نویسنده: علی اسدیان شمس
چکیده
مقالهای که در پیش روست در مقام پاسخ به مقالهی «قلب جایگاه تفکّر» است. نویسنده در مقاله مورد نظر، قلب صنوبری را از منظر قرآن و روایات جایگاه تفکر معرفی کرده و آن را به چالش کشیده است. در این مقاله به اثبات میرسد: قلبی که در آیات و روایات جایگاه تفکر معرفی شده با توجّه به قرینههای موجود، قلب به معنای روح است و اگر در بعضی از روایات قلب صنوبری جایگاه تفکر معرفی شده بخاطر ارتباطی است که قلب صنوبری با روح دارد، چرا که قلب صنوبری نخستین عضوی است که روح به آن تعلق میگیرد و آثار و خواص روحی و روانی نیز در قلب ظاهر میشود.
عرفا و حکما نیز قلب روحانی را جایگاه عشق و احساسات میدانند.
مقدمه
نویسنده در مقالهی «قلب جایگاه تفکّر» که در پی اثبات نادرستی برداشت قرآن و روایات در این باره است، آیههای بسیار و موارد زیادی از نهج البلاغه ذکر کرده که در آنها قلب، جایگاه تفکر و احساسات در نظر گرفته شده است و همچنین به عرفا نسبت داده که آنها عقل را جایگاه تفکّر و قلب را جایگاه عشق و احساسات دانستهاند و چنین توهّم کرده که منظور از قلب در این موارد، قلب صنوبری است و اینگونه نتیجه گیری کرده که چنین دیدگاهی که قلب در سینه (صدر) جایگاه تفکّر و عشق و احساسات است نه مغز، ریشه در برداشت نادرست گذشتگان دارد. در این مقاله دو محور اساسی را میتوان مشاهده کرد که عبارتند از:
1- از منظر قرآن و روایات، جایگاه تفکر و عشق و احساسات، قلب در سینه است نه مغز.
2- عرفا نیز عقل را جایگاه تعقّل و قلب را جایگاه عشق و احساسات دانستهاند.
قبل از پرداختن به نقد این مقاله، لازم است که چند نکتهی مهم، بررسی شود.
1. «مشترک لفظی» و «حقیقت و مجاز»
ما در همه زبانها بالوجدان کلمههایی را مشاهده میکنیم که دارای چند معنای اصلی و حقیقی هستند مانند کلمهی شیر در فارسی که هم به معنای شیر خوردنی و هم به معنای شیر درنده است. در زبان عربی به چنین الفاظی، مشترک لفظی گفته میشود.
همچنین در همه زبانها کلمههایی را مشاهده میکنیم که در معنایی به کار برده میشوند که معنای اصلی و حقیقی آنها نیست بلکه تناسب و ارتباط خاصی با معنای حقیقی کلمه دارد؛ مانند اینکه کسی میگوید: «شیری را که تیر اندازی میکرد، دیدم» که مقصود از «شیر»، شیر درنده نیست بلکه «مرد شجاع» است.[1]
2. روش تشخیص «مشترک لفظی» و «حقیقت و مجاز»
در اینجا دو سؤال مطرح می شود:
الف) از کجا تشخیص می دهیم که چه کلمهای مشترک لفظی است و یا دارای معنای مجازی است؟
در جواب بایستی گفت بهترین راه برای تشخیص این نوع کلمهها در همهی زبانها مراجعه به متخصصان لغتشناس همان زبان است که در زبان عربی هم به لغتنامههای معتبر عربی مانند مقائیس اللغة و... مراجعه میکنیم.
ب) بعد از اینکه تشخیص دادیم که کلمهای مشترک لفظی است و یا دارای معنای مجازی است، از کجا می فهمیم که در کدامیک از معانی خود بکار رفته است؟
در جواب باید گفت که در همهی زبانها، ما در هر کدام از این موارد به کمک قرائن و سیاق عبارت به معنای مورد نظر از کلمه پی میبریم. به عنوان نمونه در عبارت «شیری را که تیر اندازی میکرد، دیدم»، عبارت «تیراندازی میکرد» قرینه است بر اینکه مقصود از «شیر»، مرد شجاع است نه شیر درنده چونکه تیراندازی کردنِ شیر درنده بیمعنا است.[2]
رشید رضا در تفسیر المنار مینویسد: «بیتردید، برترین قرینهای که بر حقیقت معنای لفظ وجود دارد، موافقت آن با قسمتهای متقدم بر آن و سازگاری آن با مجموعهی معناست».[3]
3. «مشترک لفظی» و «حقیقت و مجاز» در قرآن
قرآن کریم به زبان عربی است و در بیان مقاصد خود، از واژگان و اسلوب گفتاری رایج استفاده کرده است که در این زمینه خود قرآن میفرماید:
«وَ إِنَّهُ لَتَنزِیلُ رَبِّ الْعَالَمِین... بِلِسَانٍ عَرَبىٍِّ مُّبِین» (شعراء/192)
«و این قرآن به حقیقت از جانب خدای عالمیان نازل شده به زبان عربی آشکار»
پس همانگونه که در زبان عربی، مشترک لفظی و مجاز بکار رفته است، کاربرد چنین واژههایی در قرآن نیز هیچ بعدی ندارد.
