سيمای انسان كامل در عرفان اسلامی
محمد خداپرست
روزنامه جوان
تاریخ انتشار: شنبه 29 اردیبهشت 1397
انسانشناسی علمی است به قدمت پيشينه بشر؛ از زمانی كهانديشمندان و متفكران دست به قلم بردهاند، توصيف انسان و انسان آرمانی، اولين موضوعی است كه پيرامونش به اظهارنظر پرداختهاند. در فلسفه يونان از آثار علمای يونان باستان (ارسطو، افلاطون، سقراط و...) گرفته تا فلاسفه مدرن (از دكارت گرفته تا معاصرينی چون هايدگر) همگی كوشيدهاند در مكاتبی كه ارائه نمودهاند، تعريف ويژه خود را از انسان مطلوب ارائه دهند.
مكاتب عرفانی شرق و غرب به همين ترتيب به سيمای انسان مطلوب پرداختهاند و با بررسی ويژگیهای اخلاقی تحت چارچوب انديشه خود، مفاهيمی در اين زمينه ارائه نمودهاند.
اديان مختلف نيز پس از آن كه به توحيد دعوت نمودهاند، اولين موضوع خود را تعالی و تكامل انسان قرار دادهاند و چگونگی رسيدن انسان به اين مقام موضوع اصلی آنها بوده است.
اما در ميان همه مكاتبی كه در فوق بيان شد، «عرفان اسلامی» تمركز ويژهای بر موضوع «انسان كامل» و روش سير انسان تا رسيدن به مرتبه كمال داشته است، به طوری كه شايد نتوان مشابه اين دقت را در تعيين ابعاد كمال و طی مراحل سلوك آن در ساير مكاتب برشمرد. اين دقت نظر به گونهای است كه استاد شهيد مرتضی مطهری(ره) در اين خصوص مینويسد:
«من اعتراف میكنم كه مكتب عرفان از تمام مكاتب جديد و قديم در باب انسان كامل غنیتر است؛ نه قديمیها توانستهاند به پای اينها برسند و نه امروزیها».
منصور حلاج از عارفان نامدار امتياز انسان را نسبت به همه خلايق عالم به اعتبار روايت «ان الله خلق آدم علی صورته» نزديك به مقام الهی میدانست. اين «صورت الهی» را البته آدمی میتواند در خود كشف كند و در صورتی كه موفق به طی طريق و انكشاف به مدد رياضت و ساير اعمال گردد، به قول حلاج به مقام «تاليه انسان» میرسد. اين پيوند انسان با خدا از منظر حلاج میتواند آدمی را به جايی برساند كه در وجود خود جز روح خدا كه در وی دميده را نبيند و همان عبارت «اناالحق» منتسب به حلاج در اينجا مفهوم میيابد.
بايزيد بسطامی نيز از ديگر عرفای بزرگ سدههای نخست اسلام است كه مشابه با حلاج به تعريف انسان به كمال رسيده میپردازد و از آن با عبارت «الكامل التام» ياد مینمايد. وی با يادآور شدن شأن والای آدمی عبارت «سبحانی ما اعظم شأنی» را به كار میبرد كه هبراتی ثقيل بوده و برخی بر مبنای همين ادعا، حكم به تكفير وی دادهاند.
محیالدين عربی اما نظريه حلاج را برگرفت و آن را تغيير داد و به عبارتی دامنه اين تعريف را گستراند. وی با طبقهبندی امور به دو دسته «لاهوتی» و «ناسوتی» كه اولی به روح متعلق است و دومی به جسم، چنين بيان كرد كه خداوند اسمای خود را در هر دو وجه به معرض نمايش میگذارد. انبيا نيز نمونه انسان كامل در نظر گرفته میشوند. در نگاه ابن عربی انسان كامل نايب حضرت حق روی زمين و «معلم الملك» در آسمان است و مرتبهاش از حد امكان برتر و از مقام خلايق والاتر است. به سبب اوست كه فيض حق كه علت بقای عالم است به عالميان میرسد. چنين مفاهيم عرفانی در خصوص وجود مقدس امام، در روايات شيعی از جمله زيارت جامعه كبيره ديده میشود و میتوان گفت شباهت بسياری ميان توصيفات عرفان اسلامی از وجود انسان كامل و نگاه كلامی شيعه وجود دارد. كتاب «فصوصالحكم» ابن عربی مفصلاً به اين موضوعات پرداخته است.
عزالدين نسفی از مؤلفان و محققان عرفان شيعی در سده هفتم هجری، اولين فردی است كه عنوان «الانسانالكامل» را بر رساله خود گذارده و نظريه انسان كامل را تشريح میكند. از نگاه وی انسانی كامل است كه در بالاترين مرتبه در «شريعت، طريقت و حقيقت» باشد. مقام انسانِ كامل در آن حد است كه علمش محيط به ملك و ملكوت و جبروت است و آنچه در اينهاست بر او پوشيده نيست و آگاه به حكمت هرچيز است. او آدميان را زبده و خلاصه شده هستی برشمرده و خلاصه و ميوه آدميان نيز همان انسان كامل است. همه ملائك و موجودات روحانی تا عرش و سماوات همه در خدمت انسان كامل هستند و بر مدار وی در حركتند.
از جمله بزرگان عرفان ديگر كه پيرامون انسان كامل سخن گفته است، محمود شبستری صاحب گلشن راز است. او چنين انسان كامل را وصف مینمايد: «وقتی انسان از نقايص امكانی به سوی صفات خدا حركت كرد و به كمال نهايی انسان خود بار يافت، انسان كامل محقق میشود كه هدف آفرينش تحقق انسان كامل است».
شئون انسان كامل
برای انسان كامل در نگاه عرفان اسلامی و با جمعبندی نگرش عرفا میتوان شئون و ابعاد كماليهای استخراج نمود كه حاصل رسيدن به آن جايگاه بلند است. از جمله اين شئون میتوان موارد زير را برشمرد:
انسان كامل، علت غايی و بقای آفرينش
انسانِ كامل علت غايی آفرينش در نگاه عرفان برشمرده شده است و همانطور كه اشاره شد، حضور وی به مثابه روح عالم است و همانطور كه جسم در نبود روح زايل میگردد، در صورت نبود انسان كامل، عالم محكوم به نابودی است. قول امام صادق(ع) در خصوص وجود مبارك امام در عالم و نقش آن مؤيد اين شأن از انسان كامل است. از ايشان پرسيده میشود كه «آيا زمين خالی از امام میتواند باشد» كه در پاسخ میفرمايند: «چون عالم برای انسان كامل خلق شده، اگر فرض شود كه جهان بدون او باشد، از درجه هستی ساقط میگردد».
همچنين در كتاب «رسائل» شيخ انصاری آمده است: «زمانی كه انسان كامل به جهان آخرت منتقل شود (و جهان از وجود انسان كامل تهی گردد)، آن زمان آسمان سخت به جنبش درآيد. كوهها به رفتار در خواهند آمد، زمين متلاشی میگردد. ستارهها پراكنده شده و خورشيد تاريك میشود. در اين عالم آخرت به پا خواهد شد».
روايات اسلامی نيز بر اين نگرش عرفا پيرامون انسان كامل صحه گذارده و در خصوص مصاديق انسان كامل كه در نگاه تشيع پيامبر و حضرات معصومين(ع) هستند، خداوند عبارت «خلقت الاشياء لاجلك و خلقتك لاجلی» به كار برده است. در رواياتی نظير حديث شريف كساء نيز به طور خاص از اهل بيت پيامبر به عنوان انسانهای كاملی ياد شده كه علت غايی آفرينش زمين و آسمانند: «فَقالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ يا مَلاَّئِكَتى وَ يا سُكّانَ سَمواتى اِنّى ما خَلَقْتُ سَماَّءً مَبْنِيَّةً وَلا اَرْضاً مَدْحِيَّةً وَلا قَمَراً مُنيراً وَلا شَمْساً مُضِيَّئَةً وَلافَلَكاً يَدُورُ وَلا بَحْراً يَجْرى وَلا فُلْكاً يَسْرى اِلاّ فى مَحَبَّةِ هؤُلاَّءِ الْخَمْسَةِ الَّذينَ هُمْ تَحْتَ الْكِساَّءِ».
انسان كامل، قلب عالم وجود
در اصطلاح اهل عرفان، «قلب» مفهومی دارد كه معرفتشناسان آن را با عنوان «عقل مستفاد» نيز ياد كردهاند. قيصری در شرح عقل مستفاد نزد عرفا مینويسد: «هرگاه نفس ناطقه به آن مرحله كمال برسد كه بخواهد و بتواند معانی جزئی و كلی اشيا را مشاهده نمايد، عنوان قلب میگيرد. اين مرتبه همان است كه نزد اهل حكمت عقل مستفاد خوانده میشود».
بهوسيله آنچه حكيمان و فلاسفه بدان عقل مستفاد گفته و اهل عرفان قلب خطاب میكنند، جهان عقلی برای اهل سلوك همچون جهان عينی آشكار میشود. ظاهر شدن صورت آفرينش بر قلب انسان كامل در واقع ظهور اين صورت بر پيكره عالم است. چراكه خداوند قلب بنده مؤمن را جايگاه خود دانسته است. قلب ناميدن انسان كامل به اين دليل است كه دائماً در حال حركت و تقلب و قبض و بسط است و سعه لازم برای گستره الهی را واجد است.
عارفترين شخص نسبت به ذات حق
از آنجا كه انسان كامل به بالاترين مرتبه از وجود خود و شناخت و شكوفايی استعداد خود رسيده است، لذا به حكم «من عرف نفسه فقد عرف ربه» بالاترين مرتبه شناختی را نسبت به ذات الهی میيابد. انسان كامل در هر آن به حقيقت اشيا، پيش از آن و پس از آن آگاه است. هم به سلسله علل آن احاطه میيابد و هم آگاه به سلسله معلولات آن خواهد بود.
ابن عربی اين مقام را اينطور توصيف مینمايد: «انسان كامل خدا را با عقل و شهود خود دريافت و ميان علم بصری كشفی و علم عقلی فكری جمع كرده است».
به همين جهت او عبد كامل و تمام است چراكه بندگان خدا، وی را به قدر معرفت خود مورد پرستش قرار دهند؛ پس خدا نيز مقام خلافت خود را به وی اهدا میكند و عرفا چنين كسی را قطب جهان برمیشمرند.
دليل صفات خداوندی
انسان كامل، موجودی جامع است و جامعيت او در صفات، وی را بهترين آينه برای صفات الهی تبديل میكند. ذات انسان كامل بر ذات الهی دلالت دارد و دلالت ذاتی او از اين بابت است كه ذاتش جامع خصوصيات ساير ذوات است. در تأييد اين مدعای عرفا میتوان به روايتی در خصوص ذات پيامبراكرم(ص) اشاره كرد كه در روايتی اينگونه توصيف شده است: «همانا محمد(ص) صورت و حقيقتش دليلی است كه به پروردگارش رهنمون میشود. پس او تامترين دليل است و اين از آن رو است كه او كاملترين مظهری است كه كمالات الهی و انسانی در او جمع است و صورتش جامع صور است».
امام صادق(ع) نيز در روايتی مشابه بر اين شأن انسان كامل تأكيد میكنند: «همانا صورت انسانی بزرگترين دليل و حجت خداست و او همان كتابی است كه حق تعالی با دست خود آن را نوشته است و او هيكلی است كه به حكم حق بنا شده و او جامع صورت دو عالم است و هم او خلاصه علومی است كه در لوح محفوظ نگهداری میشود و او شاهدی است بر هر غايب و حجت است بر انكاركنندگان و راهی مستقيم به سوی خير است و صراط بين بهشت و جهنم است».
صاحب ولايت و واسطه فيض
شأن مهم ديگری كه عرفا برای انسان كامل برمیشمرند، محوريت عالم و صاحبيتموقعيت ولیاللهی است. به همان صورت كه روح توان تصرف در جسم را دارد انسان كامل نيز به وسيله اسمای الهی كه خدا به وی اعطا نموده است، قدرت تصرف در عالم را دارد و اين همان مقام ولايت تكوينی است.
توصيف اميرالمؤمنين(ع) از وجود خود به عنوان خليفه الهی، نشان از توان تصرف انسان كامل در طبيعت باذن الله است: «قسم به خداوند در خيبر را با نيروی بدنی و توانمندی از طريق غذا از جا نكندم، بلكه با قوه ملكوتی و با تأييدی كه نفس من از جانب خدا گرفته و نورانی شده بود، اينكار انجام شد».
همچنين انسان كامل به واسطه جايگاهش به عنوان خليفه الهی، تبديل به واسطهای برای فيض الهی میگردد. عرفا قائل به اينند كه ابتدا خداوند تجلی خود را در قلب انسان كامل صورت میدهد و نور اين تجلی از طريق وی به كل عالم ساطع میگردد. هيچ نعمتی از انعام الهی بر عالم نازل نمیشود مگر آن كه پيشتر، حقيقت آن نعمت بر وی عرضه شده باشد.
انسان كامل نه فقط واسطه فيض بلكه واسطه رحمت الهی بر همه عالميان است. حضرت امام(ره) اينگونه اين شأن را تعريف میكنند: «چون نشئه انسانی از گستردگی و عموميت برخوردار است، لذا تام شئون انسانی را شامل میشود و همه حقايق هستی را تحت سيطره دارد و از بعد شهود موجودات هستی، به منزله مردمك چشم برای انسان است».
منبع: روزنامه جوان