23 فروردین 1396, 7:46
«یا أیهَا الَّذینَ آمَنُوا عَلَیکُم أنفُسَکُم لایضُرُّکُم مَن ضَلَّ إذَ اهتَدَیتُم؛ ای مؤمنان! خود را دریابید. آنگاه که هدایت شوید دیگر کسی زیانتان نمیرساند.» (سوره مائده، آیه ۱۰۵) خود را پاییدن و در خود کاویدن؛ اعمال و افکار خویشتن را به غربال نقد ریختن و بیختن و به جست و جوی عیوب و رفع نواقص خود پرداختن، کلید سعادت و سلامت است. هر چند اصطلاح «انتقاد از خود» در نیم قرن اخیر تداول یافته است، اما از دیرباز، ارزیابی عملکرد خویشتن یا نقد افکار و شخصیت خویش مورد سفارش حکیمان و اندیشمندان و برتر از آن، اولیا و انبیای الهی بوده است. پیامبران خدا به ما آموخته اند که باید بیشتر و پیشتر از آنکه به نقد اعمال و آرای دیگران بپردازیم، در خود بنگریم و خود را به نقد کشیم. از حضرت مسیح(ع) نقل است که: چرا خسی را که در پای برادرت است میبینی، اما شاخه فرو رفته در چشمت را نمیبینی؟ اصولاً در این دنیا حیات و رشد و حرکت افراد و مجموعههای بشری خالی از نقصان و خلل نیست و در تنگنای این مهبط، بی خطا نمیتوان زیست.
اما افراد و مجموعهها به دو گونه با اشکالات خود برخورد میکنند: الف) گروهی حاضر نیستند در خطای خود بنگرند و هرگز به انتقاد از خود نمیپردازند. اینان نه خود بر ناراستیها و کاستیهای خود واقف میشوند و نه با چنین روحیهای به دیگران فرصت انتقاد از اعمال و افکار خود را میدهند و چون هیچ عیب و نقصی با چشم پوشی از میان نمیرود، همواره معیوب میمانند و راه زوال و نیستی را سپری میکنند. چنین افرادی انتقاد را چون زهری تلخ ناخوش میدارند و از آن گریزانند و بر عکس از مدح، ثنا و تملق لذت میبرند. هر چند گاه اظهار میکنند که ما توجهی به مدح و ثناها نداریم و خودمان را خوب میشناسیم، اما از این نکته مهم غافلند که شیرینی مدح، ناخواسته و ناآگاهانه، جان را به تباهی میکشد. آنان که خود در پی نقد و ارزیابی خود نیستند ناقدان بیرونی را هم دشمن میدارند و با آنان میستیزند. ب) گروه دیگر، قبل از دیگران، خود به نقد و اصلاح خود اقدام میکنند. اینان به خوبی دریافته اند که بر اشکالات چشم بستن، چه پایان شومی دارد و راه کمال جز با پاکسازی موانع پیموده نمیشود و خود به رفع موانع کمال و سعادتی که در درون خود مییابند همت میگمارند. این افراد، انتقادکنندگان را دوستانی میدانند که در انجام وظیفه به یاریشان آمده اند و نه تنها بر آنان خشم نمیگیرند، بلکه از ایشان استقبال میکنند و در نقدها به دیده امتنان مینگرند. نقدپذیری و انتقاد از خود دو روی یک سکهاند و از هم جدایی ندارند. امام جواد(ع) در روایتی بس نغز و ژرف، سه عنصر اساسی را لازمه زندگی مؤمنان میشمارند؛ یکی توفیق الهی، دوم واعظ درونی و سوم پذیرش از ناصحان. این سه عنصر از هم تفکیکناپذیرند. آنکه از درون، خود را نقد و اصلاح نکند، گوش بر پند ناصحان میبندد و لاجرم از توفیق الهی هم محروم میماند و چنانچه توفیق الهی، مؤمنی را دریابد، نخست نعمت انتقاد از خود را نصیب او میکند و آنگاه گوش او به پذیرش حق، شنوا میشود. به راستی ما پیش از آنکه به خوب سخن گفتن نیازمند باشیم، به خوب شنیدن محتاجیم، امیرمؤمنان علی(ع) میفرماید: «خوب شنیدن را بیاموز، چنانکه خوب سخن گفتن را میآموزی.» هنر شنیدن بس کمیاب و پرقیمت است و شنیدن را باید از استماع ندای درون آغاز کرد. اولیای حق ما را به محاسبه و سنجش مستمر خودمان سفارش کرده اند. نفس اماره، تسویلگراست. یعنی، میکوشد تا زشتیها و ناراستیها را در چشم دیگران و حتی خودمان خوب جلوه دهد. اما آیا به راستی رنگ و لعاب بهانه و تزویر، ننگ نارساییهای درونی را پاک میکند؟ آیا میتوان منکر این حقیقت شد که اعمال، افکار، سخنان و آرای ما ناقص و آلوده به اشتباهند؟ و چه خوب است که قبل از دیگران، خود به یافتن و رفع این نواقص قیام کنیم. از مولای متقیان و سرور عدالت خواهان بشنویم که فرمود: «العاقل من اتّهم رأیه؛ عاقل کسی است که رأی خود را در موضع خطا بداند و هرگز آن را حقیت مطلق نپندارد». آن حضرت در ادامه میفرماید: «... و در دیده مردم پارسا، زشتترین خوی والیان این است که خواهند مردم، آنان را دوستدار بزرگمنش شمارند و کارهاشان را به حساب کبر و خودخواهی بگذارند و خوش ندارم که در خاطر شما بگذرد که من دوستدار ستودنم و خواهان ستایش بشنودن. سپاس خدا را که بر چنین صفت نزادم و اگر ستایش دوست بودم آن را وا مینهادم به خاطر فروتنی در پیشگاه خدای سبحان... . لیکن مرا به نیکی مستایید تا از عهده حقوقی که مانده است برآیم و واجبها که بر گردنم باقی است ادا نمایم. پس با من چنان که با سرکشان گویند، سخن مگویید و چونان که تیزخویان کنند از من کناره مجویید و با ظاهر آرایی آمیزش مدارید و شنیدن حق را بر من سنگین مپندارید و نخواهم مرا بزرگ انگارید. چه آن کس که شنیدن سخن حق بر او گران افتد و نمودن عدالت بر وی دشوار بود، کار، به حق و عدالت کردن بر او دشوارتر است پس از گفتن حق، یارای زدن در عدالت باز نایستید که من نه برتر از آنم که خطا کنم و نه در کار خویش از خطا ایمنم، مگر که خدا مرا در کار نفس کفایت کند که از من بر آن تواناتر است...» «نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶). نه تنها لازم است تا از انتقادها استقبال کنیم، بلکه باید خود، اولین ناقد خود باشیم. سرور آزاد مردان و سالار شهیدان میفرماید: «من دلائل العالم انتقاده لحدیثه؛ از نشانههای عالمان، نقد سخنان خویش است». روحیه نقد و هوشیاری و بیداری، شرط عقل و خردمندی است. در خبر است که هرگاه خواستی عقل کسی را بیازمایی، از آنچه نیست با او سخن بگو. اگر پذیرفت، بهرهای از عقل ندارد و اگر به نقد و اعتراض پرداخت از عاقلان است.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان