نویسنده: یدالله حاجیزاده
چکیده
در مقالهای تحت عنوان «قرآن و علم» این ادعا مطرح شده که اعراب ساکن شبه جزیره عربستان هنگام نزول قرآن و یا سالها قبل از ظهور اسلام با علوم یونانی و ایرانی آشنا بودهاند و مسائل علمی مطرح شده در قرآن چیزی جز الهام از این علوم و آگاهیها نمیباشد. ما در این نوشتار به صورت مستند و با ارائه شواهد گوناگون اثبات خواهیم نمود که اعراب در عصر نزول قرآن از آگاهیهای علمی بسیار ابتدائی برخوردار بودهاند و ادعای مطرح شده در خصوص آگاهی اعراب از مسائل علمی مطرح شده در قرآن، ادعایی بدون دلیل و نادرست میباشد.
مقدمه
در سال 610 میلادی، چهل سال پس از واقعه عام الفیل[1] در شبه جزیره عربستان پیامبری مبعوث شد که معجزه جاودانی او (قرآن) حاوی دستوراتی ارزنده برای سعادت بشری بوده است. در این کتاب آسمانی پارهای از مسائل علمی در موضوعات گوناگون، همانند خلقت آسمانها و زمین و خورشید، حرکت زمین و خورشید، زوجیت گیاهان، خلقت انسان و سایر موجودات و ... مطرح شده است. در بخشی از مقاله «قرآن و علم» این ادعا مطرح شده که مردمان شبه جزیره عربستان به خاطر ارتباطات خویش با سایر اقوام متمدن همانند ایران و روم، از تمامی این علوم و مسائل آگاهی داشتهاند. بنابراین قرآن و مسائل علمی آن الهام گرفته از علم و آگاهیهای رایج اعراب میباشد و قرآن سخن تازهای را مطرح نکرده است. در بخش اول از مقاله خود ابتدا وضعیت علم و تمدن و فرهنگ در شبه جزیره عربستان را بررسی میکنیم. سپس این مطلب را بررسی میکنیم که اعراب جاهلی با علوم مختلف و فرهنگهای مختلف رایج آن زمان تا چه حد آشنا بودهاند؟ پاسخ دقیق و منطقی به این سوالات میتواند به روشن شدن حقیقت کمک کند.
پیشینه بحث
از همان زمان نزول قرآن، برخی از منکران این کتاب آسمانی مدعی بودند که این سخنان از دیگران اخذ شده و پیامبر با وحی الهی در ارتباط نیست. در قرآن کریم آمده است:
«و گفتند: این همان افسانههاى پیشینیان است که وى آن را رو نویس کرده، و هر صبح و شام بر او املا مىشود.»[2]
در همه ادوار تاریخی افرادی بودهاند که چنین سخنانی را مطرح کردهاند. امروزه نیز برخی قرآن کریم را الهام گرفته از کتب پیشینیان میدانند.[3]
نکتهای که در این جا باید به آن توجه داشت این است که در این نظریه، سخن از «الهام گرفتن» قرآن از علوم زمانه است، سخن از تناقض و ناسازگاری قرآن با علوم و پیشرفتهای بشری نیست. برخی از نویسندگانی که به قرآن اشکال کردهاند این نظریه را مطرح کردهاند که «قرآن کریم در بسیاری از موارد از آیینهای جاهلی تاثیر پذیرفته است که با پیشرفت علم و تحول فرهنگها در عصر حاضر سازگار نیست.»[4] در این نظریه اخیر سخن از ناسازگاری قرآن با علوم امروزی است. بزرگانی چون آیت الله معرفت در کتاب «شبهات و ردود» و دیگران[5] بیشتر به این اشکال پاسخ گفتهاند اما سخنی که در مقاله «قرآن و علم» مطرح است سخن از تناقض و ناسازگاری نیست، بلکه سخن از «الهام گرفتن» قرآن از علوم زمانه خویش است و ما در این مقاله در صدد پاسخ گفتن به این ادعا هستیم.
وضعیت زندگی و علوم اعراب مقارن ظهور اسلام
شبه جزیره عربستان که بزرگترین شبه جزیره دنیاست بیش از سه میلیون کیلومترمربع وسعت دارد.[6] مقارن ظهور اسلام اندکی از مردم این شبه جزیره شهر نشین و بقیه صحرا نشین و بیابان گرد بودند.
عربها مطابق مقتضیات محیط خشک و بایر خویش زندگی خود را به غارتگری و کوچنشینی، برای پیدا کردن چراگاه بسر میبردند. از آن رو زندگی صحرانشینی در میان آنان بر زندگی شهرنشینی فائق آمد و بیش از هر چیز به دامپروری مشغول شدند. جنگ داخلی آنان را به کوچ کردن از این بیابان به آن بیابان و از این سرزمین به آن سرزمین مجبور میساخت.[7] در چنین جامعهای امنیت و صلحی پایدار مشاهده نمیشد و افتخار و فضیلت مردان به خونریزی بیشتر، کبر و غرور، رقابت در تعدی به دیگران، شراب خواری و ... بود. آنها در ضرب المثلی میگفتند: «من عزّ، بزّ»[8] یعنی هر کس عزت و قوت یابد همه چیز را میبَرد (هر کاری که بخواهد میتواند انجام دهد).
زمانی که امپراطوریهای ایران و روم به کشاورزی رسیده بودند عربستان در مرحله دامداری به سر میبرد. از نظر رشد زندگی مدنی، در حالی که این امپراطوریها به رشد و گسترش رسیده بودند، عربستان هنوز محل سکونت قبایل چادرنشین بود. از نظر سیاسی نیز عربستان بسیار پراکنده و فاقد دولت مرکزی بود و از نظر دینی اکثرا بتپرست بودند. در مجموع از هر حیث جامعه عربستان بسیار عقبماندهتر از همسایگان خود بود به طوری که اعراب چون به سوریه در آمدند، از فرهنگ غنی آن در شگفت شدند.[9] زندگی بدوی و صحرانشینی اعراب امکان هر گونه پیشرفت علمی و تمدنی را از آنها گرفته بود.شکی نیست که بادیه نشینی با تمدن همخوانی ندارد.[10] به جز نواحی معدودی از شمال و جنوب عربستان، که از نظر علمی و فرهنگی به پیشرفت هایی دست یافته بودند،[11] در بقیه نواحی این سرزمینِ وسیع، وضع علمی و فرهنگی بسیار عقب مانده بود.
جرجی زیدان اوضاع شبه جزیره عربستان را مقارن ظهور اسلام این گونه توصیف میکند: «مردمان شمال و جنوب شبه جزیره عربستان از خود تمدنی داشتند ولی مردم جاز که در وسط عربستان می زیستند، به حال بدوی باقی ماندند زیرا سرزمین آنها خشک و بد آب و هوا بود و به واسطه سختی و بدی راه با مردمان متمدن آن زمان ارتباط (چندانی) نداشتند.»[12]
در این جامعه بدوی که هیچگونه سازمان یا ارگان متمرکز یا غیر متمرکزی جهت کنترل و اداره مسئله تعلیم و تربیت وجود نداشت،[13] افراد باسواد و درس خوانده بسیار اندک بودند. حتی در شهرهای منطقه حجاز یعنی مکه و مدینه تعداد افراد باسواد بسیار محدود گزارش شده است.[14] آنها نه تنها خواندن و نوشتن نمیدانستند بلکه بعضا آن را ننگ و عار میدانستند.[15]
بنابراین با توجه به این که مردمان شبه جزیره عربستان از هنر خواندن و نوشتن بینصیب بودند، طبیعی مینمود که تا حد زیادی از علوم و معارف بینصیب باشند.[16] قرآن کریم به امی بودن عموم اعراب قبل از بعثت پیامبر اکرم(ص) اشاره کرده است[17] و دوران متصل به ظهور اسلام را «عصر جاهلیت) نامیده است.[18] علامه طباطبایی معتقد است این نام برای اشاره به این نکته بوده است که در آن زمان جهل حاکم بوده نه علم و در هر زمینهای باطل مسلط بوده نه حق.[19] برخی از محققان تعبیر «عهد جاهلیت» را کوتاهترین و رساترین کلمهای میدانند که میتواند اوضاع و احوال قبل از اسلام را به درستی نشان دهد.[20]
باید توجه داشت که آگاهیهای اعراب در خصوص پارهای از علوم، بسیار ابتدایی و عمدتا بر اثر تجربه به دست آمده بود و به صورت شفاهی از نسلی به نسل دیگر منتقل میشد و البته با پارهای از خرافات و اوهام نیز همراه بود.[21] محققان، علوم و دانشهای متداول در میان اعراب آن عصر را مواردی چون ستارهشناسی، هواشناسی، غیبگویی،قیافه شناسی،[22] کف شناسی،[23]علم انساب[24] و تاریخ و شعر و شاعری دانستهاند.[25] در قرآن کریم سخن از غل و زنجیرهایی است که اعراب را در بر گرفته بود و با بعثت پیامبر این غل و زنجیرها برداشته شد:
«وَ یضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیهِم»[26]
طبیعی است که مقصود از این غل و زنجیرها، غل و زنجیرهای آهنی نبوده است، بلکه خرافات و اوهامی بوده که اعراب را در همه امور در بر گرفته بود.[27]
حضرت علی(ع) در مورد وضع عمومی عرب میفرماید:
«و شما اى جماعت عرب، بدترین آیین را داشتید و در بدترین منطقه آب و هوایی زندگى مىکردید. در میان سنگلاخهاى خشن و مارهاى سمى به سر مىبردید و آب گندیده مىنوشیدید و غذاى نامطلوب مىخوردید. خون همدیگر را مىریختید و با ارحام قطع رابطه مىکردید و در همه حال به بتپرستى و معصیتکارى مشغول بودید.»[28]
و در سخنی دیگر میفرماید:
«خداوند متعال حضرت رسول(ص) را به پیامبرى فرستاد، هنگامى که مردم (از راه حقّ) گمراه شده (و در کار خویش) سرگردان بودند و در راه فتنه و فساد از روى خبط و اشتباه قدم مىنهادند. هواها و آرزوهاى بىجا ایشان را فرا گرفته بود و کبر و نخوت آنها را به کارهاى اشتباه وا داشته و جهل و نادانى، آنها را سبکسر و نفهم نموده بود، در حالتى که پریشان حال در کار خویش مضطرب و نگران و مبتلا به نادانى بودند.»[29]
این سخنان به خوبی وضعیت اعراب مقارن با ظهور اسلام را ترسیم کرده است. در جامعهای که به فراگیری علم اهمیت چندانی نمیدادند و اصولا زندگی آنها به صورتی بود که نیاز چندانی به علم احساس نمیکردند، طبیعی است که نمیتوان سخن از علم و پیشرفتهای علمی و تمدنی زد.
چنین جامعهای و چنین شیوه زندگیای اصولا انگیزهای برای باسواد شدن افراد ایجاد نمیکرد.[30]
در جامعه بدوی حجاز ارتباط با سایر فرهنگها و تمدنها در حد ارتباطات تجاریِ محدود، خلاصه میشد. این ارتباطات تجاری که از زمان هاشم - یکی از اجداد رسول خدا(ص) - آغاز شده بود،[31] ارتباطات علمی محسوب نمیشد که معتقد شویم اعراب به واسطه این ارتباطات تجاری از علوم یونان و ایران و مصر و سایر مناطق آگاه شده بودند.
آشنایی با اوضاع زندگی مردم شبه جزیره عربستان و خصوصا نواحی حجاز و شهر مکه موید این مطلب است که مذاهبی چون مسیحیت و یهود، تنها در بخشهای کوچکی از این شبه جزیره رواج داشته است.[32]
مطلبی که شکی در آن نیست این است که ارتباطات علمی اعراب با رومیان و ایرانیان پس از دوره فتوحات یعنی در دوره بنیامیه و مخصوصا در دوره بنیعباس آغاز شده است.[33]
علاوه بر اینها ادعای این امر که اعراب سالها قبل از ظهور اسلام از زبان یونانی برای کارهای اداری خویش بهره میبردند و مسلمانان تا هشت قرن کارهای اداری و دولتی خویش را به این زبان مینگاشتند نشان از عدم آگاهی و کم اطلاعی نویسنده میباشد. باید به این نکته توجه داشت که اصولا اعرابِ بیسواد پیش از اسلام، کار اداری نداشتند که بخواهند برای انجام آن از زبانی خاص (آن هم زبان یونانی) بهره ببرند.[34] زبان فارسی تنها در صدر اسلام و در امور دیوانی استفاده شده است.[35]
نتیجهگیری
زندگی بدوی و قبیلهای اعراب اجازه هر نوع فعالیت علمی و تمدنی را از آنها سلب میکرد. ارتباط آن ها با ملل پیشرفته و متمدن آن روز در حد ارتباطات تجاری محدود خلاصه میشد. در منطقه حجاز که شهرهای مکه، مدینه و طائف قرار داشتند تعداد افراد با سواد و درس خوانده بسیار اندک بود. علومی که در بین اعراب رایج بود علومی ابتدایی همانند کهانت، قیافه شناسی، نسب شناسی، ستاره شناسی، شعر و خطابه و ... بود که اغلب شفاهی و به صورت تجربی به دست َآمده بود و البته با خرافات و اوهام نیز همراه بود. بنابراین با توجه به این شرایط نمیتوان از علم و آگاهیهای قابل توجه در میان آنها سخن گفت؛ علوم و آگاهیهایی که سبب شده باشد، قرآن کریم مسائل علمی خودش را با الهام از این آگاهیها مطرح کرده باشد.
مطلب مرتبط :
نقدی بر مقاله «قرآن و علم» (2) (اشارات علمی قرآن)
کتابنامه
- قرآن کریم
- نهج البلاغه
- 1)آلوسی، سید محمود؛ روح المعانی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415ق.
- 2)ابن قتیبه، ابومحمد عبدالله بن مسلم؛ الشعر و الشعرا، بیروت، دار الثقافه، 1421ق.
- 3)ابن هشام؛ السیرة النبویه، ترجمه: سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، کتابچی، 1375ش، اول.
- 4) ابن خلدون؛ مقدمه، ترجمه: عبدالمحمد آیتی، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1363ش، اول.
- 5) ابن العبری؛ تاریخ مختصر الدول، ترجمه: عبدالمحمد آیتی، تهران، علمی و فرهنگی، 1377ش، اول.
- 6)صفا، ذبیح الله؛ تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی، تهران، مجید، 1384ش، اول.
- 7) طباطبایی، سید محمدحسین؛ تفسیر المیزان، ترجمه: محمدباقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1374ش، پنجم.
- 8)طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الامم و الملوک، بیروت، دار التراث، 1387ش.
- 9) طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الطبری، ترجمه: ابو القاسم پاینده، تهران، اساطیر، 1375ش، پنجم.
- 10) بلاذری، احمد بن یحیی؛ انساب الاشراف، بیروت، دار الفکر، 1417ق.
- 11) فتوح البلدان، بیروت، دار و مکتبه هلال، 1988م.
- 12) مکارم شیرازی، ناصر [و همکاران]؛ تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1374ش، اول.
- 13)مکی، محمدکاظم؛ تمدن اسلامی در عصر عباسیان، ترجمه: محمد سپهری، تهران، سمت، 1382ش، اول.
- 14) سبحانی، جعفر؛ فروغ ابدیت، قم، بوستان کتاب، 1385ش، بیست و یکم.
- 15) شوقی، ضیف؛ العصر الجاهلی، قاهره، 1960م.
- 16) محمد بن سعد؛ الطبقات الکبری، ترجمه: محمود مهدوی دامغانی، تهران، فرهنگ و اندیشه، 1374ش.
- 17)میر شریفی، سید علی؛ پیامآوران رحمت، تهران، سمت، 1385ش، اول.
- 18) معرفت، محمدهادی؛ شبهات و ردود، ترجمه: حسن حکیم باشی و دیگران، قم، موسسه فرهنگی تمهید، 1385ش، اول.
- 19) الماسی، علیمحمد؛ تاریخ آموزش و پرورش اسلام و ایران، تهران، امیر کبیر، 1377ش، پنجم.
- 20) قرائتی، محسن؛ تفسیر نور، تهران، مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، 1383ش، یازدهم.
- 21) قربانی، زین العابدین؛ علل پیشرفت و انحطاط مسلمین، بیجا، سلّار، 1384ش، ششم.
- 22) جرجی زیدان؛ تاریخ تمدن اسلام، ترجمه: علی جواهر کلام، تهران، امیر کبیر، 1386ش، دوازدهم.
- 23) علمداری، کاظم؛ چرا ایران عقب ماند و چرا غرب پیش رفت، تهران، توسعه، 1380ش، شانزدهم.
- 24) طقوش، محمدسهیل؛ دولت امویان، ترجمه: حجت الله جودکی، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1385ش، اول.
- 25) حسینی، سید علیاکبر؛ تاریخ تعلیم و تربیت اسلامی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1372ش، اول.
- 26) خسروی حسینی، سید غلامرضا، ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن، تهران، مرتضوی، 1375ش، دوم.
- 27) سالم، عبد العزیز،تاریخ عرب قبل از اسلام، ترجمه: باقر صدری نیا، تهران، علمی و فرهنگی، 1386ش، سوم.
- 28) یوسفی غروی، محمد هادی؛ تاریخ اسلام در عصر پیامبر اعظم، ترجمه و تلخیص: حسینعلی عربی، قم، مجمع الفکر الاسلامی، 1386ش، اول.
پی نوشت:
-
[1] . انساب الاشراف، ج1، ص 114 و تاریخ الامم و الملوک ،ج2، ص392.
-
-
-
.[4] آیت الله معرفت به همین نظریه اشاره دارد و به آن پاسخ گفته است.
-
[5]. سید محمد علی ایازی نیز در «قرآن و فرهنگ زمانه» به همین اشکال پاسخ گفته است.
-
[6]. فروغ ابدیت، ص 21 و پیام آوران رحمت، ص 4.
-
[7]. تاریخ تمدن اسلام، ص 401 و تاریخ عرب قبل از اسلام، ص 313- 315 و روح المعانی، ج10 ، ص 53.
-
.[8] طبری، ج6، ص 131. ضرب المثل فوق که در بیشتر لغتنامهها و تفاسیر ذکر شده، را نخستین بار مردى از قبیله طىء که اسمش جابر بن رألان است اظهار کرده. داستان این است که جابر با دو دوست دیگرش به سفر رفت تا اینکه به حومه حیره رسید. ملک حیره، منذر بن ماء سماء بود و آن روز، روز قرق کردن و خلوت براى شکارش بود و هر کس به او در راهش برخورد مىکرد به قتل مىرسید. اتّفاقا جابر و دوستانش با منذر برخورد کردند و نگهبانانش آنها را گرفتند. منذر گفت: اکنون که سه نفرید قرعه بنام هر کسى در آمد او آزاد است و دو نفر دیگر کشته مىشوند. قرعه بنام جابر در آمد و آزاد شد و همین که دو دوستش را دست بسته مىبردند فریاد زد: «من عزّ بزّ» کسى که بر دیگران چیره و غالب شد همه چیز را برد و این جمله ضرب المثل شد. ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن، ج 2، ص593.
-
[9]. چرا ایران عقب ماند و چرا غرب پیش رفت، ص 289.
-
[10]. در همه فرهنگهای قدیم و جدید عربی واژه تمدن به یک معنای مشترک به کار رفته است. در این معنای مشترک، حضارت (تمدن، شهرآیینی) بر عکس بداوت (بادیه نشینی) است. تمدن اسلامی در عصر عباسیان، ص 13-14.
-
[11]. این دست آورهای ابتدایی تمدنی در حدی نبوده که بتوان آنها را با آن چه پیامبر اکرم(ص) عرضه کرد، مقایسه کنیم.
-
[12]. تاریخ تمدن اسلام ص 12 و السیرة النبویه، ج1، ص 40.
-
[13]. تاریخ آموزش و پرورش اسلام و ایران ص 190.
-
[14]. در بین قریش تنها 17 نفر سواد خواندن و نوشنتن داشتند. فتوح البلدان، ص 453.
-
.[15] الشعر و الشعراء، ص 334.
-
[16]. مقدمه ابن خلدون، ص 419 و تاریخ تعلیم و تربیت اسلامی، ص 19.
-
[17]. سوره جمعه: آیه 2: «هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یتْلُوا عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَ یزَکِّیهِمْ وَ یعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِین»؛ او کسى است که در میان جمعیت درس ناخوانده رسولى از خودشان برانگیخت تا آیاتش را بر آنها بخواند، و آنها را پاکیزه کند، و کتاب و حکمت بیاموزد، هر چند پیش از آن در گمراهى آشکارى بودند.
-
[18]. سوره آل عمران: آیه 154 و سوره مائده: آیه 50.
-
[19]. تفسیر المیزان،ج4، ص 240.
-
[20]. تاریخ اسلام عصر پیامبر اعظم، ص 61.
-
.[21] علل پیشرفت و انحطاط مسلمین، ص101 و العصر الجاهلی، ص 95.
-
.[22] قیافه شناسی بر دو گونه است : قیافه شناسی از اثر که آن را در عربی عیافة گویند، و قیافه شناسی از بشره و کیفیات صورت که قیافه شناسی اصطلاحاً بدان اطلاق گردد. قیافه شناسی علمی است که از چگونگی استدلال از هیاتهای اعضای دو شخص به مشارکت و یگانگی میان آن دو در نسب و ولادت و سایر احوال بحث میکند. اینگونه استدلال در میان عرب به بنی مدلج اختصاص داشت و آموختن آن ممکن نیست و بنای این علم بر اساس حدس و تخمین و گمان است نه یقین و استدلال .
-
[23]. پیش گویی و بیان شخصیت افراد با توجه به خطوط کف دست و حالات آن.
-
.[24] آگاهی از اسماء مردان هر قبیله و ذکر انساب، اسلاف و اعقاب آنان.
-
[25]. تاریخ مختصر الدول، ص 126 و تاریخ تمدن اسلام، ص 401 و 402 و تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی، ص 47 و 48.
-
[26]. سوره اعراف: آیه 157.
-
[27]. تفسیر نور، ج4 ، 193 و تفسیر نمونه ج2، ص 464. با مراجعه به کتاب « بلوغ الارب فی معرفة احوال العرب» با انبوهی از خرافات روبرو میشویم که ذهن و اندیشههای عرب جاهلی را فرا گرفته است. این اسطوره ها و خرافات یکی از عوامل عقب ماندگی اعراب از سایر ملل متمدن محسوب میشود. تاریخ اسلام عصر پیامبر اعظم، ص 100.
-
[28]. نهج البلاغه، خطبه91.
-
-
[30]. تاریخ آموزش و پرورش در اسلام، ص 49-50.
-
.[31] تاریخ الطبری، ج3، ص 804 و الطبقات الکبری، ج1، ص 63.
-
.[32] العصر الجاهلی، ص 27- 28.
-
.[33] این ارتباطات علمی با نهضت ترجمه آغاز شده است. تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی، ص 55- 57.
-
[34]. تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی، ص47.
-
[35]. و البته در دوره عبدالملک 65 تا 85 دیوانها از فارسی به عربی برگردانده شد. دولت امویان ص 108.