بررسی زمينه ها و آثار كفران نعمت در قرآن
نويسنده: علی جواهردهی
کفر و کفران ارتباط تنگاتنگي با هم دارند؛ چرا که همه کافران اهل کفران هستند و قدر و اندازه نعمت هاي بسيار الهي از جمله نعمت وجود خويش را پاس نمي دارند و به خويشتن ستم روا مي دارند. البته اين گونه نيست که همه کفران کنندگان و ناسپاسان را اهل کفر تشکيل دهند؛ چرا که برخي از اهل اسلام و ايمان نيز دچار کفران نعمت هستند. همچنين ميان کفران و شکر نيز ارتباط تنگاتنگي است؛ زيرا کفران به يک معنا نقيض شکر است و اهل کفران، انساني است که شکر نعمتي را به جا نمي آورد و آن را مي پوشاند. چنين رفتاري در زندگي آدمي تأثيرات زيانباري را به جا مي گذارد و آسيب هاي جدي به آن وارد مي کند. موضوع کفران نعمت يکي از مهمترين نقدهاي قرآن به رفتار انساني است. در آموزه هاي قرآني، به زمينه ها و آثار آن در زندگي بشر توجه داده شده و با تبيين آن از مردمان خواسته شده تا به جاي کفران، شاکر نعمت وجود و ديگر نعمت هاي الهي باشند. آنچه در پي مي آيد، تبيين نگرش قرآن به موضوع کفران است.
کفران، خصلت ناپسند انسان
يکي از خصلت هاي انسان که در قرآن به نقد و ارزيابي آن پرداخته شده، صفت کفران و ناسپاسي است. اين اصطلاح بيشتر با نعمت بيان مي شود و در زبان مردم، با عنوان کفران نعمت مورد نقد و سرزنش قرار گرفته است.
ريشه اين اصطلاح را مي توان در واژه کفر دانست؛ هر چند که در ادبيات عربي براي بيان همين اصطلاح کفران نعمت، واژه کنود نيز به کار مي رود. در قرآن مشتقات هر دو واژه براي بيان همين مقصود به کار رفته است.
کفر به معناي پوشاندن است و کافر را از آن رو کافر گفته اند که روي حقيقت را مي پوشاند و به جاي حق، باطل را مي جويد و آن را اصالت مي بخشد. بنابراين کفران به معناي کفران نعمت، پوشاندن آن با ترک سپاس و شکرگزاري از آن است.(مفردات الفاظ قرآن کريم، راغب اصفهاني، ص ۷۱۴، ذيل واژه کفر)
در زبان فارسي کفران را با واژه ناسپاسي بيان مي کنند که ضد معناي شکر است. از اين رو گفته شده: کفران به معناي نشناختن نعمت از منعم و شاد نبودن به آن و صرف نکردن آن در مصرفي که منعم به آن راضي و خشنود است. آياتي از قرآن از جمله آيه ۷ سوره ابراهيم و آيه ۴۰ سوره نمل و آيه ۱۵۲ سوره بقره بر همين معنا دلالت مي کند.
خداوند در آيات بسياري هنگام بيان خصلت هاي انساني، يکي از خصلت هاي ناپسند وي را کفران نعمت بر مي شمارد. از جمله اين آيات مي توان به آيه ۱۴۷ سوره نساء، ۳۸ سوره يوسف و ۷ و ۳۴ سوره ابراهيم اشاره کرد.
از اين آيات و مانند آن به دست مي آيد که اين خصلت ناپسند که گاه از اهل ايمان نيز صادر مي شود، نوعي کفر و پوشاندن حق است. اينکه برخي از پيامبران از جمله حضرت سليمان نبي(ع) وقتي تخت بلقيس را نزد خود ديد، گفت: هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي اَاَشْکُرُ اَمْ اَکْفُرُ وَمَنْ شَکَرَ فَإِنَّما يَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ کَرِيمٌ؛ اين از فضل پروردگار من است تا آزمايشم کند که آيا شاکرم يا ناسپاس؛ و کسي که شاکر باشد به نفع خودش است و کسي که ناسپاس باشد، پس پروردگار من بي نياز است و با ناسپاسي اش، به خودش ضرر مي زند (نمل، آيه ۴۰) بيانگر اين معناست که همه ممکن است گرفتار اين نوع کفران و ناسپاسي شوند؛ هر چندکه اهل ايمان باشند. از اين رو در آيه از ابتلا و آزمون سخن به ميان مي آيد که اهل ايمان در هر مرتبه اي ممکن است به آن دچار شوند.
از آيات قرآن بر مي آيد که کفر و پوشاندن حق، مصاديق و مراتبي دارد که از جمله مي توان به کفر به معناي انکار اصول دين (بقره، آيه ۲۸ و نساء، آيه ۱۵۰)، انکار توحيد و پذيرش شرک (مائده، آيه ۷۳)، انکار رسالت پيامبر(رعد، آيه ۴۳)، پذيرش طاغوت (بقره، آيه ۱۵۶)، ترک فرائض ديني(آل عمران، آيه ۹۷)، ارتکاب معصيت(بقره، آيه ۱۰۲) و کفران نعمت (نمل، آيه ۴۰) اشاره کرد.
از امام صادق روايت شده که فرموده است: الْکُفْرُ فِي کِتَابِ اللَّهِ عَلَي خَمْسَهِ اَوْجُه، وَالْوَجْهُ الثَّالِثُ مِنَ الْکُفْرِ کُفْرُ النِّعَمِ وَذَلِکَ قَوْلُهُ تَعَالَي يَحْکِي قَوْلَ سُلَيْمَانَ عليه السلام؛ کفر، در کتاب خدا به پنج معنا آمده است که معناي سوم آن کفران نعمت است و سپس به کلام خداوند اشاره کرد که حکايت سخن حضرت سليمان(ع) است.(کافي، ج۲، ص۳۸۹)
اميرمؤمنان علي (ع) نيز مي فرمايد: مَنِ اسْتَعَانَ بِالنِّعْمَهِ عَلَي الْمَعْصِيَهِ فَهُوَ الْکَفُورُ؛ کسي که با نعمت خدا گناه مي کند، کفران نعمت و ناسپاسي مي کند. (مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۳۵۳)
بر اين اساس مي توان گفت که مصداقي از کفر و مرتبه اي از آن، کفران نعمت است. از اين رو خداوند کساني را که کفران نعمت مي کنند مورد سرزنش قرار مي دهد و آنان را اهل هلاکت و دوزخ مي شمارد. (هود، آيه ۶۰ و يوسف، آيه ۳۸ و ابراهيم، آيه ۲۸ و نيز نحل، آيات ۵۳ و ۵۵ و ۷۱ و ۷۲ و ۸۳ و عبس، آيه ۱۷)
اينکه خداوند در آيه ۲۱۱ سوره بقره و ۷ سوره ابراهيم، کفران نعمت را موجب عذاب شديد الهي مي داند و يا در آيه ۱۱۵ سوره مائده کفران نعمت را سبب گرفتار شدن به عذاب مسخ قلمداد مي کند (تفسير شريف لاهيجي، ج ۱، ص ۷۲۷) و يا در آيات ۷۶ و ۷۷ و ۸۱ سوره قصص، ناسپاسي و کفران نعمت را موجب نزول عذاب هاي دنيوي معرفي مي کند، به خوبي بر میآيد که کفران نعمت مرتبه اي از کفر و انکار توحيد و الوهيت و ربوبيت الهي است.
بنابراين، مي توان گفت که هيچ کسي در هيچ مرتبه اي، از کفران نعمت به معناي نوعي کفر و انکار الوهيت در امان نيست و مي بايست هوشيار باشد تا گرفتار آزمون و ابتلا نشود.
آثار کفران و ناسپاسی
براي اينکه درک بهتر و درستي از تأثير کفران نعمت در زندگي داشته باشيم، بررسي آثار آن در آموزه هاي قرآني مي تواند اهميت آن را نيز تبيين کند.
* خروج از دايره توحيد
خداوند در آياتي کفران نعمت را زمينه ساز خروج از حوزه توحيد و يکتاپرستي مي داند. و لذا کفران نعمت را سبب خسران بر مي شمارد. معلوم است که در نظر قرآن، همه انسان ها در خسران و زيان هستند مگر اينکه خود را با ايمان و عمل صالح از آن برهانند.(سوره عصر) بر اين اساس، کفران نعمت خود، عاملي براي بقاي شخص در همان خسران مي باشد که آثار آن در دنيا و آخرت به اشکال گوناگون بروز مي کند.
* زمينه خسران ابدی
خداوند در آياتي از جمله ۴۰ سوره نمل و ۱۲ سوره لقمان، کفران نعمت را زمينه ساز خسران ابدي کفران کنندگان بر مي شمارد و نسبت به اين امر هشدار مي دهد. به اين معنا که خداوند به شخص نعمتي را مي دهد تا در يک آزموني معلوم شود که چگونه با استفاده درست يا نادرست از نعمت، از خسران رهايي مي يابد يا آنکه همچنان در آن دست و پا خواهد زد و در مرداب آن فرو خواهد رفت.
* از دست دادن نعمت
از نظر قرآن، نتيجه طبيعي کفران نعمت، از دست دادن آن نعمت و نعمت هاي ديگر است.(رعد، آيه ۱۱) از امام سجاد (ع) نقل شده است که کفران نعمت از گناهاني است که موجب تغيير و زوال نعمت الهي مي شود. آن حضرت(ع) پس از بيان اين مطلب به آيه ۱۱ سوره رعد اشاره و آن را تلاوت مي کند تا بيان دارد که چه رابطه و نسبت نزديکي ميان کفران نعمت و زوال آن وجود دارد. (تفسير الصافي، ج ۳، ص ۶۱ و نيز تفسير الجامع، ج ۵، ص ۲۷۱)
* گرسنگی و قحطی
گرسنگي و قحطي از ديگر آثاري است که خداوند در آيه ۱۱۲ سوره نحل براي کفران نعمت بيان مي کند؛ خداوند در اين آيه مي فرمايد که چگونه کفران نعمت باعث سلب آن از جانب خدا و قحطي و گرسنگي در جامعه مي شود و کساني که گرفتار کفران نعمت مي باشند از آرامش و امنيت و اطمينان نسبت به اين امور بي بهره خواهند بود.
* خوف و ناامنی
خوف و ناامني که در اين آيه به عنوان پيامد طبيعي کفران نعمت از آن ياد شده، بيانگر آن است که کفران نعمت چگونه موجبات سلب امنيت را فراهم مي آورد، بلکه زمينه بحران هاي عمومي نيز مي شود؛ چرا که افزون بر اشخاص، جوامع نيز دچار بحران امنيت و فقدان آن میشود و وحشت و ترس بر جامعه حاکم مي گردد.
* محروميت از رضايت الهی
از ديگر آثار کفران نعمت مي توان به محروميت از رضايت الهي اشاره کرد. خداوند در آيه ۷ سوره زمر شکر را عامل جلب رضايتمندي بر مي شمارد. مفهوم مخالف اين قضيه و حکم الهي اين خواهد بود که کفران نعمت موجب محروميت از رضايتمندي خداوند مي شود. بنابراين، کساني که گرفتار کفران نعمت هستند خود را بايد در زمره کساني بشمارند که خشم و غضب الهي را به جان خريده اند و از خشنودي خداوندي محروم گشته اند.
* محروميت از محبت خدا
همچنين از آيات ۲۷۶ سوره بقره و ۳۸ سوره حج بر مي آيد که کفران نعمت موجب محروميت از محبت خداوند خواهد بود. در اين آيات به صراحت بيان شده است که خداوند کفران کننده را دوست نمي دارد. محروميت از محبت الهي به معناي ورود به دايره کساني است که دوزخ، آنها را در بر گرفته است؛ چرا که تنها اهل امنيت و آرامش دنيوي و اخروي کساني هستند که محبوب خدايند و کساني که خداوند بر آنان خشم گرفته و محبوب خدا نيستند، در دوزخ فراق در دنيا و دوزخ آتش در قيامت خواهند سوخت.
زمينه های کفران نعمت
اما چه علل و عواملی موجب مي شود تا شخص از مسير اصلي ايمان و شکر بيرون رود و گرفتار کفران نعمت شود؟
خداوند در بيان زمينه هاي اين مسئله، به پنج عامل اصلي اشاره مي کند. اين عوامل نسبت به کساني بيان شده است که از اهل ايمان يا اسلام مي باشند نه اهل کفر و الحاد، با اين همه گرفتار کفران نعمت مي شوند که پيامد طبيعي آن کفر و الحاد است. به اين معنا که گاه شخص خود اهل کفر و بي ديني است و خدايي را باور نداشته و نمي پرستد. چنين شخصي به طور طبيعي اهل شکر و سپاس نيست؛ ولي مشکل از کسي است که اهل اسلام و خدا و ايمان به توحيد است، با اين همه دچار کفران نعمت مي شود و شکرگزار نيست.
نخستين عامل در کفران نعمت بر اساس آيه ۲۲ سوره يونس و ۱۱۲ سوره نحل و ۸۳ سوره اسراء و آيات ديگر قرآن غرق شدن در نعمت ها است که او را دچار غفلت مي کند و همين بهرهمندي از نعمت ها و سرگرم شدن به آن، خود عامل کفران مي شود. به اين معنا که انسان چنان خود را غرق در نعمت مي يابد که فراموش مي کند خداوند اين نعمت را در اختيار او گذاشته است.
اين همان چيزي است که از آن به آزمون خطرناک نعمت ياد شده است. همان گونه که فقر زمينه ساز کفر و الحاد در بسياري از مردمان مي شود و پيامبر(ص) مي فرمايد که کاد ان يکون الفقر کفرا، نزديک است که فقر به کفر بينجامد، شماري از مردمان گرفتار آزمون خطرناک نعمت مي شوند. چه بسيار کساني که خوشي زير دلشان را زده و غرق در نعمت و آسايش و رفاه بودند و از خدا غافل شده و دنيا آنان را به بازي گرفته و گمراه شدند و به دام کفران نعمت و در نهايت کفر افتادند.
دومين عامل از آيات ۳۲ تا ۳۷ سوره کهف به خوبي اين معنا آشکار مي شود که چگونه ثروت و مال فراوان زمينه ساز ناسپاسي و کفران در برابر نعمت هاي الهي مي شود و آدمي را به هلاکت مي افکند. بنابراين، به همان اندازه که فقر خطرناک است، ثروت و نعمت نيز مي تواند دامي بزرگ براي بشر باشد. بلکه به نظر مي رسد که اهل ثروت و نعمت بيشتر از اهل فقر در معرض خطر هستند؛ چرا که آزمون نعمت و ثروت خطرناک تر از آزمون فقر است. از اين رو کمتر اهل ثروتي را مي توان يافت که به سلامت از دام خسران زندگي دنيوي گريخته باشد و اهل ايمان باشد؛ در حالي که اهل فقر، بيش از آنها متوجه خدايند و کمتر گرفتار مي شوند.
سومين عامل، اتراف يعني ثروت و آسايش افراطي است که در قرآن از آن به اتراف ياد میشود. البته اتراف تنها در حوزه ثروت و نعمت مادي است. بسياري از اهل جرم و فسق و فجور از اهل اتراف و رفاه هستند. اينان هستند که با عدم استفاده درست از نعمت و ثروت مادي و بهره مندي از آن در امور فسق و فجور، خود و جامعه را به تباهي مي کشانند.
تفاوت اين دو عامل اخير (مال و ثروت و اتراف) با عامل نخست (مطلق نعمت ها) اين است که عوامل اخير، بيشتر در حوزه نعمت مادي است؛ اما عامل نخست مي تواند شامل حوزه غيرمادي نيز باشد. به اين معنا که خداوند به شخصي نعمت علم و دانش مي دهد و يا او را اهل بصيرت و معارف الهي مي کند و قدرت هايي به او مي بخشد که در شمار علم حضوري و لدني است، ولي او به جاي شکرگزاري از نعمت و بهره مندي درست از آن، به سوء استفاده از علم و نعمت الهي اقدام مي کند و علم خويش را عليه مردم و خود به کار مي برد. از آيه ۴۹ سوره زمر برمي آيد که علم و دانش چگونه مي تواند خود عامل کفر و الحاد بشر شود و نعمتي که مي بايست موجب تعالي و تکامل بشر شود، وزر و وبال او مي شود و او را تا مرز خسران ابدي پيش مي برد. چهارمين عامل مهم در گرايش آدمي به کفران نعمت قدرت است. برخورداري انسان از قدرت و امکانات موجب مي شود که آدمي خودش را گم کند و حقيقت خويش را به دست فراموشي بسپارد و از نعمت قدرت عليه خود استفاده کند و زندگي ابدي خويش را تباه سازد و خسران ابدي را براي خود رقم زند. خداوند در آيات ۳۸ تا ۴۰ سوره نمل به اين موضوع توجه مي دهد که چگونه قدرت مادي مي تواند شخص را تا مرز سقوط پيش برد و حتي جامعه اش را به نابودي و تباهي بکشاند.
البته چنانکه گفته شد، گاه سلب آسايش و آرامش خود عاملي براي کفران نعمت مي شود؛ به اين معنا که شخص به سبب گرفتاري و فقدان نعمتي، چنان جايگاه خويش را در هستي و نسبت به خداوند فراموش مي کند که افسار اختيار از کف مي دهد و به کفران رو مي آورد. به سخن ديگر، کساني که در يک مورد گرفتار فقدان نعمتي يا آسايشي مي شوند، خود را میبازند و با ابتلاي به آزمون سلب نعمتي، عنان اختيار خويش را از دست داده و مأيوس و نوميد شده و به سمت کفران نعمت هاي ديگر مي روند. خداوند در آياتي از جمله ۹ سوره هود و ۴۸ سوره شوري نشان مي دهد که چگونه يک سلب نعمتي، برخي را چنان نوميد و مأيوس مي کند که کفران و کفر را پيشه خويش مي سازند.
به هر حال، کفران نعمت در انسان هايي که حتي مؤمن هستند مي تواند زمينه ساز کفر شود و آنان را گرفتار عذاب الهي در دنيا و آخرت کند. قارون و بلعم باعورا از جمله کساني هستند که با کفران نعمت ثروت و علم خويش، تباهي و عذاب در دنيا را براي خود رقم زدند. يکي با تمام ثروت خويش گرفتار هلاکت شد و زمين او را بلعيد و آن ديگري نيز علمش او را فريفت و مغضوب خداوند شد.
روزنامه كيهان، شماره 21659 به تاريخ 10/4/96، صفحه 8 (معارف)