9 فروردین 1397, 12:50
متفکران سنتی طالب حیرتاند، چنان که محمد مصطفی(ص) فرمود: «رب زدنی تحیراً فیک». او در حال حیرت با کلماتی عمیق از راز حقیقت وجود عالم و تجلیات قدسی در عالم و آدم و چرایی موجودات سخن میگوید. آنان با تاریکی روشنی بخش روبه رویند. افق تاریک عالم راز جلوه جلال و عز ربوبی است. تفکر سنتی همواره از وجود تاریک کسب روشنایی میکند. این تفکر حساسیت در برابر راز را هیچ گاه از دست نمیدهد، از اینجا متفکر سنتی همواره در برابر عالم متحیر میشود.
سنت در حقیقت جز انکشاف حقیقت ازلی نیست، که در تاریخ بر انسان متجلی میشود، و در عالم اسلامی صورت کاملش را در نور محمدی نمودار میسازد. پس سنت محمدی مجلای تمام عیار نور محمدی است که تا پایان تاریخ استمرار مییابد و چون کشف و پرده برداری از چهره حقیقت است. به عبارت دیگر، سنت به معنای «برکنار زدن حجاب از چهره وجود مخفی و نهان» و «کشف وجود غیبی» است. متفکران دینی همواره با نور محمدی سر و کار داشتهاند، اما متفکران دنیوی بیشتر حجاب نور محمدی را با آن یکی گرفته و موجود را با وجود یکی انگاشته اند.
با این اوصاف تفکر و آیین فرهی مزدایی در ساحت شهریاری و دینداری و نمایندگی و خلافت خداوند در عالم اسلامی و دین و سنت وحیانی شرقی استمرار مییابد. خلافت الهی در اسلام با «ولایت» و «ولایت» نسبت دارد. این دومی به معنی سیاست و حکومت و امامت مردم به سوی حق است. حقی که انسان در مرتبه ولایت بدان قرب پیدا میکند. «روح القدس» چونان فره ایزدی انبیاء و اولیا را حمایت میکند.
بنابراین، در جهان نو اسلامی نیز، چونان جهان باستان ایرانی، در افق خرد قدسی اسلامی، همه امور به بدایات و نهایات ایزدی و قدسی باز میگردند و در نظام عادلانه فهمیده میشوند. با این تفاوت که فرد مزدایی در پایان کار خویش در حجاب یونانزدگی و عرف نامقدس اساطیری، از جمله طبقات صنفی تغییرناپذیر، به جای طبقات معنوی و روحانی مطابق درجات- قرب الهی- پوشیده مانده بود. و چنان که اشاره کردیم، جامعه ایرانی پس از خسرو اول انوشیروان در مسیر انحطاط قرار گرفته بود، و خسروپرویز چون شهریاری بیفره ظهور میکند و کشته میشود، و شورشها و هرج و مرجها و جنگهای میان دولت بیزانس و دولت ساسانی موجب فرسودگی تمام عیار سرزمین ایران شده بود. داستان خسرو پرویز همواره چون نماد تجمل و زندگی بزمی در ادبیات ایرانی باقی ماند، درحالی که اثری از فره شاهان بزرگ کیانی ایران باستان در او نبود. خسرو پرویز و آخرین حکمرانان ایرانی با ظلم و ستم فراوان بر مردم حکومت میکردند. محیط فاسد آخرین دربارهای ساسانی مورد قبول زرتشتیان بهدین نبود. از اینجا با تجلی فره از افق اسلام به آن گرویدند، چون سلمان فارسی از اهل بیت نبی مکرم به شمار آمدند.
بیش از هر چیز، زندقه و رسوخ آرای بیگانه در دیانت زرتشتی درمسخ تمدن باستان ایران موثر بود. کوشش موبدان و مغان زرتشتی، درحالی که خود نیز گرفتار پریشانی فکری شده بودند، موثر واقع نشد. کرتیرنمونه این موبدان بود که، پس از دفع زندقه مانویان، خویش گرفتار تفتیش عقاید شد. آیینهای مسیحی و یهودی و بودایی و فلسفه یونانی به واسطه مدارس نسطوری و دهها فرقه و اندیشه التقاطی شرقی و غربی با ضعف بنیه فرهنگی درایران زمین موثر بودند.
