اول چیزی که انسان در این نشئه دنیا بعد از بلوغ عقلی متوجه آن میشود این است که با ذاتی بسیار بسیار لایتناهی و غیر قابلوصف و بزرگ سر و کار دارد.
او عالمی را خلق کرده که از وسعت و عظمت، اول و آخر آن، مبدأ و منتهای آن، اصل و فرع آن برای ما معلوم نیست. تا چشم کار میکند، تا علم کار میکند، تا ابزار کار میکند، کائنات است و انسان با اندک تفکر، غرق و متحیر در وسعت کائنات میشود.
او با اندک تفکری متوجه میشود که امواج کبریایی و عظمت فقط در آسمان نیست بلکه هر ذرهای و هر جنبندهای همچون آسمان در نمایش عظمت فوران میکند و انسان متفکر را با خود به سفری حیرت انگیز و تعجبآور میبرد. اگر مخلوق اینطور است خالق چگونه خواهد بود؟
قطعاً او خود در تمام اوصاف، بزرگ و محیرالعقول خواهد بود و ما به عنوان ذرهای که در ذره بودن و در کوچکی و حقارت در نهایت هستیم، در برابر ذاتی لایتناهی قرار گرفتهایم که از هیبتش ذوب میشویم.
این عظمت، هشدار پشت هشدار است که مقصد بزرگی در این نشئه برای ما در کار است و عنایات عظیمی در صورت همراهی با اراده خالق این کائنات در انتظار ماست.
اینجا هزاران سؤال ما را احاطه میکند.
جلوهگری ذات نامتناهی برای انسان
ذره با لایتناهی چه نسبتی دارد که برای ما حساب باز میکند، ما را به حساب میآورد و از ما تکلیف میخواهد؟
او چقدر باید تنازل کند تا با ما حرف بزند، ما را مخاطب خود قرار دهد، برای ما پیامبر بفرستد، کتاب و میزان بفرستد، با هزار زبان با ما صحبت کند و با هزاران جمال و جلال برای ما جلوهگری نماید؟
با صد هزار جلوه برون آمدی که من با صد هزار دیده تماشا کنم تو را
«الحمدُلله الَّذی یتَحبَّبُ الیّ و هو غنیٌّ عنّی» (دعای ابو حمزه ثمالی)، یعنی او به نحوی برای من جلوهگری میکند و به نحوی اظهار حب برای من مینماید که من او را دوست داشته باشم!
سرّ این شوق حیرت انگیز از او به ما با آن عظمت و کبریایی و غناء و بینیازی که دارد چیست؟
سرّ این عنایت به این موجود خاکی چیست؟ چه حقیقتی در این موجود نهفته است؟
آنچه در این میان انسان را طوفانی میکند این است که این ذات لایتناهی حتماً عنایاتی در شأن لایتناهایی خود دارد، پس میتواند انسان را از سیه رویی امکان و از حصار زمان و مکان و از اغلاق طبیعت مادی و از «تضیق لی الارض برحبها» و «هذا مقام الغریب الغریب» آزاد و رها کند.
پس انسان باید کاری بکند، حرکتی نماید، آهی بکشد، اشکی بریزد، خود را تکانی بدهد، خلوتها بکند، روزها و شبها در را بزند، اصرار کند، بیقرار گردد، بیچاره بشود، از تعیّنات و تشخّصات فرار بکند و عالم اضداد را رها بکند تا راه تنفسی برای او باز شود و مثل کائنات او، بزرگ شود، چرا که کائنات را برای او خلق کرده است. یعنی حقیقت او از کائنات بزرگتر است.
همچنانکه در حدیث قدسی فرمود: ما وسعنی ارضی و لا سمائی ولکن وسعنی قلب عبدی المومن یعنی زمین و آسمان با آن وسعتش گنجایش مرا نداشت اما قلب بنده مؤمنی که به مقام عبودیت رسیده است به شرف گنجایش من رسید.
کانال رسمی آیتالله سید حسن عاملی
https://telegram.me/seyed_hasan_ameli