كلمات كليدي : علي (ع)، ابوبكر، خلافت، صحابه، سقيفه، بيعت، خطبه شقشقيّه
نویسنده : حسن شاكري
هنگامی که ابوبکر زمام خلافت را بعد از پیامبر اکرم(ص) به دست گرفت مورد اعتراض امیرالمؤمنین (ع) وعدهای از یاران رسول خدا (ص) قرار گرفت.
ابوبکر برای خلافت خود به بیعت مردم در سقیفه وبر صحابه ویار نزدیک پیامبر بودن استدلال میکرد. حضرت علی (ع) در رد سخن او فرمود:
«واعجَبَا اَتکُونُ الخلافةُ بالصّحابَةِ ولا تَکُونُ بالصِّحابَةِ والقرابةِ»
«شگفتا! آیا خلافت به دلیل صحابی بودن ثابت شود ولی به دلیل صحابی بودن ونزدیک بودن وخویشاوندی ثابت نشود؟»
ونیز این دو بیت را سرود:
«فَاِنْ کُنْتَ بالشوری مَلَکْتَ اُمُورَهُمْ فَکَیْفَ بهذا والمُشِیرونَ غُیَّبٌ وَاِنْ کُنْتَ بالْقُربی حَجَجْتَ خَصِیمَهُم
فَغَیْرُکَ اَوْلی بِالنَّبِیِّ وَاَقْرَبُ»
اگر تو از طریق شورا زمام امور مردم را به دست گرفتی
این چه شورایی است که در آن طرفهای مشورت (امثال من وبنیهاشم ) غایب بودند؟
واگر از طریق نزدیکی وخویشاوندی با پیامبر (ص) استدلال کردی دیگران از تو به پیامبر (ص) نزدیکترند.
نیز در آن هنگام که حضرت علی (ع) را برای بیعت با ابوبکر به مسجد احضار کردند به او گفتند با ابوبکر بیعت کن فرمود:
«اَنَا اَحَقُّ بهذا الاَمْرِ مِنْهُ وَاَنْتُما اَوْلی بالبیعةِ لی...»
«من سزاوارتر وشایستهتر به این مقام (رهبری) هستم وبر شما سزاوار است که با من بیعت کنید... من نزدیکترین شخص به پیامبر (ص) در زندگی ورحلتش هستم من جانشین و یار و یاور و گنجینۀ اسرار و علم او هستم راستگوئی بزرگ وبزرگترین جدا کنندۀ حقّ و باطل من هستم و من نخستین کسی هستم که به پیامبر (ص) ایمان آورده و او را تصدیق کردم و در جهاد همراه او بهتر از همه شما صبر و مقاومت نمودم و از همه شما به قرآن و سنّت آگاهترم...»(1)
آن حضرت درد دلهای خود از ماجرای سقیفه وغصب خلافت را در فرازی از خطبة معروف به شقشقیّه این گونه بیان میفرماید:
به خدا سوگند ابوبکر جامعه خلافت را بر تن کرد در حالی که میدانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامی چون محور آسیاب است به آسیاب که دور آن حرکت میکند سپس من رِدای خلافت را رها کرده ودامن جمع نموده از آن کنارهگیری کردم. پس صبر کردم در حالی که گویا خار در چشم و استخوان در گلوی من مانده بود و با دیدگان خود مینگریستم که میراث مرا به غارت میبرند. تا اینکه خلیفه اول به راه خود رفت وخلافت را به پسر خطّاب سپرد شگفتا! ابابکر که در حیات خود از مردم میخواست عذرش را بپذیرند چگونه در هنگام مرگ خلافت را به عقد دیگری درآورد؟ هر دو از شتر خلافت سخت دوشیدند و از حاصل آن بهرهمند گردیدند.
سوگند به خدا! مردم در حکومت دومی در ناراحتی ورنج مهمی گرفتار آمده بودند و دچار دورویی و اعتراضها شدند و من در این مدّت طولانی محنتزا و عذابآور چارهای جز شکیبایی نداشتم تا آنکه روزگار عُمر هم سپری شد.
سپس او خلافت را در گروهی قرار داد که پنداشت من همسنگ آنان میباشم!! پناه بر خدا از این شورا! ناچار باز هم کوتاه آمدم و با آنان هماهنگ گردیدم... تا آن که سومی به خلافت رسید وخویشاوندان پدری او از بنیامیّه به پاخواستند و همراه او بیتالمال را خوردند وبر باد دادند چون شتر گرسنهای که به جان گیاه بهاری بیفتد عثمان آن قدر اسراف کرد که ریسمان بافته او باز شد واعمال او مردم را برانگیخت و شکم بارگی او نابودش ساخت.
بیعت مردم با علی (ع)
آن حضرت در ادامه خطبه روز بیعت خود را چنین تعریف وتوصیف می فرماید:
از هر طرف مرا احاطه کردند تا آن که نزدیک بود حسن و حسین (ع) لگدمال گردند. امّا آنگاه که به پا خواستم و حکومت را به دست گرفتم جمعی پیمان شکستند و گروهی از اطاعت من سرباز زده از دین خارج شدند
سوگند به خدایی که دانه را شکافت وجان آفرید اگر حضور فراوان بیعت کنندگان نبود ویاران حجّت را بر من تمام نمیکردند و اگر خداوند از علماء عهد وپیمان نگرفته بود که برابر شکمبارگی ستمگران وگرسنگی مظلومان سکوت نکنند مهار شتر خلافت را بر کوهان آن انداخته رهایش میساختم وآخر خلافت را به کاسه اوّل آن سیراب میکردم آنگاه میدیدید که دنیای شما نزد من از آب بینی بزغالهای بیارزشتر است.