نویسنده: علیرضا شعاعی
قرآن نگاه جنسیتی به حوزههای اصلی بشر ندارد و اگر تفاوت هایی را در احکام و قوانین زندگی بشر در دنیا قایل است، به سبب تفاوتهای طبیعی است که تاثیری در اساس مسئله بجا نمی گذارد. اگر نوعی تبعیض جنسیتی در برخی موارد دیده شده، به قصد بازسازی ضعف طبیعی زن و فراهم آوری امکان بیشتر تساوی عدالت میباشد. از جمله افزایش دیه و ارث تا دو برابر برای مرد، در ظاهر به نفع مرد است، ولی اگر بدرستی تحلیل و تبیین شود، این احکام تماماً در خدمت منافع زن و برقراری عدالت است؛ زیرا این زن است که از این افزایش بهره میبرد تا این گونه نقص طبیعی جبران شود و عدالت اجرا گردد.
اگر سخن از مقام مادر و زن است، به این معناست که فراتر از حقوق و اجرای عدالت، احسانی شامل زن و مادر شود و به شکل برتر، از او تکریم و تجلیل به عمل آید.
نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزههای قرآنی، در صدد بیان مقام زن بویژه در اسلام و تعالیم وحیانی برآمده است. این مطلب را با هم از نظر میگذرانیم.
برابری جنسیتی زن و مرد در آموزههای قرآنی
برابری به معنای عدالت، قرار گرفتن هر چیزی در جای خود است به گونهای که هرگونه تغییر و تبدیل به معنای خروج از مسیر آفرینش و اهداف و فلسفه آن تلقی گردد؛ چرا که هر کسی ظرفیتی دارد که میبایست به تمام و کمال مورد توجه قرار گیرد و حداقل و حداکثر به معنای خسران و زیان و ضرر میباشد. به این معنا که اگر کمتر از ظرفیت طبیعی به او داده شود، حق وی ادا نشده و دچار زیان میشود و چنان که بیش از ظرفیت وی داده شود، او را به تباهی میکشاند.
هر چند که انسانیت، جنسیت نمی پذیرد و روح انسانی، مرد و زن ندارد و ذکوریت و انوثت از عوارض ماده و دنیاست، ولی باید پذیرفت که کالبد جسمانی روح در دو شکل متفاوت زن و مرد، اقتضائات و محدودیت هایی دارد که نمی توان از آن غفلت ورزید. بر این اساس، اگر عدالت، تساوی مطلق نسبت به روح انسانی است، ولی همین عدالت در دنیا، مقتضی آن است تا با توجه به طبیعت و ظرفیت هر یک از کالبدهای روح انسانی عمل شود. بر این اساس، هرگونه نادیده گرفتن تفاوتها به معنای خروج از دایره عدالت و ورود به حوزه بی عدالتی و ظلم است.
از این رو احکام شریعت اسلامی که ناظر به افعال مکلفین است، به این تفاوتهای جنسیتی توجه داشته است تا روح انسانی در هر یک از دو کالبد متفاوت بتواند در بهترین شرایط از فرصت عمر بهره برد و به کمال شایسته و بایسته خود یعنی متاله (ربانی) شدن دست یابد و خلافت الهی را در ربوبیت، مظهریت نماید.
بنابراین، تفاوتهایی که در احکام و قوانین شریعت دیده میشود، برای ایجاد فضای اعتدال و تعادل برای روح انسانی در دو کالبد متفاوت زن و مرد است تا محدودیتهای کالبدهای روح در دنیا، موجب نشود تا انسان به مقام بایسته و شایسته خویش نرسد.
به عنوان نمونه اگر جهاد در راه خدا، تاثیراتی در متاله و ربانی شدن روح انسانی دارد، این معنا برای مرد از طریق جهاد با کافران در مرزها به دست میآید و برای زنان در حسن التبعل و نیکو شوهرداری تحقق مییابد؛ چرا که زن از نظر فیزیک بدنی و روحیه لطیف و حساس، نمیتواند در میادین جنگ حضور یابد و کشتار و خونریزی نماید؛ چرا که زن برای زایش زندگی آفریده شده است و نمیتواند جان بگیرد و مرگ را بسازد. روحیه لطیف و سرشار از عواطف و احساسات زن، میبایست در شکل دیگر، همان مزایای جهاد را به دست آورد. این گونه است که نیکو شوهرداری کردن در حکم جهاد دانسته شده است. (نهج البلاغه، قصار 136)
بر این اساس، آموزههای قرآنی، متناسب با کالبد جسمانی روح زن و مرد بیان شده است تا روح انسانی در هر دو کالبد بتواند بدرستی اسمای الهی را در خود فعلیت بخشد و با خدایی و متاله شدن، ربوبیت الهی را مظهریت نماید.
اگر گفته شده است که کالبد زنانگی اجازه نمی دهد تا برخی از مسئولیتهای حساس و کلیدی چون پیامبری، امامت، قضاوت و مانند آن را به عهده گیرد، این بدان معنا نیست که روح انسانی وی نمی تواند به کمالاتی که بر آن مترتب است برسد؛ بلکه به معنای دست یابی به این کمالات از راههای دیگر است. از این رو حضرت فاطمه(س) همانند امیرمومنان علی(ع) و اهل بیت(ع) در حکم نفس پیامبر(ص) است و همان مقامات پیامبر و پیامبری را دارا میباشد. پس در اصل رسیدن به مظهریت ربوبیت و مقامات انسانی تفاوتی میان دو کالبد زنانگی و مردانگی وجود ندارد؛ چرا که این مقامات مرتبط به روح انسانی است و روح انسانی مرد و زن ندارد و جنسیت بردار نیست.
براساس آن چه گفته شد، میتوان گفت که از نظر آموزههای قرآنی، هیچ گونه تفاوت میان زن و مرد در مقام روح انسانی و مقامات و کمالات آن وجود ندارد و تفاوتهای موجود در کالبد انسانی و فیزیک زن و مرد، هرچند که تفاوتهایی را در احکام و قوانین و مسئولیتها ایجاد میکند، ولی این تفاوتها تاثیری در اصل فلسفه وجودی انسان بجا نمی گذارد و به اشکال گوناگون، تاثیرات کالبدهای زنانگی و مردانگی به گونه ای جبران شده تا روح انسانی در هر دو کالبد زنانگی و مردانگی به کمال بایسته و شایسته خود برسد.
جبران ضعفها با احکام خاص
باتوجه به ضعفهای کالبدهای مرد و زن و مقتضیات هر یک، لازم است تا احکام و قوانین به گونه ای تدارک دیده شود که نواقص جبران شود. بر این اساس، قوانین خاصی برای مرد و زن وضع شده تا نقاط ضعف هر یک از دو کالبد جبران شود.
به سخن دیگر، کالبدهای زن و مرد، این گونه نیست که یکی در تمام جهات و ابعاد به کمال باشد و دیگری در تمام ابعاد به نقص باشد؛ بلکه هر یک از دو کالبد زن و مرد همان اندازه که در برخی از ابعاد و جهات کامل میباشد، در برخی دیگر دچار نقص و ضعف است از این رو، لازم است تا این نواقص و ضعفها به شکلی، جبران شود. احکام خاص و اختصاصی برای کالبدهای مرد و زن، در حقیقت برای تدارک نواقص و ضعف هاست تا روح انسانی در هر دو کالبد بتواند در شرایط مساوی و عادلانه مسیر شدن را بپیماید و خلافت الهی را در باطن جهان به دست گیرد.
