4 شهریور 1397, 0:0
گفتیم که عدم نگرش الهی و متعالی از طرفی و نیز برخورداری از نگرش صرف مادی به زندگی و تسلط مبانی دنیاگرایانه در شئون علمی و عملی انسان از سوی دیگر، زمینه را بری صدور و تداوم نوعی خاص از رفتار ایدئولوژیک فراهم مینماید که تداوم این رفتار، آدمی را در هر طبقه اجتماعی و هر سطح علمی و اندیشگی باشد، گرفتار و متحیر این تفکر مادی و دنیوی در حیات خویش خواهند نمود به نحوی که در یک سیر تدریجی به سمت پوچگرایی حرکت نموده و در این مسیر، حیات در این عالم، ارزش و اهمیت اصیل و راستین خود از دست خواهد داد.
در این زاویه نگاه، وضعیت عالم در عین برخورداری از یک نوع نظم ظاهری اما از آرمان و هدفی عقلانی برخوردار نبوده و انسان را به سعادت سوق نمیدهد بلکه سرانجام و مقصد آن ناکجا آباد است.
از دیرباز بسیاری از اندیشمندان جز آنانکه معارضتی در خود با دین احساس میکردند، نسبت به نقش برجسته دین نسبت به مفهوم بخشیدن به زندگی، دیدگاه مثبتی داشتند. گرچه بسیاری هم در حقیقی و خرافی بودن دین ابراز تردید میکردند اما معتقد بودند دین حتی به گونه توهمی میتواند در معنا بخشیدن به زندگی و ارزشگذاری بدان موثر باشد.
دین از پوچیهای جهان امروز در اثر ماده گرایی مفرط کاصل از دوران مدرنیسم و پست مدرنیسم مبراست و میتواند دستکم نقش موثری در کاهش ضررهای حاصل از چنین نظریهپردازیهایی داشته باشد.
بد نیست از میان اندیشمندان فوق به نظر دو تن از فیلسوفان مشهور و معاصر غرب اشاره شود:
1- سارتر: که شاید بتوان او را مشهورترین فیلسوف اگزیستانسیالیسم - آن هم از نوع الحادی آن - دانست، بیان قابل توجهی در این باره دارد. او در جملات ذیل به خوبی به ارزش دین و مشکلاتی که در اثر عدم بهرهمندی از آن در جهان امروز نصیب ما شده اشاره میکند: «تا زمانی که آدمیان به خدایی آسمانی باور داشتند، میتوانستند آن را خاستگاه آرمانهای اخلاقی خویش بدانند. جهان که مخلوق و تحت حاکمیت خدایی پدروار بود، بری آدمی مسکنی مالوف، گرم و صمیمی بود... اکنون با ناپدید شدن خداوند از آسمان، وضع به کلی دگرگون شده است. جهان تحت حاکمیت یک موجود روحانی نیست بلکه به عکس تحت سلطه نیروهای کور است.
2- برتراند راسل: او نیز بر این نکته تاکید میکند که جهان ارائه شده از سوی علم تجربی، جهانی بیهدف و فاقد معناست، در عین حال به نظر وی جهانی که در گذشته از سوی متدینان ارائه میشد، از اینچنین معضلی مبرّا بود. (همان)
البته پوشیده نیست که از دید سارتر و راسل و امثال ایشان، مقوله دین که که تاثیر معنابخش و نتیجه ارضاکنندهای دارد، به طور کلی امری مطلوب نیست. چراکه آنان شاید این امر را واقعی و عینی تلقی نکنند؛ اما نکته مهم در عدم امکان چشم پوشی از مزیت معنابخشی دین از سوی منکران آن است. مهم این است که چگونه بسیاری از صاحب نظران که حتی از جنبههای مختلف دین را مورد اتهام قرار میدهند و دیدگاه مخالف آمیری نسبت به دین دارند، کارکرد مطلوب دین در معنا بخشیدن به زندگی را نمیتوانند انکار کنند و کاه مانند آنچه گذشت بر این امر صحه میگذارند.
حال باید دید چگونه این نتیجه مثبت در معنابخشیدن به زندگی برای دین حاصل شده است. ضرورتا این امر باید دستاورد توصیهها و آموزههای مختلف ادیان باشد. ادیان در توصیههای خود به طور مستقیم به ارزش و اهمیت زندگی و انسجام موجود در آن تاکید کردهاند یا آنکه بر اموری پای فشردهاند که در آنها بر زندگی هدفمند و منسجم تاکید شده است. پس به ناچار باید راه خود را در آموزههای ادیان ادامه دهیم تا مشخص شود آموزههای ادیان چگونه به گونهای مشترک بر معنادار بودن زندگی تاکید میکنند. با نگاهی اجمالی به ادیان شاهد تفرق بیسابقهای در آموزهها خواهیم بود. حاصل جستجو، ما را به انبوهی از نظرات ، توصیهها و دیدگاهها روبه رو میسازد که غالبا پراکنده و گاه مبهم به نظر میرسند. بویژه اگر ادیان غیر توحیدی به جستجوی ما ضمیمه شود، شدت پراکندگی مجال تمرکز را کاهش خواهد داد. برای گریز از توصیههای متفرق لازم است بررسیها در توصیهها و آموزههای مشترک متمرکز شود. سعی در این باره شاید بتواند گوهر مشترک ادیان را که با آن به عنصری معنابخش در زندگی دست مییابیم، آشکار سازد. به نظر میرسد این عنصر وجود دو شاخصه در ادیان باشد که میتواند تاثیر غیرقابل انکاری بر زندگی بشر و معنای آن باقی گذارد.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان