نویسنده: کاظم قربانی
شاید پیچیدهترین و زیانبارترین شیوه جنگی، جنگ نرم باشد؛ زیرا در جنگ سخت و فیزیکی، انسان مال و جان خویش را از دست میدهد؛ اما در جنگ نرم انسانیت انسان تهدید میشود و انسان نه تنها برده بلکه بنده طرف پیروز جنگ نرم میشود. در جنگ نرم قلوب و اذهان تسخیر میشود و انسان بنده میگردد و هویت خود را از دست میدهد.
یکی از شگردهای مؤثر در جنگ نرم، مسخ فرهنگی است. خداوند در آموزههای قرآنی به این مسئله پرداخته و به مؤمنان هشدار داده است تا با مرزبندی میان خودی و غیرخودی اجازه ندهند که در یک فرآیند تحت تسخیر فرهنگی دشمن قرار گیرند و هویتشان مسخ شود.
نویسنده در این مطلب بر آن است تا این شگرد دشمنان را در تسلط بر روح و روان اهل اسلام براساس آموزههای قرآنی تبیین نماید.
از مسخ فرهنگی تا مسخ ظاهری
مسخ به معنای تغییر و دگرگونی در خلقت از لحاظ شکلی و ظاهری است، به صورتی که زشت تر و قبیح تر و پست تر از حالت پیشین خود میشود. (ترتیب العین، الفراهیدی، ج 3، ص 1699).
البته برخی از محققان از جمله شیخ الطریحی، مسخ را زشت شدن شکل ظاهری و شکل باطنی انسان دانسته است. به این معنا که آدمی متخلق به اخلاق زشت برخی از حیوانات شود. (مجمع البحرین، ج 2 ، ص 201؛ و نیز لسان العرب، ابن منظور، ج 13، ص 102)
براساس آموزههای قرآنی، انسان منعطف ترین و قابل ترین موجود هستی است که میتواند پست ترین تا شریف ترین حالات موجودات را بروز و ظهور دهد؛ چرا که انسان برخلاف موجودات دیگر هستی و آفریدههای الهی،موجودی مرید و مختار است که ماهیت ثابتی ندارد؛ بلکه همواره درحال شدن و صیرورت است. فرصت عمر انسانی، فرصت صیرورت و شدن انسان است. دراین فرصت، انسان میتواند خودش را برای ابدیت بسازد و سازه نهایی خود را برای جهان دیگر به همراه ببرد. پس این امکان برای او هست که تا از ملک وملکوت بگذرد و متاله و خدایی و ربانی شود (بقره، آیه 43؛ آل عمران، آیه 79) یا آنکه سرمایههای وجودی خود را تباه سازد و از جانوران و چارپایان نیز پستتر گردد. (اعراف، آیه 179)
کسی که در فرصت عمر خویش، صراط مستقیم الهی را نمیپیماید و از طریق شریعت و عبودیت حقیقت را در نمییابد و متاله به اسماء و صفات الهی نمیشود و در مقام مظهریت ربوبیت نمینشیند و خلافت الهی را نمیپذیرد و در این مقام قرار نمیگیرد، در یک فرآیندی خود را مسخ میکند. این مسخ شدن نخست از باطن شروع و در نهایت به ظاهر کشیده میشود.
بر اساس آموزههای قرآنی، کسانی که از مسیر راه راست بیرون میروند، ابزارها و منابع شناختی آنان نخست مختل شده و زنگار گرفته و سپس قفل و بسته میشود به گونهای که هیچ گونه قدرت شناخت و تشخیص میان حق و باطل را ندارند و در گمراهی محض کور و نابینا و سرگردان میشوند (بقره، آیه 7؛ انعام، آیه 125؛ مطففین، آیه 14؛ توبه، آیه 127؛ زمر، آیه 22)
انسان به همان مقدار که میتواند اسماء و صفات الهی را در خود فعلیت بخشد و از فرشتگان و کروبیین و عالیین برتر برود، به همان اندازه میتواند اسماء و صفات الهی سرشته در نهاد و ذات خویش را سرکوب کند و آن صفات و اسماء را از دست دهد و به سمت جانوری و گیاهی و جامدات برود؛ زیرا از دست دادن هر صفتی انسان را به جانور و حیوانی نزدیک میکند و از ماهیت انسانی به همان مقدار دور میسازد. این گونه است که اگر کسی چشم بصیرت و برزخی و ملکوتی داشته باشد، میتواند این انسانهای مسخ شده را چنان که هستند، ببیند، هر چند که بیشتر مردم این حالات را پس از مرگ و برداشته شدن پردهها میبینند. (ق، آیه22؛ تکاثر، آیات5تا7)
خداوند در آیاتی از مسخ ظاهری گروهی از همین انسانهای سقوط کرده سخن به میان آورده است. شاید بارزترین این افراد مسخ شده ظاهری، اصحاب سبت باشند که بر خلاف فرمان الهی، روزهای شنبه به ماهیگیری میپرداختند. اینان به حکم و قضای الهی، به بوزینه مسخ شدند. (بقره، آیه65؛ نساء، آیه47؛ مائده، آیات59 و 60و 78؛ اعراف، آیات163و166)
البته خداوند در آیات 59 و 60 سوره مائده بیان میکند که گروهی از اهل کتاب به بوزینه و خوک مسخ شدند. این بدان معناست که چهره ملکوتی و اخروی و باطنی ایشان، در همین جا به نمایش گذاشته شد و آنچه ایشان از خود برای آخرت ساخته بودند، همان سازه خود را در دنیا به چشم دیدند تا درس عبرتی برای دیگران باشند و بدانند که چگونه انسان خودش را برای آخرت میتواند تباه سازد و از انسانیت به حیوانیت محض در آید و سقوط کند.
مسخ فرهنگی و باطنی در جنگ نرم
ابلیس و شیاطین پیرو او همواره در تلاش هستند که انسان، خلافت الهی را تجربه نکند و با گمراه کردن او، گمان و ظن خود را درباره انسان به یقین تبدیل کنند و مدعای خود را اثبات نمایند که انسان صلاحیت خلافت الهی را ندارد و آنان بهتر از انسان هستند. (اعراف، آیه12؛ ص، آیه76)
ابلیس در تلاش است تا انسان را از انسانیت خودش منسلخ کند و مسخ نماید. از این رو همه تلاش خود را بر تحقق هدفی که بدان سوگند خورده میگذارد. (نساء، آیه119)
دشمنان اسلام و مسلمین نیز به پیروی از ابلیس و شیاطین، بر آن هستند تا این هدف را تحقق بخشند و انسان را از انسانیت خود بیرون آورند و مسخ نمایند.
از شگردهای مهم در جنگ نرم، مسخ انسان از حقیقت خودش است. از این رو تلاش میکنند تا قلب و عقل انسان را در اختیار گیرند. هدف اصلی در جنگ نرم، نه تنها بردگی انسان بلکه بندگی اوست. به این معنا که با تسلط و تسخیر قلوب و اذهان و عقول آدمی، او را بنده افکار و اهداف خود سازند و کاری کنند که او برده وار خود درپی برآورده ساختن اهداف آنان حرکت و تلاش کند. (انعام، آیات109و110)
دشمنان برای تحقق این هدف گام به گام عمل میکنند. اگر در شیوههای دشمنان دقت و تامل شود، دشمنان گاه به اعتقادات و باورهای مسلمانان و مومنان حمله میکنند و گاه دیگر به احکام و آیینهای آنان هجوم میآورند.
باتوجه به شرایط و مقتضیات آنان تلاش دارند که هدف نهایی یعنی بندگی و بردگی را بر مومنان و مسلمانان تحمیل کنند. از این رو گاه با ایجاد شبهات در عقاید و باورهای مردم تشکیک ایجاد میکنند و گاه کاری به عقاید و باورهای آنان ندارند، بلکه اجازه نمی دهند تا شخص به احکام و آیینهای مذهبی خود عمل کند تا در یک فرآیندی مسخ شود. البته در برخی از کشورها نیز از هر دو شیوه همزمان بهره میبرند.
دوستانی که در کشورهای غربی زندگی کردهاند میگویند دشمنان در وهله نخست کاری به عقاید مسلمانان ندارند، ولی اجازه نمیدهند که شخص به احکام اسلامی عمل نماید و از حجاب و مانند آن استفاده کند. کاری میکنند که اسلام برای او تنها یک عقیده شخصی تلقی شود و اسلام را از دین اجتماعی تهی میسازند. در یک فرآیندی شخص کم کم نسبت به احکام، اهل تسامح و تساهل میشود و در نهایت هیچ حساسیتی نسبت به احکام آیین اسلامی نخواهد داشت. در کشورهای اسلامی با شبهه افکنی در عقاید گام هایی را برای مسخ فرهنگی برمی دارند. در این راهبرد لازم است تا نسبت به مردم، فرهنگ و آداب آنان از طریق روان شناسی اجتماعی مردم شناسی و فرهنگ شناسی تحقیقاتی صورت گیرد. از این رو، همه نهادهای دانشگاهی و علمی و تحقیقاتی کشورها برای شناسایی نقاط قوت و ضعف و فرهنگ مردم بسیج میشود.
در برخی از این تحقیقات آمده است که در دهه 60 و 70 میلادی، واتیکان برای آشنایی با اسلام، بیش از چهار هزارنفر را بورسیه الازهر مصر کرد تا مخاطب شناسی پیام کلیسا صورت گیرد. دهها دانشگاه در غرب و نهادهای وابسته و غیروابسته واتیکان و کلیسا بسیج میشوند تا کرسیهای اسلام شناسی در همه بخشها راه اندازی شود. نتیجه این فعالیتهای واتیکان، دویست و پنجاه میلیون مسیحی در عرض سه دهه بود. کشوری چون کره از بودایی به یک کشور تبشیری در آمد و فعالان کرهای اکنون در سراسر جهان به فعالیت تبشیری مشغول شدهاند.
درآفریقا نسبت مسلمان از هفتاد درصد به چهل و یا سی درصد کاهش و شمار مسیحیان به همان نسبت افزایش یافت. در نیجریه و تانزانیا و کنیا به سادگی میتوان اثرات مسخ فرهنگی پس از شناسایی فرهنگها و مردم شناسی را به عیان دید.
راهکار مبارزه با شگرد مسخ فرهنگی
بخش بزرگی از آموزههای قرآنی به معرفی دشمن و راه و روشهای او اختصاص یافته است. قرآن ضمن معرفی دشمن اصلی بشریت یعنی ابلیس و شیاطین همراه وی از جنیان، بیان میکند که ایشان تنها با وسوسه وارد میدان نبرد میشوند، ولی با استفاده از پیروان انسانی یعنی شیاطین انسانی خود، گامهای بلندی برای نابودی نسل انسانیت بر میدارند.
خداوند همچنین به مومنان میآموزد که در برابر هجوم فرهنگی دشمن که به اشکال و شگردهای گوناگون صورت میگیرد، هوشیاری و آمادگی کامل داشت. دشمن برای تردیدافکنی گاه به ظاهر، اسلام میآورد تا به جامعه اسلامی نفوذ کند. یکی از روش هایی که دشمنان انجام میدهند، ایمان در آغاز روز و کفر به آن در آخر روز است. (آل عمران، آیه 72)
همراهی ظاهری با مسلمانان و دوستی با ایشان جهت اعتمادسازی از دیگر شگردهای دشمنان در جنگ نرم است. از این رو، اسلام نسبت به دوستی با کافران حتی اهل کتاب حساسیت زیادی به خرج میدهد و اجازه نمی دهد که میان اهل کتاب و اهل اسلام دوستی، به گونه ای باشد که اطلاعات از جامعه اسلامی منتقل و نقاط ضعف و قوت آن برای دشمن شناخته شود. (مائده، آیات51 و 57؛ آل عمران، آیه 118)
درحقیقت مشخص بودن مرزها میان خودی و غیرخودی این امکان را به اهل اسلام میبخشد تا افکار و اعمال غیرمسلمین را یاد نگیرند و در فرآیندی، مسخ فرهنگی نشوند؛ زیرا ارتباط زیاد، به گونهای که به تمام اسرار امت آگاه شوند، هم به آنان اجازه میدهد تا از نقاط ضعف آگاه شوند و هم مومنان و مسلمانان را نسبت به فعالیتهای خود بی خیال میکند و از حساسیت آنان میکاهد.
شراب خواری و بی حجابی و نادیده گرفتن ارزشهای اسلامی از سوی آنان، نوعی ولنگاری و بی بند و باری را در افراد پدید میآورد و موجب میشود که در یک فرآیندی از نظر عملی و علمی با کافران همانند شوند.
دوستی با کافران این مسخ فرهنگی و تسلط و تسخیر را تشدید میکند؛ چرا که انسان نسبت به دوستان خود، نگاه عاطفی و احساسی دارد و نسبت به رفتارهای غلط و نادرست و نابهنجارشان واکنش کمتری نشان میدهد. لذا نشستن بر سر سفره شراب و بی حجاب گشتن برای او عادی میشود.
از آن جایی که دشمن پایبند هیچ ارزشی نیست؛ چنان که مسیحیان از نظر احکام بسیار آزاد هستند و دایره باید و نبایدهای آنان بسیار محدود است، این امکان را به خوبی از سست ایمانهای مسلمان میدهد که با آنان همانندسازی کنند. از این رو اسلام نسبت به دوستی با اهل کتاب نیز حساسیت نشان میدهد؛ زیرا آن را عامل مسخ فرهنگی میداند به گونهای که در یک پروسه تفاوتی میان اهل اسلام و اهل کتاب نمیماند.
در اسلام هرگونه تشابه و همانند شدن با اهل کتاب مورد سرزنش قرار گرفته است؛ زیرا این تشابه با اهل کتاب خود سرچشمه مسخ فرهنگی و اعتقادی است.
اسلام با هویتسازی برای مسلمان بر آن شده تا جلوی هرگونه تشابه و همانندسازی را بگیرد. از این رو اسلام با تعطیلی روز جمعه در برابر روزهای شنبه و یک شنبه، تعیین قبله کعبه به جای بیت المقدس، تعیین نمازهای روزانه به شکل خاص، حج بیت الله الحرام، مسجد در برابر کنیسه و کلیسا و مانند آن تلاش کرد تا هویت خاصی به مسلمانان و جامعه اسلامی ببخشد تا خودی از غیرخودی شناخته و معلوم شود.
به هر حال، اسلام با تاکید بر عدم تشابه به اهل کتاب و کفار بر آن است تا از هرگونه مسخ و استحاله فرهنگی جلوگیری به عمل آورد؛ چرا که هرگونه نزدیکی و دوستی با کفار و اهل کتاب، فرصتی برای آنان است تا استحاله و مسخ فرهنگی را پی گیری کنند و مسلمانان را از هویت اسلامی و انسانی خود تهی نمایند.
البته تنها راه مقابله با مسخ شدگی فرهنگی و تهی شدن انسان از هویت این نیست که مرزهای خودی از غیرخودی را مشخص کنیم، بلکه به این است که نسبت به دشمنان و طرحهای آنان هوشیار باشیم و با نقشه راهی که دشمن برای تسلط بر ما کشیده و فراهم آورده، نقاط ضعف خود را بشناسیم و برای پر کردن خلاهای موجود فرهنگی تلاش کنیم؛ زیرا هوشیاری و آسیب شناسی و پر کردن نقاط ضعف میتواند هرگونه حمله دشمن را ناکام بگذارد و اجازه ندهد که دشمن به بردگی و بندگی کشیدن اسلام موفق شود.
در سالهای اخیر ماهوارهها نقش مهمی در استحاله و مسخ فرهنگی ایفا کردهاند. این ابزار به همان میزان که مخرب و زیانبار است میتواند در دست مسلمانان مومن و فرهنگی به عنوان یک ابزار کارآمد برای مقابله در آید به شرط آن که همواره عناصری از بصیرت و هوشیاری و برنامه ریزی داشته باشیم و هدفهای انسانی چون متاله و ربانی شدن را در دستور کار قرار دهیم. اگر این گونه عمل کنیم میتوان دلهای پاک و فطرتهای سالم را شکار کرد و چون پیامبران(ع) در هر سرزمینی حواریون و اصحابی خاص تربیت کرد که اهداف خدایی و انسانی را پی گیری میکنند و از جان و دل برای خدایی شدن امت و جامعه بشری تلاش مینمایند.