورای جنبش تنباکو حقایقی تلخ را مشاهده می کرد و می دید که عده ای به بهانه ی مبارزه با استبداد می خواهند، شکل دیگری از جفاکاری را پی گیرند. آنان تاکید می کردند باید برای اصلاحات اقتصادی و فرهنگی و کاهش مشکلات مردم از الگوها و قوانین کشورهای اروپایی استفاده کرد و آن ها را ملاک عمل قرار داد. دست پنهان دولت های زورگویی مانند روسیه و انگلستان نیز در فاصله گرفتن مردم از ارزش های مذهبی و اصالت های بومی دیده می شد. بنابراین آقا بزرگ در بحبوحه ی این بحران تصمیم گرفت برای کسب علوم نقلی به سوی عتبات عراق برود.[29]

به هنگام اقامت آقا بزرگ شهیدی در تهران و آشفتگی های اجتماعی این دیار که منجر به انقلاب مشروطه گردید، در محافل و مجالس و کوی و برزن می شنید که آخوند خراسانی از ستمی که بر ایرانیان تحمیل می گردد، رنج می برد و در این باره مکاتباتی با روحانیان تهران داشت تا کارگزاران قاجار را از خلافکاری و بی عدالتی باز دارند.[30] حتی بر اثر حکم جهاد آخوند خراسانی، طوایف شیعی عراق آمادگی خود را برای پیوستن به مشروطه خواهان و حرکت به سوی ایران اعلام کردند. بسیاری از اهالی کربلا و کاظمین و بغداد و نیز ایرانیان مقیم آن شهرها نیز بر این حکم گردن نهادند و برای هرگونه دفاعی مهیا گردیدند.[31]

آقا بزرگ به این نتیجه رسید که آخوند خراسانی می تواند بهترین مدرّسی باشد که او باید به محضرش بشتابد؛ زیرا، هم حکمت عملی و علوم برهانی را محترم می شمارد و ذهن فلسفی داشت و نیز از مسایل اجتماعی و مصائبی که بر مردم می گذرد، بی تفاوت عبور نمی کند. با این هدف و نیز به اشتیاق بهره مندی از قداست و معنویت بارگاه حضرت علی، علیه السلام، و نوشیدن جرعه هایی از دریای ژرف فقه آل محمد، راه طولانی و پرمشقت بین تهران تا عراق عرب را پشت سر نهاد. سرانجام پس از تحمل رنجی جان فرسا بر کوچه های پرپیچ و خم و باریک و تنگ، اما روح نواز نجف گام نهاد و مسرور و شادمان پس از اندکی درنگ در منزلی که تدارک دیده بود و رفع خستگی، خود را مهیای زیارت گاه مرقد امیرمومنان، علیه السلام، کرد تا دوری از بستگان و غم غربت با این شیرینی معنوی و لذت روحانی جبران شود.

آقا بزرگ، حداقل مدت ده سال از چشمه ی فقاهت آخوند خراسانی بهره برد و در سال 1332 قمری مطابق 1293 شمسی به مشهد مقدس بازگشت.[32] سید جلال الدین آشتیانی می نویسد:

او در فقه و اصول از شاگردان آخوند ملا کاظم خراسانی است که بعد از مراجعت از عتبات، در مشهد، مستقلاً به تدریس حکمت پرداخت و حوزه ی پررونقی داشت.[33]

توانایی های علمی و آموزشی

روزگاری آقا بزرگ را عده ای از اطرافیان می شناختند، ولی طولی نکشید که آوازه اش در محافل علمی و مذهبی پیچید و سیل جویندگان دانش از شهرهای گوناگون راهی مشهد رضوی گشتند تا از او کسب فیض کنند. در حوزه ای که او به مدت حدود یک ربع قرن تشکیل داد شخصیت های متعدّدی به شکوفایی شکوه مندی رسیدند و خود به عنوان مجتهد و حکیم و عارف و ادیب و خطیب به جامعه ی علمی، خدمات ارزنده ای ارائه دادند.

استاد دکتر علی اکبر شهابی می گوید:

مشهد در آن زمان یکی از حوزه های علمی بزرگ بود و استادان بنامی در رشته های مختلف به درس و بحث و تحقیق اشتغال داشتند که طالبان علم از بیش تر شهرهای دور و نزدیک ایران برای استفاده از درس آنان رهسپار مشهد می شدند و در مجلس درس ایشان شرکت می کردند. از استادان مبرز و متخصّص در رشته ی خود، مرحوم آقا بزرگ شهیدی (معروف به آقا بزرگ حکیم) در فلسفه، مرحوم آقا میرزا محمد (معروف به آقازاده) فرزند آخوند ملّا کاظم خراسانی بودند، که در آغاز مشروطه، نامش بسیار شهرت یافت، در اصول و فقه.[34]

مقام معظّم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای که خود به یک واسطه از شاگردان آقا بزرگ شهیدی است، در خصوص وضع حوزه ی مشهد در قرن چهاردهم هجری یادآور گردیده اند:

«...هر چند از اوایل این قرن، وضع حوزه رو به رونق بیش تر پیش رفته و تدریجاً بر وسعت واهمیت آن افزوده شده است، به طوری که در اواخر نیمه ی اول این قرن حوزه ی مشهد از لحاظ اوضاع درسی و پایه ی علمی، به صورت حوزه ای کامل و مهم درآمده است، سه تن از استادان معروف این حوزه، فلسفه و حکمت تدریس می کردند.

یک ـ ملّا محمد علی معروف به حاجی فاضل که از شاگردان میرزای شیرازی و در فقه و فلسفه مبرّز بود

دو ـ میرزای عسکری شهیدی معروف به آقا بزرگ که فیلسوفی معروف و استاد مسلّم فلسفه در مشهد بود. بیست و سه سال در حوزه ی مشهد تدریس حکمت کرد و اکثر علاقه مندان این رشته از محضر درس او استفاده می بردند.

سه ـ شیخ اسدالله یزدی که حکیمی وارسته بود (متوفای سال 1342 قمری).

بر اثر وجود این سه مدّرس بزرگ بود که حوزه ی علمیه ی مشهد، حکمت الهی و مرکز تدریس فلسفه به شمار می رفت و در میان حوزه های علمی معروف شیعه از این لحاظ اولویّت داشت...»[35]

آقا بزرگ در منزل خویش به تدریس می پرداخت. خارج فقه و شرح قوشچی بر تجرید، شرح خواجه نصیر بر اشارات و شوارق و شواهد الربوبیه ملّاصدرا و مبدأ و معاد و شرح هدایۀ و اسفار صدرالمتألّهین و قبسات وشرح منظومه حکیم سبزواری، مهم ترین محورهای درسی او بود.[36]

غلام رضا ریاضی می نویسد:

از 1333 قمری که از عتبات عالیات مراجعت فرمود تا پایان عمر شریف، جمله کتب معقول، به درس همی گفتی و از شرح قوشچی بیاغازید و با تجرید خواجه و شرح او بر اشارات و شواهد اسفار پایان داد.[37]

آقا بزرگ به گفته ی آیت الله شیخ مجتبی قزوینی، مدّتی خارج فلسفه تدریس می کرد و می فرمود، می خواهیم مطالب را با نظر اجتهادی بسنجیم و خارج از محدوده ی متون و فضای حاکم بر آن ها و بدون تحت تاثیر قرار گرفتن نسبت به مقام علمی و شهرت مؤلف آن ها را مورد بررسی قرار دهیم. در مدتی که اسفار ملاصدرا را تدریس می کرد و برخی مطالبش از جمله موضوع اصالت وجود را از دیدگاه های مختلف مورد بحث و رسیدگی و ردّ و قبول قرار داد، در این درس آرای موافق و مخالف را مطرح می کرد و خود نیز نظر می داد و میدان را در بست به نظر موافق نمی سپرد، درسی جاذب و عمیق داشت. متون فلسفی را گاهی با منقولات تطبیق می کرد و مورد دقت و ژرف کاوی قرار می داد؛ زیرا، از نخبگان اساتید فن و پختگان وادی معقول بود. این، به جز اختصاصات روایح مراحل تهذیب نفس و ریاضیات شرعی بود که موجب می گردید احاطه ی افزون تری به مباحث عقلی و فلسفی و عرفانی داشته باشد. پاره ای نکات که از او درباره ی دو نمط اشارات ابوعلی سینا شنیده شد در هیچ جا ندیده شد که اهل تخصّص و تبحّر از آن ها چیزی دریافته باشند.[38]

از پذیرش مقلدانه روگردان بود و بر بحث و فحص و پیگیری و ردّ و ایراد اصرار می ورزید با آن که به یافته های عرفانی و فلسفی حکمای سلف احترام می گذاشت و قلّه های فکری و علمی این عرصه را می ستود ولی در انتقاد به آثار متقدمان گرایشی عمیق به هم رسانید. می کوشید شاگردان را دانشور و مستقل (به لحاظ فکری) بار آورد، به نحوی که دلیل سست را نپذیرند و مباحث شعارگونه و آمیخته به خواب دیدن و نقل های مشکوک و کلی گویی ها را قبول نکنند. اگر کوچک ترین خللی در برهان بود، از پذیرفتن آن امتناع کنند. به شاگردان توصیه کرد برای تقویت انسجام فکری و عملی و رسیدن به یک بصیرت عمیق به درس های پراکنده نروند و یک روش مستند و دقیق ومعتبر را پی گیری کنند، اما وقتی توانایی های ویژه ای در دیگر استادان می دید به آنان اجازه می داد از محضرشان بهره گیرند.

آیت الله حاج شیخ محمّد باقر محسنی ملایری که ضمن درک درس آقا بزرگ حکیم، حضورش در مشهد مقدّس مقارن گردید با ورود میرزا مهدی اصفهانی به مشهد که از سال 1340 قمری تا 1365 قمری به تدریس تحقیقی دروس خارج و نشر مبانی معارف و تربیت نفوس و عقول و دادن دید اجتهادی در مسایل عقلی و تشجیع بر اظهار نظر و برخورداری از درک استقلالی و انتقادی از حکمت و عرفان پرداخت، اظهار داشته است:

من به درس آقا بزرگ حکیم می رفتم. آقا شیخ هاشم قزوینی به من گفت: چرا به درس میرزا نمی آیید؟ و اصرار کرد حتماً بیایید. گفتم: استادم آقا بزرگ فرموده است به درس دیگری نروید. ایشان گفت: آقا بزرگ را هرگونه که شده راضی کنید و حتماً به درس میرزا مهدی بیایید.

در پس اصرار میرزا هاشم قزوینی از استاد اجازه گرفتم و به درس میرزا رفتم. اولین جلسه ای که حاضر شدم، بحث درباره ی کیفیت حصول علم برای نفس بود و بیان حقیقت علم و تمایز آن با نفس.

پس از این درس، همین که به خدمت آقا بزرگ رسیدم، مطالبی را که میرزا فرموده بود، نقل کردم. آقا بزرگ شهیدی رضوی به محض شنیدن این مطالب فرمود: عجب مطالب عرشی! چه مطالب مهمی! تا کنون از کسی نشنیده بودم! حتماً به درس ایشان بروید و بیایید مطالب مطرح شده را به من بگویید. این برخورد، وسعت نظر و فروتنی آقا بزرگ را نیز نشان می دهد.[39]

وصف فرزانگی و وارستگی

در وصف حکیم متالّه و فیلسوف عارف و استاد حکمت و امام جمعه ی خراسان، برخی دانشوران و مورخان به قلم فرسایی پرداخته اند.

سید موسی قطبی که یکی از مصاحبان و شاگردان وی بود، بر حسب تقاضای مولف دانشوران خراسانی، مطالبی در معرفی استادش آورده که به فرازهایی از آن اشاره می گردد:

«میرزا عسکری، فرزند میرزا ذبیح الله شهید، معروف به آقا بزرگ حکیم شهیدی، از احفاد میرزا مهدی شهید اصفهانی خراسانی و از طریق او شاه نعمت الله ولی و از طریق او امام صادق، علیه السلام. آن بزرگوار چندین حکومت به آرای حکما در باب اصالت الوجود و الماهیة، معمول فرموده بود که مع الاسف به دست نرسید، هر چند که طریقت مشایین همی پسندیدی و نزدیک می بودی که آرای شیخ و خواجه به حجّت همی شناسد. همی فرمودی: لسنا آمنّا بما فی دِفّتی الشفاء. و هم به کمال تقوا و آزادی و استغنا همی زیستی...»[40]

مرتضی مدرسی گیلانی نیز آقا بزرگ را به عنوان حکیم فاضل و مدرس برجسته معرفی کرده است.[41]

شهید آیت الله مرتضی مطهری که آقا بزرگ را جزء طبقه ی سی و دوم حکما آورده، در وصفش می نویسد:

میرزا عسکری شهیدی مشهدی از احفاد میرزا مهدی شهید است. بیت شهیدی در مشهد در حدود پنجاه سال بیت علم و حکمت و روحانیت بود. این بنده در ابتدای تحصیل مقدّمات در مشهد (سال های 1352 ـ 1354قمری) او را که پیرمردی سفیدموی و ساده زیست بود، دیده بودم... مرحوم آقا بزرگ به وارستگی و صراحت لهجه و آزادگی و آزادمنشی شهره بود...»[42]

استاد محمد باقر ساعدی خراسانی در ضمیمه ای که برای تاریخ علمای خراسان تدوین کرده، نوشته است:

«آقا بزرگ از حکما و متألهین عصر حاضر هجری (قرن چهاردهم) و از رجال پاکدامن و وارستۀ خراسان و از کسانی بود که در وارستگی و جلالت کم تر عالمی بر پایه ی او می رسد. حکایات بی اعتنایی او به زر و سیم دنیا و افراد آن، زبانزد خاصّ و عامِّ است و هنوز هم در هر مجلسی که سخن از وارستگان و علما و حکما به میان می آید، نمونه ی عالیه اش را مرحوم آقا بزرگ می دانند.[43]

استاد سید جلال الدین آشتیانی در مقدمّه ی رسائل حکیم سبزواری، از او این گونه یاد کرده است:

«آقا بزرگ علاوه بر مراتب علمی، در زهد و ورع و پرهیز از موجبات آلودگی روحی، کم نظیر بود و به جرائت می توان گفت، ذرّه ای به دنیا و لوازم آن پا بند نشد...»[44]

آثار و تالیفات

متاسفانه از حکیمی که حدود یک ربع قرن مشغول تدریس و افاضه به شاگردان بوده و دانشوران زیادی، مباحث او را در حکمت و عرفان یادداشت کرده اند، آثار زیادی بر جای نمانده است.

در کتب تراجم و دانشنامه ها، تنها اثری که از او یاد کرده اند رساله ی حکومت در اصالت وجود و اصالت ماهیت است،[45] اما مدارک دیگر نشان می دهد آقا بزرگ، یادداشت ها و توضیحات و تعلیقاتی بر متون فلسفی و عرفانی که تدریس می کرده، نوشته است و نسخه ای از کتاب اشارات ابوعلی سینا را با تعلیقات واصلاحات و حواشی خود، به شاگرد کوشا و فاضلش مرحوم آیت الله مجتبی قزوینی اهدا کرده است.[46]

اضافه بر این، آقا بزرگ، امام جمعه ی خراسان و مرجع امور شرعی و فقهی و قضایی و اجتماعی مردم بود. یکی از معاصران دانشورش به نام فاضل بسطامی، فرزند نوروز علی در محضر او به نگارش و فتاوی میرزا عسکری مشغول بوده، ولی از فرجام این نوشته ها نیز اطلاعاتی به دست نیامد. خود بسطامی هم در کتاب فردوس التّواریخ اشاره ای به فرجام این نوشته ها ندارند.[47] نیز آقا بزرگ علاوه بر تدریس حکمت و عرفان، فقه و اصول را در عالی ترین سطح تدریس می کرده است. شاگردانش قطعاً از این درس ها تقریراتی داشته اند و خود نیز در این باره، رسالاتی تالیف کرده است. با نهایت تأسف، از این آثار هم نشانه ای به دست نیامد.

شاگردان

در دوران پربرکت بیست و سه ساله ی تدریس آقا بزرگ در مشهد، کسان بسیاری از محضرش استفاده کردند که ذیلاً به نام شان اشاره می گردد.

1ـ حکیم میرزا مهدی الهی قمشه ای (1319 ـ 1393قمری)

وی با آقا بزرگ حکیم، انس و الفتی ویژه داشت و در غزل آفتاب عشق او را ستود و یادآور شد: انفاس قدسی مرحوم آقا بزرگ چنان در او اثر گذاشته بود که وقتی غنچه ی گلی را مشاهده می کردیم، تجلیات حضرت حقّ را در آن مشاهده می کردیم.[48]

2 ـ شیخ محمد تقی ادیب نیشابوری (معروف به ادیب دوم) (1315 ـ 1396 قمری)

او منطق و حکمت و ریاضی و عرفان را نزد آقا بزرگ خواند و خود به تدریس پرداخت.[49]

3 ـ شیخ سیف الله ایسی میانجی (1317 ـ 1381قمری)

از علما و حکما و مدرسان مشهد که فراگیری اسفار ملاصدرا را نزد آقا بزرگ به انجام رسانید. مقام معظّم رهبری نزد مرحوم ایسی، حکمت و علوم عقلی را خوانده است.[50]

4 ـ میرزا حسن بجنوردی (1316 ـ 1395 قمری)

از تربیت یافتگان مکتب آقا بزرگ که خود در نجف اشرف به تدریس خارج فقه و اصول پرداخت. شهید آیت الله سید مصطفی خمینی و سید جلال الدین آشتیانی و مقام معظم رهبری از شاگردان او هستند.[51]

5 ـ استاد محمود شهابی (1321 ـ 1406قمری)

در حکمت نظری و علوم عقلی به محضر آقا بزرگ در مشهد رفت و از شاگردان نکته دان و شاخص و مورد احترام و علاقه ی وی و هم دوره های تحصیلی بود. در سال 1305 ش به اصفهان رفت که از علمای آن جا خوشه چینی کند، ولی پس از برخورد با آنان، آقا بزرگ شهیدی رادر تدریس فلسفه و کلام اسلامی پرمایه تر از آنان دانست و به همین دلیل خود را از حضور در جلسات شان بی نیاز دید.[52]

6 ـ حاج شیخ مجتبی قزوینی (1318 ـ 1386قمری)

وی که از ارکان مکتب تفکیک به شمار می رود، در مشهد نخست به درس آقا بزرگ رفت تا به فراگیری حکمت و عرفان بپردازد. او که در ضمن به درس میرزا مهدی اصفهانی می رفت، در محضر آقا بزرگ به نقد و ارزیابی نکته مطرح شده می پرداخت و در این باره تشویق های استاد را برمی انگیخت، برخی از این بحث ها در کتاب معرفة النفس انتقادی او درج گردیده است.[53]

7 ـ شیخ غلام حسین محامی بادکوبه ای (متوفای به سال 1333قمری)

وی پس از فراگیری مقدّمات در بادکوبه به مشهد رفت و با به پایان رسانیدن سطح حوزه در درس های فلسفه و عرفان و معارف قرآنی آقا بزرگ و میرزا مهدی اصفهانی شرکت کرد. در بحث های استادان از پذیرش مقلدانه ی اندیشه ی حکمای سلف رویگردان بود و بر تفحص تتبع و ژرف کاوی در این باره اصرار می ورزید. استادان از این شاگردان منتقد استقبال می کردند و روش وی رادر ارزیابی دیدگاه های دانشوران سلف می ستودند.[54]

8 ـ میرزا جواد تهرانی (1283 ـ 1368 قمری)

از شاگردان مرتضی طالقانی و شیخ محمد تقی آملی در نجف اشرف که در سی سالگی به مشهد رفت و در درس آقا بزرگ و میرزا مهدی اصفهانی حضور یافت، آن گاه خود به تدریس روی آورد.[55]

9 ـ سید محمد مشکوة (1319 ـ 1401قمری)

سید محمد مشکوة بیرجندی در محضر آقا بزرگ شهیدی ودیگر مدرسان سطح عالی حوزه مشهد به فراگیری معقول و منقول پرداخت. بعد به تهران رفت و در مراکز حوزوی و دانشگاهی به تدریس پرداخت.[56]

10 ـ آیت الله میرزا محمد آقازاده خراسانی فرزند آخوند خراسانی (1294 ـ 1356قمری)

پس از دانش اندوزی نزد پدر در حوزه ی نجف، در سال 1325 به امر پدر به خراسان هجرت نمود.

در اولین قدم از حوزه ی درسی آقا بزرگ استفاده کرد و خود در مسجد گوهرشاد در فقه واصول، محفل درسی تشکیل داد.[57]

11 ـ آقا سید محمّد تقی مدرس رضوی (1274 ـ 1365شمسی)

وی که فرزند میرزا محمّدباقر مدرس رضوی است، نزد آقا بزرگ شرح هدایۀ ملّاصدرا و بخشی از شرح اشارات خواجه نصیر طوسی را آموخت.[58]

12 ـ آیت الله آقا سید حسن طباطبایی، فرزند آیت الله حاج آقا حسین قمی (متولد 1329 قمری)

مقدمات را در عتبات گذرانید و در سنین نوجوانی به همراه والدش به مشهد مقدس آمد و علوم زیربنایی را از مدرسین وقت فرا گرفت. استادش در متون فلسفی و عرفانی از جمله آثار ابوعلی سینا و ملّاصدرا، آقا بزرگ شهیدی بود.[59]

13 ـ شیخ حسینعلی راشد (1323 ـ 1400قمری)

ایشان که خود مدرّسی عالی رتبه و خطیبی خردمند و وارسته بود، شرح اشارات خواجه نصیر و اسفار ملّاصدرا را از محضر آقا بزرگ بهره برد.[60]

14ـ غلام رضا کیوان سمیعی کرمانشاهی (1292 ـ 1372شمسی)

تحصیلات رسمی را تا دبیرستان در زادگاهش کرمانشاه آموخت. مبدأ و معاد ملّاصدرا را نزد آیت الله شاه آبادی در قم خواند. بعد از اقامتی کوتاه در قم به مشهد رفت و پس از فراگیری ادبیات و منطق از محضر ادیب نیشابوری، به درس آقا بزرگ رفت تا با راهنمایی وی با اندیشه های حکمای مشّاء و فلسفه ی صدرایی آشنا شود. شرح منظومه سبزواری را نیز از فرزند آقا بزرگ و میرزا مهدی شهید آموخت. مورد محبت این دو پسر و پدر بزرگوار بود. آن گاه به تهران آمد و تحصیلات را تکمیل کرد و خود به تدریس و تالیف روی آورد.[61]

15 ـ آیت الله حاج سید ابوالقاسم ملایری (1314 ـ 1366 قمری) فرزند آیت الله حاج سید عبدالله ملایری.[62]

16 ـ حاج شیخ محمد باقر محسنی ملایری (1322 ـ 1416 قمری)[63]

فرزند شیخ محمدحسین و متولد نوغان مشهد که ادبیات را از ادیب نیشابوری و حکمت و فلسفه را از آقا بزرگ حکیم آموخت. او محقق و شاعری توانا بود و در دانشکده ی ادبیات تبریز، تدریس می کرد. آثاری در قلمرو زبان و ادبیات فارسی و فرهنگ مردم از خود به یادگار نهاد.[64]

17 ـ آقا شیخ قاسم اشراقی قوچانی استاد آقای شیخ محمد تقی عندلیب سبزواری بنا به گفته سید احمد معین شهیدی برای منوچهر صدوقی سُها.[65]

18 ـ آقا سید ابوالقاسم الهی از مدرسان شرح منظومه.[66]

19 ـ آقا میرزا اسحاق آستارایی که از شاگردان میرزا ابوالقاسم حکمی و ادیب نیشابوری هم بوده است.[67]

20 ـ سید محمد حسین ادیب بجنوردی (1300 ـ 1382قمری)

از فضلای استادان دانشگاه تهران بود. به گفته مهندس علی قلی بیانی او گفته بود: من شاگرد آن سید حکیم یعنی آقا بزرگ هستم، ولی از فاضل خراسانی و شیخ ابوالقاسم نیشابوری هم بهره برده است.[68]

22 ـ آقا سید محمد امامی رضوی امام جمعه ی اسبق خلخال. بنا به گفته ی فرزندش آقای سید محمود امامی رضوی از قضات سابق عدلیه، ایشان شاگرد آن حکیم بوده است.[69]

23 ـ آقا سید ذبیح الله امیر شهیدی برادرزاده ی آقا بزرگ حکیم و نیز از اصحاب عارف زاهد و فقیه وارسته حاج شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی.[70]

24 ـ آقا شیخ صدرا بادکوبه ای، حکیم مشهور نجف اشرف.[71]

25 ـ سید آقا میرزا آقا ترابی دامغانی (متوفای 1380قمری):

وی علاوه بر حضور در درس آقا بزرگ از درس حاجی فاضل خراسانی در مشهد و میرزا محمّد طاهر تنکابنی و میرزا علی اکبر یزدی در تهران و قم استفاده کرده است.[72]

26 ـ آقا سید رضا بجنوردی بنا به نقل سید احمد معین مشهدی.[73]

27 ـ آقا سید میرزا آقای جندقی که از شاگردان آقا بزرگ و ادیب نیشابوری بوده است.[74]

28 ـ حاج شیخ محمود حلبی، بنا به اظهارات مرحوم استاد دکتر سید جواد مصطفوی.[75]

29 ـ شیخ محمدحسین بن حسن خراسانی (متوفای 1406قمری)

از شاگردان آقا بزرگ در فلسفه ی مشاء و حکمت متعالیه ونیز شاگرد ادیب اول نیشابوری در ادبیات و از اصحاب شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی و از خواص سید سالکین حاج میرزا علی آقای قاضی.[76]

30 ـ آقا سید مهدی شهیدی رضوی، فرزند استاد

31 ـ آیت الله سید عبدالاعلی سبزواری غروی صاحب حاشیه بر منظومه سبزواری

32 ـ دکتر محسن شفایی قزوینی از قضات سابق دیوان کشور

33 ـ شیخ ابوالحسن شیرازی (1326 ـ 1421قمری) شاگرد آقا بزرگ در شواهد الربوبیه و نیز فرزند سید مهدی رضوی شهیدی در اسفار.[77]

34 ـ سید مصطفی طباطبایی، فرزند سید جواد (متوفای به سال 1363)[78]

35 ـ مرحوم آقا شیخ فاضل بخشی خراسانی

36 ـ آقا شیخ علی بن قاسم (کشمیری مدرس مدرسه سپهسالار قدیم. متوفای 1338 شمسی).[79]

37 ـ شیخ هادی کدکنی (1268 ـ 1353شمسی) علوم عقلی را از آقا بزرگ فرا گرفت و پس از تکمیل علوم نقلی نزد حاج آقا حسین قمی و حاج میرزا آقازاده در سال 1350 خود به تدریس منطق و فلسفه مشغول شد.[80]

38 ـ آقا سید موسی موسوی قطب کشمیری (معروف به قطب المحدثین)[81]

39 ـ شیخ عباسعلی محقق خراسانی (1310 ـ 1383شمسی) [پدر دکتر مهدی محقق.][82]

40 ـ آقا شیخ محمود مفید بیدآبادی اصفهانی (1297 ـ 1382قمری)[83]

41 ـ آقا شیخ علی بن محمد ناسوتی یزدی مولف شرح علی اصول العقائد شیخ بهایی.[84]

42 ـ آقا شیخ عباس هاتف قوچانی (متوفای 1368قمری) [وصی سید العرفاء آقا سید علی قاضی.]

43 ـ سید جلال الدین مشرف رضوی، استاد دانشکده الهیات مشهد که به حق به زیور علم و تقوا آراسته بود. سرگذشت های حیرت انگیز و عبرت انگیزی از آقا بزرگ شهیدی نقل می کرد.[85]

44 ـ عبدالرحیم فیض گنابادی (1276 ـ 1364شمسی)

وی پس از فراگیری مقدّمات به مشهد رفت و در حجره ی برادر بزرگش شیخ محسن گنابادی اقامت گزید و در حلقه درس آقا بزرگ حکیم و میرزا عبدالجواد نیشابوری و میرزا محمد آقازاده و حاج آقا حسین قمی با حکمت و عرفان و ادبیات و کلام و فقه و اصول آشنا شد و پس از توانایی های لازم در علوم عقلی و نقلی، خود به تدریس در مشهد روی آورد.[86]

45 ـ شیخ علی اکبر مدقّق خراسانی. او متولد روستای سعیدآباد از توابع مشهد است که در دوازده سالگی به مشهد رفت و در مدرسه فاضل خان اقامت گزید. به دلیل نبوغ فوق العاده اش در مدت کوتاهی ادبیات را از ادیب نیشابوری خواند و در حکمت و فلسفه به محضر آقا بزرگ و فرزندش میرزا مهدی رفت و دروس متداول را با فراست آموخت. او در ماجرای گوهرشاد که توسط عمال رضاخان صورت گرفت، به شدت زخمی شد. مدقّق، از خطبای معروف مشهد بود.[87]

کرامت های اخلاقی

اشتغال به تدریس و کاوش در اندیشه های حکما و عرفای متقدم و نیز پرداختن به ذکر و عبادت و غرق گردیدن در عوالم عرشی و خردورزی های توأم با اخلاص و وارستگی، او را از توجه به مسایل اجتماعی و رنج های مردم غافل نمی کرد. به امور مسلمانان و برخی آشفتگی ها و نابسامانی ها فکر می کرد و از این بابت در سوز و گداز بود، از قلّت تقوای لازم و تعهد عالمانه و صادقانه ی برخی افراد که ادعای زیادی داشتند، دلی پرخون داشت.

آن دانشمند صالح و عالم زاهد در دفاع از ارزش های اسلامی و توجه به تکلیف های اجتماعی و گره گشایی از مشکلات مردم، استوار و پی گیر بود. با وجود آن که قلّه های معرفت را درنوردیده بود، منش های والایی داشت که اقشار مردم را به سویش جلب می کرد. عزّت تقوا و فروغ ایمان و حشمت اندیشه، یک نوع صلابت و اقتداری معنوی را به وی اعطا کرده بود ولی از این کوه با هیبت فلسفه و عرفان، جویبارهای فروتنی جاری بود. به رغم شرایطی که برایش مهیا بود، در نهایت ساده زیستی و قناعت و زهد می زیست. این خصال به او صراحت لهجه و آزادمنشی و وارستگی داده بود و تا پایان عمر هرگز کرامت های انسانی را با چیزی معامله نکرد. در طول شبانه روز به یک وعده غذا بسنده می کرد.[88]

شاگردان نیز به صرف دانش اندوزی و فیض گیری از پرتوهای علمی و فکری این استاد بزرگوار به حضورش نمی رسیدند، بلکه شیفته ی ویژگی های اخلاقی وی بودند. وقتی مجلس درس و بحث تشکیل می دادند از کرامت های او نقل می کردند و نام آقا بزرگ را با احترام و تجلیل به میان می آوردند و به فراگیران توصیه می کردند، اگر می خواهند مرد میدان تقوا و معرفت گردند، چنین انسان والایی را می توانند اسوه ی خود قرار دهند؛ زیرا، به راستی وارث انبیا و اولیای الهی بود و حالات معنویی و ملکوتی را به خوبی در نهاد خویش محقّق ساخته بود.[89]

علّامه حسن زاده آملی درباره ی استادش مهدی الهی قمشه ای که تربیت یافته ی مکتب آقا بزرگ حکیم است، می گوید:

بسیار خوش محضر بود. عفت کلام داشت. از لغو اعراض می فرمود،. در مراقبت و حضور، قوی بود. از نام و عنوان و شهرت تبرّی داشت.

پس از این توصیف ها می افزاید: «حقا شاگرد آقا بزرگ حکیم و آقا شیخ اسدالله عارف یزدی بود.»[90]

اغلب شاگردان اذعان کرده اند، او ضمن این که فقیه و مجتهد و حکیم متضلّع در حکمت مشّائیه و متعالیه و اشراقیه و متخصّص در علوم ریاضی و فلکی و نجومی بود، با همه ی این فرزانگی ها، زاهد و بی اعتنا نسبت به امور فناپذیر و منصب های دنیایی بود.

علّامه حسن زاده آملی می گوید:

مرحوم الهی قمشه ای شبی برایم حکایت کرد جمعی از ارادت مندان مرحوم استاد آقا بزرگ خواستند در مشهد رضوی خدمتی به او کنند. یکی از مناصب عمده ی امور ثامن الائمه، علیهم السلام، را به وی تفویض کردند. آن بزرگ با کمال آزادگی و صراحت اظهار داشت: «من دخالت در امور امام هشتم، علیه السلام، را با شرایط فعلی روا نمی دانم؛ زیرا که جمیع موقوفاتش را در هم و برهم کرده اند و وقف نامه ها را از جعل واقفین انداخته اند.»[91]

شهید مرتضی مطهری یادآور گردیده است:

یکی از علمای مرکز (تهران) که با او سابقه دوستی داشت، پس از اطلّاع از فقر آقا بزرگ، در تهران با مقامات بالا تماس گرفت و ابلاغ مقرّری قابل توجهی برای او صادر می کند. آن ابلاغ همراه نامه ی آن عالم به آقا بزرگ داده می شود. مرحوم آقا بزرگ پس از اطلاع از محتوا، ضمن ناراحتی فراوان از این عمل دوست تهرانیش در پشت پاکت می نویسد: «ما آبروی فقر و قناعت نمی بریم....» و پاکت را با محتوایش پس می فرستد.[92]

روحی بسیار قوی داشت. برخی مکاشفات برایش اتفاق می افتاد. کسانی که به محضرش می رفتند متوجه می شدند غیر از تربیت و معنویت و عزت نفس و ادای تکلیف و حریت، چیز دیگری از امور جهان نظرش را جلب نمی کند.

در تحصیل تقوا، پا را از اندازه ی شریعت بیرون نگذارد. دل و ذهن و زبانش به ذکر حق مترنّم بود. توکّل به ذات بی زوال داشت. بر فرایض و واجبات شرعی و نوافل و دعا و توسلات اصرار می ورزید. هرگاه احساس می کرد احسانی و کار خیری کرده که یک نوع رضایت درونی به وی داده و پروردگارش را خشنود ساخته، شکر خداوند را به جای می آورد و این توفیق را نعمتی بزرگ از جانب حق تعالی می دانست.

به محض آن که حالات منفی و طوفان های شرارت به سویش هجوم می آورد، به درگاه ربّ مجید استغفار می کرد؛ زیرا، معتقد بود، در اعماق وجودش، ضعفی نهفته است که سیاهی و تباهی و ضلالت می خواهد حصار ایمان و وارستگی او را تخریب کند.

فرزند فاضل

از زمان ازدواج و تشکیل خانواده و فرزندان آقا بزرگ شهید آگاهی دقیقی به دست نیامد. میرزا مهدی شهید فرزند معروف او است که راه پدر را در طریق فضل و فضیلت ادامه داد. محمد باقر ساعدی ذیل ذکر حالات آقا بزرگ اضافه می کند:

فرزند ارجمندش آقا میرزا مهدی از کبار افاضل عصر بوده و محافل علمی به وجود این نوباوه ی بوستان آل عصمت، مزین و مفتخر بودند.[93]

وی پس از طی مقدمات و سطح حوزه، از محضر پدر پارسا و فاضلش و نیز شیخ اسدالله یزدی و میرزا محمد آقازاده و آیت الله حاج آقا حسین قمی و در حکمت و عرفان و فقه و اصول استفاده نمود. پس از والدش بهترین و بیش ترین بهره را از دانشمند ارض قدس و وارسته ی عصر شیخ اسدالله برد. او در علوم ریاضی و هیئت و برخی علوم عقلی، مهارت وافری داشت، اما مهمّ تر از این تبحّر علمی، قناعت و مناعت طبع و ساده زیستی اواست.[94]

میرزا مهدی پس از پیمودن قلّه های فلسفه و فقه، حوزه ی درسی تشکیل داد و عده ای از ناموران معاصر، چون دکتر محمّد ابراهیم آیتی و استاد کیوان سمیعی کرمانشاهی و شیخ ابوالحسن شیرازی از درس اسفار و منظومه ی او بهره بردند.[95]

شهید آیت الله مطهّری همراه برادر بزرگ ترش محمّد علی، وارد حوزه ی علمیه ی مشهد گردید تا پاسخ سوال های خود را که در پی یک تحوّل روحی برایش به وجود آمده بود، بیابد. او در مدرسه ی ابدال خان مشهد مشغول آموختن ادبیات عرب و مقدّمات منطق گردید و تصمیم گرفت نزدِ یکی از مهمّ ترین مدرّسان حوزه برود که البته به آرزویش نرسید. خود در این باره می گوید:

دقیقاً به یاد دارم که در آن سنین که میان سیزده تا پانزده سالگی بودم، در میان آن همه فضلا و مدّرسان حوزه ی علمیه ی مشهد، فردی که پیش از همه در نظرم بزرگ جلوه می نمود و دوست می داشتم به چهر ه اش بنگرم و در مجلسش بنشینم، مرحوم آقا میرزا مهدی شهیدی رضوی، مدّرس فلسفه ی الهی در آن حوزه، بود. آن آرزو محقق نشد؛ زیرا، آن مرحوم در همان سال ها درگذشت. پس از مهاجرت به قم گمشده ی خود را در شخصیتی دیگر یافتم. همواره مرحوم آقا میرزا مهدی را به علاوه ی برخی مزایای دیگر در این شخصیت می دیدم....»[96]

این عزیز بعدی که به تعبیر آن شهید، روح قدسی الهی بود، کسی جز امام خمینی نیست.

علّامه شهید مطهری در جای دیگر می نویسد:

«این بنده در ابتدای تحصیل مقدمات عربی در مشهد (سال های1352 ـ 1354قمری) او را [آقا بزرگ شهیدی] که پیرمردی سپیدموی و ساده زیست بود، دیده بودم. وی فرزندی داشت به نام میرزا مهدی که در همه ی حوزه ی عظیم و پر رونق مشهد، در آن وقت، از نظر فضل و فضیلت، مانند ستاره می درخشید، استاد شرح منظومه و اسفار و کفایه بود. آن وقت سنین میان سی و چهل (سال) را طی می کرد. آن جوان در سال 1354 قمری درگذشت و مشهد را عزادار ساخت...»[97]

آری آن دانشمند جوان در 13 رجب المرجب این سال رحلت کرد و قلب پدر پیرش را با این ضایعه داغدار ساخت. او در جانب شرقی کوه سنگی دفن گردید.[98]

رحلت تندیس معرفت

رضاخان پهلوی به منظور سوق دادن جامعه ی ایرانی به سوی تجدد و توسعه از نوع اروپایی و در هم کوبیدن ارزش های معنوی و شعائر دینی، تهاجم سختی را علیه مقدّسات و مروّجان معارف و مکارم اسلامی شروع کرد. در این میان، روحانیت شیعه را که سدّی در برابر این حرکت وقیحانه بود، تحت فشارهای سیاسی و اجتماعی قرار داد و به بهانه ی لباس متحدالشکل، بسیاری از آنان را با زور سرنیزه، تهدید و تبعید و خلع لباس کرد. از آن جا که علمای مشهد در برابر این یورش تبلیغاتی و روانی ایستادگی کردند، باهدایت آنان، مردم در مسجد گوهرشاد اجتماع کردند و نفرت خویش را از طرح کشف حجاب اعلام کردند. اعتراضات هر لحظه گسترده تر و وسیع تر می گردد.

کارگزاران استبداد که مدعّی دمکراسی بودند، به جای توجه به خواست بر حقّ مردم و روحانیت، در دوازدهم ربیع الثانی 1354 قمری برابر با 22/ 4/ 1314، تصمیم گرفتند با سلاح های خود، این فریاد مقدس را خاموش کنند، صدای غرش مسلسل های قزاقان رضاخان آسمان مشهد مقدس رضوی را به لرزه درآورد و قشون شرق به فرماندهی ایرج مطبوعی به مسلمانانی که مسجد را پناهگاه خود قرار داده بودند، حمله کردند و صدها نفر را به شهادت رسانیدند. حدود پنجاه و شش کامیون جنازه های کشته شدگان را که چندین زخمی بین آنان بود، به حومه ی مشهد انتقال دادند و در گودال هایی دفن کردند. آمار مقتولان را بین هزار تا سه هزار نفر نقل کرده اند.

دژخیمان پهلوی به این وضع اکتفا نکردند و بیش از هزار نفر عالم و روحانی و مبلّغ را دستگیر کردند و عمامه ی روحانیون را پاره کردند و دست های آنان را بسته و به سوی بازداشتگاه بردند و برخی تبعید و عدّه ای محبوس گردیدند.

این شرایط آشفته و بلای بزرگ، قلب آقا بزرگ شهیدی را در فشار قرار داد. این حکیم آزادی منش و با صراحت که نمی توانست این وقایع را بنگرد و خاموش باشد، انزجار خود را از جنایات مزبور بروز داد، اما بیماری و کسالت و نیز سالخوردگی به وی توان آن را نداد تا در بحبوحه ی مبارزات و مقاومت های علما، حضوری جدّی و فعال و تاثیرگذار داشته باشد.

ضایعه ی دیگر که تحمّل آن برای آقا بزرگ مشکل بود بر اثر دستگیری و حبس برخی مدرسان حوزه ی مشهد و سخت گیری کارگزاران استبداد نسبت به لباس روحانی و تلاش های آموزشی و فرهنگی آنان این حوزه رو به رکود و سردی گرایید و پس از حادثه ی خونین مسجد گوهرشاد تعطیل گردید. آقا بزرگ هم که در خانه اش محفل درسی داشت، دیگر رغبتی به ادامه ی فعالیت های خود نشان نداد.[99]

سومین رخدادی که این عالم ربّانی را دچار تأثّّر و تأسّفی عمیق ساخت، مرگ مشکوک فرزند دانشورش مرحوم میرزا مهدی در سنین جوانی بود که سه ماه بعد از کشتار خونین گوهرشاد اتفاق افتاد.

این سه رویداد تلخ و جان فرسا، چنان بر روح و روان و ذهن آقا بزرگ تاثیر منفی نهاد که با وجود آن همه اشتیاق در فیض رسانی به علاقه مندان و نیز ایمان و باوری عمیق و نهایت وارستگی آماده کوچ ابدی گردید.[100]

سرانجام آن گنج معرفت و گوهر گران بهای حکمت، در اواخر سال 1355 قمری مطابق سال 1315 ش جویندگان معارف و تشنگان مکارم را از وجود خویش محروم کرد و به دامنه ی شرقی کوه سنگی در خاک نهان گردید.[101]

فقدان استادی با این کمالات و جامعیت علمی و در عین حال وارستگی و پارسایی، مصداق گفته ی رودکی شاعر کهن ایرانی است که بدین شیوایی و رسایی سروده است:

کاروان شهید رفت از پیش

از شمار دو چشم یک تن کم

وان ما رفته گیر و می اندیش

وز شمار خرد هزاران بیش




[1]. مکارم الاثار، میرزا محمد علی معلم حبیب آبادی، ج 3، ص 645.

[2]. فوائد الرضویه، شیخ عباس قمی، ص 598؛ اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج 10، ص 75 و 71؛ تجربة الاحرار، عبدالرزاق بیک دنبلی، ج اول، ص 175. 174؛ مطلع الشمس ج دوم، ص 682.

[3]. شجره طیبه، محمدباقر رضوی، ص 407. 408.

[4]. منتخب التواریخ، محمد هاشم خراسانی، ص 616؛ اعیان الشیعه، ج 10، ص 75، تاریخ علمای خراسان، میرزا عبدالرحمن مدرس، ص 57. 55.

[5]. حکیم متاله بیدآبادی، علی کرباسی، ص 152.

[6]. مکارم الآثار، ج 4، ص 1326؛ شجره ی طیبه، ص 425؛ الفوائد الرضویه، ص 672.

[7]. شهیدان راه فضیلت، علامه عبدالحسین امینی، ترجمه ی جلال الدین فارسی، ص 427؛ شجره ی طیبه، ص 441؛ تاریخ علمای خراسان، ص 123.

[8]. منتخب معجم الحکماء، مرتضی مدرس گیلانی، انتخاب و تحشیه: منوچهر صدوقی سها، ص 21.

[9]. گزارشی از سابقه ی تاریخی و اوضاع کنونی حوزه ی علمیه ی مشهد، مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای، ص 22. 23.

[10]. شرح حال رجال ایران، مهدی بامداد، ج 6،
ص 173. 172؛ مشاهیر مدفون در حرم رضوی، ج اول، ص 412.

[11]. رسایل حکیم سبزواری، سید جلال الدین آشتیانی، ص 130.

[12]. دائره المعارف، تشیع، ج اول، ص 123؛ تاریخ حکما و عرفا، منوچهر صدوقی سها، ص 70.

[13]. مقدمه دیوان میرزا حبیب خراسانی، به قلم حسن حبیب و نیز مقاله ی غلامرضا جلالی در مجله ی نگاه حوزه، ش 20. 19؛ مشاهیر مدفون در حرم رضوی، ص 268. 267.

[14]. رسایل سبزواری، ص 131. 130؛ منتخب معجم الحکماء، ص 21؛ مشاهیر مدفون در حرم رضوی، ص 229.

[15]. اندیشه ی شهاب، به اهتمام دکتر علی اکبر شهابی، ص 36. 35.

[16]. مطلع الشمس، ج 2، ص 297.

[17]. الکرام البررة، ج 2، ص 817.

[18]. مکارم الاثار، ج 2، ص 492.

[19]. منتخب التواریخ، ص 612.

[20]. بیان المفاخر، ج اول، ص 41.

[21]. مشاهیر مدفون در حریم رضوی، ج اول،
ص 459؛ منتخب معجم الحکما، ص 21.

[22]. اعیان الشیعه، سید محسن امین؛ اصول المعارف، سید جلال الدین آشتیانی، ص 22؛ گوشه ای از سیمای تاریخ تحول علوم در ایران، ص 25؛ میرزا ابوالحسن جلوه حکیم فروتن، اثر نگارنده، ص 97، 108 و 109.

[23]. خدمات متقابل اسلام و ایران، شهید مطهری،
ص 607.

[24]. مجموعه آثار حکیم صهبا، تحقیق و تصحیح حامد ناجی اصفهانی و خلیل بهرامی قعرحیمی،
ص 198.

[25]. رسایل سبزواری، ص 104. 107؛ منتخب معجم الحکماء، ص 21؛ شرحی بر زادالمسافر ملاصدرا، مقدمه جلال الدین آشتیانی، ص 386؛ شمس التواریخ، اسدالله گلپایگانی، ص 99.

[26]. تاریخ علمای، خراسان، ص 349؛ اشراق، ش 3، ص 51؛ مجموعه آثار صهبا، ص 92؛ مقدمه ی اساس التوحید، میرزا مهدی آشتیانی، ص 6. 7. در ضمن شرح حال میرزا هاشم اشکوری به قلم نگارنده در مجموعه ی گلشن ابرار آمده است.

[27]. تاریخ حکما و عرفا....، ص 70.

[28]. شرح ابن حکیم، به قلم راقم این سطور در مجموعه ی ستارگان حرم، ج26، آمده است.

[29]. مشاهیر، مدفون در حرم رضوی، ج اول،
ص 459.

[30]. وقایع اتفاقیه در روزگار، محمدمهدی کاشانی، تهران، نشر تاریخ چاپ اول، 1362، چ اول، ص 25. 24 و 181 تا 184.

[31]. مرگی در نور، کفایی خراسانی، ص 186. 184؛ مکارم الآثار، ج 5، ص 1512؛ ماهنامه وحید، سال 6، ش 12، ص 1036؛ مجله ی امید ایران، ش 924، دهم مهر 1352؛ زندگی نامه ی آیت الله چهارسوقی، ص 153. 152.

[32]. ضمیمه ی تاریخ علمای خراسان، ص 246، مشاهیر مدفون در حرم رضوی، ج اول، ص 459؛ منتخب معجم الحکماء، ص 21؛ گنجینه ی دانشمندان، ج 7، ص 134؛ نگاه حوزه، ش 3،
ص 13. 10.

[33]. رسایل حکیم سبزواری، ص 131.

[34]. گفت وگو با دکتر علی شهابی، مجله ی کیهان فرهنگی، تیرماه 1366؛ میراث ماندگار، ج سوم، ص 40.

[35]. گزارشی از سابقه ی تاریخی حوزه ی علمیه ی مشهد، سید علی خامنه ای، ص 25. 24.

[36]. ضمیمه تاریخ علمای خراسان، ص 247. 246؛ مشاهیر مدفون در حرم رضوی، ج اول، ص 460.

[37]. دانشوران خراسان، غلام رضا ریاضی، مشهد، باستان، 1336، ص 230. 229.

[38]. مکتب تفکیک (ویژه نامه ی فصل نامه تاریخ و فرهنگ معاصر، محمدرضا حکیمی، ص 206. 205).

[39]. مکتب تفکیک، ص 181 و 193 و 192.

[40]. دانشوران خراسان، ص228. 230.

[41]. منتخب معجم الحکماء، ص 21.

[42]. خدمات متقابل اسلام وایران، ص 614. 615.

[43]. تاریخ علمای خراسان، ص 246.

[44]. رسایل حکیم سبزواری، ص 133. 131.

[45]. گنجینه ی دانشمندان، ج 7، ص 134؛ دائره المعارف تشیع، ج اول، ص 123.

[46]. منتخب معجم الحکماء، ص 22؛ مکتب تفکیک، ص 205.

[47]. تاریخ علمای خراسان، ص 132.

[48]. در آسمان معرفت، علامه حسن زاده آملی،
ص 238 و 254؛ آشنای عرشیان، ص 37 – 34.

[49]. گنجینه ی دانشمندان، ج 7، ص 197.

[50]. تاریخ علمای خراسان، ص 286.

[51]. زندگی نامه و خدمات علمی و فرهنگی آیت الله میرزا حسن بجنوردی، ص 64. 41.

[52]. میراث ماندگار، ج 4، گفت وگو با دکتر علی اکبر شهابی، ص 41. 40.

[53]. ویژه نامه ی مکتب تفکیک، محمدرضا حکیمی، ص 208. 201؛ چشمه سار حکمت، جواد گلشن فر، ص 47.

[54]. مکتب تفکیک، ص 246. 243؛ مشاهیر مدفون در حرم رضوی، ج اول، ص 430. 429.

[55]. میراث ماندگار، ج 2، ص 180؛ خاطراتی از آیینه ی اخلاق، ص 50. 59.

[56]. چهره ها در نظام آموزشی عالی حقوق و عدلیه نوین، ص 130. 129.

[57]. مرگی در نور، عبدالحسین مجید کفایی، ص 413. 412؛ قیام گوهرشاد، سینا واحد، ص 77 – 76.

[58]. میراث ماندگار، ج اول، ص 117. 116، چشن نامه ی مدرس رضوی، مقاله سجادی.

[59]. گنجینه ی دانشمندان، ج 7، ص 142. 141.

[60]. زندگی نامه و خدمات علمی و فرهنگی راشد، امیر قنبری، ص 29. 23.

[61]. گفتگو با استاد کیوان سمیعی، میراث ماندگار،
ج 3، ص 83. 82.

[62]. گنجینه ی دانشمندان، ج 7، ص 173. 172.

[63]. آثار الحجه، ج 2، ص 358؛ مکتب تفکیک،
ص 193.

[64]. سخنوران نامی معاصر ایران، سید محمد باقر برقعی، ج اول، ص 230.

[65]. منتخب معجم الحکماء، ص 24.

[66]. همان ماخذ.

[67]. فرهنگ رجال، ج اول، ص 65.

[68]. تاریخ علمای خراسان، ص 249.

[69]. منتخب معجم الحکماء، ص 24.

[70]. همان، ص 25.

[71]. منتخب معجم الحکماء، ص 25.

[72]. گنجینه ی دانشمندان، ج 5، ص 188، همان،
ص 25.

[73]. منتخب معجم الحکماء، ص 25.

[74]. آئینه ی دانشوران، ص 235.

[75]. میراث ماندگار، ج دوم، ص 180.

[76]. منتخب معجم الحکماء، ص 26.

[77]. همان، ص 27.

[78]. مفاخر اسلام، دوانی، ج 11، ص 443. 442.

[79]. منتخب معجم الحمکاء، ص 28.

[80]. مشاهیر مدفون در حرم رضوی، ص 248؛ تاریخ علمای خراسان، ص 246.

[81]. منتخب معجم الحکماء، ص 21.

[82]. زندگی نامه شیخ عباسعلی محقق، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ص 33. 32.

[83]. تذکرة القبور، سید مصلح الدین مهدوی، ص 496. 495؛ تاریخ حکما و عرفا...، ص 70.

[84]. منتخب معجم الحکماء، ص 21.

[85]. رسایل سبزواری، ص 132.

[86]. مشاهیر مدفون در حرم رضوی، ج اول، ص 233.

[87]. قیام گوهرشاد، ص 255. 254.

[88]. مشاهیر مدفون در حرم رضوی، ج اول، ص 460.

[89]. در آسمان معرفت، ص 244 و 256.

[90]. همان، ص 264.

[91]. هزار و یک کلمه، آیت الله حسن حسن زاده آملی، ج 2، ص 99.

[92]. خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 615.

[93]. تاریخ علمای خراسان، بخش ضمیمه، ص 247.

[94]. همان، ص 247.

[95]. منتخب معجم الحکماء، ص 27. 23؛ میراث ماندگار، ج 3، ص 83. 82.

[96]. علل گرایش با مادیگری، مرتضی مطهری، ص 6. 7.

[97]. خدمات متقابل اسلام و ایران، شهید مرتضی مطهری، ص 614.

[98]. ضمیمه ی تاریخ علمای خراسان، ص 247؛ منتخب معجم الحکماء، ص 23.

[99]. سابقه ی تاریخی حوزه ی علمیه ی مشهد، ص 27. 28.

[100]. ضمیمه ی تاریخ علمای خراسان، محمد باقر ساعدی، ص 247؛ نگاه حوزه، ش 3، ص 10.

[101]. مقالات الحنفاء، سید عبدالحجه بلاغی، تهران، مظاهری، 1327ش، ص 149؛ دانشوران خراسان، غلامرضا ریاضی، مشهد، باستان، 1326شمسی، ص 230. 228؛ منتخب معجم الحکماء، ص 22. 21؛ مشاهیر مدفون در حرم رضوی، ص 460، گنجینه ی دانشمندان، ج 7، ص 134.

منبع:فرهیختگان تمدن شیعه

مشخصات فردی

نام محمّدتقی
نام خانوادگی شهیدی
نام پدر حاج میرزا ذبیح الله شهیدی
نام معروف آقا بزرگ شهیدی
خاندان آل شهیدی
نسب امام جعفرصادق علیه السلام
تاریخ تولد (شمسی) 1247
تاریخ تولد (قمری) 1285
مکان تولد ایران،خراسان رضوی،مشهد
تاریخ فوت (شمسی) 1315
تاریخ فوت (قمری) 1355
مکان فوت ایران،خراسان رضوی،مشهد
مکان دفن ایران،خراسان رضوی،مشهد

حکایات

No image

کرامت های اخلاقی

مطلب مکمل

کتاب گلشن ابرار - جلد نهم

کتاب گلشن ابرار - جلد نهم

این جلد زندگی اسوه های علم و عمل از کوشیار دیلمی تا سید محمد بحرالعلوم را مورد کنکاش قرار داده است.

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
Powered by TayaCMS