راهکارهای «عزیز شدن» در بین مردم
آیت الله حسین مظاهری
روزنامه کیهان
تاریخ انتشار: یکشنبه 30 اردیبهشت ماه 1397
در مطلب حاضر حضرت آیتالله مظاهری، به تبیین راههای الفت بین مؤمنین و عزیز شدن در بین مردم و کسب ابهت و عزت اجتماعی پرداخته است.
***
امام صادق«سلاماللهعلیه» از قول امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» فرمودهاند: «الْمُؤْمِنُ مَأْلُوفٌ وَ لَا خَيْرَ فِيمَنْ لَا يَأْلَفُ وَ لَا يُؤْلَفُ»[1]
محتوای این حدیث، در کلمات پیغمبر اکرم «صلّیالله علیه و اله و سلّم» و ائمۀ طاهرین«سلامالله علیهم» آمده است. لذا میتوانیم بگوییم که روایت، تواتر معنوی دارد.[2]
طبق این روایت شریف، مؤمن كسى است كه الفت میگيرد و با او الفت میگيرند و در كسی كه الفت نمیگيرد و با او الفت گرفته نمیشود، خيرى نيست.
به عبارت دیگر، مؤمن باید جاذبه داشته باشد، مردم او را بپذیرند، چنانکه او هم باید مردم را بپذیرد. مؤمن باید حسّ مردمداری داشته باشد، حسّ پذیرایی داشته باشد و قوّۀ جاذبۀ او بیش از قوّۀ دافعۀ او باشد. اگر کسی مردمپذیر نباشد یا مردم او را نپذیرند، مؤمن واقعی نیست و اصلاً خیر ندارد. وقتی مردمپذیر شد، وقتی مردم او را پذیرفتند، آن وقت است که خیردار میشود، امر به معروف و نهی از منکرش کاربرد دارد، گفتار و کردارش نفوذ دارد و حتّی میرسد به آنجا که مردم میخواهند در رفتار و گفتارشان، او را اسوه و الگوی خود قرار دهند.
اهمیّت به این روایت برای همه و برای هر مؤمنی خیلی خوب است، امّا برای خواصّ جامعه واجب است. اگر مردم کسی را نپذیرند و او نیز مردمپذیر نباشد، به عبارت دیگر، اگر کسی جاذبه نداشته باشد، نمیتواند کار فرهنگی مفیدی ارائه کند و نمیتواند اثرگذار باشد.
جاذبه و الفت چگونه حاصل میشود؟
وقتی انسان بتواند بر دل مردم حکومت کند، بین او و مردم جاذبه و الفت پدید میآید و سخنش بر دل و جان آنان تأثیر دارد. مثلاً اگر یک سخنران با مطالعه صحبت کند، امّا حکومت بر دلها نداشته باشد، سخنش تأثیر اینکه دیگران را بسازد را ندارد یا کم دارد؛ امّا کسی که حکومت بر دلها دارد، با یک صحبت کوتاه، در دل مستمعین نفوذ میکند، از سخنان او متأثر میشوند و خوب میتواند کار کند.
انبیاء(ع) هم برای نفوذ کلام خود باید حکومت بر دلها داشته باشند، از اینرو پروردگار عالم مقدّمات آن را فراهم کرده است: «الَّذينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللهَ»؛ همان كسانى كه پيامهاى خدا را ابلاغ مىكنند و از او مىترسند و از هيچ كس جز خدا بيم ندارند.» [3]
نکتۀ اساسی در این مبحث آن است که حکومت بر دلها، وابسته به مراعات تقوای الهی است و اگر کسی متّقی باشد، به طور ناخودآگاه این جاذبه پیدا میشود.
قرآن کریم میفرماید:«إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا؛كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند، به زودى [خداى] رحمان براى آنان محبتى [در دلها] قرار مىدهد.» [4]
بر این اساس، کسی که از ایمان و تقوا برخوردار است، جاذبه دارد و محبّتش در دلها ریخته میشود و حتماً خدا او را محبوب دلها میکند.
