نویسنده : مجتبی زاده
(برهان تمانع در قرآن کریم)
خلاصه اشکال:
مستشکل در انتهای مقاله خود مینویسد: آیه 42 سوره اسراء برای نفی وجود خدایان دیگر - غیر از الله - میگوید: «بگو: اگر چنانچه میگویند با او خدایانی (دیگر) بود در آن صورت حتما در صدد جستن راهی به سوی خداوند صاحب عرش بر آمدند»؛از نقد این دلیل صرف نظر میکنیم، چون معنای آن را اصلا نمیفهمیم.
پاسخ به اشکال
مقدمه
مستشکل، آیه 42 سوره اسری را در شبهه هفتم بیان میدارد و از نقد آن به دلیل نفهمیدن معنای آن صرف نظر میکند.
ما از مستشکل محترم سوال میکنیم که آیا نباید برای فهم کتابی که معجزه جاودانه پیامبر گرامی اسلام و دارای برنامههای جامع و کامل برای همه اعصار بشری است، لااقل به چند کتب تفسیری و مراجعه کرد و ندانسته شبهات خود را مطرح ننمود؟ (یادآورمیشویم که ایشان استدلالهای قرآن را ضعیف دانسته و به زغم خویش، اشکالاتی را در آنها روا دانشته است. شبهات او در این باره طی شش شبهه در بخشهای قبل بیان و نقد گردید). چگونه کسی که تحقیقات کافی ننموده، خود را صالح میداند تا درباره چنین کتابی که توسط خالق جهان نگارش یافته است، به راحتی دست به ایراد و اشکال برده و آن را بی ارزش شمارد؟
برای روشن شدن معنای آیه و برهانی که در آن بیان شده است، توضیح کوتاهی داده میشود. قرآن کریم در آیه 42 اسراء میفرماید:
قُل لَّوْ کاَنَ مَعَهُ ءَالهَِةٌ کَمَا یَقُولُونَ إِذًا لاَّبْتَغَوْاْ إِلىَ ذِى الْعَرْشِ سَبِیلا
اى پیامبر «به آنها بگو اگر با خداوند قادر متعال، خدایان دیگرى بود - آن چنان که آنها مىپندارند - این خدایان سعى مىکردند راهى به خداوند بزرگ صاحب عرش پیدا کنند و بر او غالب شوند.
استدلال بر نفى شریک به برهان «تمانع»
این آیه شریفه بر اساس یک برهان کاملا منطقی، وجود شریک را برای خداوند متعال نفی کرده است. این برهان در لسان دانشمندان و فلاسفه به برهان «تمانع» معروف شده است. برهان چنین است:
أ- اگر با خداى تعالى، خدایان دیگرى هم مىبود، آن خدایان در ملک و سلطنت با او نزاع میکردند و سعی میکردند، به هر طریقی بر او غالب شوند.
ب- اما ملک آسمانها و زمین و هر چه که در آنها است، شهادت میدهد که خداوند در ملک شریکى ندارد، و آغاز و انجامی جز او ندارد و جز به ذات او متقوم نیست.
نتیجه: پس معلوم مىشود که کسى جز او مالک نبوده و صلاحیت ملک را ندارد، پس رب دیگرى غیر او نیست.
با توجه به این مطلب، توضیح این آیه چنین است:
اى پیامبر" به آنها بگو اگر با خداوند قادر متعال، خدایان دیگرى بود- آن چنان که آنها مىپندارند- این خدایان سعى مىکردند راهى به خداوند بزرگ صاحب عرش پیدا کنند و بر او غالب شوند.
گر چه جمله «إِذاً لَابْتَغَوْا إِلى ذِی الْعَرْشِ سَبِیلًا» مفهومش این است که «آنها راهى به سوى صاحب عرش پیدا مىکردند» ولى طرز سخن نشان مىدهد که منظور، پیدا کردن راهى براى غلبه بر او، مخصوصا تعبیر به «ذِی الْعَرْشِ» به جاى «اللَّه» اشاره به همین مطلب مىکند؛ یعنى آنها هم مىخواستند «مالک عرش اعلا» شوند، و بر پهنه جهان هستى حکومت کنند و به همین جهت به مبارزه با او بر مىخاستند.
به هر حال طبیعى است، که هر صاحب قدرتى مىخواهد قدرت خود را کاملتر و قلمرو حکومت خویش را بیشتر کند و اگر براستى خدایانى وجود داشت، این تنازع و تمانع بر سر قدرت و گسترش حکومت در میان آنها در مىگرفت.
در اینجا ممکن است گفته شود، چه مانعى دارد که خدایان متعدد با همکارى یکدیگر بر این عالم حکومت کنند؟ و چه لزومى دارد که به تنازع برخیزند؟!
در پاسخ این سؤال باید به این واقعیت توجه داشت، که قطع نظر از اینکه علاقه به تکامل و توسعه قدرت براى هر موجودى طبیعى است، و اینکه خدایانى را که مشرکان به آن اعتقاد داشتند، داراى بسیارى از صفات بشرى بودند که یکى از روشنترین آنها علاقه به حکومت و قدرت بیشتر است، قطع نظر از همه اینها اصولا لازمه تعدد وجود، اختلاف است، چرا که اگر هیچگونه اختلافى در رویه و برنامه و جهات دیگر نباشد، اساسا تعدد معنى نخواهد داشت، بلکه هر دو، یک چیز خواهند بود.
از آنجا که در تعبیرات مشرکان، خداوند بزرگ تا سرحد یک طرف نزاع تنزل کرده است، در آیه بعد بلا فاصله مىگوید: «خداوند از آنچه آنها مىگویند پاک و منزه است و از آنچه مىاندیشند بسیار برتر و بالاتر است».
سپس براى اثبات عظمت مقام پروردگار و اینکه او برتر از خیال، قیاس، گمان و وهم مشرکان است، به بیان تسبیح موجودات جهان در برابر ذات مقدسش پرداخته، مىگوید: «آسمانهاى هفتگانه و زمین و کسانى که در آنها هستند، همگى تسبیح خدا مىگویند
[1]».
[2]
علامه طباطبایی مفسر بزرگ قرآن درباره این آیه میفرمایند:
خداوند به رسول خویش خطاب میدارد که با مشرکان هم کلام شود و در امر توحید و شرک نورزیدن با ایشان گفتگو کند و چون ایشان معتقد به خدایانى غیر از خداى تعالى بودند که هر یک بر حسب اختلاف درجاتشان جهات مختلف عالم را تدبیر مىکنند، یکى اله و رب آسمان، دیگرى اله و رب زمین، سومى خداى جنگ و چهارمى خداى قریش و همچنین خدایان دیگر... و نیز چون این خدایان را شریکهاى خدا در تدبیر عالم مىدانستند، قهرا باید براى هر یک از آنها بر حسب ربوبیتشان، سهمى از ملک قائل مىشدند، و با اینکه ملک از توابع خلقت است - که به اعتراف خود ایشان مختص به خداى سبحان است - ناگزیر باید بگویند غیر خدا هم مالک مىشود، و وقتى خدایان دیگر را مالک دانستند ناگزیرند آنها را به جنگ با خدا هم روانه کنند، چون علاقه به ملک، غریزى هر مالکى است، و هر صاحب قدرت و سلطنتى قدرت و سلطنت خود را دوست مىدارد، و قهرا هر یک از خداها نیز مىخواهند که با خدای تعالی در ملکش منازعه نموده و ملک خداى را از دستش بگیرند و خود به تنهایى مالک باشند، و عزت و هِیمنه سلطنت، مختص به او گردد (تعالى اللَّه عن ذلک).
پس خلاصه احتجاج این است که اگر آن طور که شما پنداشتهاید، با خداى تعالى، اللَّه دیگرى هم وجود مىداشت، آن وقت ممکن مىشد که کسى غیر خدا چیزى از ملک خدا به چنگ آورد - هر چند که ملکیت از لوازم ذات فیاض خداوندى است، که وجود هر چیز از افاضات او است - آن وقت به طور قهر، خدایان در مقام نزاع با خدا برمىآمدند، چون ملک دوستى و سلطنت خواهى امرى است ارتکازى در تمامى موجودات و همین علاقه به ملکیت آلهه، او را وادار مىکرد تا ملک خداى را از کفش بیرون کرده و او را از عرش خود به زیر بکشند، و روز به روز به ملکیت خود بیفزایند، حال به کدامیک از این حرفها ملتزم مىشوند؟ (تعالى اللَّه عن ذلک).
«تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ...».
[3]
این آیه و ما قبلش تقریبا مقدمهاى را مىماند که حجت نامبرده را یعنى جمله «لَوْ کانَ مَعَهُ آلِهَةٌ کَما یَقُولُونَ» را تکمیل مىکند، چرا که حجت مزبور به اصطلاح منطق یک قیاس استثنایى است، و آنکه به منزله استثناء است، مساله تسبیح موجودات براى خداى سبحان است که آیه مورد بحث متضمن آن است، و صورت این قیاس چنین است: اگر چنانچه با خداى تعالى خدایان دیگرى هم مىبود، هر آینه ملک و سلطنتش در معرض نزاع و هجوم قرار مىگرفت و لیکن ملک آسمانها و زمین و هر چه که در آنها است خداى را از بودن آلهه دیگر منزه مىدارد، و شهادت مىدهد بر اینکه خداوند در ملک شریکى ندارد، و جز از خود او آغاز نشده، و جز به سوى خود او منتهى نمىشود، و جز به ذات او متقوم نیست، و از در خضوع جز او را سجده نمىکند، پس معلوم مىشود که کسى جز او مالک نبوده و صلاحیت ملک را ندارد، پس رب دیگرى غیر او نیست.
[4]
حاصل سخن:
آیه 42 سوره اسراء بر اساس یک برهان کاملا منطقی، وجود شریک را برای خداوند متعال نفی کرده است. این برهان در لسان دانشمندان و فلاسفه به برهان «تمانع» معروف شده است. آن برهان چنین است:
1- اگر با خداى تعالى، خدایان دیگرى هم مىبود، آن خدایان در ملک و سلطنت با او نزاع میکردند و سعی میکردند به هر طریقی بر او غالب شوند، (به هر حال طبیعى است، که هر صاحب قدرتى مىخواهد قدرت خود را کاملتر و قلمرو حکومت خویش را بیشتر کند و اگر براستى خدایانى وجود داشت، این تنازع و تمانع بر سر قدرت و گسترش حکومت در میان آنها در مىگرفت).
2- اما ملک آسمانها و زمین و هر چه که در آنها است، شهادت میدهد که خداوند در ملک شریکى ندارد، و آغاز و انجامی جز او ندارد و جز به ذات او متقوم نیست.
نتیجه: پس معلوم مىشود که کسى جز او مالک نبوده و صلاحیت ملک را ندارد، پس رب دیگرى غیر او نیست.
مطالب مرتبط :
کتابنامه:
1) قرآن کریم.
2) آیت الله مکارم، ناصر؛ تفسیر نمونه، دار الکتب الاسلامیه، تهران، اول، 1374ش.
3) علامه طباطبایی، محمدحسین؛ ترجمه تفسیر المیزان، سید محمد باقر موسوی، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، پنجم، 1374ش.
[2] آیت الله مکارم، ناصر، تفسیر نمونه ، ج 12، ص 131 – 133، دار الکتب الاسلامیه، تهران، اول، 1374 ش (با تلخیص)
[4] علامه طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، سید محمد باقر موسوی، ج 13، ص 146-149،جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، پنجم، 1374 ش (با تلخیص)