آموزههای وحیانی قرآن، یک مجموعه کاملی است که برخورد گزینشی با هر قطعه از قطعات آن میتواند به اصل این مجموعه و تاثیر و کارآیی آن ضربه بزند. بنابراین، هرگونه برخورد گزینشی و ایمان به برخی و کفر به برخی دیگر به عنوان راه سوم (نساء، آیات 150 و 151) عین کفر به همه آیات قرآنی است. اگر کسی بخواهد در سایه آموزههای وحیانی قرآن به خلافت انسانی برسد و جامعه سالم و قرآنی را برپا دارد، میبایست به همه آموزههای قرآنی به عنوان یک مجموعه واحد نگاه کند و نسبت به کوچک ترین آنها به دیده انکار و رد ننگرد؛ چرا که نادیده گرفتن یک آموزه از آموزههای به ظاهر کوچک به معنای نقص کل است. اگر شمع کوچک ماشین اسلام را برداریم و آن را نادیده بگیریم، ماشین اسلام، ما رابه مقصد خلافت ربوبی نمی رساند. بر این اساس، لازم است تا همه آموزهها به عنوان یک کل دیده شود و به درستی بر اساس آن عمل گردد.
برخی از آموزههای قرآنی با توجه به کالبدهای روح در دنیا، وارد شده است. بر این اساس، لازم است تا به اختصاصات مرد یا زن توجه شود؛ زیرا هر یک از اینها، بخشی را تدارک میبیند تا جبران نقص کالبد روح شود و روح انسانی بتواند در یک شرایط متعادل و متناسب، خدایی و ربانی شود.
تکریم و احسان، نوعی تدارک و جبران
برخی از احکام قرآنی ناظر به حوزه فراتر از عدالت یعنی احسان است؛ چرا که لازم است به برخی از افراد در برخی از جایگاهها یا زمان ها، توجهی خاص مبذول شود. این نگاه خاص که از آن به «احسان» یاد میشود، در یک نگاه کلان تر در زیر مجموعه عدالت مطلق قرار میگیرد؛ چرا که با احسان، شرایط عادلانهای برای این افراد یا در این زمانهای خاص آفریده میشود تا آنان نیز بتوانند در یک بستر و شرایط مناسب تری به کمالات خود دست یابند.
به عنوان نمونه، خداوند از انسانها میخواهد تا به یتیمان و فقیران و مسکینان، توجهی خاص مبذول شود؛ چرا که شرایط روحی و روانی و یا اقتصادی یا جسمانی این افراد به گونه ای نیست که در شرایط متعادل به کمال شایسته و بایسته خود دست یابند. یتیم از نظر روحی و روانی فرو ریخته است، یا فقیر نمی تواند از امکانات مادی بدرستی بهره برد و یا مسکین به سبب ناتوانی جسمی از قدرت افتاده است. برای تدارک این افراد در این شرایط نامتعادل لازم است تا از سوی دیگران، احسانی صورت گیرد تا اینان نیز در شرایط برابر و متعادلی قرار گیرند و گامهای خویش را برای تعالی و کمال بردارند.
همچنین خداوند از مردم خواسته است که بی توجه به دین و مذهب و فکر و عقیده مستضعفان، به کمک آنان شتافته و حتی در راه رهایی ایشان از ظلم و ضعف تحمیلی، به جنگ و مقاتله بپردازند؛ چرا که لازم است تا شرایط متعادل و متناسبی برای همه افراد جوامع بشری فراهم آید تا آنان نیز بتوانند به کمالات شایسته و بایسته خود در یک محیط مناسب و متناسب دست یابند. خداوند در این باره میفرماید: و ما لکم لاتقاتلون فی سبیل الله و المستضعفین من الرجال و النساء والولدان الذین یقولون ربنا اخرجنا من هذه القریه الظالم اهلها واجعل لنا من لدنک ولیا واجعل لنا من لدنک نصیرا؛ و چرا شما در راه خدا و در راه نجات مردان و زنان و کودکان مستضعف نمی جنگید؟ همانا که میگویند: «پروردگارا، ما را از این شهری که مردمش ستم پیشه اند بیرون ببر و از جانب خود برای ما سرپرستی قرار ده و از نزد خویش یاوری برای ما تعیین فرما.» (نساء، آیه 57)
همچنین با توجه به شرایط پیری والدین، از انسانها خواسته است تا به جبران و تدارک آن بپردازند و با نیکوکاری و احسان به پدر و مادر به ویژه در زمان پیری، شرایط رشد و تکامل مناسب برای آنان را فراهم آورند.
البته این توجه به والدین اختصاص به دوره پیری ندارد؛ چرا که والدین به سبب توجه خاص به فرزندان از بسیاری از مسئولیتهای خود غافل میشوند و فتنه فرزند موجب میشوند تا گامهای درست و به هنگامی برای متاله و ربانی شدن برندارند، این جاست که توجه فرزندان به والدین میتواند نوعی تدارک و جبران را سبب شود و والدین را در مسیر شدنهای کمالی یاری رساند. (اسراء، آیات 32 و 42
بر این اساس تکریم واحسان، نوعی جبران و تدارک وضعیت پیش آمده برای گروههای انسانی در دورههای زمانی خاص میباشد.
گرامیداشت مقام مادر
خداوند در آیاتی چند از جمله 63 سوره نساء، 151 سوره انعام و آیه 32 سوره اسراء، بر وجوب احسان و نیکی به والدین تاکید کرده است. احسان به پدر و مادر بارها از سوی خداوند سفارش شده است. (عنکبوت، آیه 8؛ لقمان، آیه 41 و نیز احقاف، آیه 51)
سیرت الهی پیامبران که سرمشق انسانها برای رسیدن به مقاماتی چون مظهریت ربوبیت و خلافت انسانی است، بیانگر این توجه خاص به والدین بوده است.پیامبران از جمله حضرت عیسی(ع) به مادر خویش احسان و نیکی خاص روا میداشت. (مریم، آیات 23 و 43)
از نظر خداوند، احسان به والدین، مقدم بر احسان بر هر کس دیگری حتی زن و فرزند است. (بقره، آیه 38 و نساء، آیه 63)
در این میان مادر، مستحق احسان و نیکی بیشتر در مقایسه با پدر است؛ زیرا وی مدت سی ماه رنج بارداری و شیردادن و بیداریهای شبانه روزی را تحمل کرده و سختیهای آن را به جان و دل پذیرا شده است. (لقمان، آیه 41 و احقاف، آیه 51) از این رو، احسان به مادر توجه ویژه به او تنها جبران کننده بخشی کوچک از سختیها و رنج هایی است که در طول سی ماه تحمل کرده است.(همان)
اگر کسی بخواهد ذره ای کوچک از سختیها و جانفشانیهای مادر را تنها در مدت سی ماه بارداری و شیردادن، جبران کند، میبایست اصل شفقت و دلسوزی و مهربانی در رفتار را در پیش گیرد و کوچک ترین بی مهری نسبت به مادر روا ندارد. (مریم، آیات 13 و 23)
از آن جایی که هر فرزندی بخشی از رنج و سختی را بر دوش والدین بویژه مادر انداخته است، لازم است تا این را تدارک بیند و عدالت را تحقق بخشد؛ از این رو، برای تدارک و رسیدن به درجه خدایی شدن، لازم است تا احسان به والدین را در راس امور زندگی خویش قرار دهد و آنان را دست مایه بهشت رفتن خود سازد. (احقاف، آیات 51و 61)
خداوند در این آیات احسان به مادر را موجب پذیرش تمام اعمال نیک انسان در نزد خود و از عوامل موثر در شمول عفو خود نسبت به انسان دانسته است.
اگر کسی بخواهد محبت الهی را جلب نماید، لازم است احسان به والدین و مادر را در برنامه خود قرار دهد؛ چرا که محبت الهی این گونه جلب میشود. (نساء، آیه 61)
بنابر این جایگاه والدین؛ چنان والاو ارجمند است که انسان، بی توجه به شرک و کفر و فسق والدین، تنها به حکم پدر و مادر بودن، میبایست به ایشان تکریم و احترام کند. بنابراین، کفر و شرک مانع احسان نیست. (لقمان، آیه 41)
خداوند در آیات 31 تا 51 سوره مریم، احسان به والدین و پرهیز از هرگونه نافرمانی نسبت به آنان را مهم ترین عامل در عاقبت بخیری سرشار از سلامت و امنیت برای انسان میداند و از فرزندان میخواهد تا برای فرجام نیک خود هم شده، به والدین احسان کرده و در احترام و تکریم آنان بکوشند.
کسانی که در برابر ایشان گستاخی کرده و حتی از روی خستگی اف بگویند، خود را زیانکار خواهند یافت و در قیامت از اهل خسران خواهند شد. (احقاف، آیات 71 و 81)
حق والدین ، حق الله
باید توجه داشت که والدین به ویژه مادر در نظر خداوند از مقام و جایگاه والایی برخوردار است، لذا احکام خاصی برای رعایت آنان صادر شده است. از سوی دیگر، همین مقام والادر نزد پروردگار موجب شده تا استغاثه و دعای والدین به ویژه مادر تاثیر شگرفی در خوشبختی و بدبختی فرزند به جا بگذارد و تاثیر هدایتی خاص داشته باشد. (همان)
از نظر قرآن، بر همگان است تا از والدین خصوصا مادر اطاعت کنند و تنها موردی که اطاعت از آنان جایز نیست، دعوت به شرک و بی دینی است که در این مورد با تکریم و احترام خاص، دعوت ایشان رد میشود، ولی همچنان لازم است تا احسان و تکریم آنان ادامه یابد و حتی توجه ویژه ای به آنان مبذول شود تا ایشان نیز به راه راست هدایت یابند. (عنکبوت، آیه 8 و لقمان، آیات 41 و 51)
از نظر قرآن، پس از خداوند، تنها والدین هستند که میبایست مورد توجه ویژه قرار گیرند و سخنان ایشان مورد اطاعت قرار گیرد؛ چرا که حق والدین بر فرزندان همانند حق الله است. البته ناگفته نماند که فرمان پیامبران(ع) و امامان معصوم(ع) و اولواالامر صاحب شرایط، همان حکم الله است و تفاوتی با آن ندارد. از این رو گفته شده که پس از خداوند تنها حکم والدین است که همانند حکم الله میباشد.
در بیان مقام مادر و ارزشهای او سخن بسیار است. این که بهشت زیر پای مادران است یا مرد از دامن زن به معراج میرود، به خوبی جایگاه زن و مادر را نشان میدهد. پس هر کسی که درجه خدایی شدن را میخواهد، میبایست اطاعت و احسان مادر را فراموش نکند و در تکریم و احترام مادر و همچنین زنان صالح و مومن بکوشد، چرا که شرایطی که زن برای تعالی و کمال مرد فراهم میآورد، همانند سکوی پرتاب انسان به اوجهای ربوبیت است. زنان با از خودگذشتگی و ایثار خود، مردان را به کمال میرسانند و موجب آرامش و امنیت روحی و روانی آنها میشوند تا به کمالات دست یابند؛ چراکه در بیوت است که نام خدا رفعت مییابد و از خانه و خانواده است که اوج و عروج آغاز میشود. (نور، آیه 63 و نیز اسراء، آیه 1)
باشد با شناخت مقام زن و مادر، در تکریم و تجلیل درست ایشان با عمل صالح بکوشیم و فراتر از یک روز خاص برای زن و مادر، به روزهای زن و مادر بیندیشیم و هر روز ما روز مادر و زن صالح و مومن باشد و یک روز هم مادر را از یاد نبریم که از یاد بردن مادر به معنای دوری از بهشت است؛ چرا که به حکم خداوندی در آیات 51 و 61 سوره احقاف، احسان و تکریم و تجلیل از مادر، دست مایه بهشت رفتن آدمی است.