جان کلام آن که فره ایزدی ایران زمین را ترک گفته بود و دیگر اثری از عظمت و جلال اهورایی در ایران دیده نمیشد؛ به همین سبب تاریکی اهریمنی سراسر ایران را فرا گرفته بود. میراث دینی کهن کلا فراموش شده و با لایههای خرافی آمیخته بود. فقدان سیرو سلوک حقیقی نسبت به عالم فرهی و غیبت نظام ایزدی اشه کاملاعیان بود. توقف در عالم ظاهر و اندیشه صوری مانع میشد عروجی در عالم زرتشتی رخ دهد. بنابراین، در این دوران که عالم باطن درحجاب ثنویت الهگان دین زرتشتی درک میشد، نه تنها عروجی در دین رسمی زرتشتی چهره نگشود، بلکه حضیضی تام و تمام برا ین دین عارض شد که آن را به سوی این جهان ناسوتی فرو میکشید. طبقات معنوی کهن اکنون به طبقات ظالمانه صرفا دنیوی و نا مقدس تبدیل شده بودند. قیام مزدک با آیین التقاطی خویش ستیز در برابر امتیازات اهریمنی بود، یا قیام مانی که با اباحیت میکوشید در اوضاع دگرگونی ایجاد کند؛ اما هیچ یک از این اقدامات بنیادی فرهی و قدسی نداشت، و اوضاع را خرابتر میکرد و نحوی از آب گل آلود ماهی گرفتن بود.
اوضاع فرهنگی و دینی بحرانی امری جهانی بود. بیشتر مردم جهان درعصر بعثت، چونان بربران ژرمنی، از فرهنگ و تمدن معنوی دینی بیگانه بودند. فرهنگ و دین اساطیری عرب براساس عصبیت تکوین یافته بود.یهود و مسیحی درمیان عرب همواره بیگانه زیستند و تاثیری در اندیشه تجسدی و تشبیهی بت پرستان عرب نگذاشتند.
چنان که هنگام ظهور مسیحیت زمینه برای بسط و رشد احساس دینی فراهم میشد، قوم عرب نیز جلوه هایی حفیف ازاین احساس را تجربه میکرد. با این تفاوت که در میان عرب تفکر حضوری بر تفکر حصولی سیطره داشت، و تمدن این قوم، چونان تمدن یونانی - رومی مسیحیت، از ایمان به قدرتهای مرموز و ادارک ناپذیر بیگانه نبود. در آستانه ظهور اسلام، مردم به تدریج از بت پرستی بیزاری میجستند، گروهی شراب را تحریم میکردند و عده ای خدای بیگانه را میپرستیدند و درهر محفل سخن از ظهور نجات دهنده ای بود. این اوضاع موجب گردید که مردم به دین و غایت حیات بشر بیندیشند.
ابن هشام در سیره النبویه از احبار یهود و رهبانان نصاری و کاهنان عرب سخن میگوید که از ظهور پیامبری خبر میدادند. احبار و رهبانان، از روی کتاب هایی که داشتند، اوصاف پیامبر جدید و زمان ظهورش را دانسته بودند. او مینویسد کاهنان عرب به وسیله اجنهای که در آسمانها از فرشتگان استراق سمع اخبار میکردند، و سیارگان شهابی نیز درآن زمان از صعود آنها جلوگیری نمیکردند، از این جریان اطلاع یافته بودند. و سالهای زیادی بود که زنان کاهنه و مردان کاهن از آمدن آن حضرت خبر میدادند، ولی اعراب به این اخبار اهمیتی نمیدادند، تا هنگامی که رسول خدا مبعوث شد، دانستند که مقصود کاهنان آن حضرت بوده است و چون زمان بعثت فرارسید و از استراق سمع شیاطین و صعودشان به آسمان ها، به وسیله شهابهای آسمانی جلوگیری شد، جنیان دانستند که پیش آمدی از جانب خدای تعالی در زمین رخ داده است. این ماجرا را قرآن از زبان جنیان چنین بیان میکند: «و ما پیش از این جاهایی برای شنیدن داشتیم، ولی اکنون تیرهای شهاب درکمین ما است». و چون جنیان قرآن را شنیدند، دانستند که منع ایشان از شنیدن خبرهای آسمانی به همین جهت بوده، که وحی به خبرهای دیگر آسمانی مشتبه نشود، و حجت درباره اهل زمین تمام گردد.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان