نویسنده: علیرضا محمدی فرد
چکیده
نوشتار پیش رو ناظر به مقالهای است تحت عنوان «دفاع از مقاله نگاهی به سورهی زنان». مقاله «نگاهی به سوره زنان» در دفاع از حقوق زنان با محور قرار دادن سوره نساء قرآن، مسائل حقوقی ذکر شده در این سوره را به چالش میکشد. در پاسخ به نقدهای مقاله «نگاهی به سوره زنان»، فردی با نام مریم بروجردی تلاشهای خوبی را انجام داده است و همین امر موجب شده تا نویسندهای دیگر مقالهای با عنوان «دفاع از مقاله نگاهی به سورهی زنان» را منتشر سازد. این نویسنده سعی دارد میان آن دو نوشتار قضاوت نماید و مهمترین مدعای او این است که دینداران افرادی هستند که از روی تقلید به مسائلی باور پیدا کردهاند و به هر قیمتی میخواهند از مسائل غیر عقلانی دین دفاع کنند. نوشتار حاضر سعی دارد با رویکردی حقگرا و منصفانه به نقد مقاله اخیر پردازد.
مقدمه
در طول تاریخ افرادی که به انبیای الهی ایمان آوردند و راه دینداری را انتخاب کردند از جانب انسانهای مادیگرا و دینگریز مورد تمسخر و آزار و اذیت فراوان قرار گرفتهاند؛ تنها به این خاطر که نخواستهاند در این دنیای زودگذر و لذات مادی آن غوطهورشده، چشم از این واقعیت بپوشند که آخرتی هم در کار است. دامنه این مبارزه بین حق و باطل را امروزه نیز شاهدیم. دینستیزان در قالب مقاله، کتاب و... به تخطئه دین و دینباوران میپردازند. مقاله مورد نظر ما نیز در همین راستا مطالب متعددی را بر ضد دینداران بیان نموده است. مهمترین موضوعات مورد بحث در آن مقاله عبارتند از:
الف) خدشه در تفسیر، تأویل و تمسک به شأن نزول برای فهم قرآن؛
ب) خدشه در بطن داشتن قرآن؛
ج) وجود اشتباه در قرآن؛
د) دفاع تقلیدی و جاهلانه مؤمنان از افکار خود و نقدستیزی آنان.
در این نوشتار به دو محور اول پرداخته خواهد شد و ادامه را به بخش دوم موکول مینماییم.
پیش از مطالعه این نوشتار توجه به این نکته مهم است که مقاله مورد نقد دارای ادعاهای اثبات ناشده فراوانی است و به جرأت میتوان گفت بیشتر به بحثهای جدلی پرداخته و از شاخصهای مقالهای مستدل و علمی محروم است.
تفسیر، تأویل و شأن نزول
نویسنده مدعی است تفسیر و تأویل و تمسک به شأن نزول، حربهای در دست دینداران برای پوشاندن مطالب نادرست قرآن است.
قبل از هر چیز باید معنای اصطلاحی تفسیر و تأویل و شأن نزول را تبیین کنیم تا زمینه برای قضاوتی صحیح پیرامون دانش تفسیر قرآن فراهم آید.
معارف قرآن بر دو قسم است: 1ـ معارفی که فهمیدن آن برای همگان میسر است؛ البته با این شرط که با ادبیات عرب و اصول محاوره آشنایی لازم وجود داشته باشد. در روایات از این دست مفاهیم قرآنی به «ظاهر قرآن» تعبیر شده است؛ 2ـ معارفی که درک آنها بر مبنای ادبیات عرب و اصول عقلایی محاوره میسر نیست و برای پی بردن به آنها راهی جز مراجعه به معصومین(ع) وجود ندارد. در روایات از این دست از مفاهیم قرآنی به «باطن قرآن» یاد شده است. بخش اول در قلمرو تفسیر قرار میگیرد و بخش دوم در محدوده تأویل است.[1] با توجه به این مطلب، استنباط و استفاده مفهوم و معنا از آیات قرآن، یا از طریق دانستن قواعد زبان عربی است و یا رجوع به روایات معصومین(ع)[2] و این امر کاشف از سطوح مختلف معرفتی قرآن است که در جای خود حکیمانه است. با توجه به آنچه بیان شد باید از نویسنده پرسید اشکال منطقی بر دو روش ذکر شده چیست؟ و چرا میگوید: «مسلمانان هرجا که دربمانند قائل به تفسیر و شأننزول و تأویل و استنباط میشوند».
وی مدعی است که دینداران وقتی مطالبی از قرآن را که به ظاهر با یافتههای امروزی سازگاری ندارد مشاهده میکنند ناچار به تفسیر، تأویل و شأن نزول روی میآورند. در پاسخ به ایشان میگوییم که:
اولاً: اکثر مفسران و دانشمندان علوم قرآن بر این باورند که واقعهای را که شأن نزول یا سبب نزول بیان میکند یکی از مصادیق آیه است و با عمومیت و همگانی بودن عبارات و الفاظ بهکار رفته در آیات منافاتی ندارد. بنابراین، شأن نزول موجب نمیشود تا از عمومیت الفاظ دست برداریم[3] و در نتیجه، نمیتوان مدعی شد که پرداختن به شأن نزول از سر ناچاری دینداران است.
ثانیاً: قرآن کتابی جهانی و جاودانی است و قوانین قرآن و دین اسلام قابل اجرا در تمامی زمانها و ادوار است. استاد شهید مطهری در این زمینه میگوید: «اتفاقاً بسیارى از دانشمندان و نویسندگان خارجى، اسلام را از نظر قوانین اجتماعى و مدنى مورد مطالعه قرار دادهاند و قوانین اسلامى را بهعنوان یک سلسله قوانین مترقى ستایش کرده و خاصیت زنده و جاوید بودن این دین و قابلیت انطباق قوانین آن را با پیشرفتهاى زمان مورد توجه و تمجید قرار دادهاند. "برنارد شاو" نویسنده معروف و آزادفکر انگلیسى گفته است: من همیشه نسبت به دین محمد بهواسطه خاصیت زنده بودن عجیبش نهایت احترام را داشتهام. به نظر من اسلام تنها مذهبى است که استعداد توافق و تسلط بر حالات گوناگون و صور متغیر زندگى و مواجهه با قرون مختلف را دارد. چنین پیشبینى مىکنم و از همین اکنون آثار آن پدیدار شده است که ایمان محمد مورد قبول اروپاى فردا خواهد بود. من درباره این مرد، این مرد فوق العاده، مطالعه کردم و به این نتیجه رسیدم که باید نجاتدهنده بشریت نامیده شود. به عقیده من اگر مردى چون او صاحب اختیار دنیاى جدید بشود، طورى در حل مسائل و مشکلات دنیا توفیق خواهد یافت که صلح و سعادت آرزوى بشر تأمین خواهد شد.»[4] پس روی آوردن به تفسیر از درماندگی مسلمانان در تطبیق دادن مفاهیم قرآنی بر علوم روز نیست.
در اهمیت شناخت شأن نزول نیز باید گفت: بهطور کلى آیات و سورههای قرآن به دو دسته تقسیم میشود:
اول: آیات و سورههایی که بدون سبب خاص و تنها بهخاطر هدایت و ارشاد عموم مردم نازل شدهاند.
دوم: آیات و سورههایی که نزول آن ناظر به حوادث و اتـفـاقـاتى بوده که در طول مدت بعثت پیامبر بهوقوع مىپیوسته و یا سؤالى از آن حضرت مـىشـده و در حـقـیقت، زمینههایى بهوجود مىآمده تا آیه یا آیاتی و یا حتی سورهاى نازل گردد. این شرایط و زمینهها را سبب یا شأن نزول آیه نام نهادهاند.
روشن است که در دسته دوم، آیات نازل شده در هر مناسبتی، به همان حادثه و مناسبت نظر دارد. پس اگر ابهام یا اشکالی در لفظ و یا معنای آیه پدید آید، با شناخت آن حادثه، رفع میگردد. در نتیجه برای دانستن معنا و تفسیر کامل هر آیه باید به شأن نزول آن رجوع نمود تا موضوع کاملاً روشن شود.[5]
با این توضیح، قضاوت بر عهده خواننده منصف است که آیا رجوع به شأن نزول به عنوان قرینهای برای بهتر فهمیدن متن، کاری است عقلایی یا غیر عقلایی؟
باید توجه داشت آنچه که اسلامستیزان بهعنوان تعارض علم و دین مطرح میکنند و تفسیر را پوششی بر آن میانگارند نیز کاملاً بیاساس است و در این باب آثار ارزشمندی توسط متفکرین مسلمان به رشته تحریر در آمده است.[6]
بطنداری قرآن
نویسنده با تمسخر به مسئله «بطن داشتن قرآن» اشاره کرده، میگوید: «مگر خدای دانا طراح چیستان و لغز است که به دگنکِ رمل و اسطرلاب از میان سخنانش موارد پنهانی استخراج نماییم یا در هر سخنش بطن باشد؟»
در پاسخ به این گفتار تنها ذکر تاریخچهای از مسئله «بطنداری متن» در ادیان و مکاتب مختلف کافی است. در این رابطه مطالبی را خلاصهوار از کتاب «منطق تفسیر قرآن» نقل میکنیم:
مسئله «بطن» یعنی چند لایه بودن معارف یک متن، شیوهای عقلایی و حکیمانه برای بیان سطوح معرفتی است که سابقهای طولانی دارد و مخصوص قرآن و مسلمانان نیست. «سودنبورگ»، دانشمند و عارف سوئدی، معتقد بود که مانند سه آسمان: اعلی، میانی و سفلی، سه تأویل از کتاب مقدس وجود دارد: معنای قدسی، معنوی و طبیعی. معنای طبیعی، همان معنای ظاهری است (که به آن معنای ادبی متن گفته میشود)؛ معنای معنوی، مقدم و معنای باطن متن است که درک آن دشوار، اما ممکن است. معنای قدسی، فهم باطنِ باطن است، که درک آن برای ما آدمیان فانی ناممکن است. در آثار یونانی و یهودی و مسیحی نیز مسئله «بطن» مطرح بوده است؛ از جمله در یونان قدیم، از «ایلیا» و «ادیسه هومر» برای تعلیم و تربیت جوانان خود، استفاده میکردند؛ اما تمام متون آثار «هومر»، همیشه مناسب تعلیم جوانان نبود. بنابراین تفسیر تمثیلی را اختراع کردند و میگفتند حقایقی را بهوسیله آن ابراز میدارند؛ یعنی همانطور که در متون، یک معنای ظاهری میتوان یافت، یک معنای باطنی هم وجود دارد. برای رومیان نیز، همین مسئله، جهت تعلیم جوانان پیش آمد و برای تربیت ایشان از متون کلاسیک مثل «انیئدویرزیل» استفاده میکردند و برای این تفسیر لفظ allegoria (گفتن چیزی که به وسیله آن چیز دیگری را میخواهند بگویند یا بفهمانند) را بهکار بردند. فیلون اسکندرانی این روش را برای تفسیر کتاب مقدس یهود (تورات) بهکار برد. متکلمان مسیحی کاتولیک چهار معنا برای کتاب مقدس بیان میکنند که به این شرح است: 1ـ معنانی لفظی یا تاریخی؛ 2ـ معنای اخلاقی؛ 3ـ معنای تأویلی که مربوط به وقایع آینده، آخرالزمان و شرایط برگزیدگان آیین مسیح، پس از پایان جهان است؛ 4ـ معنای رمزی و تمثیلی که حقایق ایمان، بهصورت رمز و تمثیل بهوسیله کلمات گفته شده است. همینطور تفسیر شخصیتها و وقایع کتاب عهد عتیق، نظیر پیشگوییهایی در مورد تجسد مسیح و اعمال او رمزگونه مطرح شده است. در قرون وسطی، تفسیر رمزی طرفداران زیادی داشت و همراه با مسائل اخلاقی و تأویل بیان میشد و اساس تفسیر کتاب مقدس بود.
درباره قرآن نیز مسئله بطن از دیرباز مطرح بوده است. نخستین نمونه از روایات بطن را در احادیث نبوی مییابیم که شیعه و سنی آنها را نقل کردهاند. سپس در احادیث اهل بیت(ع) و سخنان صحابه و تابعین به مسئله بطن بهصورت گستردهتر پرداخته شده است.[7]
بنابراین قرآن ظاهری دارد و باطنی و این امر ناشی از حکمت و علم بیپایان الهی است چرا که گنجاندن مفاهیم بسیار در کلمات و کتابی محدود جز از راه ظاهر و باطن نمیتواند انجام پذیرد. فهم ظاهر قرآن برای همه انسانها مقدور است و نه لغز است و نه چیستان؛ بلکه به قول علامه طباطبایی هم کلمات قرآن و هم جملات آن و آیاتش کلامى است عربى، آن هم عربى آشکار، آنچنان که در فهم آن هیچ عرب و غیرعرب که آشنا به لغت و اسلوب کلام عربى است دچار مشکل نخواهد شد و در میان همه آیات قرآن (که بیش از چند هزار آیه است)، حتى یک آیه نمىیابیم که در مفهومش اغلاق و تعقیدى باشد و ذهن خواننده در فهم معناى آن دچار حیرت و سرگردانى شود. چطور چنین نباشد و حال آنکه قرآن فصیحترین کلام عرب است و ابتدایىترین شرط فصاحت این است که اغلاق و تعقید نداشته باشد.»[8] اما فهم باطن قرآن تنها اختصاص به معصومین(ع) دارد که دارای علم الاهی هستند و در قرآن از ایشان به «راسخون فی العلم»[9] تعبیر شده است.[10]
نتیجهگیری
با توجه به معنای درست تفسیر و تأویل و نیز تمسک به شأن نزول، به دست میآید کاربرد هر یک از آنها به منظور صید مفاهیم قرآنی از درون آن است نه الحاق مفاهیمی از بیرون به آن. ضمن اینکه بطنداری قرآن نه امری بدون سابقه و نمونه است و نه خارج از چارچوب حکمت و ضوابط گفتاری؛ بلکه حجم معانی و مفاهیم قرآنی در کنار الفاظ محدود بشری بر ضرورت دارا بودن بطن دلالت دارد.
فهرست منابع
- قرآن کریم
- 1) بابایی، علی اکبر [و دیگران]؛ روششناسی تفسیر قرآن، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، چ4، 1388ش.
- 2) جوان آراسته، حسین؛ درسنامه علوم قرانی، قم، بوستان کتاب، چ7، 1384ش.
- 3) خسروپناه، عبدالحسین؛ کلام جدید، قم، مرکز مطالعات و پوهشهای فرهنگی حوزه علمیه، چاپ سوم، 1383ش.
- 4) رضایی اصفهانی، محمدعلی؛ منطق تفسیر قرآن، قم، جامعه المصطفی العالمیه، چ1، 1387ش.
- 5) سیوطی، جلال الدین عبدالرحمان؛ الاتقان فی علوم القرآن، عربستان سعودی، مجمع ملک فهد، بیچا، بیتا.
- 6) صادقی، هادی؛ درآمدی بر کلام جدید، قم، کتاب طه، چاپ سوم، 1386.
- 7) مطهری، مرتضی؛ مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى، ج1، ج4، ج19، ج23، تهران، انتشارات صدرا، چ13، 1385ش.
- 8) معرفت، محمدهادی؛ التمهید فی علوم القرآن، قم، مؤسسه التمهید، 1386ق.
- 9) _______________؛ علوم قرآنی، قم، مؤسسه التمهید، چ9، 1387ش.
- 10) مکارم شیرازی، ناصر [و دیگران]؛ تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چ1، 1374ش.
- 11) موسوی همدانی، سید محمد باقر؛ ترجمه تفسیر المیزان، ج1، قم، چ5، جامعهی مدرسین، 1374ش.