15 فروردین 1397, 22:52
في الکافي، عن الثمّاليِ، قال:... قال (عليه السلام):اَيُّهَا الْمُوْمِنُونَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الطَّوَاغِيتُ وَ اَتْبَاعُهُمْ مِنْ اَهْلِ الرَّغْبَةً فِي هَذِهِ الدُّنْيَا الْمَائِلُونَ إِلَيْهَا الْمُفْتَتِنُونَ بِهَا الْمُقْبِلُونَ عَلَيْهَا وَ عَلَي حُطَامِهَا الْهَامِدِ وَ هَشِيمِهَا الْبَائِدِ غَداً[1]
[امام سجاد (ع) فرمود:] اي مؤمنان، شما را سركشان و پيروانشان كه متمايل به اين دنيا گشته و دل بدان بسته اند و فريفته آن شده اند، فريب ندهند، آنان كه به دنيا و كالاي پوسيده و گياه خشك كه به زودي از انسان جدا گردد، روي كرده اند طاغوت ها و پيروان آنها شما را فريب ندهند! پيروانشان در درجۀ اوّل، اطرافيان، بعد هم آن توده اي از مردم که دل به طاغوت مي سپارند، بدون تحقيق، بدون احساس مسئوليت و تعهّد دنبال او راه مي افتند براي اينکه به هوس ها و حُطام دنيوي دست پيدا کنند. مراد از پيروان، اينها هستند.
سپس خصوصياتي را براي طواغيت و پيروان آنها ذکر مي فرمايند. به نظر مي رسد ذکر اين خصوصيات براي اين است که وقتي گفته مي شود پيروي از طواغيت نکنيد، يعني از اين خصوصيات، خلقيات، رفتارها که در عملِ طواغيت و پيروان آنها ديده مي شود، اجتناب کنيد! اولين خصوصيت و شايد مهم ترينش اين است که اهل دنيايند، رغبت به دنيا دارند. اينها اهل عاجله اند، اهل دنيايند. همۀ تلاش و سعيشان براي اين است که از اين دنيا يک چيزي به دست بياورند، زندگي مي کنند براي اينکه بخورند و مي خورند براي اينکه ادامۀ زندگي بدهند.
بنده يک وقتي مثل مي زدم اينها را به کساني که باکِ ماشينشان را پر از بنزين مي کنند، بعد راه مي افتند به طرف آن جايگاه ديگر بنزين، تا آنجا يک مقدار بنزين کم شده، آنجا بنزين مي زنند، باز راه مي افتند به طرف جايگاه سوّمي و همينطور پي در پي و بدون مقصدي. میخورند تا زنده بمانند، زنده مي مانند تا بخورند! اهل دنيا اينطوري اند، همّ و غمّشان همين دنياست.
خوردن را به عنوان يک شاخصۀ مهم زندگي مثال زديم، بقيۀ کارهايي که مثل خوردن است؛ پوشيدن، پزُدادن، تفاخرکردن، شهوتراني کردن، زندگي براي اينهاست و اينها هم براي اين است که ادامۀ زندگي بدهند، گرايش به دنيا دارند. اعتناي به دنيا دارند. معنايش اين است آن کسي که نقطۀ مقابل اينهاست، حتي اعتناي به دنيا هم نبايد داشته باشد.
مي دانيد مراد از دنيا در اينجا سازندگيِ کرۀ خاکي و محيط زندگي نيست، مراد همين هوس و التذاذ و حظّي است که انسان از دنيا مي برد. مي فرمايند اعتنا به اينها نبايد کرد. حُطام، تکه پاره هاي خشک شدۀ چوب را مي گويند: لو نشَاءُ لجَعلناه حُطاما. همۀ آنچه در اين دنيا میبينيد، ثروتش، شرف ظاهري اش، اعتبار اجتماعیاش، همه مانند تکه پاره هاي چوبي است که روي زمين ريخته است. هامد يعني خاموش شده. آتشي که خاموش بشود، میگويند هَمَد، يعني شعله اش فرِوِ نشست، تمام شدِ. اين حطامي که در حال از بين رفتن است، خصوصيت از بين رفتن، ذاتي اوست. و هَشيمَها البائد، هشيم هم به معناي چيزهاي خشک شده و ريزشده و پراکنده است، هَشيما تذَروه الرياح که در قرآن است، همين خورده ريزهايي که روي زمين مي ريزد، يک باد، يک نسيم همۀ اينها را جمع مي کند، مي برَد، همه اين چيزهايي که اهل دنيا خودشان را برايش مي کُشند، جنگ ها براي آن درست میکنند،جابجاييِ ثروت ،مهم ترين هدف و آرزوي اينهاست، ثروت يک نمونه اش، مقام و جاه و رسيدن به قدرت هم نمونه هاي ديگرش، همۀ اينها از نگاه حکمت آميز قرآن و اهل بيت، عبارت از هشيم است، آن هشيمي که فردا از بين رفته است. بائد يعني نابود شده، از بين رفته. خصوصيت طواغيت اين است، طواغيت براي دنيا تلاش مي کنند، براي اين پديده هاي به نظر آنها بزرگ و در واقع بي ارزش، اينها شما را فريب ندهد.
_________________
[1]- الشافي، ص 845
*شرح حديث در ابتداي درس خارج ، 2/2/92 به نقل از مشرق.
روزنامه كيهان، شماره 21808 به تاريخ 12/10/96، صفحه 6 (معارف)
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان