نویسنده: حمزه رحیم زاده
یکی از ویژگیهای انسانی، علاقه طبیعی به زادگاه، خانواده، عشیره و نژاد است. از این رو در آموزههای قرآنی یکی از حقوق طبیعی افراد، بقا و سکونت در زادگاه و عدم جواز اخراج از وطن و زادگاه دانسته شده است؛ چنان که یکی از آموزههای تربیتی قرآن نیز ایجاد بهترین شیوه ارتباطی با خانواده به مفهوم کوچک و بزرگ آن است. این گونه است که صله رحم به عنوان یکی از آموزههای دستوری اسلام، این ارتباط را در چنان جایگاهی قرار میدهد که یکی از پیامدهای طبیعی آن افزایش عمر معرفی شده است.
با این همه، از آن جایی که هر امری دارای کارکردهای طبیعی و غیرطبیعی میباشد، این امور نیز میتواند به شکل افراطی و تفریطی از مجرای طبیعی آن خارج شود. بدین معنی که امری مثبت و سازنده به عنوان امری بازدارنده و منفی عمل میکند و آدمی و جامعه را با انواع بحرانهای حقوقی، اخلاقی، اجتماعی و روانی مواجه میسازد. به عنوان نمونه گونه افراطی علاقه و حب وطن و نژاد به شکل ملی گرایی بروز و ظهور میکند که به جای آن که جامعه را به سوی کمال و اعتدال سوق دهد، به سوی کژی و زشتیها میکشاند و انسانیت را به قربانگاه میبرد و حقوق انسانی دیگر جوامع بشری و نژادهای انسانی را تباه و ضایع میکند. این جاست که آموزههای قرآن همچنان که به مبارزه با هر امر افراطی و تفریطی دیگر میرود به مبارزه با ملی گرایی و نژادپرستی میرود و آن را به نقد میکشد.
نویسنده در این مطلب بر آن است تا با مراجعه به برخی از آموزههای قرآنی، دیدگاه قرآن را در این حوزه بررسی و تبیین نماید. با هم این مطلب را ازنظر میگذرانیم.
نقد نژادپرستی عربی به عنوان مصداق
آموزههای قرآنی در هر امری بر اعتدال و استوا تاکید دارد؛ زیرا اعتدال بر پایه نظام عدالتی است که هستی بر پایه و مدار و محور آن بنیاد گذاشته شده است. از جمله این امور میتوان به علاقه طبیعی و حبی انسان به وطن اشاره کرد که حتی برخی از روایات معتبر، آن را مصداق و جزیی از ایمان برشمرده است. به این معنا که ایمان در انسان مراتبی دارد که مرتبهای از آن در علاقه انسان به اموری از جمله خانواده و وطن، بروز و ظهور میکند. انسان فاقد عاطفه و احساس نمی تواند دارای ایمان باشد، زیرا ایمان چیزی جز حب و علاقه نیست چنان که از امامان معصوم(ع) نقل شده است «لیس الایمان الاالحب». بر این اساس کسی که به خانواده و وطن خویش علاقهمند است درجه ای از ایمان را داراست.
علاقه و محبت انسان به وطن به عنوان یک امر طبیعی، از حقوقی است که خداوند برای انسان درنظر گرفته و در آموزههای قرآن بر آن تاکید کرده است. خداوند در آیات 85 و نیز 217 سوره بقره میفرماید که از یهودیان پیمان گرفته شده بود که اهل وطن را آواره نکنند، زیرا اخراج و آواره کردن مردم از سرزمین و میهن خود، ازنظر حقوقی، جرم و از نظر شرعی گناه است. براساس همین حق طبیعی جواز سکونت مردم در زادگاه و وطن است که اخراج پیامبر(ص) از مکه به عنوان یکی از جرمهای مشرکان مکه مطرح میشود و خداوند ایشان را سرزنش کرده و مجازات در حق آنان را روا میشمارد. (توبه، آیه13 و نیز ممتحنه، آیه9)
خداوند در آیه217 سوره بقره اموری چون آواره سازی مردم و فتنه گری را بدتر و زشت تر از قتل برمی شمارد تا این گونه نشان دهد که برخی از حقوق بشری نسبت به برخی دیگر از اولویت بیشتر و اصالت فزون تری برخوردار است و رعایت آنها اوجب واجبات میباشد.
از گزارشهای قرآنی برمی آید که برخی از اقوام و نژادها در برخی از رفتارها نماد میشوند. از این رو یهودیان در خود برتربینی و نژادپرستی همانند عربها هستند. این دو قوم که در حقیقت از یک نژاد سامی و پسر عموهای یکدیگر و از فرزندان حضرت ابراهیم(ع) هستند، دارای خصلتهای همانند نژادی میباشند. این گونه است که در مسیر افراط قرار گرفته و دوستی وطن و خانواده و عشیره و قوم در ایشان به شدت تشدید شده و به شکل تعصب کورکورانه و عصبیت درآمده است، به طوری که حتی بسیاری از حقوق انسانی و مبانی اخلاقی و حقوق عقلانی و عقلایی را تباه و ضایع میکنند تا نژادپرستی خود را حفظ کنند.
در آموزههای قرآنی به قوم عبری و عرب به عنوان قومهای نژادپرست توجه داده شده است و از مومنان خواسته شده است تا مسیری را که عربهای جاهلی در عصر جاهلیت پیموده اند، طی نکنند و در مسیر وحدت امت باشند و به جای علاقههای نژادپرستی افراطی، برادری ایمانی را اصالت بخشند که بر مدار محبت به امت میباشد؛ زیرا امت به گروههای انسانی هم اعتقاد اطلاق میشود که ازنظر نژادی و قومی و زبانی میتوانند متفاوت باشند.
تحلیل قرآن از نژادپرستی افراطی عبری و عربی، بدین خاطر است که امت اسلام در چارچوب و مدار دیگری شکل گیرد و حرکت نماید و محور دوستی و محبت را برادری ایمانی قرار دهد. لذا به نقد نژادپرستی جاهلی اعراب میپردازد تا تبیین و توصیههای مناسب را در این زمینه ارایه دهد.
نژادپرستی جاهلی عرب
عرب در فرهنگنامه به کسی اطلاق میشود که زبان وی عربی باشد. در برخی از روایات آمده است که «من تکلم بالعربی فهو عربی؛ هرکه به زبان عربی سخن گوید، عرب است. بر این اساس عربیت، قوم و نژاد نیست بلکه زبان است. چنین چیزی را میتوان درباره قوم سیاه هوسا بیان کرد؛ زیرا هوساییها و نیز بانتوها در آفریقا یک قوم و نژاد و قبیله نیستند بلکه هوسایی یا بانتویی زبانهای فراگیر در میان سیاهان از اقوام و نژادهای مختلف است. همچنین زبان عربی، زبان اقوام و نژادهای بسیاری میباشد.
با این همه، نمیتوان از این مساله بی توجه گذشت که عربها در گذشته بویژه عصر نزول قرآن، از سه تیره اصلی عدنان، قحطان و قضاعه بودند. عدنانیها فرزندان اسماعیل بن ابراهیم(ع) بودند چنان که عبریها فرزندان اسحاق بن ابراهیم(ع) میباشند. میگویند که قحطانیها همان فرزندان سام بن نوح(ع) بوده و قضاعه نیز فرزندان قعدبن عندان و یا مالک بن حمیر بودند. (جمهره انساب العرب، ص7 و بلوغ الارب فی معرفه احوال العرب، ج1، صص8تا11)این سه تیره را عرب تابعه میگویند؛ زیرا طبقات عربها را چهار طبقه دانسته اند که عبارتند از: عرب عاربه، عرب مستعربه، عرب تابعه و عرب مستعجمه. (همان پیشین) این بدان معناست که نمیتوان حکم واحدی برای نژاد یا اقوام عربی زبان بیان کرد. از این رو عربیت را به زبان عربی میشناسند و ملاک و معیار در عربی بودن، نژاد نیست بلکه سخن گفتن به زبان عربی است. با این همه، عرب زبان ها، از یک نوع تعصب شدید برخوردارند؛ زیرا زبان خویش را فصیح و شیوا و شیرین میدانند و صاحبان دیگر زبانها را گنگ و عجم میشمارند. از آن جایی که نخستین ارتباط آنان با آریاییهای ایرانی فارس زبان بوده است، هر غیر عرب زبان را عجم نامیدند؛ زیرا عجم به معنای فرزندان جمشید شاه است که در ادبیات از وی به جم یاد میشود چنان که درباره جام جم به معنای جام جمشید شاه بسیار سخن به میان آمده است. این واژه بعدها به معنای کسانی که زبان ایشان قابل درک نیست و گنگ میباشد و از فصاحت و بلاغت سودی نبرده به کار رفته است.
از همین تعبیری که عرب زبانها در حق غیر عرب زبانها به کار بردهاند میتوان درصد نژادپرستی آنان را در دوره جاهلیت دانست. به این معنا که نخست مراد از واژه عجم، ایرانیان و دولت هخامنشی و فرزندان جمشید شاه بوده ولی در ادامه یک معنا و بار منفی یافت و به معنای گنگ به کار رفت تا وجه تمایز میان عرب زبانهای شیوا و شیرین گفتار با غیر عرب زبانهای گنگ و غیرفصیح و بلیغ باشد.
خداوند در آیاتی چند به این تعصب و عصبیت عربی در دوره جاهلیت اشاره و آن را نقد میکند. در آیاتی از جمله 198 و 199 سوره شعراء و 44 سوره فصلت و 31 سوره زخرف، قوم عرب را کسانی میشمارد که در نژادپرستی راه افراط را میپیمایند و همین خصلت مانع جدی در پذیرش حق از سوی آنان به شمار میرود. به این معنا که نژادپرستی موجب میشود تا به سادگی و آسانی حقایق نادیده گرفته شود و حقوق ملتها و انسانها سرکوب و ضایع شود. این گونه است که گرایشهای شدید نژادی و تعصبات قومی عربها موجب شد تا تن به حقایق قرآن و آموزههای نبوی نسپارند و در حق خود و آموزههای قرآنی و پیامبر (ص)، ظلم و ستم روا دارند.
تعصبات نژادپرستی باعث میشود هر چیزی را که در میان خود مییابند، برتر و درست و حق جلوه دهند و هر آن چه در دیگران مییابند نقصان و زشت بر شمارند. از این رو تفاخرطلبی و فخرفروشی به داشتهها و ناداشتهها در میان چنین مردمانی امری طبیعی و عادی جلوه مینماید. این که خداوند در آیات 1 و 2 سوره تکاثر به تفاخرطلبی شدید عربها اشاره میکند از آن روست که نژادپرستی در میان ایشان به گونهای تشدید شده بود که حقایق را نادیده میگرفتند و برای خود افتخارات واهی میساختند و حتی با مراجعه به گورستانها و بلندآوازه ساختن شاعران و بزرگان خویش میکوشیدند تا این افتخارات ملی را به گونهای جلوه دهند که برتری آنها را بیان کند.
بی گمان تعصبات قومی و نژادپرستی افراطی دوران جاهلی عربها موجب شده بود که نسبت به حقایق هستی، رفتاری نادرست و غلط در پیش گیرند و نسبت به حقایق بهانه جویی کنند و از پذیرش آن خودداری ورزند. در این راستا عربهای مشرک در دوره پیامبر (ص) همواره بهانه جویی میکردند و به هیچ راه راست نمی رفتند. خداوند در آیاتی از جمله 8 و 38 سوره انعام و 20 سوره یونس و 12 سوره هود و 7 سوره رعد و آیات دیگر به این خصلت عربهای جاهلی اشاره میکند.
آثار ملی گرایی و نژادپرستی افراطی
ملی گرایی و نژادپرستی افراطی دارای پیامدها و آثار زیانبار بسیاری است. خداوند در آیاتی چند به این پیامدها و آثار توجه داده است تا آدمی با آگاهی نسبت به آثار مخرب و زیانبار تعصبات قبیله ای و نژادی و ملی، از مسیر حق بیرون نرفته و واکنش درستی نسبت به این مساله از خود بروز دهد.
خداوند در آیه 135 سوره نساء و نیز 8 سوره مائده از مهم ترین آثار و پیامدهای ملی گرایی و نژادپرستی افراطی را، انحراف از عدالت بر میشمارد. با نگاهی به رفتارهای خویشان متعصب در ادارات و مراکز دولتی و قضایی میتوان این معنا را به سادگی دریافت. در سطح بالاتر در عرصه ملی و بین المللی نیز ملی گرایی و نژادپرستی موجب میشود تا حقوق طبیعی دیگر اقوام و ملتها نادیده گرفته شود و نسبت به آنان ظلم و ستم روا داشته شود.
از نظر قرآن، تعصبات ملی و نژادی، سدی در برابر حق گرایی رشد افراد است. این مطلبی است که در آیاتی چون 170 سوره بقره، 78 سوره یونس و 22 سوره زخرف به آن پرداخته شده است.
همین حق ناپذیری و عدالت گریزی موجب میشود تا به سادگی انسان براساس تعصبات ملی و نژادی تن به خشونت دهد و حق طلبان و عدالت خواهان را به شدت سرکوب کند. چنین رفتاری را قرآن بارها در اقوام مختلف گزارش کرده است. از این رو بسیاری از قتلهای اصلاح جویان و عدالت خوا هان تاریخ چون پیامبران و اولیای حق به سبب حق ناپذیری و عدالت ستیزی برخاسته از تعصبات نژادی و قبیله ای رخ نموده است. (مریم، آیات 42 و 46 و انبیاء، آیه 78 و زخرف، آیه 22)
تعصبات همچنین موجب تقلید کورکورانه از سنتهای آباء و اجدادی (بقره، آیه 170 و مائده، آیه 104 و آیات بسیار دیگر)، گمراهی و حرکت در مسیر باطل (مومنون، آیات 53 و 54 و فرقان، آیات 41 و 42)، گناه و رفتارهای مجرمانه (اعراف، آیه 28 و شعراء آیات 198 تا 200)، ممانعت از شناخت حق (مومنون، آیه 24 و هود، آیه 91)، کشتن بی گناهان از جمله دختران معصوم (نحل، آیه 58 و زخرف، آیات 16 و 17)، ممانعت از ایمان (یونس، آیه 78) و ایجاد مراکز دینی و مذهبی و تخریب آنها (فتح، آیات 25 و 26) میشود، لذا خداوند به اشکال مختلف خواهان مبارزه با ملی گرایی و نژادپرستی افراطی در هر شکل و شمایلی است.
بی گمان بسیاری از کشتارها و جنگها و بی عدالتیها در صحنه جهانی در طول تاریخ، ریشه در همین گرایشهای افراطی انسان در ملی گرایی و نژادپرستی و دیگر تعصبات بی دلیل و برهان دارد. مبارزه با این گونه افکار و اندیشهها و نگرشها میبایست در راس برنامههای دولتمردان خواهان عدالت جهانی قرار گیرد؛ زیرا بدون قرار گرفتن کرامت انسانی و تقوا به عنوان معیار سنجش نمیتوان هرگز عدالت جهانی را ایجاد و برپا کرد و در مسیر بالندگی و رشد تمدنی انسانی گام برداشت.
بسیاری از کینه توزیها و دشمنیهای شتری در جوامع امروزی دارای خاستگاه مشترکی چون جهل و تعصبات کورکورانه مردمانی دارد که از مسیر عدالت و اعتدال بیرون رفتهاند. (اعراف، آیات 11 تا 17 و نیز حجر، آیات 31 تا 39 و آیات دیگر)
طغیان آدمی و نافرمانی از اصول عقلانی و آموزههای شریعت را نیز میبایست در همین عنصر برتری جویی و تحلیل نادرست از موقعیت خود و جامعه خویش دانست که نوعی جهل آشکار و ساده است. به این معنا که آدمی، چهره کریه و زشت خویش را در پس جهل و تعصبات نژادی و ملی گرایی افراطی پنهان میکند وهرگونه جنایت، ظلم، بی عدالتی، جرم و خشونتی را مرتکب میشود. نسل کشی که در اروپا و یا فلسطین اشغالی انجام میگیرد ریشه در همین تعصبات سامی و عبری دارد که خود را نژاد برتر میداند و همچون ابلیس ندای «انا خیرمنه؛ من از او برترم» سر میدهد و یا «نحن ابناءالله؛ ما فرزند خدائیم» را به خورد مردم میدهد تا این گونه جرم و جنایت و نسل کشی را توجیه کند و دلایل فلسفی و شرعی برای آن ببافد.
این در حالی است که براساس آموزههای و حیانی، همه انسانها از یک پدر و مادر آفریده شدهاند و کرامت و بزرگی انسان در فعلیت بخشی به صفات کمالی الهی در خود است. از این رو خداوند فراتر از نژادپرستی و ملی گرایی، فضلیت را در تقوای الهی میداند و کوشش آدمی در مسیر عقلانیت و شریعت را عین اخلاق و کمال میشمارد. خداوند در آیات بسیاری از جمله آیه 13 سوره حجرات فضیلت و برتری انسانها بر یکدیگر را تنها براساس تقوا، نه نژاد و قبیله و ملیت میداند تا نشان دهد که هرگونه حرکتی در سایه تعصبات قبیله ای، خروج از عدالت و اعتدال و کرامت انسانی است و میبایست با آن به شدت مبارزه شود.