چکیده:
قابل تصور نبودن موجودی مافوق طبیعی و نامحدود مانند آفریدگار عالم به وسیله حواس محدود،دلیل بر نبود آن و مجوزی برای انکار آن نمیباشد؛ هم چنان که در همین عالم طبیعت هم چیزهایی هستند که به وسیله حواس به تنهایی قابل درک نبوده و از طریق آثار آنها شناخته میشوند.
براساس فرضیهای چون «بیگ بنگ» نمیتوان پیدایش جهان را حاصل تصادف دانست؛ زیرا اگر این فرضیه واقعیت هم داشته باشد باز هم هیچ اندیشمند بی غرضی نمیپذیرد که این همه نظامات دقیق و حیرت انگیز حاکم بر عالم حاصل تصادف باشد.
مساله شرور ارتباطی با اصل وجود آفریدگار جهان ندارد. برخی از شرور (شرور تکوینی ) لازمه زندگی آیندگان در جهان مادی و برخی دیگر (شرور اخلاقی ) به مقتضای اختیار و آزادی بشر است.
آفریدگار عالم ناگواریها و خسارت هایی که از شرور عالم به ناحق دامنگیر برخی افراد شده است درآخرت که جایگاه مناسب حسابرسی است به گونهای جبران میکند که سبب خرسندی شگفتانگیز آنان خواهد شد.
مقدمه
سخن را با کلامی از خداوند درباره خلقت آغاز میکنیم که میفرماید:
« من گنجی مخفی بودم، خلایق را آفریدم تا شناخته شوم. »[1]
معلوم میشود که هدف اساسی از آفرینش انسان و کمال نهایی او معرفت و شناخت حق تعالی است.
راههای شناخت پروردگار عالم و آیات و نشانههای آفریدگار هستی بسیار فراوان و گوناگون است. چنان که گفتهاند راههای رسیدن به خداوند و معرفت به او به اندازه افراد خلایق عالم است، کنایه از این که راههای شناخت پروردگار عالم و خالق هستی فراوان است و هر کسی میتواند راهی و نشانهای ویژه برای شناخت خداوند و پیبردن به وجود او داشته باشد.
پیشوا و امام مسلمانان، حضرت علی(ع) در این باره میگوید:
« هیچ چیزی را ندیدم مگر آن که پیش از آن یا بعد از آن یا همراه آن، آفریدگار و خالق آن را دیدم و به وجودش پی بردم. »[2]
باباطاهر شاعر ایرانی تبار به این مطلب خوب اشاره کرده است:
به صحرا بنگرم صحرا ته بینم به دریا بنگرم دریا ته بینم
به هر جا بنگرم کوه و در و دشت نشان از قامت رعنا ته بینم
البته در این میان برخی نسبت به دقایق و ظرایف اشیاء عالم و نظامات و قواعد حاکم بر هستی که بشر را قادر میسازد از پدیدههایی همچون خسوف و کسوف و مانند آن صدها سال پیش از آن خبر دهد و درباره اجرام آسمانی و مواد تشکیل دهنده آنها، که در فاصلههای بسیار دور و دست نایافتنی هستند، اظهار نظر و پیشگویی کند، آگاهی و معرفت بیشتری دارند و به همین جهت است که اظهار نظرهای آنان درباره جهات دیگری که درباره پدیدههای عالم مطرح است، برای مردم بیشتر مورد توجه قرار میگیرد و برای آن اعتبار بیشتری قایل هستند.
البته برای شناخت خداوند و معرفت نسبت به آفریدگار عالم نباید به ابزار مادی و آزمایشگاه و تجربه و حواسی توسل جست که جز در حیطه مادیات کارساز نیستند. برای شناخت آفریدگار عالم که ورای طبیعت و ماده است باید از ذرّهبین عقل و آزمایشگاه بصیرت عقلانی کمک گرفت و پدیدهها و نظامات پیچیده و حیرت انگیز عالم را موضوع مشاهده خویش قرار داد و از این راه به سوی آفریدگار هستی ره سپرد.
با این همه برخی از صاحبان تخصصی در علوم طبیعی، جانب انصاف را در این باره رعایت نکرده و به خاطر انگیزههای گوناگون، دلایل و نشانههای عالم را از دلالت بر آفریدگار ناتوان جلوه دادهاند. اینها همه توان خود را به کار میبرند تا با توجیهگری و نظریه پردازی و فرضیه سازی، نیاز عالم به آفریدگار و مبدأ آفرینش را انکار کنند.
مثلاً نویسنده مقاله «ساعت ساز کیهانی» به خاطر اینکه خداوند برایش غیرقابل تصور است، به خود اجازه داده است تا درباره وجود مبدأ شخصی برای عالم و آفریدگاری برای هستی، نظر مثبتی نداشته باشد و از در انکار درآید. از سویی تلاش کرده است تا با نظریه پردازی برای شکلگیری جهان بر اساس تصادف و خواص طبیعی ماده نیاز به آفریدگار را برای عالم نفی کند و عالم طبیعت و نظم حاکم بر آن و پیچیدگیهای حیرت آور جهان را مرهون تصادف کور و خواص ماده بیشعور بداند و هرگونه نشانه دلیل بر آفریننده عالم را در جهان انکار کند.
به زعم او، اصول بنیادین علم طوری طراحی شدهاند (بدون اینکه طراحی وجود داشته باشد) که سبب به وجود آمدن پیچیدهترین پدیده هستی؛ یعنی حیات بشود. وی و امثال او این طرح پیچیده و حیرت انگیز را محصول تصادف و اتفاق دانسته و تلاش میکنند تا با طرح احتمالات و فرضیههایی که در حد صفر هستند و نزد اهل اندیشه و افکار عقلانی هیچ اعتبار و ارزشی ندارند، پدیده حیات و سایر پدیدههای عالم و نظامات دقیق حاکم بر سراسر جهان را تصادفی جلوه دهند و بر اساس صدمه و اتفاق توجیه و تبیین کنند. اینها برای انکار آفریدگار جهان فرضیههایی مطرح میکنند که بر احتمالاتی واهی و بسیار کمتر از یک در میلیارد بنا شدهاند و حتی وجود بیماریها و آفات و ظلم و ستم برخی از انسانها و افراطیگری برخی مدعیان دین داری را نشانه نبود آفریدگار برای عالم میدانند و تا آنجا خصومت خود را با دین و دینداری ابراز میکنند که گفت و گوی سازنده میان علم و دین را نگران کننده و دین دار شدن هوشمندان را پدیدهای نامطلوب ارزیابی میکنند. در نوشتهای که پیش رو دارید تلاش میکنیم تا بطور اختصار کلماتی از دانشمندان را در این باره عرضه کنیم تا علاوه بر ادای وظیفه انسانی خویش، پاسخ مناسبی به چنین نظریههایی هم داده باشیم. بحث خود را در سه محور کلی انجام می دهم:
1.نشناختن چیزی نمی تواند دلیل بر نبودن آن باشد.
2.پدیده حیات را نمیتوان بر اساس تصادف و خاصیت ماده تبیین کرد.
3.شرور در جهان نشانهای علیه وجود آفریدگار نمیتواند باشد.
عدم تصور، دلیل بر نبودن نیست
در عصر ما این مطلب برای همگان پذیرفته شده است که حتی در عالم طبیعت چیزهایی وجود دارد که برای ما قابل تصور و احساس کردنی نیستند؛ ولی با وجود این منشأ اثر هستند و از طریق آثاری که بر اشیاء دیگر از خود بر جای میگذارند پی به وجود آنها میبریم. جای تعجب دارد که هنوز این مطلب برای برخی از متخصصین علوم تجربی هضم نشده و عدم تصور و احساس خویش را نسبت به آفریدگار عالم، مجوزی برای انکار و نفی پدید آورنده جهان میدانند. در همین عالم طبیعت حقایقی یافت میشود و دانشمندان علوم تجربی به وجود آنها اعتراف دارند که با هیچ یک از حواس ما قابل احساس نبوده و ما هیچ تصوری نسبت به شکل و ماهیت آنها نداریم و از راه آثارشان به وجود آنها پی میبریم.
مثلاً «امواج رادیویی»، «اشعهایکس» و اشعه «آلفا» و «بتا» و «گاما» که تشعشعات مواد رادیواکتیو هستند، برای ما از راه حواس پنج گانه قابل احساس نبوده و هیچ تصوری از ماهیت و چگونگی آنها نداریم و آگاهی ما از آنها تنها از طریق آثاری است که بر روی آشکار کنندهها یا اشیاء دیگر از خود بر جای میگذارند. چگونه در این موارد با استفاده ا ز وجود اثر به وجود مؤثر پی میبرند، بدون اینکه تصوری از شکل و ماهیت مؤثر داشته باشند؛ ولی برای اظهار نظر مثبت درباره آفریدگار عالم، تصور و احساس را لازم و ضروری میدانند و بدون داشتن تصوری از آن حاضر به اعتراف به وجود او با استفاده از مشاهده آثار نیستند؟
اساساً مگر ممکن است موجودی که محدود به عالم ماده است بتواند بر وجودی که نامحدود بوده و ورای ماده و مادیات و آفریننده آن است احاطه داشته باشد؟ چگونه وجودی که ورای محدودیتهاست میتواند به تصور درآید و آن قدر محدود شود که موجودی محدود بر او احاطه پیدا کرده و او را تصور کند؟
"پول کلارنس"[3] دانشمند فیزیک هستهای در این باره میگوید: «خدا به هیچ وجه مادی و فیزیکی نیست و به همین دلیل در آن سوی توانایی بشریِ ما بر بیان و توضیح او از لحاظ فیزیکی است. در عین حال دلایل فیزیکی فراوانی بر وجود او هست و آثارش نشان میدهد که حکمت و علم و قدرت نامحدود دارد.[4]
حیات نشانه آفریدگار
یکی از پیچیدهترین پدیدهها در عالم طبیعت که ذهن دانشمندان را به خود مشغول کرده است، پدیده حیات در موجودات زنده جهان و مقدمات پیچیده و بسیار منظم و پیش بینیشدهای است که لازمه تشکیل حیات و پدید آمدن موجودات زنده است که بدون آن مقدمات و با کوچکترین خللی در آن حتی یک موجود زنده تک سلولی در عالم پدید نخواهد آمد.
فراهم آمدن شرایط لازم برای تحقق حیات در جهان فقط بر اساس طرح و نقشه قبلی و به وسیله سازمان دهی و تدبیر موجودی عالِم، که از علم نامحدود و بی نهایت و قدرت مطلق برخوردار باشد، امکان پذیر است. احتمال فراهم آمدن مقدمات تحقق حیات بطور تصادفی و کنار هم قرار گرفتن شرایط لازم برای پدید آمدن حیات به صورت اتفاقی، با وجود احتمالات بسیار زیادی که هیچ یک منجر به فراهم شدن این مقدمات لازم نمیشود، آن قدر ناچیز و بی اعتبار و کم ارزش است که هیچ انسان عاقل با انصاف و بی غرضی به خود اجازه نمیدهد که به آن توجه کند و کاخ نظریه علمی خود را بر آن مبتنی کند و جهان را بر اساس آن تبیین نماید.
"فرانک آلن"[5] دانشمند فیزیک زیستی در این باره میگوید: «اگر در آغاز زندگی نقشهای در کار نبود، موجودات زنده ناچار بایستی بر اساس تصادف پیدا شده باشند. ساختار اصلی موجودات زنده را پروتئینها تشکیل میدهند. پروتئینها تشکیل میدهند. پروتئینها جزء اصلی همه یاختههای زنده را تشکیل میدهند. پنج عنصر اصلی بکار رفته در ساختار پروتئینها عبارتند از عنصر کربن، ئیدروژن، نیتروژن، اکسیژن و گوگرد. اندازه و احتمال و مقدار قرار گرفتن آن پنج عنصر برای ساختن مولکولهای پروتئین بطور تصادفی و مقدار مادهای که بایستی پیوسته در حال مخلوط شدن باشند، هم چنین طول مدت زمانی که برای تحقق و پیدایش این ترکیب لازم است همگی قابل محاسبه است».
یک ریاضیدان سوئیسی به نام "شارل اوژن گوی" این محاسبه را انجام داده و حد احتمال را 1 نسبت به 10160 یافته است. یعنی در هر 10160 ترکیبی که ممکن است صورت گیرد تنها یک بار احتمال آن هست که ترکیبی مانند پروتئین از آن مخلوط بیترتیب حاصل شود. مقدار مواد لازم برای این کار میلیونها بار بیش از همه مواد تشکیل دهنده جهان است. زمان لازم برای تشکیل پروتئین بر روی زمین بطور تصادفی از آن مواد بی ترتیب تقریباً بی نهایت بیلیون سال یعنی 10243 سال است.[6]
پروتئینها از مواد زنجیری موسوم به اسیدهای آمینه ساخته شدهاند. اینکه زنجیر ترکیبی اتمهای این مواد چگونه به یکدیگر متصل شوند، خود مطلب بسیار جالب توجه و قابل اعتنایی است. اگر اتمها به صورت غلطی به یکدیگر پیوسته شوند به جای آن که مایه حیات شوند، زهر کشنده خواهند شد.
«پرفسور "ج.ب.لیتر" انگلیسی حساب کرده است که زنجیر یک پروتیئن ساده ممکن است به 1048 شکل مختلف تشکیل شود تا مولکولی از پروتئین ساخته شود.
این در حالی است که پروتئین، ماده بیجانی است که اگر گوهر اسرار آمیز حیات به آن درآمیزد، زنده میشود. فقط عقل بی پایان؛ یعنی خداوند است که میدانسته که چنین مولکولی قابل پذیرفتن حیات است و توانسته است آن را بیافریند و به آن زندگی ببخشد.»[7]
گذشته از همه اینها یک مسأله اساسی دیگر این است که اصل مواد تشکیل دهنده اشیاء جهان از کجا آمده است؟ آن چه گفته شد تبیین حیات در جهان به فرض وجود مواد تشکیل دهنده اشیاء است. حال سخن را به اصل مواد تشکیل دهنده اشیاء عالم انتقال میدهیم. فیزیکدانان حدوث و شکل گیری اصل مواد جهان را نتیجه انفجاری بزرگ (بیگ بنگ) یا انفجارهایی عظیم به نظر برخی، میدانند. سؤال اساسی این است که انرژی لازم و مواد لازم برای این انفجار از کجا آمده است؟
به طور حتم مواد نمیتوانند ازلی و بینیاز از آفریننده باشند؛ زیرا «در علم شیمی این مطلب به دست آمده است که ماده روزی نابود میشود. بنابراین ناچار باید آغازی داشته باشد، چون ماده خِرد و قوانین حاکم بر خود را نمیتواند آفریده باشد. عمل آفرینش ناچار باید به وسیله عاملی غیرمادی صورت گرفته باشد.»[8]
البته احتمالات دیگری هم در بین هست که غیر قابل پذیرش هستند. فرانک آلن در این باره میگوید: « چهار فرض درباره جهان قابل تصور است:
فرض اول: جهان ساخته از مفاهیم ذهنی باشد؛
فرض دوم: جهان ماده و انرژی، خود به خود از عدم برخاسته باشد؛
فرض سوم: جهان ازلی بوده باشد؛
فرض چهارم: جهان دارای آفریدگار شخص باشد.
فرض اول و دوم بسیار نامعقول و غیرقابل اعتناء و بی معنا هستند. فرض سوم هم امکان پذیر نیست؛ زیرا قانون ترمودینامیک ثابت کرده است که جهان رو به وضعی روان است که همه اجسام به درجه حرارت پست مشابهی میرسند و دیگر انرژی قابل استفادهای وجود نخواهد داشت و اگر جهان ازلی میبود، باید خیلی پیش از این به چنین وضعیتی میرسید. بنابراین نمیتواند جز آفریده باشد.»[9]
حاصل آن که پدید آمدن جهان و پدیدههای عالم بدون آفریدگار و یک مبدأ شخصی امکان پذیر نبوده و حتی با یک نگاه فیزیکی منصفانه و بی غرض هم جهان نشان دهندهی آفریدگاری دانا و توانا است که خارج از عالم مادی و مافوق آن است.
شرور در جهان
این که جهان مشتمل بر یک سری شرور و ناملایمات است، به نظر برخی با وجود آفریدگاری مهربان و دلسوز و خیرخواه به حال بشر، ناسازگار بوده و در تنافی است.
مسأله شرور از دیرباز مطرح بوده است که متکلمان و فیلسوفان در ادیان مختلف، پاسخهایی مناسب به آن دادهاند و در این باره بحثهای فراوانی انجام گرفته است. به طور خلاصه میتوان گفت شرور دو قسم هستند: یک قسم شرور و ناملایماتی که در طبیعت و به صورت تکوینی رخ میدهد، مانند: سیل، زلزله، خشک سالی، آفات بیماریها و... که زندگی را در کام بشر تلخ کرده است؛ قسم دیگر شروری است که به دست انسان و از روی اراده و اختیار رخ میدهد که آن را شرور اخلاقی هم میگویند.
در پاسخ باید گفت:
اولاً: وجود شرور در جهان، هیچ صدمه و خدشهای بر اینکه جهان و اشیاء آن و نظامات پیچیدهای که حاکم بر سراسر عالم است، نشان دهنده آفریدگاری دانا و توانا است، وارد نمیکند. اینکه خداوند خیرخواه به حال بشر است و وجود شرور با خیرخواه بودن ناسازگار است یا نه، بحث صفات آفریدگار است و به اثبات اصل آفریدگار و نشانه بودن آفریدهها بر آفریننده، ربطی ندارد.
ثانیاً: پاسخ به اصل اشکال را در چند محور به طور اختصار بیان میکنیم:
1. نگاه ما به آن چه که در جهان طبیعت شر یا خیر نامیده میشود، باید جامع و همه جانبه باشد نه به صورت جزئی و تنگ نظرانه. به طور مثال طوفان و سیل گرچه برای جزئی از جهان شر است و ناملایم و ویرانگر، لکن در مجموع برای جهان لازم است و با یک دید همه جانبه نگر خیر محسوب میشود. ممکن است حوادثی که در حال حاضر آفت و شر هستند برای آیندگان خیر و لازم باشند. همان طور که حوادثی که در گذشته رخ داده است مقدمات زندگی و حیات مناسب را برای ما فراهم کرده است.
علاوه بر آن بسیاری از شرور از محور قرار دادن انسان انتزاع میشود. مثلاً وجود حیوانات گزنده و درنده برای تحقق این جهان و نظام احسن، ضروری و لازم است، لکن انسانها با محور قرار دادن خود، هر چیزی که منافع آنها را به خطر میاندازد شر تلقی میکنند در حالی که با صرف نظر از وجود انسانها و منافع آنان، وجود هر کدام از این جانوران در جای خویش نیکو و خیر است.
2. جهان طبیعت آمیخته با استعداد و حرکت و بودن و شدنها است و فرض جهانی مادی بدون این ویژگیها فرض محال و به منزله خواستن مثلثی فاقد سه زاویه است. فرض جهانی خالی از تنازع و مزاحمت بین اجزاء آن، فرض جهان مجرد از ماده است. چنین جهانی خالی از تکاپو و تکامل است که خداوند آن را در مرتبه خود آفریده است. توقع این که خداوند جهان را جوری بیافریند که همه کارهای آن بر وفق معجزه صورت گیرد، توقعی بیجاست؛ زیرا در آن صورت، جهان، جهان طبیعت نبود؛ مثلاً آتش هیزم را بسوزاند؛ ولی انسان را نه، بدن انسان قطع بشود؛ ولی احساس درد نکند و صدمهای نبیند، میکرب بیماریزا کار خود را در طبیعت انجام دهد؛ ولی انسان را مریض نکند. لازمه چنین فرضهایی عدم وجود انسان است. اگر انسان بخواهد از ملایمات بهرهمند شود، حتماً ناملایمات آن هم بر اشیا قابل احساس خواهد بود.
این نشدنی است که نسبت به خوشیها و ملایمات طبیعت احساس داشته باشد؛ ولی در برابر ناملایمات، رویینتن و بیاحساس باشد. اگر جهان بخواهد از این شرور اندک پیراسته باشد، دیگر جهانی غیر این جهان خواهد بود، بلکه به عالم تجرد برگشت خواهد کرد که به آن اشاره کردیم.
3. درباره شرور اخلاقی؛ یعنی ناگواریهایی که به وسیله انسانها ایجاد میشود و از روی اختیار و اراده است، یاد آور میشویم که آفرینش موجود مختار که بتواند بر سر دو راهیها دست به انتخاب بزند، نوعی کمال وجودی است و آفریدن آن هم کمال است. بنابراین معقول نیست که قادر مطلق دست به آفرینش آن نزند. از طرفی تبعیضِ در اختیار، در حقیقت نفی اختیار است؛ یعنی اختیار در انسان به گونهای باشد که در انجام کارهای خیر قدرت گزینش داشته باشد، لکن در کارهای شرّ توان انتخاب و اراده انجام نداشته باشد. چنین وضعیتی در حقیقت نفی آزادی انسان است؛ به عبارت دیگر نتیجه چنین وضعیتی یا زندگی معجزه آسای بشر است که به معنای گردش عالم به صورت اعجاز است به طور مطلق، که این خود به معنای نفی عالم طبیعت است؛ یا نتیجه آن سلب قدرت از انسان هنگام تهاجم بر دیگران است که این نفی آزادی در انسان است.
علاوه بر اینها نگاه ما به جهان نباید نگاه به کمیت و مواردی باشد که اختیار و اراده منجر به شرور میشود؛ بلکه باید به این جهت نگاه کنیم که انسانهایی در پرتو آزادی اراده و انتخاب که همگان از آن بهرهمند هستند، به عالیترین درجات کمال انسانی نایل می شوند. بنابراین خلق جهان با چنین وضعی در مجموع از نظر عقلی حسن است و خلق آن خیر است و نیافریدن آن قبیح و خلاف حکمت است.
از این نکته هم نباید غفلت نمود که در این میان عدهای بخاطر آزادی اراده و انتخاب انسان دچار ضرر و زیان میشوند، یا در اثر حوادث تکوینی دچار حادثه ناگوار میشوند. درباره این مسأله در کلام اسلامی بحثی مطرح است به نام «اعواض»؛ یعنی عدالت الهی اقتضاء میکند در جهان آخرت که محل مناسب برای حسابرسی و پاداش و مجازات است، آنهایی که از شرور در عالم چه شرور اخلاقی چه شرور تکوینی متضرر شدهاند، این خسارات آنها جبران شود و آن قدر به آنها پاداش داده شود که راضی شوند[10] و از پیشوای ما مسلمانان امام صادق(ع) نقل شده است که اگر مصیبت دیدگان میدانستند که چقدر پاداش و اجر در مقابل مصیبتها به آنها داده میشود آرزو میکردند که در دنیا بدن آنها قیچی قیچی شود.[11] حاصل آنکه وجود شرور در جهان نه خدشهای بر اصل وجود آفریدگار وارد میکند و نه منافاتی با عدالت و حکمت الهی پیدا میکند.
نتیجه:
پدیده حیات و نظامات دقیق حاکم بر سراسر جهان از دیدگاه دانشمندان علوم طبیعی نیز نشانه هایی بر وجود مبداء و آفریدگاری دانا و توانا برای عالم هستی اند و وجود شرور در جهان با اصل وجود آفریدگارهیچ گونه منافاتی ندارد.
منابع
- 1) سبحانی، جعفر؛ مدخل مسائل جدید در علم کلام، قم: مؤسسه امام صادق (ع)، چاپ اول، 1375.
- 2) سبزواری، ملاهادی؛ شرح الاسماء الحسنی، مکتبه بصیرتی، بی جا: بی نا، بی چا.
- 3) کلوور، مونسما (گردآورنده)؛ اثبات وجود خدا، ترجمه احمد آرام و دیگران، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی چاپ ششم، 137.
- 4) کلینی، محمد بن یعقوب؛ اصول کافی، تهران: دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، 1365.
- 5) نمازی، شیخ علی؛ مستدرک سفینه البحار، قم: موسسه نشر اسلامی جامعه مدرسین بی چا، قم 1419ق.
پی نوشت:
-
[1] . مستدرک سفینه البحار، ج 9، ص 193.
-
[2] . شرح الاسماء الحسنی، ج 1، ص 190.
-
[3] . (paul Clarence aebersold) دانشمند فیزیک زیستی و متخصص فیزیک هستهای واشنگتن و....
-
[4] . پول کلارنس، اثبات وجود خدا، (ویراسته کلوو ورمونسما)، ص 76 – 75.
-
[5] . (frank allen)، استاد فیزیک زیستی، دانشگاه مانیتوبا، کاندا
-
[6] . شارل اوژن گوی (charles Eugene Guye) نقل از مجله listener مورخ 22 آوریل 1948
-
[7] . فرانک آلن، اثبات وجود خدا، همان، ص 26-25.
-
[8] . جان کلرلند کوثرن، (john clereland cothran ریاضی دان و شیمیدان)، اثبات وجود خدا،ویراسته کلوو ور مونسما، ص 49 – 48.
-
[9] . فرانک آلن، اثبات وجود خدا، همان، ص 21- 20.
-
[10] . اقتباس از مدخل مسائل جدید در علم کلام، فصل هشتم، مسأله شرور
-
[11] . اصول کافی، ج 2، ص 25، ح 15.