از استعمال مشترک لفظی در قرآن می توان به لفظ «دین» اشاره نمود. این واژه در لغت به معنای پاداش و آیین و ... است و در قرآن نیز در معانی مختلفی بکار رفته است:
«إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللَّهِ الْاسْلَام» (آل عمران/ 19)
«راستی که آیین درست در نزد خدا اسلام است»
کلمهی دین در اثر قرینه و سیاقی که از لفظ «الإسلام» بدست آورده، در معنای «آیین» ظهور پیدا کرده است.
«مالکِ یومِ الدین» (حمد/4)
«مالک روز جزا است»
کلمهی دین در اثر قرینه و سیاقی که برای این کلمه از اضافه شدن مالک به یوم و یوم به دین به وجود آمده در معنای «جزا» ظهور پیدا کرده است.
و از جمله کاربردهای مجازی در قرآن می توان به این آیه اشاره نمود:
« یجَْعَلُونَ أَصَابِعَهُمْ فىِ ءَاذَانهِِم» (بقره/19)
«سر انگشتان خود را درون گوشهایشان میگذارند»
در این آیه «أصابع» که به معنای انگشتان است، در معنای مجازی «سر انگشتان» که با معنای اصلی رابطهی جزء و کل دارد، بکار رفته است چرا که قرار دادن کل انگشتان در درون گوش ممکن نیست؛ و با این قرینه میفهمیم «أصابع» در معنای مجازی بکار رفته است.[4]
پس از روشن شدن این سه نکته ضروری، به بررسی معنای قلب در قرآن و روایات و نقد مقالهی مذکور میپردازیم.
مفهوم شناسی واژهی «قلب»
در لغتنامههای معتبر «لسان العرب» و «المصباح المنیر» و «اقرب الموارد» آمده است: واژه قلب همانطوری که در زبان عربی نام عضوی از بدن است، به معنای عقل نیز بکار میرود.[5] ابنمنظور در لسان العرب میگوید: فرّاء [لغت شناس معروف زبان عرب] در معنای آیهی «إِنَّ فی ذلِکَ لَذِکْرى لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْب»[6] می گوید: قلب در این آیه به معنای عقل است؛ فراء در توضیح این معنی میگوید: در زبان عربی قلب به معنای عقل نیز بکار میرود مانند «ما لک قلبٌ»، «ما قلبُک معک»، «أین ذهب قلبک؟» که در تمام این مثالها قلب به معنای عقل است؛ یعنی «برای تو عقلی نیست»، «عقل تو با تو نیست»، «عقل تو کجا رفته است؟».[7]
ابن فارس در «مقائیس اللغة» میگوید: به بُعد خالص و شریف هر چیزی، قلب آن چیز گفته میشود.[8]
پس به نفس و روح انسان هم که بُعد خالص، شریف و حقیقت انسان است، می توان قلب گفت.
در لغتنامههای «التحقیق» و «مفردات الفاظ القرآن» آمده است: واژه قلب به معنای روح نیز بکار میرود؛ و علاّمه مصطفوی در «التحقیق» میگوید: هر انسانی دارای دو قلب است: 1. قلب مادّی ظاهری که همان قلب صنوبری است. 2. قلب روحانی باطنی که حقیقت انسان است.[9] نظیر این مطلب در «کشّاف اصطلاحات الفنون و العلوم» و نیز در کتاب «التعریفات» آمده است.[10]
مفهوم شناسی واژهی «صدر»
در لغتنامههای «لسان العرب» و «اقرب الموارد» و «العین» واژه صدر به معنای «أعلی مقدّم کل شیء» آمده است که به معنای قسمت بالا از قسمت جلوی هر چیزی است.[11] و سینه انسان نیز، از آنجا که قسمت بالا از قسمت جلوی بدن است، صدر گفته میشود.
از جمله کاربردهای دیگر واژه صدر در این معنا میتوان به این موارد اشاره نمود: «صدر القناة» یعنی بالای نیزه و «صدر الأمر» یعنی اوّل کار و «صدر النهار» یعنی اوّل روز و «صدر المجلس» یعنی قسمت بالای مجلس و «صدر القدم» یعنی سینه پا.[12]
پس با ملاحظه این موارد به خوبی متوجه میشویم که صدر در هر چیزی متناسب با آن چیز است؛ بنابراین صدر در مورد قلب به معنای روح بایستی متناسب با آن و به معنای صدر روحانی باشد؛ که در «التحقیق» آمده است: همانطوری که قلب مادّی، مرکز زندگی جسمانی است و صدر (سینه) مانند صندوقی آن را در بر میگیرد، قلب روحانی نیز، مرکز زندگی روحانی است و صدر روحانی مرتبهای است که آن را در بر میگیرد.[13]
«قلب» در قرآن و روایات
واژهی قلب 121بار در قرآن کریم ذکر شده است.
در مفهوم شناسی واژهی قلب روشن شد که قلب در لغت و استعمال عرب هم به معنای قلب صنوبری و هم به معنای عقل (نفس مدرکه) و روح بکار میرود و همانطور که در مقدّمه ذکر شد زمانی که یک کلمه معانی مختلفی دارد برای اینکه بدانیم در کدام معنی بکار رفته باید از سیاق عبارت و قرینههایی که در عبارت بکار رفته کمک بگیریم. در مورد معنای قلب در قرآن باید به آیه هایی که قرینههای روشنی دارند مراجعه کنیم و معنای قلب را به کمک این قرینهها بدست بیاوریم و سپس قلب را در آیههایی که آن را جایگاه تفکّر معرفی کرده به این معنا بگیریم.
قبل از بررسی معنای قلب در آیات و روایات بایستی به این نکته بسیار مهم توجّه کرد که در آیات و روایاتی که قلب و صدر کنار هم آمدهاند باید اوّل معنای قلب را به کمک قرینهها تشخیص دهیم و سپس متناسب با معنای قلب، صدر را ترجمه کنیم چرا که در مفهومشناسی صدر ذکر شد که صدر در هر چیزی متناسب با آن چیز است.
و اینکه صدر را قرینهای قرار دهیم برای اینکه بگوییم: منظور از قلب، قلب صنوبری است، کار اشتباه و غلطی است و این یکی از نکتههای کلیدی است که نویسندهی مقالهی «قلب جایگاه تفکر» بخاطر عدم آگاهی به آن، به اشتباه افتاده است.
حال معنای قلب را در آیهای که مورد تأکید این نویسنده بوده با توجّه به قرینههایی که در این آیه است بررسی میکنیم.
« أَ فَلَمْ یَسِیرُواْ فىِ الْأَرْضِ فَتَکُونَ لهَُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بهَِا أَوْ ءَاذَانٌ یَسْمَعُونَ بهَِا فَإِنهََّا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَ لَاکِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتىِ فىِ الصُّدُور» (حجّ/46)
«آیا در زمین سیر نکردند تا آنان را قلبهایی باشد که با آن تعقل کنند یا گوشهایی که با آن بشنوند چرا که چشمهای آنان کور نمیشود بلکه قلبهایی که در سینههاست کور میشود»
در این آیه واژهی قلب دو بار ذکر شده است که هر دو بار به معنای نفس مدرکه و روح است.
قلوب در «تعمی القلوب» به قرینهی تعمی (کور میشوند) به معنای روح است چرا که کوری قلب صنوبری معنایی ندارد زیرا وقتی شخصی زنده است و چشم بینا دارد، کوری قلب صنوبری که پاره گوشتی بیش نیست، بیمعنا است و از آنجا که صدر در هر چیزی متناسب با آن چیز است صدر در اینجا نیز در مورد قلب روحانی بکار رفته است، پس به معنای صدر روحانی و مرتبهای است که قلب روحانی را در بر میگیرد.
و قلوب در «قلوب یعقلون بها» نیز به قرینهی قلوب دوّم به معنای نفس مدرکه و روح است چرا که وقتی ما قلوب دوّم را به معنای روح گرفتیم، از باب وحدت سیاق و اینکه قلوب در هر دو مورد یکی است،قلوب اوّل را هم به معنای روح میگیریم پس معلوم شد که در آیه جایگاه تفکّر، قلب به معنای روح معرفی شده نه قلب صنوبری.
ممکن است چنین قرینهای به تنهایی یقین آور نباشد امّا وقتی ما تمام آیههایی که در آنها قلب همراه قرینه بکار رفته را نگاه میکنیم و قرینهها را مانند پازل کنار هم میچینیم ، میفهمیم که قلب در قرآن به معنای روح است همان طور که علاّمه طباطبایی در المیزان از این روش استفاده کرده و قلب را در قرآن به معنای روح گرفته است.
به چند نمونه از این آیهها توّجه کنید:
«ختم اللهُ علی قلوبهم» (بقره/7)
«خدا بر دلهای آنها مهر نهاد»
«فی قلوبهم مرضٌ» (بقره/10)
«در دلهای آنها مریضی است»
«ثمّ قَسَت قلوبُکم» (بقره/74)
«سپس سختدل شدید»
«ألا بِذکر اللهِ تطمَئنُ القلوب» (رعد/28)
«آگاه باشید که با نام خدا دلها آرامش پیدا می کند»
وقتی ما میبینیم در قرآن کوری، مریضی، قساوت، آرامش، تکبّر، غفلت، وسوسه، هدایت، و... به قلب نسبت داده میشود از آنجا که این ویژگیها با قلب به معنای روح سازگاری دارند، از مجموع این قرینهها یقین پیدا میکنیم که قلب در قرآن، به معنای قلب باطنی و روح است و قلب را در آیههایی که آن را جایگاه تفکّر معرفی میکند به همین معنا میگیریم.[14]
در روایات نیز از همین روش استفاده میکنیم و قلبی که جایگاه تفکّر معرفی شده، به معنای روح میگیریم؛[15] علاوه بر اینکه بعضی از روایتها به صراحت قلب را به معنای عقل (نفس مدرکه) گرفتهاند:
در اصول کافى، کتاب العقل و الجهل از حضرت موسى بن جعفر سلام الله علیهما نقل شده که فرمود:
«یا هشام ان اللَّه تعالى یقول فی کتابه: إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْرى لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ یعنى عقل»
«اى هشام به راستى خداى تعالى در کتاب خود مىفرماید: «به راستى در این قرآن یادآورى است براى کسى که دلى دارد یعنى عقل دارد»
امّا حکمت 108 از نهج البلاغه که قلب صنوبری را جایگاه حکمت و طمع و نومیدی و خشم و... معرفی میکند، بخاطر ارتباطی است که قلب صنوبری با قلب روحانی دارد و بخاطر این ارتباط ویژگیهای روح را به طور مجازی به قلب صنوبری نسبت میدهند.
در اینکه قلب صنوبری چه ارتباطی با قلب روحانی دارد؛ علامه در «المیزان» گفته است: قلب صنوبری نخستین عضوی است که روح به آن تعلق میگیرد چرا که در اثر بیهوشی و غش و امثال آن شعور و ادراک انسان از کار میافتد ولی ضربان قلب و نبضش هنوز زنده است در صورتی که اگر قلبش از کار بیفتد دیگر حیاتی برایش باقی نمیماند. بارها در آزمایشهای علمی مغز مرغ را بیرون آوردهاند و دیدهاند که آن حیوان همچنان زنده است. پس مبدأ حیات در آدمی، قلب اوست به این معنی که روحی که در هر جانداری هست نخست به قلب او تعلق میگیرد و پس از آن به سایر اعضا تعلق میگیرد.
و همچنین به طور یقین آثار و خواص روحی و روانی چون احساسات، شعور و اراده، حب، بغض، امید و ترس و... همه مربوط به قلب است یعنی روح وقتی این حالتهای روحی را به وسیله مغز درک میکند اثر آن در قلب صنوبری و جریان خون ظاهر میشود.[16]
و همین مسئله باعث شده که ادراک و شعور و هر چه بویی از شعور در آن است از قبیل حب، بغض، ترس، حسد، و شجاعت و... را به قلب صنوبری نسبت دهند چرا که روح به وسیله قلب به بدن تعلق میگیرد و آثار این ادراکات نیز در قلب ظاهر میشود.
