به گزارش خبرگزاری «حوزه»، آیت الله سید احمد خاتمی از اساتید حوزه علمیه قم در ادامه تبیین بحث «فقه حکومتی» به بررسی بخش دیگری از ادله وجوب حفظ نظام در حوزه فرهنگی پرداخت.
امام صادق علیه السلام: أَكْمَلُ النَّاسِ عَقْلًا أَحْسَنُهُمْ خُلُقاً. (الكافي، ج1، ص: 23)
* تنبیهات
تنبیه اول
خداوند در آیه 141 سوره نساء می فرماید: «وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرينَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ سَبيلاً» در این آیه چند کلمه مهم وجود دارد.
* نخست، کلمه «جعل». قبلاً بیان شد که منظور از این «جعل»، جعل تشریعی است. خداوند تعالی حکمی که سبب سلطه کفار بر مؤمنین باشد، قرار نداده است.
* دوم کلمه «کافرین» و «مؤمنین». هل البلوغ شرط فی الکافر و المؤمن؟ آیا نفی سلطه اختصاص به کافر و مؤمنِ بالغ دارد؟ اگر بلوغ شرط باشد، بنابراین شامل اطفال نیست؛ یا اینکه شامل اطفال هم می شود؟ طبق اطلاق آیه، شامل اطفال هم می شود.
الف): طفل کافر هم حق سلطه بر مسلمان ندارد. کسی حق ندارد عبد مسلم را به مِلک بچه نابالغ کافر دربیاورد. (دلیل لفظی، دلیل بسیار محکمی است).
ب): آیا طفل مسلمان را می توان زیر سلطه کافر درآورد یا نه؟ اینجا هم به همان بیانی که بالغ مسلمان را نباید به سلطه کافر درآورد، طفل مسلمان را نیز نمی توان زیر سلطه کافر قرار داد.
ج): مراد از «مؤمنین» چیست؟ آیا مراد از «مؤمنین» شیعه است خاصه؟ یا اینکه مراد، عامه مسلمین است؟
مراد عامة المسلمین است. اصلاً ایمان در قرآن کریم جایی که مقصود اعتقاد است، معنای عام خود را می دهد.
در لسان روایات، ایمان به معنای شیعه به کار رفته است؛ اما در این آیه مقصود، اسلام است، نه تنها خصوص شیعه. چون ادبیات ائمه علیهم السلام تا ظهور حضرت بقیه الله ارواحنا فداه، زندگی مسالمت آمیز است؛ یعنی آنها را مسلمان دیده اند.
وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ حُمْرَانَ بْنِ أَعْيَنَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام فِي حَدِيثِ الْإِسْلَامِ وَ الْإِيمَانِ قَالَ وَ اجْتَمَعُوا عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ فَخَرَجُوا بِذَلِكَ مِنَ الْكُفْرِ وَ أُضِيفُوا إِلَى الْإِيمَانِ. (وسائل، ج 1، ص 19)
علی بن رئاب از نیکان اصحاب امام صادق علیه السلام بوده است. برادرش یمان بن رئاب از سران خوارج بود. سالی سه روز با هم آشتی می کردند و با هم بحث می کردند. علی بن رئاب از بزرگان شیعه است. حمران بن اعین برادر زراره بن اعین است.
روایت معتبره است. زیرا روایتِ صحیحه همۀ رُواتش باید تصریح به عدالتشان شده باشد. البته روایت به لحاظ محمد بن یحیی روایت صحیحه است.
د): واژه «سَبیل». در موارد زیادی در قرآن کریم، واژه «سَبیل» به کار رفته است. که مراد از آن عبارت از سلطه است. تنها دلیل و حجت نیست.
«لَيْسَ عَلَى الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَى الْمَرْضى وَ لا عَلَى الَّذينَ لا يَجِدُونَ ما يُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذا نَصَحُوا لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ ما عَلَى الْمُحْسِنينَ مِنْ سَبيلٍ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ» (توبه، 91)
بر ضعيفان و بيماران و آنها كه وسيلهاى براى انفاق (در راه جهاد) ندارند، ايرادى نيست (كه در ميدان جنگ شركت نجويند،) هر گاه براى خدا و رسولش خيرخواهى كنند (و از آنچه در توان دارند، مضايقه ننمايند). بر نيكوكاران راه مؤاخذه نيست؛ و خداوند آمرزنده و مهربان است.
«إِنَّمَا السَّبيلُ عَلَى الَّذينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ وَ هُمْ أَغْنِياءُ رَضُوا بِأَنْ يَكُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ وَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَعْلَمُونَ» (93)
راه مؤاخذه تنها به روى كسانى باز است كه از تو اجازه مى خواهند در حالى كه توانگرند؛ (و امكانات كافى براى جهاد دارند؛) آنها راضى شدند كه با متخلّفان [زنان و كودكان و بيماران] بمانند؛ و خداوند بر دلهايشان مهر نهاده؛ به همين جهت چيزى نمى دانند!.
«وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِكَ ما عَلَيْهِمْ مِنْ سَبيلٍ» (شوری، 41)
و كسى كه بعد از مظلوم شدن يارى طلبد، ايرادى بر او نيست.
«الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَ بِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ وَ اللاَّتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلاَ تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلاً إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيّاً كَبِيراً» (نساء، 34)
مردان، سرپرست و نگهبان زنانند، به خاطر برتري هايى كه خداوند(از نظر نظام اجتماع) براى بعضى نسبت به بعضى ديگر قرار داده است، و به خاطر انفاق هايى كه از اموالشان (در مورد زنان) مى كنند. و زنان صالح، زنانى هستند كه متواضع اند، و در غياب (همسر خود،) اسرار و حقوق او را، در مقابل حقوقى كه خدا براى آنان قرار داده، حفظ مى كنند. و(امّا) آن دسته از زنان را كه از سركشى و مخالفتشان بيم داريد، پند و اندرز دهيد! (و اگر مؤثر واقع نشد،) در بستر از آنها دورى نماييد! و(اگر هيچ راهى جز شدت عمل، براى وادار كردن آنها به انجام وظايفشان نبود،) آنها را تنبيه كنيد! و اگر از شما پيروى كردند، راهى براى تعدّى بر آنها نجوييد! (بدانيد) خداوند، بلندمرتبه و بزرگ است. (و قدرت او، بالاترين قدرت هاست.)
شاهد ما عبارت «فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلاَ تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلاً» است. همه مواردی که قبل از آن آمده است، سلطه را می رساند.
«إِلاَّ الَّذينَ يَصِلُونَ إِلى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ ميثاقٌ أَوْ جاؤُكُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ يُقاتِلُوكُمْ أَوْ يُقاتِلُوا قَوْمَهُمْ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَيْكُمْ فَلَقاتَلُوكُمْ فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقاتِلُوكُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبيلاً» (نساء، 90)
مگر آنها كه با هم پيمانان شما، پيمان بسته اند؛ يا آنها كه به سوى شما مى آيند، و از پيكار با شما، يا پيكار با قوم خود ناتوان شده اند؛ (نه سر جنگ با شما دارند، و نه توانايى مبارزه با قوم خود.) و اگر خداوند بخواهد، آنان را بر شما مسلّط مى كند تا با شما پيكار كنند. پس اگر از شما كناره گيرى كرده و با شما پيكار ننمودند، (بلكه) پيشنهاد صلح كردند، خداوند به شما اجازه نمى دهد كه متعرّض آنان شوي.
تکمله
آیه دیگری هم هست که می توان برای قاعده نفی سبیل از آن کمک گرفت.
«وَ لاَ تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَ مَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ ثُمَّ لاَ تُنْصَرُونَ» (هود،113)
و بر ظالمان تكيه ننماييد، كه موجب مى شود آتش شما را فرا گيرد؛ و در آن حال، هيچ ولىّ و سرپرستى جز خدا نخواهيد داشت؛ و يارى نمى شويد!.
در برخی تعابیر، رکون را به معنای اعتماد گرفته اند؛ یعنی اعتمادِ اطاعتی نداشته باشید، فرمان آنان را نپذیرید؛ و این نفی سلطه یا سبیل است.
تنبیه دوم
آیا روایات، محدود بر «الاسلام یَعلوا و لا یُعلی علیه» (نهج الفصاحة ص: 25) است یا اینکه روایات دیگری هم در این عرصه داریم؟
پاسخ: روایات دیگری هم در این عرصه وجود دارد. اما صراحت روایت فوق از همه روایات بیشتر است. لکن از این روایات هم می توان به عنوان مؤیّد استفاده کرد.
وَ رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَعْيَنَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) فِي النَّصْرَانِيِّ يَمُوتُ وَ لَهُ ابْنٌ مُسْلِمٌ قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَزِدْنَا بِالْإِسْلَامِ إِلَّا عِزّاً فَنَحْنُ نَرِثُهُمْ وَ لَا يَرِثُونَّا. (من لا يحضره الفقيه، ج4، ص: 335-334)
وَ رَوَى زُرْعَةُ عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ سَأَلْتُهُ عَنِ الْمُسْلِمِ هَلْ يَرِثُ الْمُشْرِكَ فَقَالَ نَعَمْ فَأَمَّا الْمُشْرِكُ فَلَا يَرِثُ الْمُسْلِمَ. (من لا يحضره الفقيه، ج4، ص: 335)
مذهب زُرعه، واقفی بوده و ثقه است.
سماعه هم واقفی مذهبِ زمان حیات امام کاظم علیه السلام و ثقه است. باید در مشیخه ببینیم آیا سند شیخ صدوق به زراره سند صحیح است یا نه؟
وَ رُوِيَ عَنْ أَبِي الْأَسْوَدِ الدُّؤَلِيِّ أَنَّ مُعَاذَ بْنَ جَبَلٍ كَانَ بِالْيَمَنِ فَاجْتَمَعُوا إِلَيْهِ وَ قَالُوا يَهُودِيٌّ مَاتَ وَ تَرَكَ أَخاً مُسْلِماً فَقَالَ مُعَاذٌ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم يَقُولُ- الْإِسْلَامُ يَزِيدُ وَ لَا يَنْقُصُ فَوَرَّثَ الْمُسْلِمَ مِنْ أَخِيهِ الْيَهُودِيِّ.
(من لا يحضره الفقيه، ج4، ص: 334)
بنابراین روایات در قاعده نفی سبیل منحصر در روایت «الاسلام یعلو و لا یعلی علیه نیست»
تنبیه سوم
برخی گفته اند، مواردی از قاعده نفی سبیل تخصیص خورده است.
- جایی که شراء سبب انعتاق قهری می شود. مثل اینکه پسر، پدر کافر خودش را بخرد. پسر، مالک پدر نمی شود. اینجا آناًمّا پدر به ملک پسر در می آید و همین که به ملک پسر در آید، آزاد می شود.
- اگر کافری اقرار کند به این که، مسلمانی حرّ بوده و او را فریب داده اند و مسلمانی را بردهاش کرده اند اگر این اقرار کننده، این مسلمان را خرید، یؤخذ بإقراره، طبق اقرارش، مسلمان آزاد می شود.
- اگر کافری به مولای عبد مسلمی گفت: اعتق عبدک عنّی. یعنی بنده خود را از طرف من آزاد کن. به نحو شرط فعل نه شرط نتیجه؛ یعنی از طرف من بگو: اعتقتک؛ اینجا به مولای عبد مسلمان چنین عبارتی بگوید و مولی نیز این عبارت را بگوید. فرض این است که عبد، ملک مسلمان است با این کار در یک لحظه کافر، مالک می شود و با این مالکیت و وکالتی که به مسلمان داده است او را آزاد می کند.
- اگر بائعِ عبد مسلم با کافر شرط کند که من عبد مسلمان را به تو می فروشم به شرط اینکه او را آزاد کنی؛ مرحوم شهید در دروس ج 3، ص 199 و شهید ثانی در ج 3 روضه (4جلدی) ص 242 گفته اند: این شرط مُمضی است و این معامله درست است.
پرسش: آیا این استثناءها از باب تخصیص است یا از باب تخصص؟
پاسخ: این موارد از باب تخصص است. چون سَبیلِ یک لحظه ای، عرفاً سَبیل شمرده نمیشود. بنابراین مواردی که به عنوان استثنائات این قاعده گفته شده از مصادیق تخصص است.
پس قاعده نفی سبیل، قاعده ای مُحکم و مستندی است که فقیه به آن اطمینان پیدا میکند.
محمد زنگی آبادی