نویسنده: جمال الدین سلیمانی کیاسری- محمد سودی
چکیده
این نوشتار در پاسخ به مقالهای با عنوان «کلام الله یا به قلم محمد بن عبدالله» است که با استناد به آیات قرآن در صدد اثبات بشری بودن آن بر آمده است. در پاسخ، از آیات قرآن بهره جستهایم و نگاهی نه جانبدارانه بلکه واقعبینانه و جامع به آیات افکندهایم تا معلوم شود آیا خود قرآن گواهی بر بشری بودن خود میدهد یا الهی بودن آن؟
نتیجهای که گرفتهایم آن است که آیات بر غیر بشری بودن این کتاب شهادت میدهد و آیات مورد استناد نویسنده مقاله مورد نقد با مغالطه تفسیر به رأی، مواجه است.
مقدمه
قرآن سخن خداست یا کلام بشر؟ این سؤال بسیار مهمی است که پاسخ به آن حداقل برای ما مسلمانان لازم و ضروری است؛ زیرا قرآن به عنوان نخستین منبع دینی ما شناخته میشود و این امر مبتنی بر آن است که ما این سخن را وحی نازل از سوی خداوند علیم و حکیم بدانیم.
دشمنان اسلام نیز با درک این نکته از همان ابتدا سعی در بی اعتبار کردن این کتاب نمودند و تکذیب قرآن را بهترین روش برای تکذیب پیامبر(ص) دیدند و در این راه تمام تلاش خود را بکار گرفتند.
مقالهای که اکنون در صدد بررسی آن هستیم، با همین هدف نگاشته شده است. نویسنده مقاله مزبور سعی دارد با استناد به آیاتی از قرآن، بشری بودن یا به تعبیر بهتر محمّدی بودن کتاب آسمانی مسلمانان را نشان دهد؛ گرچه ایشان به صراحت این نتیجهگیری را مطرح نکرده است و در چند مورد، تنها به صورت سؤال این مسأله را بیان کرده و سعی نموده است با این روش، دیدگاه خود را بهتر در ذهن خواننده جای دهد؛ ولی از سبک و سیاق سؤالها و طعنهای که در پایان مقاله، به مترجمین قرآن اظهار میدارد، به خوبی میتوان پی برد که هدف از نگارش این مقاله چیست.
اینک ما سعی میکنیم با ارائه بحثی مقدماتی، بخشی از دلایل الهی بودن قرآن را ارائه دهیم و آنگاه منطق خود قرآن را در این باره جویا شویم و در پایان، آیات مورد استناد نویسنده را بررسی نماییم.
دلایل الهی بودن قرآن
مشرکان صدر اسلام نخستین کسانی بودند که سعی در ریشه کن کردن درخت نو پای اسلام داشتند. آنان بهترین شیوه را در ادعای نبود رابطه میان محمد مصطفی(ص) و خداوند جهانیان دیدند. از این رو تلاششان را مصروف زمینی معرفی کردن قرآن نموده و در این راه از هیچ اتهامی نسبت به رسولخدا(ص) کوتاهی نکردند. ولی از آنجا که این کتاب ساخته و پرداختهی ذهن بشر نبود، پاسخهای متعدّدی به آنها و به همهی کسانی که در طول تاریخ مسیر آنها را میپیمایند و حتی کسانی که جویای حقیقتاند و اندک شکی در دلشان نسبت به این امر پدید آمده، داد تا هر که خواهد راه سعادت پیش گیرد و هر که خواهد در گمراهی بماند. در ذیل به برخی از پاسخها اشاره میشود:
الف) همآورد طلبی قرآن
قرآن کریم در جهت حمایت از رسول اکرم(ص) بهترین روش برای ساکت نمودن مشرکان و همهی کسانی که منکر الهی بودن قرآن بودهاند را، در همآورد طلبی میبیند. در آیات متعدّد قرآن، از همهی کسانی که ادعا میکنند این کتاب ساخته و پرداختهی یک انسان است و به دروغ به خدا نسبت داده شده است، خواسته شده، اگر توانایی دارند یک سوره مانند آن را بیاورند و در این کار آزادند تا از هر مخلوقی که خواهند کمک و یاری بگیرند.[1]
این راه بهترین فرصت برای مشرکین نیز بود تا اگر این توانایی را در خود میبینند، سورهای مانند یکی از سورههای قرآن بیاورند و به این وسیله نشان دهند که ادعای رسولخدا(ص) دروغی بیش نیست. در ابتدای امر، این کار برای مشرکین که در آن زمان تسلّط خاصی به ساختن سخنانی شیوا و اشعاری دلفریب داشتند، کاری بسیار آسان به نظر میرسید؛ اما با تأمل در آیات قرآنی دانستند که این کلمات ساختهی یک انسان عادی نیست. به همین دلیل، اتهامات دیگری به پیامبر گرامی اسلام(ص) وارد کردند؛ بهطور مثال او را ساحر و جادوگر خوانده و قرآن را جادوی او معرفی کردند[2] یا اینکه میگفتند او این سخنان را از بشری دیگر آموخته و خود توانایی گفتن چنین سخنانی را ندارد.[3]
به گواهى تاریخ، از آغاز تحدى قرآن تاکنون هیچ کس نتوانسته است همانند سورهاى از سورههاى قرآن را بیاورد[4] و دشمنان اسلام از هر راهى براى مقابله با گسترش اسلام وارد شدهاند و حتى جنگهاى خونینى به راه انداختهاند اما از این راه که به ظاهر، راه آسانترى مىنماید وارد نشدهاند و این نیست مگر از جهت اعجاز قرآن کریم و اینکه براستى بشر از آوردن مانند قرآن ناتوان است.[5]
ب) پیامبر امی
از دیگر دلایلی که قرآن به عنوان شاهدی بسیار قوی بر آسمانی بودن خود اقامه میکند، درس ناخوانده و مکتب نرفته بودن حضرت محمد(ص) است. برای بسیاری از مردم هنوز هم باور کردنى نیست که مردى بدون خواندن و نوشتن بتواند چنین اثرى شگرف در جامعه پدید آورد؛ زیرا در محیط حجاز به اندازهاى باسواد کم بود که افراد باسواد کاملا معروف و شناخته شده بودند. در مکه که مرکز حجاز محسوب مىشد تعداد کسانى که از مردان مىتوانستند بخوانند و بنویسند از 17 نفر تجاوز نمىکرد و از زنان تنها یک زن بود که سواد خواندن و نوشتن داشت. مسلماً در چنین محیطى، اگر پیامبر(ص) نزد معلمى خواندن و نوشتن را آموخته بود کاملا معروف و مشهور مىگشت.[6] از این گذشته بسیاری از معارفی که در قرآن ارائه شده است نه در مکه و نه کل عربستان و نه حتی در جهان آن روز شناخته شده نبود.[7]
حال باید دید آیا این امکان وجود دارد که در میان جملات این کتاب، سخنانی از خود حضرت محمد(ص) نیز جای گرفته و به مرور زمان به عنوان کلام خدا پذیرفته شده باشد؟
قرآن کلام محمد نیست
با دلایل گوناگونی میتوان این ادعا را مستدل نمود:
1.اگر سخنان رسولخدا(ص) به عنوان یک فرد عادی و نه به عنوان سخنگوی وحی الهی، در میان آیات قرآن جای میگرفت، دیگر مبارزطلبی قرآن بیجواب نمیماند؛ بلکه، علما و ادیبان عرب و عجم در کنار هم میتوانستند سخنی بهمانند و حتی بهتر از کلام رسولخدا(ص) بیاورند.
2. قرآن و گفتار نبوی از لحاظ سبک بیان و شیوهی ترکیب کلمات و جملات، متفاوت است. این تفاوت و دوگانگی که واقعیتی انکارناپذیر است و با اندک توجهی آشکار میشود، بهترین گواه بر داخل نشدن سخنان رسولخدا(ص) در میان آیات قرآن است و برای پی بردن به این واقعیت کافی است عبارات پیامبر و قرآن را با یکدیگر تطبیق نماییم.
دلایل دیگری نیز وجود دارد که جهت اختصار از آن صرف نظر میکنیم. اما جای این سوال است که اگر ما پذیرفتیم تمامی آیات قرآن کلام خداوند متعال است، چه توضیحی دربارهی آیاتی که از زبان پیامبر(ص) بیان شده و نویسندهی مقالهی مزبور به آنها اشاره کرده است، وجود دارد؟
از آنجا که نویسنده مقاله با استناد به قرآن و با روشی نقلی، به زعم خود سعی در اثبات بشری بودن قرآن نموده، ما نیز در پاسخ از همین روش استفاده میکنیم و با دقت در آیات، نظر واقعی آن را بیان میکنیم.
نگاهی کلی به آیات قرآن
برداشت صحیح از قرآن (بلکه هر سخنی) مبتنی بر آن است که به مجموعه آیات بنگریم و از کنار هم قرار دادن همه آیات نظر واقعی قرآن را کشف کنیم نه این که در ابتدا موضعی را اتخاذ کنیم و آن گاه به صورت گزینشی آیاتی را که به نحوی به موضع ما نزدیکاند، انتخاب و به آن استدلال کنیم. این روش کاملاً غیر عقلانی است و حقیقتجویان این گونه استدلال را نمیپذیرند چرا که با چنین روشی هرگز مقصود واقعی سخن گوینده روشن نمیشود.
وقتی به سراغ آیات میرویم، این مطلب را که قرآن کلام بشر نیست، بلکه کلام الهی است، به وضوح مییابیم. برای نمونه به بعضی از این آیات اشاره میکنیم:
1. آیات فراوانی با تعبیر انزال و تنزیل، نزول قرآن را به خداوند نسبت میدهد. سوره بقره: آیه 99، سوره آل عمران: آیه 3، سوره نسا: آیه 113، سوره یوسف: آیه 2، سوره ابراهیم: آیه 1، سوره زمر: آیه 1 و سوره واقعه: آیه 80 از آن نمونه هستند.
چگونه، بشری بودن قرآن با این تعبیر: «تَنزیلٌ مِن رَبِّ العالَمین»[8] و تعابیر مشابه، سازگار است؟
2. بیش از 300 آیه در قرآن با کلمه «قُل» شروع میشود که بسیاری از آنها را نمیتوان کلام غیر خدا شمرد؛ مانند:
«بگو ای بندگان من که ایمان آوردهاید...»[9]
3. در سوره نساء نیز چنین آمده است:
«آیا درباره قرآن نمیاندیشند؟ اگر از سوی غیر خدا بود، اختلاف فراوانی در آن مییافتند.»[10]
تعبیر «اگر از جانب غیر خدا بود» مطلق است و هر کسی غیر خدا را در بر میگیرد حتی اگر از پیامبر(ص) باشد.
4.در آیه 67 از سوره مائده میخوانیم:
«ای پیامبر(ص)! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است،کاملاً به مردم برسان و اگر نکنی، رسالت او را انجام ندادهای.»
چه کسی به پیامبر(ص) مأموریت میدهد و با او اینگونه سخن گفته است؟ خودش یا خدا؟
5.در آیاتی از قرآن تعبیر «کلام الله» یا «کتاب الله» بکار رفته است؛ مانند: سوره بقره: آیه 101، سوره توبه: آیه 6 و سوره آل عمران: آیه 23.
6.در آیه 285 از سوره بقره آمده است:
«و همه مؤمنان [نیز] به خدا و فرشتگان او و کتابها و فرستادگانش ایمان آوردهاند.»
اگر قرآن و سایر کتب آسمانی نه از نزد خدا بلکه از خود رسولان باشد، ایمان به رسولان، ایمان به کتابهای آنان نیز هست و نیازی به ذکر مستقل کتابها نبود.
این چند نمونه تنها بخشی از آیات قرآن است که بازگو کننده این حقیقت است که قرآن کلام الله است نه کلام محمد بن عبدالله و به نظر میرسد همین مقدار برای روشن شدن نظر واقعی آیات، کفایت میکند.
پس طبق بیان خود قرآن هیچ شبههای در این نیست که قرآن کلام الهی است و از عالم غیب بر قلب پیامبر(ص) نازل گشته و او نیز بدون هیچ دخل و تصرفی (نه در لفظ و نه در معنی) مأمور ابلاغ آن به مردم بوده است.
با توجه به آن چه گذشت جای این سؤال مهم است که چگونه نویسنده محل بحث، با جزئینگری در آیات قرآن در صدد اثبات بشری بودن آن است؟
بررسی آیات مورد استناد مقاله مورد نقد
آیاتی که مورد استناد نویسنده قرار گرفته است عبارتند از:
دسته اول: آیات سوره حمد؛
دسته دوم: آیاتی که جملهای را از شخص پیامبر(ص) بدون کلمه «قل» نقل میکند؛ مانند: سوره انعام: آیه 104، سوره نمل: آیه91 و سوره انعام: آیه 114؛
دسته سوم: آیاتی که در آن به پدیدههای هستی سوگند یاد شده است؛ مانند: سوره تکویر: آیه 15 و سوره انشقاق: آیات 16 – 18.
با دقت در آنچه گذشت و با توجه به اینکه فهم صحیح و دقیق عبارات قرآن مبتنی بر دانستن اسلوب ادبی زبان عرب و شناخت قوانین فصاحت و بلاغت ادبی است نمیتوان بدون مراجعه به دانشمندان این رشته، نظری قطعی را پیرامون معنای آیات مورد نظر ارائه داد. با رجوع به تفاسیری که صاحبانش یا خود از متخصصین لغت عرب بودهاند و یا از دیدگاه متخصصان بهره گرفتهاند میتوان دیدگاهی واقعبینانه در این باب اتخاذ نمود و همانطور که مشاهده خواهد شد آیات مورد استناد نویسنده هرگز دلالت بر غیر الهی بودن قرآن ندارد. تذکر این نکته نیز بجاست که تنها در صورتی آیات محل بحث دلالت بر بشری بودن قرآن دارد که هیچ وجه عقلایی و متناسب با ادبیات فصیح و بلیغ عرب مبنی بر اینکه آن آیات، کلام خدا باشند در آنها یافت نشود.
بررسی دسته اول
سوره حمد با بیان اوصاف الهی و علو شأن و بزرگی خداوند شروع میشود و در انتهای سوره چند جمله از مناجات و نیایش عبد را در برابر خداوند ذکر میکند. این سخن در حقیقت تعلیم بنده است که در نیایش و خواستن از معبود خود چگونه لب به سخن بگشاید و در چنین جایگاه حساسی چه چیزی از او درخواست کند.
علامه طباطبائی(ره) میگوید: خداوند سبحان در این سوره به بندهاش حمد و سپاس خود و همچنین آن چه را شایسته است بنده در مقام عبودیت، متأدب به آن باشد، تلقین میکند.[11]
در کتاب «بیان السعاده فی مقامات العباده» چنین آمده است: «خداى تعالى به طریق تعلیم و آموزش فرمود: «إِیاکَ نَعْبُدُ». «إِیاکَ نَعْبُدُ» یعنى، سزاوار آن است که خواننده قرآن تا مقام حضور و مشاهده حقّ تعالى، در مظاهر آن ترقّى کند و آنگاه ببیند که خود او مالک هیچ چیز نبوده است، نه مالک مال، نه فعل، نه صفت، نه ذات، و خداى متعال، مالک حقیقى همه آنها بوده است و استحقاق این مالکیت را هم داشته است. آن وقت است که در مقام التجاء در آمده به زبان حال، خدا را مخاطب قرار مىدهد.»[12]
در تفسیر «اطیب البیان» نیز چنین بیان شده است: «در آیه شریفه وجه رجوع از غیبت به خطاب اینست که چون در آیات قبل، کمالات و صفات حضرت بارى را ذکر نمود بمنزله علّت بود بر اینکه بنده باید در جمیع حالات متوجه به او باشد و جز او کسى را نپرستد و از غیر او کمک نخواهد. پس متوجه به او شده میگوید: «إِیاکَ نَعْبُدُ وَ إِیاکَ نَسْتَعِین».[13]
در تفسیر «آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن» ذیل آیه «إِیاکَ نَعْبُدُ وَ إِیاکَ نَسْتَعین» آمده است: التفات در آیه کریمه از غیبت به خطاب،[14] بنده را نسبت به جلال و عظمت معبودش تیز بین میکند و روی او را به سوی معبود قرار میدهد. به این صورت که از او اعتراف میگیرد که معبود و کمک کنندهای جز او نیست.[15]
همچنین در تفسیر صافی، ذیل همین آیه شریفه آمده است: «بنده از غیبت به خطاب عدول میکند زیرا با تمجید خدای سبحان قدم به قدم به او نزدیک میشود تا اینکه در مقام قرب به جایی میرسد که علم به معبود، عیان و خبر از او، شهود و غیبت نسبت به او حضور میشود.[16]
به هر تقدیر، نیایش و مناجات یاد شده در سوره حمد، تعلیم و تلقین الهی است که بندگانش را متأدب به آداب بندگی میکند؛ آن هم با کلامی که از ظرافت عرفانی و شیوایی گفتاری، سرآمد است.
بررسی دسته دوم
این دست از جملهها خطابی الهی است که از زبان پیامبر(ص) سخن میگوید و این گونه، باطن پیامبر را که همانا خیرخواه بودن و خالی بودنش از هر فساد و افساد و منفعتطلبی شخصی در پیامرسانی است را به تصویر میکشد.[17]
اما اینکه برخی از مترجمین در آغاز این دست از عبارات «بگو ای پیغمبر» را افزودهاند نه برای پنهان کاری است (آنگونه که نویسنده مزبور گمان نموده)، بلکه برای وضوح بیشتر معنا و بر اساس قراین مختلف ادبی، عقلی و نقلی موجود در آیات و روایات است.
شایسته است امثال نویسنده این مقاله برای وجهه خودشان (حتی اگر گمراه کردن دیگران برایشان رنج آور نیست) در سخن گفتن از قرآن، آیاتش را در کنار هم بینند و در قضاوت خود از اسلوب ادبیات فصیح و بلیغ عرب غافل نمانند.
بررسی دسته سوم
بطور کلی هدف از سوگند، تأکید بیشتر کلام و بیان اهمیت آن است و هر اندازه شرافت و بزرگی آنچه بدان قسم خورده میشود، بیشتر باشد، سخن از تأکید بیشتری برخوردار است.
خداوند متعال نیز در کلام خویش از این روش استفاده نموده است چرا که مخاطبانش انسانها هستند؛ انسانهایی دارای اراده و اختیار که توده ایشان را جز با بهرهگیری از سازوکارهای خاصی چون شیوههای گفتاری نمیتوان به کار و تلاش در جهتی خاص واداشت.
صاحب تفسیر المیزان میگوید: «قسم از بالاترین مراتب تأکید در کلام است. خداوند در کتاب خود به اسم و وصف خود قسم خورده است و همچنین به پیامبرش، فرشتگانش، کتابهایش و نیز به مخلوقاتش؛ مانند: آسمان و زمین و خورشید و ماه و ستارگان و شب و روز و... .»[18]
در تفسیر نمونه در ذیل آیات نخست سوره صافات چنین میخوانیم: «این سوره نخستین سوره از قرآن مجید است که اولین آیات آن با سوگندها شروع مىشود؛ سوگندهایى پر معنا و اندیشهانگیز؛ سوگندهایى که فکر انسان را همراه خود به جوانب مختلف این جهان مىکشاند و آمادگى براى پذیرش حقایق مىدهد. درست است که خداوند از همه راستگویان راستگوتر است و نیازى به سوگند ندارد. بعلاوه سوگند اگر براى مؤمنان باشد که آنها بدون سوگند، تسلیماند، و اگر براى منکران باشد که آنها اعتقادى به سوگندهاى الهى ندارند؛ ولى توجه به چند نکته مشکل سوگند را در تمام آیات قرآن حل خواهد کرد: همیشه سوگند به امور پر ارزش و مهم یاد مىکنند. بنابراین سوگندهاى قرآن دلیل بر عظمت و اهمیت امورى است که به آنها سوگند یاد شده، و همین امر سبب اندیشه هر چه بیشتر در «مُقسَمٌ به» یعنى چیزى که سوگند به آن یاد شده، مىگردد؛ اندیشهاى که انسان را با حقایق تازه آشنا مىسازد. دیگر اینکه سوگند همیشه براى تاکید است و دلیل بر این است که امورى که براى آن سوگند یاد شده از امور کاملاً جدى و مؤکد است. از این گذشته هر گاه گوینده، سخن خود را قاطعانه بیان کند از نظر روانى در قلب شنونده بیشتر اثر مىگذارد، مؤمنان را قوىتر، و منکران را نرمتر مىسازد.»[19]
در تفسیر نوین نیز به وجوهی اشاره شده است؛ از جمله:
1. واقعیت داشتن مورد قسم، که از طرف مخاطبان انکار شده یا در آن شک و تردید بوجود آمده یا موهوم و خیالی پنداشته شده است؛ مانند: فرشتگان و قیامت و روان و وجدان انسان (نفس ناطقه و لوامه) و غیر آنها.
2. بزرگداشت مورد قسم، تا مردم بر اثر آن به عبادت و جهاد و دیگر اعمال خیر تشویق شوند؛ مانند: سوگند به اسبان مجاهدین و اوقات فریضه حج و... .[20]
حال سوال ما از نویسنده شبههگر این است که به راستی چرا نباید خدا از این اسلوب برای مخاطبان خود استفاده نماید؟ آیا هیچ عاقلی میپذیرد که محمد(ص) که ادعای الهی بودن قرآن را دارد گفتار خود را به صورتی که مخاطبان متوجه شوند در قرآن بیان کند؛ آن هم مخاطبانی که خود هم عربزبان هستند و هم متخصص در فصاحت و بلاغت ادبی!؟
نتیجهگیری
با نگاهی جامع به آیات قرآن به این نتیجه میرسیم که قرآن کلامی الهی است و از سوی پروردگار بر پیامبر(ص) نازل شده است و پیامبر(ص) تنها نقش واسطه را در رساندن این پیام به آدمیان داشت. آیاتی از قبیل آنچه در مقاله نویسنده مورد استناد قرار گرفته است، هرگز دلالت بر بشری بودن قرآن ندارد و حداکثر، از این نظر، دارای ابهام است اما با مراجعه به سایر آیات و ملاحظه اسلوب کلامی در ادبیات عرب، هرگونه ابهامی از آن زدوده میشود.
کتابنامه
- قرآن
- 1)بلاغی نجفی، محمدجواد؛ آلاءالرحمن فی تفسیر القرآن، نشر بنیاد بعثت قم،1420ق.
- 2)خانی، رضا [و دیگران]؛ ترجمه «بیان السعاده فی مقامات العباده»، نشر مرکز چاپ و انتشارات دانشگاه پیام نور، تهران 1377ش.
- 3)شریعتى، محمد تقى؛ تفسیر نوین، تهران، ناشر شرکت سهامى انتشار، 1346 ش.
- 4)طباطبایی، محمدحسین؛ تفسیر المیزان، نشر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم،1417ق.
- 5)طبرسی، احمد بن علی؛ الاحتجاج، مشهد، نشر مرتضی، 1403ق.
- 6)طیب، عبدالحسین؛ اطیب البیان فی تفسیر القرآن، نشر اسلام، تهران 1378ش.
- 7) فیض کاشانی، ملامحسن؛ تفسیرصافی، نشر صدر تهران 1415ق.
- 8) مکارم شیرازی، ناصر [و همکاران]؛ تفسیر نمونه، نشر دارالکتب الاسلامیه، تهران 1374ش.
پی نوشت:
-
[1]. بقره: آیه 23 و یونس: آیه 38.
-
-
-
[4]. تلاشهایی که در این راستا توسط دشمنان اسلام انجام پذیرفت عمدتا تقلید کلمات و آهنگ خود قرآن بوده است بدون اینکه اسلوبی بیبدیل و غیر تقلیدی در مقابل قرآن ارائه نمایند. بعلاوه آیات ساختگی ایشان از محتوایی بسیار سطح پایین و یا دروغین برخوردار بوده است.
-
[5]. به طور مثال ر.ک: الاحتجاج، ج2، ص377.
-
[6]. ر.ک: تفسیر نمونه، ج6، ص400-401.
-
[7]. برای اطلاع بیشتر به مقالات «نقدی بر مقاله کائنات قرآنی» و «نقدی بر مقاله قرآن و علم» که در همین سایت ارائه شده است مراجعه نمایید.
-
-
-
-
[11] . تفسیرالمیزان،ج ، ص 19.
-
[12] . ترجمه بیان السعاده فی مقامات العباده، ج1،ص287.
-
[13] . اطیب البیان فی تفسیرالقرآن، ج1،ص108.
-
[14]. التفات، یکی از فنون ادبی شایع در زبانهای مختلف است که در آن، سیاق سخن بر خلاف انتظار شنونده ناگهان تغییر میکند؛ مثلاً از حالت خطاب به غیبت یا بالعکس تبدیل شود. برای آشنایی بیشتر با معنای التفات به کتاب شرح المختصر،سعدالدین تفتازانی، ص 115مراجعه نمایید.
-
[15]. آلاءالرحمن فی تفسیرالقرآن، ج1،ص56.
-
-
[17]. تفسیر المیزان،ج7،ص303.
-
-
[19]. تفسیرنمونه، ج19، ص 7.
-