6 تیر 1397, 0:0
نظریه امرالهی از نظریههای وظیفه گروی قاعده نگر به شمارمی رود. این نظریه از آن دسته وظیفهگروی است که تنها یک قاعده کلی ارائه میدهد و سایر قواعد اخلاقی را از آن منشعب میداند. در این دیدگاه، هرچه خداوند به آن امر کند، خوب و صواب است و هرچه از آن نهی کند، بد و خطاست. در تاریخ فرهنگ اسلامی اشاعره، که منکر حسن و قبح ذاتی و عقلی بودند، از این دیدگاه جانبداری میکردند. طبق نظریه امر الهی، معیار صواب و خطا اراده یا قانون خداوند است. این دیدگاه در شکل افراطیاش معتقد است که اساساً معنای حُسن وخوبی یعنی متعلق امر خدا بودن و معنای قبح و بدی یعنی متعلق نهی خدا بودن؛ اما شکل معتدلتر این دیدگاه بر آن است که ملاک و معیار خوب و بد بودن، امر و نهی الهی است؛ هرچند این دو با یکدیگر تفاوت معنایی و مفهومی دارند. نکته شایان توجه آن است که نظام اخلاقی مبتنی بر نظریه امر الهی ممکن است کاملاً با سودگرا، خودگرا یا وظیفهگرایی قواعد مدار یکی باشد؛ و آن وقتی است که خداوند به «انجام دادن کاری که بیشترین خیر عمومی را حاصل کند» (سودگروی ) یا«تحصیل خیر خود» (خودگروی ) و یا راستگویی، وفاداری و امانتداری ... (وظیفه گرایی قاعده نگر) فرمان دهد.
همان گونه که پیش از این اشاره شد، نظریه امر الهی سابقهای دیرین در اندیشه مسلمانان دارد و بسیاری از متکلمان اهل سنت (اشاعره ) از این نظریه حمایت میکردند. متکلمان شیعه بر بطلان این عقیده اتفاق نظر دارند و ایرادهای اساسی برآن وارد میکنند. بخشی از ایرادهای آنان چنین است:
1. آدمی، با مراجعه به وجدان خود، کارهایی مانند عدالت وصداقت را نیکو یافته، فاعلش را میستاید و افعالی چون ستم ونفاق را بد میشمارد و فاعلش را نکوهش میکند؛ یعنی خوب بودن برخی از کارها و بد بودن برخی دیگر، با قطع نظر از امر ونهی الهی، ادراک میشود؛ در حالی که طبق این نظریه، با قطع نظر از امر و نهی الهی، همه کارها نسبت به خوبی و بدی خنثی و بی تفاوت است. به گفته خواجه نصیر طوسی: «هما عقلیان للعلم بحسن الاحسان و قبح الظلم من غیرشرع ؛» خوبی و بدی عقلی است، زیرا ما با قطع نظر از بیان شارع میدانیم نیکی خوب و ستم بد است.
2. اگر خوبی و بدی کارها را مرهون امر و نهی خدا بدانیم و به نظر ما افعال ، خود به خود، فاقد این ویژگیها باشند، هرگز نمی توانیم با تمسک به لزوم صادق بودن گفتار پیامبر، امر و نهی الهی را دریابیم تا بر پایه آن بدانیم چه کاری خوب و چه کاری بد است؛ به گفته خواجه طوسی: «و لانتقائهما مطلقاً لو ثبتاشرعاً» اگر خوبی و بدی تنها با امر و نهی خداوند (از طریق شرع ) ثابت شود، لازم میآید که حسن و قبح ، مطلقاً (خواه شرعی وخواه عقلی ) منتفی گردد.
توضیح اینکه، ما تنها از طریق گفتههای پیامبر میتوانیم از امر ونهی الهی آگاه شویم؛ و گفتههای پیامبر، تنها در صورتی میتواند راهی مطمئن و قطعی برای دستیابی به امر و نهی خداوند باشدکه به راستگوییاش، در گزارش از امر و نهیهای پروردگار، یقین داشته باشیم. اما بر اساس نظریه امر الهی نمیتوان بدین یقین دست یافت؟ ما هنوز نمی دانیم خداوند به راستگویی امر و ازدروغگویی نهی کرده است و میخواهیم همین امر و نهی را از گزارش پیامبر دریابیم ، پس از کجا بدانیم که پیامبر دروغ نمیگوید؟ بنابراین، اگر حسن و قبح عقلی را نپذیریم، راهی برای دستیابی به امر و نهی شارع و در نتیجه شناخت حسن و قبح شرعی نخواهیم داشت .3. ما برای اثبات حقانیت کسی که ادعای پیامبری دارد و معجزه ارائه میکند، به این اصل تمسک میکنیم «خداوند معجزه را دراختیار مدعیان دروغین پیامبری قرار نمیدهد، زیرا این کار قبیح است و او هرگز مرتکب قبیح نمیشود». تمسک به این اصل تنها در صورتی صحیح است که از پیش و با قطع نظر از بیان شارع ، بدانیم چنین کاری، (گمراه کردن مردمان ) بد و ناپسند است. از این رو، علامه حلّی میگوید: اگر حسن و قبح تنها از راه شریعت ثابت شود و صدور هیچ فعلی از خداوند قبیح نباشد، در این صورت سپردن معجزات به دست دروغگویان کار ناروایی نخواهد بود و جایز دانستن این امر راه شناخت نبوت را میبندد؛ زیرا در این صورت تصدیق مدعیان نبوت، پس از ارائه معجزه، بیدلیل خواهد بود.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان