28 بهمن 1395, 3:56
براي تغيير رفتاري مثل اهمال كاري فقط بايد زياد كار كرد، چرا كه مشكل فرار از كار را فقط ميتوان با بيشتر كار كردن حل كرد، البته در اين مورد بايد برنامه اجرايي هم داشت. يكي از خصلتهاي بدي كه ممكن است هر انساني گرفتار آن شود اهمال كاري است. اهمالكاري معنايش به تعويق انداختن كارهاست و در نتيجه فرد كارها را به زمان نامعلومي در آينده موكول ميكند. البته اهمال كاري ميتواند درجات مختلفي از كم تا حاد داشته باشد.
ما تمايلي به شروع يا تمام كردن كارها نداريم، زيرا فكر ميكنيم ممكن است به اهداف بلند خود به طور تمام و كمال دست نيابيم. بنابراين ممكن است توجيهاتي براي عملكرد ناقص خود پيدا كنيم تا دچار محكوم كردن خود نشويم.
ما به ابهام و عدم واقعيت، گرايش داريم. از خيالپردازي براي فرار از الگوي يكنواخت و ظاهراً غير قابل تغيير زندگي خود استفاده ميكنيم.
ميترسيم اوضاع بد شود و مشكلات ما را مستاصل كنند، بنابراين ريسك نميكنيم يا دست به هيچ تغييري نميزنيم و به توانايي خود در تصميم يا تحمل ناراحتيها اعتمادي نداريم.
مي گوييم تا ثانيههاي آخر، نميتوانيم اشتياقي داشته باشيم يا ميگوييم فقط در ثانيههاي آخرمي توانيم به بهترين نحو عمل كنيم و بدينترتيب دوست داريم از خود شجاعت نشان دهيم. هيجان باعث افزايش ترشح آدرنالين ميشود. معمولاً تظاهر ميكنيم كه اصلاً تحمل نداريم حوصلهمان سر ميرود يا گاهي اميدواريم كاري كه بايد انجام دهيم، بهطور معجزهآسايي رفع شود يا كسي پيدا شود و به ما كمك كند يا خودش آن را انجام دهد.
نسبت به پيشنهادها يا دستورات ديگران حالتي تهاجمي و مشاجرهآميز داريم، زيرا فكر ميكنيم به ما ديكته ميشود يا ديگران ميكوشند بر ما تسلط پيدا كنند يا حالتي غير فعال و پرخاشگر داريم و وقتي بله ميگوييم، منظورمان نه است تا بدينترتيب بطور غير مستقيم از فردي انتقام بگيريم، زيرا اصلاً تمايلي به بيان احساسات واقعي خود نداريم و شايد هم از اين كار ميترسيم.
مدام كار ميكنيم و اغلب براي خود كار ميتراشيم، اما به مسائل مهمي كه بايد به آنها پرداخته شود فكر نميكنيم. مثلاً تصميمگيري درباره اينكه اهداف و ارزشهاي اصلي ما در زندگي كدامند. نميتوانيم نه بگوييم و كار را به ديگران واگذار كنيم. وقتي از افراد ميپرسيم اگر كاري را كه از آن ميپرهيزند، تمام كنند، چه احساسي به آنها دست ميدهد، اغلب ميگويند خيلي خوب! سؤال بعدي اين است كه چرا با اجتناب از آن كار، اين احساس خوب را از خود دريغ ميداريم. اگر پيش بيني ميكنيم كه احساس خوبي خواهيم داشت به اين معني نيست كه ناگهان اشتياق لازم براي انجام كار را به دست آوردهايم. هنوز مرحله سختي هست كه مانع شروع كار ميشود و بايد از آن بگذريم. براي كشف اينكه چه عاملي جلوی ما را ميگيرد، بايد اين مرحله سخت را بررسي كنيم. مثلاً شايد احساس ميكنيم آن كار ما را مستاصل كرده است بنابراين تمايلي به ادامه آن نداريم، ادامه در حدي كه ديگر احساس كنيم، آنچه انجام ميدهيم، تحت كنترل ماست. آشكارترين راه حل براي مقابله با اهمال كاري احتمالاً برنامه اجرايي است. مثلاً برنامه مديريت زمان تا بهره وري شخصي زيادتر شود. با اين حال ما موافق اين نيستيم، اهمالكاري روي ستون مشكلات عاطفي استوار است. وقتي از نظر عاطفي ناراحت هستيم، حل مشكلات عيني ما هم معمولاً عالي نيست، يا آرام كردن مشكلات عيني قبل از مشكلات عاطفي معمولاً باعث ميشود افراد انگيزه خود را براي حل مشكلات عاطفي از دست بدهند و با وجود احساس راحتي بيشتر، بازهم نگران باشند. بنابراين براي مبارزه با اهمالكاري معمولاً روشي با در نظر گرفتن دو جنبه پيشنهاد ميشود؛ اول به جنبههاي عاطفي آن بپردازيم و بعد با جنبههاي عيني آن مقابله كنيم. در نتيجه براي تغيير يك الگوي رفتاري مثل اهمالكاري نياز به كار و معمولاً كار زياد است. گرچه ممكن است طنز آميز به نظر برسد، اما مشكل فرار از كار را فقط ميتوان با بيشتر كار كردن حل كرد و اين مورد، شامل كشف و مقابله جدي با افكار بيهوده و عقايدي است كه تأكيد دارند، كار به هر دليلي بسيار مشكل است. با ايجاد رشد و تحول در طرز فكر و نگرش ضد تنبلي، هرآنچه به نظر غير قابل تحمل باشد، عاقبت تحملپذير ميشود.
انسان وقتی حقیقت را فهمید، باید از آن پیروی کند و نباید با ارعاب و تهدید دیگران و نفوذ مقام این و آن، حقیقت را نادیده بگیرد. (بقره 75) (پس ای مؤمنان!) آیا انتظار دارید (که یهودیان سرسخت)، به (دین) شما ایمان بیاورند؟ در حالی که عدهای از آنان، سخنان خدا را میشنیدند و پس از فهمیدنش، آن را تحریف میکردند با آنکه (حقّ را) میدانستند. این آیه به مسلمانان میگوید: اگر میبینید یهودیان تسلیم بیانات زنده قرآن و اعجاز پیامبر اسلام(ص) نمیشوند نگران نباشید، اینها فرزندان همان کسانی هستند که به عنوان برگزیدگان قوم همراه موسی به کوه طور رفتند و سخنان خدا را شنیدند و دستورهای او را درک کردند و هنگام بازگشت، آن را تحریف نمودند. البته از جمله «وَ قَدْ کانَ فَرِیقٌ مِنْهُمْ...» چنین استفاده میشود که همه آنها تحریفگر نبودند بلکه این تنها کار گروهی بوده که شاید اکثریت را تشکیل میدادند. در «اسباب النزول» آمده است که گروهی از یهود هنگامی که از طور باز گشتند به مردم گفتند: «ما شنیدیم که خداوند به موسی دستور داد فرمانهای مرا در آنجا که میتوانید انجام دهید، و آنجا که نمیتوانید ترک کنید»! و این نخستین تحریف بود. به هر حال انتظار میرفت که قوم یهود پیش از دیگران با ندای اسلام لبیک گویند چرا که آنها اهل کتاب بودند (به خلاف مشرکان) بعلاوه صفات پیامبر(ص) را نیز در کتابهای خود خوانده بودند ولی قرآن میگوید: با سابقه بدی که آنها دارند انتظار شما مورد ندارد، چرا که گاهی صفات و روحیات انحرافی یک جمعیت، سبب میشود که با تمام نزدیکی به حق از آن دور گردند.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان