دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

نقد مقاله «زبان قرآن»

نویسنده مقاله «زبان قرآن» به دنبال این است که با توجه به آیات قرآن و عقل نتیجه بگیرد نمی‌توان از اقوام غیر عرب انتظار داشت قرآن را بفهمند، بپذیرند، و با آن ارتباط برقرار کنند و قرآن حداکثر برای هدایت اعراب نازل شده و اسلام دینی جهانی نیست؛ چرا که کتاب و معجزه آن، به زبان عربی بوده و برای سایر اقوام نامفهوم است.
نقد مقاله «زبان قرآن»
نقد مقاله «زبان قرآن»

نویسنده مقاله «زبان قرآن» به دنبال این است که با توجه به آیات قرآن و عقل نتیجه بگیرد نمی‌توان از اقوام غیر عرب انتظار داشت قرآن را بفهمند، بپذیرند، و با آن ارتباط برقرار کنند و قرآن حداکثر برای هدایت اعراب نازل شده و اسلام دینی جهانی نیست؛ چرا که کتاب و معجزه آن، به زبان عربی بوده و برای سایر اقوام نامفهوم است. در ضمن نباید و نمی‌توان از همه مردم دنیا انتظار داشت که سالیانی وقت گذاشته و زبان عربی یاد بگیرند تا تحقیق کنند که آیا قرآن واقعاً معجزه است یا نه، در حالیکه در میان خود اعراب، دانشمندانی هستند که قرآن را معجزه نمی‌دانند. چطور دینی که ادعای جهانی بودن می‌کند، معجزه‌اش به گونه‌ای است که اکثریت قریب به اتفاق(!!) جهان، قادر به تصدیق آن نیستند؟(در ضمن ترجمه قرآن هم که معجزه نیست و کارآیی لازم را در این زمینه ندارد).

به فرض اگر قرار بود اسلام دینی جهانی باشد، چرا به زبان عربی نازل شد؟ چرا به زبان چینی که عده بیشتری به آن آشنا بودند نازل نگردید؟(دلیلی هم نداریم که برترین زبان، زبان عربی باشد).

چرا خداوند برای هر قومی پیامبری و کتابی به زبان خودشان نفرستاد؟ آیا منطقی است از همه مردم جهان بخواهیم عربی یابد بگیرند تا قرآن را بفهمند، در حالیکه حتی خود اعراب در فهم قرآن مشکل دارند؟

نقد اشکالات

برای بررسی کلام نویسنده محترم لازم است مطالبی به عنوان مقدمه و روشن شدن چرایی ضرورت نبوت و معجزه بیان شود.

چند نکته به عنوان مقدمه:

الف) ضرورت نبوت: در بین موجودات خلقت، انسان به دلیل عقل، غرایز و اراده و اختیاری که دارد به گونه‌ای است که انتخاب مسیر درست در زندگی یا مسیر غلط، هر دو برایش امکان‌پذیر است، انسان با توجه به قدرتی که ذهن و اندیشه‌اش به او می‌دهد، می‌تواند مخرب‌ترین یا برترین موجودات این گیتی باشد؛ می‌تواند با حماقت اتمی خود بساط حیات را از این سیاره برچیند یا با عاقلانه زندگی کردن، افقی پُر امید پیش روی نسل بشر پدید آورد؛ همین قدرت فهم و انتخاب در انسان است که او را به چنین جایگاه و شایستگی رسانده که خداوند خلیفه خود را از میان آنها انتخاب می‌فرماید و آنان را لایق خطاب و شریعت می‌داند و از آنان انتظار دارد به کمک عقل و رسولان الهی زندگی کرده و به هدف مطلوب از خلقت خود که همان کمال انسانی است برسند. این نکته کاملاً روشن است که خود انسان به تنهایی و فقط با اتکای به عقل و اندیشه‌اش توانایی زندگی نیکبختانه را ندارد. گفتیم روشن و بدیهی است چرا که تجربه هزاران ساله تاریخ مکتوب بشر بهترین گواه است: بشری که تحت تعالیم انبیا و شریعت آسمانی نباشد هر چه در علوم طبیعی و جمع قدرت و ثروت تواناتر شود فساد و تجاوزگری و زورگویی او فزونتر خواهد بود. تمدن‌های مادی قدیم و جدید بشری -از یونان و روم و ایران و مصر باستان تا دنیای غرب جدید-کدامیک را سراغ دارید که بدون تکیه بر تعالیم انبیا تمدنی را بنا کرده و چشم طمع به ثروت و منابع سایرین نداشته و در صورت احساس قدرت، دیگران را فدای منافع خود نکرده باشد؟ حتی اقوامی که انبیا در میان آنها بودند هم اگر به نسخه‌ شفابخش دین عمل نکنند و آن را در ویترین خانه‌ها و معابد قرار دهند وضعی بهتر از این نخواهند داشت و این بهترین گواه است که صرفِ دانستن و داشتن کتاب آسمانی هم مشکلات بشر را حل نمی‌کند و باید مردانی باشند که در سایه همت خود و الطاف ویژه الهی، سکّان اجرای دین را در دست داشته باشند تا دین، کارآیی همه جانبه خود را داشته باشد و گرنه آن هدایت و روشنایی و سعادت بخش نهایی که از دین مورد انتظار است کم فروغ خواهد شد.

ب) بعثت پیامبران: خداوند که به همه خُلق و خوی‌ها و میل‌های بشر آگاهی داشت -چرا که آفریده خودِ او بود- می‌دانست که بالِ عقل به تنهایی برای رشد و کمال و سعادت او کافی نیست؛ چرا که بسیاری اوقات امیال و هواهای درون، عقل را به اسارت گرفته و او را به ابزار رسیدن به خواهش‌های خود تبدیل می‌کنند، لذا بال دیگری به بشر بخشید و سلسله انبیا را به میانشان فرستاد و اولین انسان، اولین پیامبر بود. انبیا نباید همچون بسیاری دیگر از افراد بشر -که می‌دانند و عمل نمی‌کنند یا می‌دانند و سوء استفاده می‌کنند- باشند تا از دین برای رسیدن به خواهش‌های خود بهره گیرند و مردم با دیدن عملکرد آنان از پیام خدا هم دلزده شوند، به همین دلیل هر کسی لیاقت دریافت وحی الهی را ندارد. هرگاه شعله هدایت انبیا در جهانِ تیره و تار «مَن‌پرستی» انسان‌ها، رو به خاموشی می‌رفت، خدای دانا و حکیم از بین فرزندان آدم، شایستگانی را برمی‌گزیند و آنان را به علم و عصمت ویژه خود مفتخر نموده به میان خلق می‌فرستاد و روشن است که هر کسی نمی‌توانست لایق این کرامات ویژه باشد. با ذکر این دو مقدمه به بررسی سؤالات مطرح شده می‌پردازیم.

چرا زبان قرآن عربی است؟

چگونه امکان دارد پیامبری با زبانی خاص هادیِ سایر اقوام و ملل باشد؟ و آیا پذیرفتن و تبعیت کردن پس از فهم و راستی‌آزمایی نیست؟

جواب ما به حکم عقل و آیات قرآن چنین است: آری پذیرش و تبعیت، پس از فهم و راستی‌آزمایی است؛ ولی اینگونه نیست که لازم باشد زبانِ «‌آورنده پیام» با زبان کسی که می‌خواهد محتوای رسالتش را بفهمد و ایمان بیاورد و تبعیت کند، یکی باشد و این امر نه تنها در دین، بلکه در سایر حوزه‌های بشری هم لزومی ندارد. آیا برای فهم و تصدیق یا رد نسبیت انیشتین، جاذبه نیوتن، فلسفه هگل، افکار مارکس، اندیشه برهمایان و... باید با آنان هم‌زبان بود؟

گسترش قرآن در میان غیر عرب‌زبانان:

اگر کسانی در طول حیات این افراد نبودند که زبان و پیام آنها را بفهمند تا تصدیق یا رد کنند، راه برای فهم و همدلی و همراهی دیگر مردمان بسته می‌شد و گفتار و کتابشان در تندباد تاریخ محو و نابود می‌گشت؛ ولی اگر زبانشان با زبان قومی که در بین آنان بودند یکی بود(که چنین بود) در ابتدا همان‌ها اندیشه‌اش را می‌فهمیدند و بعد عده‌ای تصدیق کرده و همراه می‌شدند و پیامش را هم زنده نگه می‌داشتند و هم گسترش می‌دادند و به سایر اقوام (با زبان قومِ میزبان) می‌رسانند.

در مورد انبیاء جهانی هم اینگونه است. فرض کنید پیامبر اسلام به زبان چینی با امت عرب سخن می‌گفت، آیا کسی حرف او را می‌فهمید تا به او ایمان بیاورد یا در گوشه‌ای منزوی می‌شد و با رحلتش پیامش هم بی‌هیچ فروغی خاموش می‌گشت؟ آری، پیامبر با مردمش به زبان خودشان سخن گفت و این همان مطلبی است که هم عقل و هم آیات قرآن به آن اشاره می‌کند و هم مورد تأیید نویسنده محترم است:

« وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُم‌ » [1]

ما هیچ پیامبری را جز به زبان قومش نفرستادیم تا برای آنان(احکام و معارف الهی را) بیان کند

پس از آن بود که تشنگان حقیقت و معرفت، حرفش را پسندیدند و آن را مطابق عقل و وجدان و فطرت خویش یافتند و به همراه او پیامش را فریاد زدند. حال دیگر این صدای یک تَن نبود، که صدای جمعی شد و بعد شهر به شهر در جهان طنین‌انداز گشت. ندایی که از مکه -مرکز توجه مردم آن سرزمین و مرکزی تجاری برای اقوام دورتر- آغاز شد ، آنان که هم عربی می‌دانستند و هم به زمان قوم خود مسلط بودند این پیام جدید را به سایرین رساندند. در مدینه نیز حضرت نامه‌هایی به امپراطوری‌های ایران و روم و سایر کشورها فرستادند و هیچ‌یک از آنان نگفتند چون زبان دین شما عربی است به درد ما نمی‌خورد!!!.

رفتار پیامبر چنین نبود که بگوید ای مردم ایران، روم و چین، کتابی به عربی فرستاده شده، بروید عربی یاد بگیرید تا آن را بخوانید و ببینید معجزه و حقیقت محض است و به آن ایمان آورید؛ بلکه پیام قرآن به زبان مردم چین و ایران و روم به ایشان رسید و آنان که این پیام تازه را مطابق عقل و وجدان و فطرت خویش می‌یافتند شیفته‌اش می‌شدند(فطرتی که شرق و غرب نمی‌شناسد؛ فرقی نمی‌کند در قطب شمال زندگی کنی یا آمازون یا ایران یا حجاز، همه از خود می‌پرسند:‌ از کجا آمده‌ام؟ به کجا خواهم رفت؟ اینجا چه می‌کنم؟ آیا بعد از مرگ خبری هست؟ آیا کسی مرا خلق کرده یا زاییده تصادفم؟... و هر که نیکوتر به این ندای درونی پاسخ دهد مردم به او گرایش پیدا می‌کنند).

اعجاز قرآن برای غیر عرب زبانان:

مردم از خود می‌پرسیدند آیا پیام‌آور جدید، انسانی اندیشمند است که پاسخ‌هایی ساخته یا به راستی با جهان غیب در ارتباط است و یافته‌هایش درست؟ اینجا بود که به حکم عقل و فطرتشان نشانی از آسمانی‌بودن دعوت این شخص طلب می‌کردند و پاسخ می‌شنیدند که نشانه‌ای دارد به نام قرآن. ادعا دارد کتابی با الفبای مردمان عرب است؛ ولی از سرچشمه‌ای آسمانی. این مطلبی بود عجیب که به راستی تصدیق آن دلیل محکمی می‌طلبید که مبادا این هم چون صدها فریب دیگر باشد. مردمان عجم(غیرعرب، از هر قومی که بودند) نه توانایی تشخیص فصاحت و بلاغت قرآن عربی را داشتند و نه می‌شد از همه آنان خواست که اگر آن را باور ندارید بروید زبان عربی یاد بگیرید؛ پس علاج این دلواپسی چه بود؟ آیا علاج تنها در فصاحت و بلاغت این کتاب بود؟

هرگز چنین نبود و خداوندی که مشتاق هدایت بندگان خود است به این راضی نشده و جنبه‌های مختلفی از اعجاز را -اعم از قرآن و معرفت عقلی و فلسفی، اعجاز قرآن در هماهنگی آیات، اعجاز قرآن در تشریع و قانون‌گذاری، قرآن و حقایق ثابت و خلل ناپذیر، قرآن و اخبار غیبی، قرآن و اسرار آفرینش و...[2]- در این دلیل نبوت و چراغ هدایت و شاهراه سعادت -یعنی قرآن- قرار داده است تا مردم در هر زمان و مکانی به تناسب ظرفیت خویش از آن بهره برده و پرده‌هایی از اعجاز آن را دریابند و راه خویش را بیابند، و همچنین آنانکه نمی‌پذیرند عذری بر خدای خویش نداشته باشند.

در تاریخ حجاز و روزگار پیامبر، هنر فاخر مردم آن سرزمین، شعر و ادبیاتشان بود. هر سال شاعران قبایل مختلف برای فخرفروشی و ربودن جوایز، در مکه جمع شده و زیباترین اشعار را انتخاب می‌کردند و در بین سالیانی دراز، هفت‌ شعر برجسته انتخاب شده و آن را به کعبه، خانه‌ای که مورد احترام همه بود آویخته بودند. با آمدن قرآن، یک‌یک آن اشعار را نه از روی ایمان، که از شرمندگی به زیر آوردند و آنها را مقابل زیبایی و فصاحت قرآن حقیر یافتند. حتی آنان که در روز مشغول کمین و شکنجه مؤمنین بودند شبانه به صوت دلنشین محمد دل می‌سپردند. تازه واردان به شهر را امر می‌کردند تا در گوش خود پنبه گذارند مباد صوت قرآن به گوش آنان برسد. و چه باک اگر عده‌ای از عربان لب به اعتراف نگشایند و خرده گیری کنند. خود کتاب، تکلیف همه را روشن کرده که اگر شک دارید که این کتابی آسمانی است، کتابی مانند آن بیاورید یا ده سوره یا حتی یک سوره، و در این راه از هر که خواستید غیر خدا یاری بجوئید.

« وَ إِنْ کُنْتُمْ فی‌ رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى‌ عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَه مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ» [3]

و اگر در آنچه بر بنده خود نازل کرده‌ایم شک دارید، پس- اگر راست مى‌گویید- سوره‌اى مانند آن بیاورید و گواهان خود را- غیر خدا- فراخوانید.

آیا تا کنون مثل و مانندی برای قرآن آورده‌اند؟

در بین اعراب، یهودیان و مسیحیان، بی‌دینان زیادی بوده و هستند که همه همت خود را بسیج کردند تا هماوردی برای این کتاب بیاورند.

در کتاب احتجاج طبرسی[4] ماجرای جالبی نقل شده که در زمان امام صادق)ع( چهار نفر از بی‌خدایان معروف(قابل توجه ایشان که تصویری از محیط آن روز در ذهن خود ساخته‌اند که هیچکس حق اظهارنظر نداشت و بی‌دینان در حالت ترس و هراس مهر سکوت بر لب داشتند) به نام‌های "ابن ابی‌العوجاء" و "أبو شاکر دیصانی" و "عبدالملک بصری" و "ابن‌المقفع" در مسجدالحرام مشغول مسخره کردن حاجیان و طعنه‌زدن به قرآن بودند، ابن ابی‌ا‌لعوجاء به بقیه گفت: بیایید هر کدام از ما، یک‌چهارم قرآن را نقض کند و سال آینده در همین جا دور هم جمع شویم، در حالیکه همه قرآن را نقض کرده باشیم که با این کار نبوت محمد و در نتیجه اسلام را باطل کرده‌ایم. همه موافقت کردند تا سال بعد در همانجا گرد هم آیند. سال بعد در این جمع ابن ابی‌العوجاء گفت: از زمانی که از هم جدا شدیم در این آیه:

« فَلَمَّا اسْتَیْأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِیًّا قالَ کَبیرُهُمْ أَ لَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ أَباکُمْ قَدْ أَخَذَ عَلَیْکُمْ مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ قَبْلُ ما فَرَّطْتُمْ فی‌ یُوسُفَ فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ حَتَّى یَأْذَنَ لی‌ أَبی‌ أَوْ یَحْکُمَ اللَّهُ لی‌ وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمین » ‌[5]

پس چون از او نومید شدند، رازگویان کنار کشیدند. بزرگشان گفت: «مگر نمى‌دانید که پدرتان با نام خدا پیمانى استوار از شما گرفته است و قبلا [هم‌] در باره یوسف تقصیر کردید؟ هرگز از این سرزمین نمى‌روم تا پدرم به من اجازه دهد یا خدا در حق من داورى کند، و او بهترین داوران است».

فکر می‌کردم ولی نتوانستم در فصاحت و معانی آن چیزی اضافه کنم و همین آیه مرا از بقیه قرآن بازداشت. عبدالملک مصری گفت: از وقتی از شما جدا شدم در این آیه فکر می‌کردم:

« یا أَیُّها النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَیْئاً لا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوب‌ » [6]

اى مردم، مَثَلى زده شد پس بدان گوش فرا دهید: کسانى را که جز خدا مى‌خوانید هرگز [حتى‌] مگسى نمى‌آفرینند، هر چند براى [آفریدن‌] آن اجتماع کنند، و اگر آن مگس چیزى از آنان برباید نمى‌توانند آن را بازپس گیرند. طالب و مطلوب هر دو ناتوانند.

و ابوشاکر گفت: من هم مشغول فکر در این آیه بودم:

« لَوْ کانَ فیهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ » [7]

اگر در آن‌ها [زمین و آسمان‌] جز خدا، خدایانى [دیگر] وجود داشت، قطعاً [زمین و آسمان‌] تباه مى‌شد. پس منزّه است خدا، پروردگار عرش، از آنچه وصف مى‌کنند.

و ابن مقفع گفت: دوستان این قرآن از جنس کلام بشر نیست، من هم از وقتی از شما جدا شدم مشغول فکر در این آیه بودم:

« وَ قیلَ یا أَرْضُ ابْلَعی‌ ماءَکِ وَ یا سَماءُ أَقْلِعی‌ وَ غیضَ الْماءُ وَ قُضِیَ الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِیِّ وَ قیلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمین‌ »[8]

و گفته شد: «اى زمین! آب خود را فرو بر، و اى آسمان، [از باران‌] خوددارى کن.» و آب فرو کاست و فرمان گزارده شده و [کشتى‌] بر جودى قرار گرفت.» و گفته شد: «مرگ بر قوم ستمکار».

نه توانستم به عمق معانی آن برسم و نه توانستم مثلی برای آن بیاورم. در این هنگام امام صادق(ع) کنار جمع آنها رسیدند و این آیه را خواندند:

« قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى‌ أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهیراً» [9]

بگو: اگر انس و جن گرد آیند تا نظیر این قرآن را بیاورند، مانند آن را نخواهند آورد، هر چند برخى از آن‌ها پشتیبان دیگران باشند.

این جمع با امام علیه السلام جلساتی برگزار کردند و تعدادی از آنها مسلمان شدند.

هم اکنون که بیش از 1400سال از آن تاریخ گذشته این تلاشها همچنان ادامه دارد و ثمره تلاش‌هایشان را در لابلای کتابها در معرض قضاوت قرار دادند. ولی چه شد که آنان با صدای بلند فریاد نزدند که «ای مردم، هماوردی برای قرآن آوردیم و معجزه محمد باطل شد»، تا اساس این دین فرو ریزد و دیگر نیازی به جنگ با مسلمانان نباشد. سالیان زیادی است انبوهی از ثروتِ به یغما رفته این سیاره خسته از جنگ و بی‌عدالتی برای جنگ با اسلام و مسلمانان هزینه می‌شود، آیا اگر توانسته بودند هماوردی برای قرآن، حتی در حد یک سوره بیاورند، دیگر نیازی به این همه جنگ بود؟ قرآن فقط کتاب فصاحت و بلاغت نیست بلکه در هر بابی وارد شده اعجاز خود را در آن به نمایش گذاشته، آنجا که از آینده سخن می‌گوید بی‌هیچ لرزشی قاطعانه خبر از آینده می‌دهد و مگر نه اینکه تحقق پاره‌ای از این وعده‌ها را تاریخ در سینة خود نگاشته؟‌ آیا برای درک تحقق این وعده‌ها باید همزبان قرآن بود و عربی دانست؟

آنجا که قرآن لب به سخن گشوده و در آن عصر جاهلیت پرده از شکل‌گیری ستارگان و کهکشان‌ها از دود و دخان بر می‌دارد باز هم نیازی هست که ما عرب زبان باشیم تا بتوانیم خاضعانه و مشتاقانه سر تسلیم و تعظیم فرود آوریم؟:

« ثُمَّ اسْتَوى‌ إِلَى السَّماءِ وَ هِیَ دُخان‌ »[10]

سپس آهنگِ [آفرینشِ‌] آسمان کرد که به صورت دودی بود

فلک و نجوم آن عصر و زمان کجا و خبر قرآن از گسترش آسمان؟ مطلبی که بشر در سایه پیشرفت‌های علوم تجربی در دهه‌های اخیر به آن دست یافته

« وَ السَّماءَ بَنَیْناها بِأَیْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُون‌ »[11]

و آسمان را به قدرت خود برافراشتیم، و بى‌گمان آن را گسترش می‌دهیم

یا آنجا که خداوند برای بیان قدرت و عظمتش مردمان را به تفکر در آسمان‌ها دعوت می‌کند و در این آیات چه زیبا با بشر قرن ما سخن می‌گوید، بشری که افتخار خود را کاوش در فضا می‌داند و انگشت حیرت از عظمت آسمان بر لب دارد:

« إِنَّ فی‌ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ الْفُلْکِ الَّتی‌ تَجْری فِی الْبَحْرِ بِما یَنْفَعُ النَّاسَ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فیها مِنْ کُلِّ دابَّه وَ تَصْریفِ الرِّیاحِ وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُون »[12]

راستى که در آفرینش آسمانها و زمین، و در پى یکدیگر آمدن شب و روز، و کشتیهایى که در دریا روانند با آنچه به مردم سود مى‌رساند، و [همچنین‌] آبى که خدا از آسمان فرو فرستاده، و با آن، زمین را پس از مردنش زنده گردانیده، و در آن هر گونه جنبنده‌اى پراکنده کرده، و [نیز در] گردانیدن بادها، و ابرى که میان آسمان و زمین آرمیده است، براى گروهى که مى‌اندیشند، واقعاً نشانه‌هایى [گویا] وجود دارد.

بشری که هر چه بیشتر تلاش کند و بیشتر کشف کند اعجاز قرآن برایش روشن‌تر می‌شود و فقط قدری توجه و انصاف تا پذیرش و ایمان فاصله است، ولی افسوس که نعره پرستش «مَن» ‌و لذّات زودگذر این دنیا، شنیدن سایر صداها را دشوار می‌کند.

آنجا که قرآن خبر از حرکت کوه‌ها می‌دهد یا کوه‌ها را مایه سکون زمین معرفی می‌کند، به زمین‌شناسی و علم نجوم آن زمان شباهتی دارد؟ آیا برای درک پیام و تصدیق به حقانیت این مطالب باید عرب بود یا عربی دانست؟ و چه بسیارند آیاتی از این قبیل که حقانیت و آسمانی‌بودن این کتاب را برای جویندگان حقیقت آشکار می‌کنند[13]. و پس از اینکه قلب انسان آرام گرفت و به آسمانی بودن این کتاب ایمان آورد می‌تواند پیام و راه قرآن را از ترجمه آن هم فرا گیرد، و البته در خود الفاظ و کلمات قرآن ظرافت‌ها و نکات فراوانی است که خود حکایتی جدا دارد و دلربائی‌های ویژه خود، ولی آنچه برای درک اعجاز و رستگاری و کمال لازم است یادگیری زبان عربی نیست تا آن را امری دست‌نیافتنی برای غالب مردم دنیا معرفی کنیم و بخواهیم این دین را مخصوص اعراب جلوه دهیم. هر چند امروزه آموختن زبان دوم امری است عادی که با صرف سالیانی از وقت به خود می‌بالیم که زبان دیگری می‌دانیم و به این وسیله دری از معارف و فرهنگ و گفتگو با مردمی دیگر مثل خودمان بر روی خود گشوده‌ایم. آیا پس از درک حقانیت قرآن، صرف سالیانی از وقت برای گشودن دری از آسمان، زیاد خواهد بود؟

چرا قرآن به زبان دیگری نازل نشد؟

سؤال دیگری که مطرح شده این است که اگر قرار باشد کتاب آسمانی به یک زبان خاص باشد، چرا به زبان دیگری مثل چینی نباشد که مردم بیشتری به آن تکلم می‌کنند. به این سؤال قدیمی پاسخ‌های مختلفی داده شده که به برخی از آنها اشاره می‌شود:

الف) دینی که بتواند مردمی بی‌تمدن و با خلق و خوی خشنی چون مردم حجاز را به تمدن بزرگی که در سایه اسلام پدید آمد برساند، طبیعتاً برای سایر ملتها بهترین دلیل است تا به ارزش دین جدید پی ببرند. و الا اگر این دین در میان تمدنی بزرگ پدید می‌آمد چه بسا دیگران این دین را هم از اختراعات همان تمدن می‌پنداشتند که به انگیزه تسلط بر آنان، این دین را جهانی معرفی کرده‌اند، ولی هنگامی که از دل همچون قومی چنان تمدن بزرگی سر زد جای شکی در علت شکوفایی این قوم باقی نمی‌گذارد، چرا که خود این قوم، عرضه و توانایی اختراع چنین دینی را نداشتند.

ب) زبان چینی از سخت‌ترین زبانهای دنیاست. دستور زبان چینی سخت نیست، آنچه آن را پیچیده می‌کند دو چیز است: یکی دشواری و تعداد زیاد لغات زبان چینی سنتی است که هم‌اکنون نیز به طور گسترده‌ای مورد استفاده است، در این زبان برای هر کلمه، یک سمبل و نشانه وجود دارد و یادگیری، خواندن و نوشتن چند هزار کلمه اصلی، کاری است دشوار. ذکر این نکته هم خالی از لطف نیست که سالیانی است خود دولت و مردمان چین در تلاشند زبان چینی ساده شده(simplified chinese) را جایگزین زبان چینی سنتی خود کنند و این خود بهترین دلیل بر سختی این زبان است، و پس از گذشت چند نسل، زبان سنتی چینی جزو زبانهای تاریخی دنیا خواهد بود.

دومین نکته‌ای که باعث پیچیدگی زبان چینی می‌شود این است که این کلمات و نشانه‌ها شکل آوا شناسی ندارد و مشکل بتوان پی برد چگونه تلفظ می‌شوند. برای مثال شما اگر زبان اسپانیایی بلد نباشید باز هم می‌توانید گویش کلمه palabra را حدس بزنید، اما زمانیکه به یک کلمه چینی نگاه می‌کنید سردرگم می‌شوید چرا که می‌توان آن را به چند حالت مختلف تلفظ کرد.

ج) از اینها گذشته فرض کنیم خداوند معجزه جاویدش قرآن را به زبان دیگری، مثلاً زبان فارسی می‌فرستاد. آیا ما فارس زبانان امروزه می‌توانیم کتابهای فارسی 1400 سال قبل را بخوانیم و بفهمیم تا بعد ادعا کنیم که اسلام و قرآن که معجزه جاوید این دین است برای همه تاریخ و همه اقوام فرستاده شده، در حالیکه خود فارس زبانان از فهم آن عاجزند؟ زبان رایج اروپای قرون وسطا(عصر ظهور اسلام) لاتین بود، اگر قرآن به زبان لاتین فرستاده شده بود الان چند نفر توانایی خواندن و فهم آنرا داشتند؟ مشکلات زبان چینی را هم که بیان کردیم. اصولاً زبانها در طول تاریخ به مرور دچار تحول و تغییرات لغوی زیادی می‌شوند که زبان عربی یکی از کم‌تحول‌ترین آنهاست و حتی امروزه هم اعراب به راحتی حاضر نیستند لغات بیگانه را دردایره لغات خود بپذیرند، بر خلاف ما فارس زبانان که چه بسا تا سالیانی بعد نصف لغاتمان انگلیسی باشد. عربهای امروز تا حد زیادی قرآن مکتوب 1400 سال قبل را می‌فهمند و این خود می‌تواند رمزی بر جاودانگی اسلام و جاودانگی کتاب آسمانی آن باشد و عربی آن روزگار هنوز زبانی زنده و قابل فهم برای صدها میلیون نفر از مردم دنیاست. شما چند زبان دیگر با این ویژگی سراغ دارید؟

نکته مهم و پایانی که نباید آن را از نظر دور داریم این است که محدودیت عقل و دانش خود را در برابر علم و حکمت الهی پذیرا باشیم و اعتراف کنیم که علم و دانش ما به تمام ظرائف و دقایق خلقت انسان و جهان احاطه ندارد تا بتوانیم قاطعانه بگوییم بهتر بود خداوند چند پیامبر و در کدام امتها برای بشر می‌فرستاد. از این رو اگر صمیمانه به محدودیتهای دانش و معرفت خود اعتراف کنیم به مغالطه و اشتباه نیفتاده و با حدس و گمان بیراهه‌های معرفتی را نمی‌پیماییم و به جای آن با پرتو نور عقل و دانش شاهراههای معرفتی را شناخته و با دو بال عقل و وحی به سیر در بوستان آفرینش خواهیم پرداخت.

جمع‌بندی مطالب:

روشن شد که حکمت خداوند باعث شد پیامبرانی را به سوی بشر -برای راهنمایی و کمال آنها- با زبان همان قوم بفرستد و پیامبر اسلام هم از این قاعده منطقی برکنار نبود. معجزه جاوید پیامبر نیز نمی‌بایست به زبانی غیر از زبان قومش باشد؛ چراکه وقتی قوم خود آن پیامبر نتوانند حقانیت و معجزه او را بفهمند آن دین در نطفه از بین رفته و مجالی برای شناخت سایر ملت‌ها باقی نمی‌ماند. از طرف دیگر قرآن معجزه‌ای چند‌ بعدی است و برای شناخت این جنبه‌های اعجاز، ترجمه آن نیز کافی است و راه شناخت حقانیت قرآن برای غیر عرب‌زبانان نیز باز است، هرچند برای یک محقق دین‌شناس آشنایی با زبان آن دین کاملا ضروری است.

همچنین بیان شد که زبان عربی یکی از کم تحول‌ترین زبان‌های دنیاست که راه را برای فهم چندصد میلیون انسان عرب‌زبان از این کتاب هموار می‌کند که این خصوصیت در کمتر زبان دیگری یافت می‌شود.

    کتابنامه:
  • 1) قرآن کریم.
  • 2) اب‍و‌م‍ن‍ص‍ور اح‍م‍دب‍ن‌ علی، طب‍رس‍ی‌؛ احتجاج طبرسی(الاح‍ت‍ج‍اج‌ ع‍ل‍ی‌ اه‍ل‌ ال‍ل‍ج‍اج‌)، ت‍ح‍ق‍ی‍ق‌ اب‍راه‍ی‍م‌ ال‍ب‍ه‍ادری‌، اسوه،چاپ سوم،1383ش.
  • 3) رضایی اصفهانی، محمدعلی؛ پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، کتاب مبین، 1386ش.
  • 4) خوئی، ابوالقاسم؛ البیان فی تفسیر القرآن، قم، دارالثقلین، چاپ5، 1384ش.
  • 5) مجموعه آثار استاد شهید مطهری، تهران، صدرا، 1384ش.
  • [1] . سوره ابراهیم، آیه4.
  • [2] . البیان فی تفسیر القرآن، ص48-78 و مجموعه آثار شهید مطهری، ج2، ص213-223.
  • [3]. سوره بقره، آیه23.
  • [4] اب‍و‌م‍ن‍ص‍ور اح‍م‍دب‍ن‌ علی، طب‍رس‍ی‌؛ احتجاج طبرسی(الاح‍ت‍ج‍اج‌ ع‍ل‍ی‌ اه‍ل‌ ال‍ل‍ج‍اج‌)،ص377
  • [5]. سوره یوسف، آیه80.
  • [6]. سوره حج، آیه73.
  • [7]. سوره انبیاء، آیه22.
  • [8]. سوره هود، آیه 44.
  • [9]. سوره اسراء، آیه88.
  • [10]. سوره فصلت، آیه11.
  • [11]. سوره الذاریات، آیه 47.
  • [12]. سوره‌ بقره، آیه164.
  • [13]. مطالعه بیشتر: اعجاز علمی قرآن، محمدعلی رضایی اصفهانی، قرآن تورات انجیل و علم ،موریس بوکای، ترجمه ذبیح الله دبیر.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʆ) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (6) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
نقد دو مقاله «بیگ بنگ در قرآن»و «قرآن و پیدایش جهان، قضیه پدید آمدن کائنات از دود»

نقد دو مقاله «بیگ بنگ در قرآن»و «قرآن و پیدایش جهان، قضیه پدید آمدن کائنات از دود»

قرآن کریم آخرین سروش آسمانی است که بر آخرین پیامبر؛ یعنی حضرت محمد(ص) فرود آمد و جهانیان را به نور و کمال هدایت کرد.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʅ) علی(ع) و رابطه‌ او با ایرانیان

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (5) علی(ع) و رابطه‌ او با ایرانیان

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʈ) اهداف اعراب از حمله به ایران ʂ)

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (8) اهداف اعراب از حمله به ایران (2)

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʇ) اهداف اعراب از حمله به ایران ʁ)

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (7) اهداف اعراب از حمله به ایران (1)

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
Powered by TayaCMS