چکیده
با وجود آنکه برهان نظم از براهین پرسابقه در متون کلامی، فلسفی و تفسیری مسلمانان و مسیحیان است، اما در سدههای اخیر مورد هجمههای شدیدی قرار گرفته است. در این مقاله به بررسی یکی از مقالاتی که تلاش دارد تا چهره این برهان را مخدوش سازد، پرداختهایم. نویسنده مقاله «برهان نظم و مسئله گزینش فزاینده»، با بررسی برخی موارد جزئی از سیستمهای طبیعی به این نتیجه میرسد که نظم موجود در آنها میتواند تصادفی باشد، ضمن آنکه اساسا در برخی سیستمهای طبیعی از قبیل انسان و دیگر جاندارن، اعضایی بیفایده به چشم میآیند که نشان از این واقعیت دارد که وجود اینچنینی آنها صرفا حاصل تکامل است، بر اساس این شواهد میتوان گفت جهان حاضر هدفی ندارد و میان اعضای آن نیز نظمی که حاصل تدبیر پیشین به وسیله ناظمی با شعور باشد، وجود ندارد. عمدهترین اشکال نویسنده، توجه جزءنگر به پدیدههای عالم و اتکایی شگفتآور به یافتههای علوم تجربی است، حال آنکه به لحاظ روشی یافتههای علوم تجربی، ضمانتی برای صحت آنها وجود ندارد، ضمن آنکه اساسا انکار یک امر ماورایی با استفاده از چنین یافتههایی به لحاظ روشی نیز توجیهی ندارد.
تعریف واژگان دخیل در مدعا یا دلیل نویسنده
الف. گزینش فزاینده: گزینش فزاینده به این معناست که در یک سیستم طبیعی اجزاء مختلف در اثر تصادف ـ اگر چه بسیار دیر اتفاق افتد ـ در کنار هم قرار میگیرند، حد واسطهای ناپایدار از میان میروند و تنها اجزایی که به صورت پایداری با دیگر اجزاء در ارتباط هستند، گزینش شده و باقی میمانند؛ همانند یک میمون که با تایپ چند هزار حرف بر اثر تصادف جملهای معنادار را مینویسد.
ب. مجموعه منظم: مجموعهای منظم است که همه اجزاء آن در راه رسیدن به هدفی خاص با هم همکاری داشته باشند.
مدعای اصلی نویسنده
اگر چه برهان نظم ـ که البته در کلام اسلامی نیز چندان به آن توجه نمیشود؛ اما مفسران، بسیاری از آیات قرآن را بیانکننده این برهان میدانند ـ به دنبال اثبات ناظمی با شعور برای این عالم است، اما حقیقت این است که این برهان از اثبات چنین ناظمی برای این دنیا ناتوان است، چرا که در سیستمهای طبیعی از جمله انسان نظمی وجود ندارد و میتوان مدعی شد که این سیستمها بر اثر تصادف و با فرایند «گزینش فزاینده» اینچنین هستند. بنابراین در این دنیا هدفی وجود ندارد تا بر اساس آن هدف، آن را منظم بدانیم و سیستمهای طبیعی از جمله انسان و دیگر موجودات زنده همگی فاقد نظم و حاصل تصادف و تکامل هستند.
دلیل نویسنده بر مدعا
نویسنده بر این باور است که برای تشخیص منظمبودن یا منظمنبودن یک سیستم باید دید آن سیستم چه هدفی را دنبال میکند، پس از کشف آن هدف، آنگاه بررسی کرد که اجزای آن سیستم واقعا به دنبال رسیدن به آن هدف با یکدیگر همکاری دارند یا نه؟
وی با بررسی برخی سیستمهای طبیعی بر مدعای خود دلیل اقامه میکند، به عنوان نمونه با بررسی شکلگیری بلور نمک به این نتیجه میرسد که ساختار منظم این بلور حاصل تصادف ناشی از فرایند گزینش فزاینده است، و بر اساس چنین گزینشی است که اجزای این بلور یکجا جمع شده و حاصل آن، بلوری است که ما آن را میبینیم. نویسنده پس از آن، نتیجه میگیرد که نظم موجود در سیستمهای طبیعی جهان نیز از این نوع است.
وی یادآور میشود اینکه خداشناس فکر میکند فاصله الکترون و هسته و مقدار جرم الکترون و ... هر یک عددی ثابت و معین است و اتم و جهان باید به این شکل که هست تشکیل میشد، مخالف با دیدگاه دانشمندان است که معتقدند شکل کنونی جهان حاصل کنشهای اجزا و نیروهای موجود در طبیعت است و میتوانست به شکلهای مختلف دیگری وجود داشته باشد.
نویسنده در ادامه نوشتار خود با استمداد از علم زیستشناسی و نظریه تکامل داروین مدعی میشود که جانداران در تغییر و تحول هستند و آنها تنها میتوانند توسط ساعتسازی کور و فاقد شعور ساخته شده باشند؛ چرا که این موجودات دارای اندامها و بخشهای بیفایده زیادی هستند. به عنوان مثال:
1. وجود یک انگشت زائد در بال مرغ هیچ هدفی را دنبال نمیکند، جز آنکه انرژی بیشتری از مرغ برای پرواز میگیرد؛
2. وجود بیش از صد عضو بیفایده در بدن انسان از جمله عضو آپاندیس که کاملا بیمصرف است؛
3. وجود پرده بکارت در جنس مؤنث که باقیمانده ماهیچهای حلقوی در میمونها و دیگر پستانداران است.
نتیجه آنکه نظم حاصل در سیستمهای طبیعی کاملا تصادفی است و جهان اساسا هدفی ندارد تا بر اساس آن هدف، آن را منظم بدانیم.
وی در پایان با اشاره به جمله یکی از دانشمندان غربی مینویسد: من فکر نمیکنم که بودن ما هیچ مقصودی داشته باشد، ما صرفا حاصل تکامل هستیم.
نقد و بررسی
پیش از پرداختن به بررسی مقاله یادکرد، این نکته ضرروی است که هدف از ارائه برهان نظم در متون دینی، اثبات وجود خدا نیست؛ بلکه به دنبال اثبات وجود یک ناظم باشعور و دارای علم و حکمت برای این جهان هستیم، به گونهای که این ناظم با طرح و نقشه قبلی این جهان را چنین آفریده باشد.
نویسنده مقاله نیز با تصادفی خواندن نظم موجود در سیستمهای طبیعی این عالم، بر این باور شده است که این سیستمها حاصل تکامل بوده، در نتیجه نمیتوان گفت که این دنیا همچون ساعت با طرح و نقشه قبلی و به وسیله یک آفریننده باشعور آفریده شده است.
گفتنی است اعتبار برهان نظم از جمله مسائلی است که به شدت مورد بحث و بررسی میان اندیشمندان مسلمان و غربی ـ که آن را با نام برهان «غایتشناختی»[1] میشناسند ـ بوده، چنانکه در قرون اخیر، در میان اندیشمندان غربی بحثهای گستردهای درباره برهان نظم صورت گرفته است. کسانی چون "ویلیام پالی" (1743 - 1805م) و "تِنانت" (1866 - 1957م) به شدت از اعتبار این برهان دفاع کردهاند.[2] برخی از نویسندگان نیز با نگارش آثاری درباره شگفتیهای جهان آفرینش، به یاری برهان نظم آمدهاند.[3] از سوی دیگر، کسانی چون "دیوید هیوم" به شدت بر این برهان تاخته و به گمان برخی، آن را از کارایی انداختهاند.[4]
با مطالعه آثار هیوم درباره برهان نظم، روشن میشود که اشکالات نویسنده مقاله «برهان نظم و مسئله گزینش فزاینده» نیز به شکلی برگرفته از اشکالات هیوم است؛ چرا که وی نیز بر این باور بود که نظم و هماهنگی لزوماً محصول طرح و تدبیر قبلی نیست؛ بلکه گاه تدریجاً و با آزمایش و خطا پدید میآید. به گفته هیوم، هنگامی که یک کشتی را میبینیم، نخست ممکن است سازنده آن را بسیار خلاق و هنرمند بپنداریم؛ امّا سرانجام با شگفتی تمام به این حقیقت پی ببریم که وی فردی کودن است که صرفاً به تقلید از پیشینیان پرداخته، و هنری را به ارث برده است که در طول سالیانی دراز و پس از انجام آزمایشها، اشتباهات، تصحیحات، و مذاکرات فراوان به شکل کنونی در آمده است. بنابراین، شاید جهانهای بسیاری تباه شدهاند تا سرانجام نظام کنونی پدیدار گشته است.[5]
نویسنده در این مقاله شدیداً متأثر از نظریه داروینیسم است که بر اساس آن، نظام کنونی حاکم بر موجودات و سازگاریهای موجود میان آنها امری کاملا تصادفی است، نه محصول طرح و تدبیر پیشین. به نظر میرسد که میبایست مدعای نویسنده مقالهی یادشده را در دو محور بررسی کرد:
الف. منظمبودن یا منظمنبودن سیستمهای طبیعی
نویسنده در بخشهایی از مقاله خود، به گونهای سخن میگوید که گویا اساسا منکر وجود نظم در برخی سیستمهای طبیعی از جمله انسان و برخی از جانداران است.
وی تأکید میکند که هنگامی میتوانیم یک سیستم را منظم بنامیم که اجزای آن برای رسیدن به هدفی با یکدیگر هماهنگ و همکار باشند.
بر اساس همین تعریف، به سراغ سیستمی طبیعی مانند انسان میرویم. انسان مجموعهای متشکل از اعضای خارجی مانند سر، صورت، بینی، گوش، چشم و ... و نیز اجزای داخلی ـ مانند قلب، مغز، معده، روده، دوازدهه، نای، مری، مویرگ، سرخرگ، سیاهرگ و ... ـ است. هر یک از این اعضا وظیفهای مشخص، روشن و تعریفشده دارد. این اعضا به دنبال یک هدف یعنی بقا و حیات انسان با یکدیگر همکاری دارند و اگر یکی از این اعضا وظیفه خود را به درستی انجام ندهد، بقا و حیات انسان به خطر میافتد؛ به گونهای که گاه بههم خوردن تنظیم یک سلول مغزى در انسان کافى است که سازمان زندگى او را به گونه غمانگیزى به هم بریزد؛ چنانکه نقل شده که یک جوان دانشجو بر اثر یک تکان شدید مغزى در یک حادثه رانندگى تقریبا تمام گذشته خود را فراموش کرده است! در حالى که از جهات دیگر سالم است، برادر و خواهر خود را نمىشناسد و از اینکه مادرش او را در آغوش مىفشارد و مىبوسد وحشت مىکند که این زن بیگانه با من چه کار دارد؟ او را به زادگاهش مىبرند، به اطاقى که در آن بزرگ شده، به کارهاى دستى و تابلوهاى نقاشى خودش مىنگرد، ولى مىگوید: این نخستین بار است که چنین اطاق و تابلوى را مشاهده مىکند!! شاید فکر مىکند از کره دیگرى به این کره قدم گذارده است که همه چیز براى او تازگى دارد. شاید از میان چند میلیارد سلول مغز او، تنها چند سلول ارتباطى که گذشته را با حال پیوند مىداده، از کار افتاده است، ولى همین بهم خوردن تنظیم جزئى چه اثر وحشتناکى به بار آورد؟! [6]
نویسنده مدعی است که در بدن انسان صد عضو بیفایده و بیمصرف وجود دارد که یکی از آنها عضو آپاندیس است، از این رو ما صرفا محصول تکامل انواع هستیم. جای شگفتی است که وی این اطلاعات را از کجا آورده است؛ آیا به راستی جامعه علمی امروز با وجود صدعضو بیفایده در بدن انسان موافق است؟ فرض بگیریم که مدعای وی درست باشد، اما اینکه تا به امروز علم بشری سر از فایده این اعضا در نیاورده است، دلیل بر بیفایده بودن این اعضا نخواهد شد. به طور کلی ویژگی علوم تجربی، تدریجی بودن آن و نیز خطاپذیر بودن آن است. چه بسیار نتایج علمی که به مرور زمان به دست آمده است و یا آنکه به مرور زمان اعتبار خود را از دست داده است. حال آیا میتوان با این ابزار علمی سخنی قطعی و خطاناپذیر به میان آورد. مگر نه این بود که نظریه داروینسیم خود پس از سالهای متمادی برای چارلز داروین به دست آمد؟ مگر نه این بود که نظریه بطلمیوسی قرنهای متمادی سیطرهای شگرف بر مجامع علمی دنیا داشت، اما همین نظریه امروزه هیچ جایگاهی میان اندیشمندان نداشته و به موزه خاطرات سپرده شده است.
افزون بر آن، دیدگاه داروین هنوز در مجامع علمی دنیا به عنوان یک فرضیه مطرح است و مخالفان جدی دارد و هرگز نمیتواند به عنوان پایهی یک استدلال علمی قرار گیرد.
نتیجه آنکه با یک مدعای ثابتنشده مانند اینکه برخی از اعضای انسانی یا حیوانی بیفایده هستند، نمیتوان منکر وجود نظم در آنها شد.
ب. تصادفی بودن نظم در سیستمهای طبیعی
نویسنده در بخشهایی دیگر از مقاله خود ظاهرا وجود نظم در سیستمهای طبیعی را پذیرفته، ولی آن را تصادفی دانسته و وجود ناظمی با طرح و نقشه قبلی را منکر است.
در بررسی این مدعا باید از وی پرسید که اساسا مفهوم نظم تصادفی چیست؟ آیا میتوان باور کرد که قصیدهای از اشعار سعدی تصادفا نوشته شده است؟ آیا میتوان تصور کرد که فاصله دقیق میان الکترون و هسته و مقدار جرم الکترون... به طور تصادفی چنین شده است؟ آیا میتوان تصور کرد اعضای فقط یک عضو از اعضا مانند چشم انسان ـ با ظرافتهای گوناگونش ـ تصادفا کنار یکدیگر قرار گرفتهاند؟ و آیا احتمال وجود تصادف در این سیستمها به اندازهای است که عقلای عالم به آن اعتنایی کنند؟
فرض گیریم که نظریه تحول و تکامل را در اینجا هم پذیرفته و اذعان کنیم که مثلا زمین قطعهای از خورشید است که بر اثر تصادف از آن جدا شده است و یا آنکه بپذیریم انسان، حیوان و گیاه از یک ریشه بوده و تدریجا تطور و تکامل یافتهاند. حتی در این صورت نیز میتوان فرض کرد که هدف و قصدی در کار بوده است که آن برخورد و تصادم به وجود آید؛ همان هدفی که وجود و سیر تکاملی نباتات، سپس حیوانات و انسان را توجیه میکند.[7] به دیگر بیان، حتی تصادفی بودن نظم در سیستمهای طبیعی با وجود ناظمی که آنها را چنین تدبیر کرده باشد، منافات ندارد؛ بدین ترتیب که ناظم مدبر این جهان، با طرح و نقشه پیشین خود چنین نظمی را خواستار بوده و آن را پیاده کرده است. از این روست که خود داروین بر این باور بود که «من نمیتوانم تصور کنم که ممکن باشد که این جهان بزرگ باشکوه، و شعوری که در اشخاص انسانی است، به حکم تصادف پدید آید و همین امر در نظر من دلیل اصلی اثبات وجود خدا است. من هرگز خدا را انکار نداشتهام و نظریه تطور را با اعتقاد به خدا سازگار میبینم.»[8]
اشکال اساسی نویسنده مقاله یادشده ـ که در حقیقت افزون بر اشکال محتوایی، اشکالی روشی نیز به شمار میآید ـ این است که با نگاهی جزءنگر بر پدیدههای این عالم و اتکا بر یافتههای ناقص دانش تجربی، به دنبال انکار امری ماورایی است. در حقیقت کار نویسنده مقاله مانند کار کسی میماند که با تکیه بر براهین عقلی محض به دنبال حل مسائل تاریخی و بازکردن گرههای کور آن است!.
به راستی، چگونه میتوان حرکت دقیق و دائمی خورشید و ماه، رویش گیاهان در فصول مختلف سال، مراحل شکلگیری جنین انسانی، حرکت خون در سرتاسر بدن انسان، فعالیت دقیق میلیاردها سلول در مغز آدمی، ارتباط اجرام آسمانی و دیگر کهکشانها با زمین و میلیاردها مجموعه منظم دیگر را دید، اما وجود یک ناظم با طرح و نقشه قبلی را انکار کرد؟
در پایان توجه شما را به سخن نیوتن دانشمند معروف غربى جلب میکنم که میگفت:
«درباره آفریدگار جهان و خداوند هرگز شک نکنید، ... ممکن نیست که وجود با نظام و ترتیب اجزائش و تناسبهاى لازم و هماهنگ با تغییرات زمان و مکان ظاهر گردد، بلکه همه این امور حتما باید از مبدئى سرچشمه گرفته باشد که داراى علم و حکمت و اراده است.»[9]
نتیجهگیری
نتایج بدستآمده از این نوشتار عبارتند از:
1. برهان نظم به دنبال اثبات موجودی باشعور و حکمت است که با تدبیر پیشین خود چنین نظمی به جهان داده است؛
2. نظم شگفتانگیز سیستمهای طبیعی این دنیا چنان شگفتانگیز است که مجالی برای تصادفیدانستن آنها باقی نمیماند؛
3. بسیاری از دادههای علوم تجربی خطا پذیر هستند و حتی خطای آنها در موارد متعددی اثبات شده است. به علاوه دانش تجربی هر روز کاملتر از گذشته میگردد؛ از این رو با تکیه بر فرضیهها یا نظریههای تجربی نمیتوان در نظم این جهان تردید کرد؛
4. تصادفیبودن نظم سیستمهای طبیعی منافاتی با وجود موجودی با علم و حکمت در ورای این جهان ندارد.
کتابنامه:
- 1) پیلین، دوید.ای؛ مبانی فلسفه دین، ترجمه گروهی از مترجمان ویراسته سیدمحمود موسوی، قم: انتشارات بوستان کتاب، 1383.
- 2) جان کلوور مونسما؛ اثبات وجود خدا، ترجمه احمد آرام، تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1362.
- 3) کرسی موریسن؛ راز آفرینش انسان، ترجمه محمّد سعیدی، تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب، 1358.
- 4) لئون مینار؛ شناسایی و هستی، ترجمه علیمراد داوودی، تهران: انتشارات کتابفروشی دهخدا، 1370.
- 5) محمدفرید وجدی؛ دائرة المعارف القرن، مصر: انتشارات دائرة معارف القرن العشرین، 1937م.
- 6) مطهری، مرتضی؛ مجموعه آثار، تهران: انتشارات صدرا، 1377.
- 7) مکارم شیرازی، ناصر؛ تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب الاسلامیة، 1374.
- 8) هیک، جان؛ اثبات وجود خداوند، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1382.
- 9) Hume, David, Dialogues Concerning Natural Religion, London & New York: Routledge, 1991.
- [1] . Teleological Argument. نام دیگر این برهان در غرب The Argument from Design است. البته برخی از فیلسوفان دین در غرب برهان نظم را غیر از برهان غایتشناختی به شمار آوردهآند. ر.ک. مبانی فلسفه دین، ص306 – 310.
- [2] . ترجمه بخشهایی از آثار پیلی (Paley) و تننت (Tennant) در دو منبع زیر آمده است: اثبات وجود خداوند، ص121 - 125؛ 146 – 166 و مبانی فلسفه دین، ص306 – 313.
- [3] . برای نمونه، ر.ک: جان کلوور مونسما (ویراستار)، اثبات وجود خدا (مجموعه مقالات)، ترجمه احمد آرام و دیگران؛ کرسی موریسن، راز آفرینش انسان، ترجمه محمّد سعیدی. موریسن در اواخر کتاب خود (ص186) مینویسد: <در مقابل این همه شواهد و دلایل انکارناپذیر ... آیا عقل اجازه میدهد که ... بگوییم: حیات و موجودیت ما جملگی ناشی از تصادف و اتفاق است!>
- [4] . ر.ک: مبانی فلسفه دین ، ص308 و 309.
- [5] . Dialogues Concerning Natural Religion, part 5, p 130.
- [6] . تفسیر نمونه، ج23، ص523.
- [7] . مجموعه آثار شهید مطهری، ج6، ص944.
- [8] . شناسایی و هستی، ص396.
- [9] . دائرة المعارف القرن، ج1، ص496.