جایگاه تفکّر از نظر حکما
از نظر حکما و دانشمندان اسلامی، جایگاه تعقل و عشق و احساسات «روح» است؛ که در اصطلاح به آنها «کیفیات نفسانی» می گویند؛ و آنها میپذیرند که هنگام حصول علم، یک انفعالهایی در مغز رخ میدهد ولی این انفعالها، تنها یک سری مقدّمههایی هستند که روح را برای پذیرش علم و... آماده میکند.[17]
قلب در دیدگاه عرفا
قلب در دیدگاه عرفا نیز به معنای روح و لطیفهی ربّانی است؛ چنانکه ملا محسن فیض کاشانی در کتاب «المحجة البیضاء» میگوید: مقصودمان از قلب، پاره گوشتى بىارزش از جهان طبیعت نیست، بلکه مقصودمان از قلب، لطیفهاى روحانى و منسوب به پروردگار است که حقیقت انسان است که این قلب، درک کننده، دانا و مورد خطاب و سرزنش است و این لطیفه ربّانى با قلب مادى ارتباط دارد.[18]
نتیجهگیری
قلب در لسان قرآن و روایات و در دیدگاه عرفا و حکما به معنای روح است و این قلب روحانی است که جایگاه تفکّر و عشق و احساسات است. و در بعضی از روایات هم که قلب صنوبری جایگاه تفکّر معرفی شده، از روی مجاز و بخاطر ارتباطی است که قلب صنوبری با روح دارد.
کتابنامه
- قرآن کریم
- 1) ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، نشر البلاغة، قم، 1383ش، چاپ اول.
- 2) ابن فارس، معجم مقاییس الغة، کمتب الاعلام الاسلامی، 1404ق.
- 3) أبی الفضل جمال الدین محمّد بن مکرم ابن منظور؛ لسان العرب، نشر أدب الحوزة، قم، 1405ق.
- 4) أحمد بن محمد بن علی المقری الفیّومی؛ المصباح المنیر، دار الهجرة، قم، 1405ق، ویراش اوّل.
- 5) التفتازانی، سعد الدین؛ شرح المختصر، دار الحکمة، قم، 1378ش، چاپ دهم.
- 6) تهانوی، محمّد علی؛ کشّاف اصطلاحات الفنون و العلوم، مکتبة لبنان ناشرون، بیروت، 1996م، ویرایش اوّل.
- 7) جرجانی، سیّد شریف علی بن محمّد؛ کتاب التعریفات، المطبعة الخیریّة، مصر، 1306ق، ویرایش اوّل.
- 8) خلیل، کتاب العین، نشر الاسلامی، قم، 1414ق، چاپ اول.
- 9) درویش محیى الدین، اعراب القرآن و بیانه، دار الارشاد، سوریه، 1415ق، چاپ چهارم.
- 10) راغب اصفهانی، حسین بن محمد؛ مفردات الفاظ القرآن، دار القلم و الدار الشامیة، دمشق و بیروت، 416اق، ویرایش اوّل.
- 11) رجبی، محمود؛ روش تفسیر قرآن، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1387ش، چاپ سوم.
- 12) رشید رضا، محمد؛ تفسیر القرآن الکریم (تفسیر المنار)، دار المعرفة، بیتا، بیروت.
- 13) سعید الخوری الشرتونی اللبنانی؛ أقرب الموارد، مکتبة آیت الله العظمی المرعشی النجفی، قم، 1403ق.
- 14) سیّاح، احمد؛ فرهنگ بزرگ جامع نوین ترجمه المنجد، اسلام، تهران، 1385ش، چاپ ششم.
- 15) سیوطی، جلال الدین؛ شرح عقود الجمان، دار الفکر، بیروت، بیتا.
- 16) سیوطی، جلال الدین؛ گزیده الاتقان فی علوم القرآن، هستی نما، 1384ش، چاپ اول.
- 17) طباطبایى، سید محمد حسین؛ المیزان فى تفسیر القرآن، دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسین حوزه علمیه قم، قم، 1417ق، ویرایش پنجم.
- 18) المصطفوی، حسن؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، مؤسسه الطباعة و النشر وزارة الثقافة و الارشاد الاسلامی، تهران، 1416ق، ویراش اوّل.
- 19) مظفر، محمدرضا؛ المنطق، دار التفسیر، قم، 1379ش، چاپ اول.
- 20) مکارم شیرازى، ناصر؛ تفسیر نمونه، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1374ش، چاپ اول.
- 21) هاشمی، سید احمد؛ جواهر البلاغة، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، 1378ش، چاپ اول.