تقوا یعنی اهمیّت به واجبات مخصوصاً نماز، اهمیّت به مستحبّات مخصوصاً انس با قرآن و دعا و توسّل و خدمت به خلق خدا و مهمتر، اجتناب از گناه، چه صغیره و چه کبیره، خصوصاً اجتناب از حقالنّاس. یکی از آثار تقوا این است که انسان حکومت بر دلها پیدا میکند و تا حکومت بر دلها نباشد، حرف انسان تأثیر ندارد، این به تجربه هم اثبات شده است. افراد متّقی یک جاذبۀ خاصّی در میان مردم دارند و در بین مردم جا باز کردهاند. اقبال و توجه مردم، دست ما نیست، دست خداست. اگر واقعاً متّقی باشیم، اقبال مردم به طور ناخودآگاه برای ما پیدا میشود. ماییم که باید با تقوا باشیم، ماییم که باید توکّل داشته باشیم، ماییم که باید غیر خدا را با خدا شریک نکنیم، ماییم که باید توحید افعالی داشته باشیم، ماییم که باید توحید عبادی را رعایت کنیم. ما اگر «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعين»[5] را راست بگوییم و به آن عمل کنیم، قطعاً توحید عبادی و توحید افعالی، ما را از همه چیز بینیاز میکند. در این صورت، به طور ناخودآگاه جاذبه و اقبال مردم و حکومت بر دلها برای ما پیدا میشود.
البته باید تقوا، حقیقی باشد و نمیشود مردم را با تظاهر جذب کرد. اساساً همانطور که تقوا جاذبه دارد، تظاهر دافعه دارد، به تجربه نیز اثبات شده است. به قول امام حسین(ع):«مَنْ حَاوَلَ أَمْراً بِمَعْصِيَةً اللهِ كَانَ أَفْوَتَ لِمَا يَرْجُو وَ أَسْرَعَ لِمَجِيءِ مَا يَحْذَرُ»[6]؛ اگر کسی از راه گناه بخواهد به مقصود برسد، دواندوان به ضدّ مطلوب رفته و از آنچه میترسیده حتماً به سرش خواهد آمد. کسی که با دروغ و با تقلّب بخواهد به جایی برسد، حتماً نمیشود. ممکن است یک زرق و برقی پیدا کند، اما زرق و برق است و نتیجۀ مطلوب را نمیبیند. ممکن است یک سرابی باشد، اما آبنما است و هیچ است و آنچه حقیقت است، آنچه ماء معین است، تقواست. لذا اگر مؤمنین بخواهند همهجا آلف و مالوف باشند، باید متّقی شوند. آیۀ شریفه میفرماید: «وَ مَنْ يَتَّقِاللهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ؛ و هركس از خدا پروا كند، [خدا] براى او راه بيرونشدنى قرار مىدهد و از جايى كه حسابش را نمىكند، به او روزى مىرساند.» [7]
خداوند متعال رزق متقی را از راه بیگمان میرساند. معلوم است که رزق، فقط مربوط به خرج و مخارج زندگی نیست، بلکه خدا از راه بیگمان کارهای متقی را اصلاح کرده، گرههای کوری که در زندگی ایجاد میشود را باز میکند و از راهی که گمان ندارد، او را به هر مقام معنوی که بخواهد، میرساند. اگر انسان پا روی هوا و هوس بگذارد و بهجای تمایلات خود، رضایت خداوند را در نظر بگیرد، به مقامهای والایی خواهد رسید.
مؤمن باید در رفت و آمدها و در همنشینی با مردم، جاذبه داشته باشد و جاذبۀ او که از تقوا نشأت میگیرد، بین او و مردم الفت ایجاد کند. از این گذشته، انسان، در اثر رعایت تقوا، ابهّت و شخصیّت اجتماعی پیدا میکند که آن هم به وی جاذبه میبخشد و سبب ایجاد الفت بین او و مردم خواهد شد. امام حسن مجتبی«سلاماللهعلیه» در آخرین لحظات حیات، که حسّاسترین مواقع است، یک نصیحت دارند که طبق قاعدۀ بلاغت و قاعدۀ فصاحت، اقتضا میکند که حسّاسترین کلمات و نصایح باشد. ایشان به جناده فرمودند:
«وَ إِذَا أَرَدْتَ عِزّاً بِلَا عَشِيرَةً وَ هَيْبَةً بِلَا سُلْطَانٍ فَاخْرُجْ مِنْ ذُلِّ مَعْصِيَةً اللَهِ إِلَى عِزِّ طَاعَةِ اللهِ عَزَّ وَ جَل»[8]؛اگر میخواهید حکومت بر دلها پیدا کنید، اگر میخواهید از شخصیّت اجتماعی برخوردار شوید و عزیز باشید، بدون اینکه اطرافیان و خدمهای داشته باشید، اگر میخواهید ابهت شما در دلها باشد، بدون اینکه سلطنتی داشته باشید، باید تقوا را رعایت کنید.
تقوا جای سلطنت و امکانات را میگیرد، پس لباس ذلّت و لباس معصیت را از تن بکنید و لباس اطاعت را بپوشید تا در میان مردم عزیز شوید و ابهّت اجتماعی پیدا کنید.
قتاده که فقیه بنی امیّه و آدم ملایی بود، چهل مسئلۀ مشکل فقهی آماده کرده بود تا در میان جمع از امام باقر(ع) بپرسد و قرار گذاشته بودند که پاسخهای امام را نپذیرد تا به اصطلاح آن حضرت در میان جمع تحقیر شوند. ابو حمزۀ ثمالی نقل میکند که قتاده در جلسه نزدیک امام نشست. آن حضرت ابتدا مشخصات او را پرسیدند. وقتی خودش را معرفی کرد، فرمودند: فقیه اهل بصره تو هستی؟ گفت: آری. سپس او را به سبب گمراهی و اینکه مزدور دستگاه ظلم است، نکوهش و از عملکرد وی انتقاد کردند. پس از تمام شدن سخنان امام، قتاده مدتی طولانی سکوت کرد و گفت: به خدا قسم من در برابر فقهای بزرگی نشستهام، امّا هیچگاه تا این اندازه اضطراب نداشتهام. حضرت فرمودند: میدانی کجا نشستهای؟ «في بُيُوتٍ أَذِنَ الله أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فيها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ الله؛ در خانههايى كه خدا رخصت داده كه [قدر و منزلت] آنها رفعت يابد و نامش در آنها ياد شود. در آن [خانه]ها هر بامداد و شامگاه او را نيايش مىكنند: مردانى كه نه تجارت و نه داد و ستدى، آنان را از ياد خدا به خود مشغول نمىدارد.» [9]
قتاده تصدیق کرد و گفت: یابن رسولالله، و الله این بیوت در قرآن خشت و گلها نیست، همین بدنهای مطهر شماست. بعد قتاده از شدّت درماندگی صحبت را تغییر داد و ناگهان پرسید: خوردن پنیر چه حکمی دارد؟ امام باقرتبسّم کردند و فرمودند: مسائل مشکل تو به این مسئلۀ ساده برگشت؟ معلوم است که خوردن پنیر جایز است. گفت: مسائل مشکلی آماده کرده بودم، امّا چه کنم که همه را فراموش کردم.[10] در واقع، ابهّت امام باقردر او تأثیر گذاشت.
عوامل حفظ شخصیت و ابهت اجتماعی
تقوا، باعث کسب شخصیّت و عزّت اجتماعی در میان مردم میشود و به انسان ابهت میبخشد. مثلاً کسانی که به خواندن نماز شب مداومت دارند، ولو از حیث ظاهری زیبارو نباشند، زیبایی خاصی در میان مردم دارند. در روایت میخوانیم که چهرۀ اهل نماز شب، نورانی و زیبا میشود.[11]
خواص باید در اجتماع ابهّت داشته باشند، باید کاری نکنند که ابهّت آنها، عزّت آنها شکسته شود. استاد بزرگوار ما آیتالله بروجردی(ره) بعضی اوقات ما را نصیحت میکردند میفرمودند: بهدستآوردن شخصیّت لازم نیست، امّا از دستدادن شخصیّت حرام است. این همین خلاف مروّت است که فقها در فقه دارند؛ میگویند: عادل آن است که خلاف مروّت هم نداشته باشد. یعنی کاری نکند که شخصیّت او زیر سؤال برود.
برای حفظ شخصیّت، علاوهبر رعایت تقوا و اجتناب از گناه، آداب اجتماعی نیز باید مراعات شود. مثلاً قرآن کریم میفرماید: «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذين يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً؛ و بندگان خداى رحمان كسانىاند که روى زمين به نرمى گام برمىدارند.» [12]؛ یعنی باید خیلی با وقار راه برویم و خیلی با وقار نگاه کنیم.
امام صادق(ع) میفرمایند:«وَ كُونُوا دُعَاةً إِلَى أَنْفُسِكُمْ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ وَ كُونُوا زَيْناً وَ لَا تَكُونُوا شَيْناً»[13]؛ با عمل و با رفتار نیکو، مردم را بهسوی خود جذب کنید و زینت تشیّع باشید، نه مایۀ ننگ آن.
روانشناسها جملۀ خوبی دارند؛ میگویند: از کوچکهای بزرگ بپرهیزید. بعضیرفتارها به ظاهر خیلی کوچک است، امّا برای کوبیدن شخصیّت انسان خیلی بزرگ است. بنابراین رفتار و گفتار افراد متدیّن واشخاص سرشناس باید طوری باشد که به شخصیّت آنها ضربه نزند.
یکی از عوامل حفظ شخصیّت، آراستگی ظاهری است. خواص باید از نظر تمیزی و آراستگی، سرمشق دیگران باشند. پیغمبر اکرم(ص) خیلی تمیز بودند. آن حضرت لباس سفید میپوشیدند[14] و به همه سفارش میکردند که لباس سفید بپوشید.[15] اسلام با تجمّلگرایی و پوشیدن لباس گران قیمت مخالف است، امّا لباس و پوشش انسان باید تمیز و ظاهر او مرتب و آراسته باشد. پیامبر هنگام خروج از خانه، در آینه یا در آب نگاه میکردند و با ظاهر مرتب بیرون میرفتند.[16]
ژولیدگی، بینظمی و نامرتب بودن ظاهر صحیح نیستو جاذبه را از بین میبرد.
عامل دیگر برای حفظ شخصیت و ایجاد جاذبه، گفتار متعارف و شایسته است. علاوهبر محتوای سخن، ظاهر آن و عبارات و الفاظی که به کارگرفته میشود باید شایسته و عرف پسند باشد. کلمات ناپسند و زشت، شخصیّت انسان را میکوبد. حتی افراد سخنران باید لهجۀ خاص نداشته باشند. گفتار انسان باید محکم و مستند باشد، شایعه، یعنی چیزی که نمیدانیم درست است یا نه، باید در گفتار ما نباشد. قرآن میگوید مرگ برآن کسی که شایعه اختراع میکند، مرگ بر آن کسی که شایعه پخش میکند: «قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ، الَّذينَ هُمْ في غَمْرَةً ساهُونَ؛ مرگ بر دروغپردازان! همانان كه در ورطه نادانى بىخبرند.» [17]
کسی که سخن میگوید، باید نسبت به حقیقت گفتۀ خودش یقین داشته باشد. حتی سخن راست، ولی دروغنما نیز باید در کلام ما نباشد. دروغ، غیبت و تهمت، ابهت انسان را از بین میبرد. غیبت در جلسات، ولو غیبت سیاسی، برای شخصیّت انسان مضر است و کوبندگی زیادی دارد. از نظر گوینده ممکن است کوچک باشد، اما از نظر روانشناسها و از نظر کوبندگی شخصیّت انسان خیلی بزرگ است.
شوخیهای ناهنجار و زشت نیز محبّت را سلب کرده، جاذبه را از بین میبرد. افراد متدیّن باید در مجالس مودّب باشند. باید تا وقتی لازم نشده، حرف نزنند. استاد بزرگوار ما حضرت امام(ره) در مجالس هیچ نمیگفتند. اگر کسی از ایشان سؤال میکرد، پاسخ قانعکننده و مختصری میدادند.
البته سکوت در برابر غیبت و تهمت دیگران نیز جایز نیست و قطعاً از جاذبۀ انسان میکاهد. همه باید از مظلوم دفاع کنند و اگر نشد، باید حرف را عوض کنند. این روش، به طور ناخودآگاه در جذب افراد تأثیر میگذارد.
عصبانیت؛ زائلکننده عزت و محبوبیت
نکتۀ قابل توجه دیگر، عصبانیّت و پرخاشگری است که یک مصیبت است. عصبانیشدن در خانه و در اجتماع، بسیار بد است. الان دنیا، دنیای عصبانیّت است، برای اینکه دنیا، دنیای ضعف عصب است. کیست که ضعف عصب نداشته باشد؟ وقتی ضعف عصب آمد، کیست عصبانیّت نداشته باشد؟ الان میبینیم که در جامعۀ ما چه پرخاشگریها و چه ناسزاگفتنها وجود دارد. ما باید تسلّط بر اعصاب داشته باشیم. باید حلم پیدا کنیم، صبر پیدا کنیم، سعۀ صدر پیدا کنیم و دریا دل باشیم. تحصیل این فضائل اخلاقی، برای حفظ شخصیبت و برخورداری از عزّت اجتماعی لازم است.
عصبانیشدن در خانه، عصبانیشدن در مجالس و در جامعه، پرخاشگری، تند حرف زدن، که بسیاری از مردم به آن مبتلا هستند، گناه است و در بسیاری از موارد با اهانت همراه میشود که گناه آن بزرگتر است. خداوند متعال در حدیث قدسی میفرماید: «مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ بَارَزَنِي بِالْمُحَارَبَةً»[18]کسی که توهین به دیگری کند، گناه آن جنگ با خداست. به خصوص توهین به کسی مثل همسر، که پناهی جز خدا ندارد. امام حسین(ع) میفرمایند: «إِيَّاكَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا يَجِدُ عَلَيْكَ نَاصِراً إِلَّا اللهَ»[19]؛ از ظلم به کسی که پناهی جز خدا ندارد، بپرهیز.
خواص، روحانیها و افراد سرشناس و تأثیرگذار باید بر اعصاب خود مسلط باشند تا جاذبۀ خود را از دست ندهند. اهانت در گفتار یا در رفتار، علاوهبر اینکه گناه است، ابهّت انسان را نابود میکند. بیاعتنایی به مردم و حوائج آنها، مانع کسب شخصیّت اجتماعی و عزّت است و در مقابل، احترام به افراد، اعتنا به شخصیّت آنها و رعایت ادب و آداب اجتماعی، شخصیّتی نیکو، با ابهّت و جذّاب برای انسان پدید میآورد.
از : حوزه نیوز
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الکافی، ج 2، ص 102.
2. ر.ک: جامع الاخبار، ص 85؛ مجموعه ورام، ج 2، ص 25؛ وسائل الشیعه، ج 12، ص 158. 3. الأحزاب، 39. 4. مریم، 39.
5. الفاتحه، 5.
6. الکافی، ج 2، ص 373.
7. طلاق، 2و3.
8. کفایة الاثر، ص 228.
9. النور، 36و37.
10. الكافی، ج 6، ص 256.
11.من لایحضره الفقیه، ج1، ص 474.
12. الفرقان، 63.
13. الکافی، ج 2، ص 77.
14. مناقب آل أبی طالب، ج1، ص 146.
15. تهذيب الأحكام، ج1، ص 434.
16. مکارم الاخلاق، ص 34.
17. الذاریات، 10و11.
18.الكافی، ج2، ص 352.
19. الكافی، ج2، ص331.