چکیده:
نگاشتهای که در پیش روست، بخش اول از بررسی مقالهای با عنوان «مجازاتهای خشن و غیر انسانی در قرآن» میباشد. نویسنده این مقاله تلاش کرده است تا با بیان دو نمونه از مجازاتهای اسلامی؛ یعنی مجازات محارب و قطع دست سارق که از قرآن به دست میآید و غیر عقلانی خواندن آن، به قرآن کریم اشکال کند و احکام آن را نه تنها برای زمان ما؛ بلکه برای جامعه شبه جزیرهی عربستان در هزار و چهار صد سال پیش هم، فاقد اعتبار قلمداد نماید؛ اما بنظر میرسد ایشان از سویی احکامی را که به آنها استناد کردهاست، درست نقل نکرده و متوجه حدود و شرایط آنها نبوده است و از سوی دیگر به طور کل با روشهای معتبر تفسیر و استنباط از کتاب و سنت بیگانه میباشد. از همین رو ابهامات بدوی و کلیگوییهای قرآن را معضلهای غیر قابل حل دانسته و روایات را هم بخاطر راه یافتن مجعولات در آنها بیاعتبار و ناتوان از حل ابهامات قرآنی میداند، و به این ترتیب روش قرآن را در بیان مطالب به چالش میکشد. در مقاله حاضر پس از مقدمه کیفیت مجازات محارب و سارق بیان شده و غیر انسانی بودن آنها مورد بررسی قرار گرفته است.
مقدمه:
«وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلا»[1]
و چیزى را که بدان علم ندارى دنبال مکن، زیرا گوش و چشم و قلب، همه مورد پرسش واقع خواهند شد.
ویلیام کلیفورد: «همیشه، همه جا و برای همه کس، اعتقاد به هر چیزی بر مبنای قرائن ناکافی، کاری خطا و نادرست است»[2].
دل بر باوری سپردن و اعتقادی را اظهار کردن و به آن فراخواندن، و برتر از همه به آن عمل نمودن در هر مسئلهای باید از روی دانش یقینی و یا دلیلی موجّه باشد. مراعات این قانون فراگیر از اهمیت ویژهای برخوردار است. روشن است که هر چه تأثیرگذاری فرد نظریه پرداز و صاحب سخن بالاتر باشد، و یا موضوع سخن فراگیرتر و حیاتیتر باشد(مثل سخن در مورد قانونی اجتماعی که به سعادت فرد و جامعه در دنیا و جهان آخرت مرتبط می شود)؛ رعایت این قاعده از اهمیت بالاتری هم برخوردار خواهد بود. یک اظهار نظر شخصی و غیر مؤثر با تئوری فردی تأثیرگذار که میخواهد در صحنه زندگی اجتماعی بکار برده شود، در یک درجه اهمیت قرار نمیگیرد و به درستی باید اذعان کرد که قانون پیروی از دانش موجّه در این مورد اهمیت بیشتری دارد.
دین مبین اسلام این قانون را پذیرفته، ترویج نموده و به سختی از آن دفاع مینماید. آیات فراوانی از قرآن کریم بر این مطلب مهر تأیید میزنند و بر پیروی از دانش و یقین اصرار میورزد؛
«بگو: جز این نیست که پروردگار من کارهاى زشت را چه آنچه از آنها ظاهر باشد و چه آنچه پنهان باشد (مانند عقاید فاسد و عملهاى بد نهانى) حرام کرده...و نیز اینکه آنچه را که علم به آن ندارید به او نسبت دهید.»[3]،
و روایات بسیار زیادی انسانها را از اینکه در مورد دین الاهی سخنی را بدون پشتوانه علم و یقین بیان کنند باز میدارد، تا آنجا که پیامبراسلام میفرمایند:
«کسی که در مورد مسائل دینی اظهار نظر بکند در حالیکه ناسخ و منسوخ آیات و احکام را نمیشناسد و محکم و متشابه را تشخیص نمیدهد پس براستی هم خود هلاک شده و هم دیگران را به هلاکت میافکند.»[4]
با این مقدمه روشن میشود که دادن نسبتهای نادرست و عجولانه و بدون مراجعه به خبره، در مسایل دینی که از اهمیت به سزایی برخوردار است، نه تنها انسان را در برابر خداوند متعال، که در قبال وجدان فردی و جمعی بشر سرافکنده میکند و نتیجهای جز سخافت رأی و اندیشه و مهجوریت صاحب سخن نزد صاحبان فکر را بدنبال نخواهد داشت. اکنون تلاش میکنیم نسبتهایی را که نویسنده مقاله «مجازاتهای خشن و غیر انسانی در قرآن» به قرآن کریم داده است، بررسی کنیم و در مورد امکان به نقد کشیدن قرآن کریم با این نسبتها به قضاوت بنشینیم.
محورهای مورد بحث در مقاله مذکور
نویسنده مقاله نگاشته خود را در چند محور اساسی سامان داده است که میتوان به طور خلاصه آنها را در موارد ذیل برشمارد؛ 1- اساسآً برخی از مجازاتهای ذکر شده در قرآن غیر انسانی است. او برای اثبات این مدعا به مجازات محارب و سارق اشاره میکند.2- این خشونت باعث شده است که روشنفکران دینی احکام قرآن را محدود به زمان و مکان نزول قرآن بدانند، حال آنکه ادعای قرآن مبنی بر شمول احکامش نسبت به همه زمانها و مکانها قابل انکار نیست، و نمیتوان برای توجیه احکام خشونتآمیز قرآن این احکام را مخصوص آن زمان دانست. علاوه بر اینکه این احکام برای فرهنگ همان زمان هم غیر انسانی است. 3- احکام موجود در قرآن بسیار مبهم بیان شده و این مسأله موجب تضییع حق مخاطبان است. 4- بیان احکام کلی و مبهم قرآن به پیامبر واگذار شده است. از این رو دانشمندان برای فهم احکام ناچار باید به سنت پیامبر رجوع کنند؛ اما از آنجا که سنت، مملوّ از احادیث مجعول و ضعیف است، فهم احکام دچار اشتباه و اختلاف گردیده است.
در نهایت به زعم ایشان با استفاده از این چهار محور میتوان از اساس، بیانات قرآنی را دچار مشکل دانست.
ما تلاش نمودهایم با رعایت انصاف در دو بخش مجزا به بررسی این محورها بپردازیم. بخش اول(مقاله حاضر) به بررسی احکام مجازات محارب و سارق میپردازد و بخش دوم (مقاله مرتبط بعدی) مقدمات ابتدایی فهم قرآن و سنت و اعتبار و عدم اعتبار روایات را محل بحث قرار خواهد داد.
شمول احکام اسلام نسبت به زمانها و مکانهای مختلف و نگاه روشنفکران دینی به آن.
از بدیهیات دین مقدس اسلام این است که قرآن معجزهای جاودانی و شریعت آن بر تمامی انسانها تا روز قیامت جاری است، و اگر حکمی خاص در مواردی بنابر حکمت الهی اختصاص به شرایط زمانی ویژهای داشته باشد در خود قرآن و کلام مفسران آن (که خداوند متعال کلامشان را معتبر اعلام نموده است[5]) ذکر شده است. در اینجا بجا است برخی از آیاتی که به این مهم اشاره دارند را ذکر نماییم:
«وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُون»[6]
و ما تو را جز بشارتگر و هشداردهنده براى تمام انسانها، نفرستادیم لیکن بیشتر مردم نمىدانند
«تَبارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمِینَ نَذِیرا»[7]
بزرگ [و خجسته] است کسى که بر بنده خود، فرقان [کتاب جداسازنده حق از باطل] را نازل فرمود، تا براى همه جهانیان هشداردهندهاى باشد
«...وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغ...»[8]
و این قرآن به من وحى شده تا به وسیله آن، شما و هر کس را [که این پیام به او] برسد، هشدار دهم.[9]
گویا نویسنده مقاله خود به درستیِ این برداشت و فهم از قرآن کریم اذعان دارد و از همین رو بر برخی از روشنفکران دینی مورد ادعایش (که احکام قرآن را مخصوص زمان و مکان نزول دانستهاند)خرده میگیرد؛[10] اما مشکل او از اینجا نشأت میگیرد که این احکام با روح دموکراسی، حقوق بشر و برخی مفاهیم مبهم و مورد اختلاف دیگر از این قبیل بیگانه هستند. حال آنکه در آینده خواهیم گفت که به نظر میرسد ایشان حتی به خود زحمت مراجعه به اصل حکم از نگاه مفسران حقیقی قرآن را نداده و با تکیه بر مفاهیمی مبهم و مشکوک حکمی مبهم را به عنوان حکم قرآن مورد نقد قرار داده است.
اما آیا روشنفکرانی که او نام آنها را ذکر نکرده و سخنشان را نقل ننموده است به خاطر احساس خشونت در احکام اسلام و غیر دموکراتیک بودن آن قائل به محدودیت این احکام به آن جامعه خاص شدهاند. ادعای صاحب مقاله چنین است؛ ولی چه بسا مشکلی که این روشنفکران با آن روبرو هستند معرفت شناسانه و مربوط به زبان دین و نسبیت فهم متون و از این قبیل باشد و این ادعایشان ربطی به احکام قرآنی نداشته باشد[11]. شاید مراجعه به موج اسلامگرایی که در میان روشنفکران غربی رواج یافته و گوش دادن به سخنان آنان در مورد ارزش و تأثیرات احکام اسلام در جامعه کنونی باعث شود صاحب مقاله کمی در مورد کاربردی بودن این احکام در جامعه انسانی قرن بیست و یکم (نه فقط فرهنگ غیر متمدن عرب صدر اسلام در شبه جزیره عربستان) به فکر فرو رود و بیشتر تأمل نماید[12].
مجازات محارب:
یکی از دو موردی که نویسنده مقاله آن را مجازاتی خشن میداند - که حتی نسبت به جامعه صدر اسلام هم قابل پذیرش عقلانی نیست - مجازات محارب در قرآن است. ابتدا ترجمه آیه مورد نظر را بخوانیم:
«همانا کیفر آنان که با خداوند و پیامبرش به محاربه برمىخیزند و (با سلاح و تهدید و غارت) در زمین به فساد مىکوشند، آن است که کشته شوند، یا به دار آویخته شوند، یا چهار انگشت یک دست با چهار انگشت یک پایشان بطور مخالف بریده شود یا آنکه از سرزمین (خودشان) تبعید شوند. این کیفر ذلت بار دنیوى آنان است و در آخرت برایشان عذابى عظیم است * مگر کسانى که پیش از آنکه بر آنان دست یابید توبه کرده باشند، پس بدانید که خداوند آمرزنده و مهربان است»[13]
حال برای حکم به اخلاقی و عقلانی بودن این مجازاتها باید به نکات زیر توجه کنیم:
الف- همینطور که از آیه استفاده میشود این مجازاتها برای چند گروه است:
1. کسانی که به قیام مسلحانه علیه خدا و رسولش میپردازند و فرستاده و خلیفه خداوند و مظهر و مجری حق و عدالت و تمام خوبیها در زمین را مورد تهدید قرار میدهند. این افراد کمر به تهدید جامعهای بستهاند که خود را تحت تدبیر رهبر الهی قرار داده و به سمت سعادت در حرکت است. به راستی اگر آنها در کار خود موفق شوند، این جهالت و شقاوتشان چه اثراتی را بر تاریخ جامعه بشریت خواهد گذاشت و سزای چنین فردی چگونه باید باشد؟
2. کسانی که با کشیدن سلاح بر روی زن و مرد و بچه و افراد بیدفاع جامعه به قتل و غارت مسلحانه اموال ایشان اقدام میکنند و امنیت و آسایش روانی و اقتصادی جامعه را از بین میبرند.
(پس مراد از «سعی در ایجاد فساد» که در آیه آمده است، موارد فوق میباشد، نه آنچه نویسنده بطور مبهم به عنوان «تباهی در زمین» از آن یاد کرده). چگونه نویسنده این مقاله به خود اجازه میدهد در برابر جامعه بایستد و فردی را که چنین به ارعاب و تهدید مردم دست زده مورد رحم و تفقد قرار دهد.
ب- این مجازاتها نقش پیشگیری از ارتکاب جرم و ایجاد امنیت برای جامعه و نقش تربیتی و هدایتی برای افراد مجرم دارد. از همین روست که چنانچه در آیه بعد آمده است در صورتی که مجرم پیش از اینکه به مجازات برسد دست از کارهای خود بردارد و توبه کند به این مجازاتها محکوم نخواهد بود و این مجازات در صورتی متوجه او است که توبه نکرده و به این کار ادامه بدهد. در صورتی حاکم چنین افرادی را که در صدد توبه نبوده و میخواهند به تهدید و ارعاب ادامه دهند به چنگ آورَد، چگونه به او حق میدهید که از روی دیدگاهی شخصی و احساسی آنان را عفو کند و همچنان جامعه را در معرض تهدید آنان نگاه دارد. کدامیک عقلانیتر است؛ حفظ جان این شخصی که تهدید کننده نظام امنیتی، و روابط اجتماعی و اقتصادی مردم در سطح ارعاب و تهدید است، یا نجات و حفظ آرامش جامعه با اعدام، تبعید و یا بریدن چهار انگشت یک دست و یک پای آن یک فرد یا افراد محارب (نه آن گونه که بعضی خیال کرده و فردی را تصور میکنند که یک دست کامل و یک پای کامل او را بریده اند!!) بگونهای که آنها را از کار نیاندازد؟
ج- در مجازاتهای اسلامی تناسب جرم و مجازات در نظر گرفته شده است و بسیار مناسب است قبل از اینکه به این مجازاتها اعتراض شود اصل آنها مورد مطالعه قرار بگیرد. محاربی که فقط ارعاب و تهدید کرده است و قتل و غارت و جراحت وارد نکرده است فقط تبعید میشود و اگر علاوه بر تهدید جراحت هم وارد کرده است ابتدا به مقدار جراحت قصاص شده و سپس تبعید میشود و چنانچه اموال را هم غارت کرده است حاکم مخیر است که او را اعدام کند یا انگشتان دست راست و پای چپ او را قطع کند. بنابر این همه مراتب مجازات محارب برای همه افراد آنها ثابت نیست.[14]
مجازات سرقت
یکی دیگر از مواردی که نویسنده مقاله به عنوان مجازاتی خشونتآمیز از آن یاد کرده و آن را بهانهای برای اشکال بر تمامی استنباطها و برداشتهای دانشمندان از قرآن و سنت قرار داده است، حد سرقت میباشد.
اما آیا حد سرقت خشونت آمیز است؟ باز هم گویا نویسنده مقاله به خود زحمت مراجعه به منابع فقهی را نداده و بر اساس تصوری مبهم سخنان خود را پایه گذاری کرده است. با مراجعه به کتب فقهی روشن میشود که شرایط زیادی برای قطع دست در مورد ارتکاب سرقت وجود دارد (حدود 24 شرط). برخی از شروط از این قبیلند؛ سرقت باید از «حرز» باشد، یعنی جایی که دارای قفل و حفاظ مناسب و دور از دسترس است و دزد آن حرز (مثل گاو صندوق) را تخریب کند، این کار او مخفیانه باشد، مبلغ مال مسروقه باید به حد نصاب رسیده باشد و همه این مال در یک مرتبه و توسط یک نفر دزدیده شود، مال مسروقه خوراکی در ایام سختی و گرسنگی نباشد،و ... بنابراین اگر شخصی با استفاده از غفلت دیگران دزدی کند، حرز را تخریب نکند، دزدی او قابل رویت باشد، دزدی او به وسیله جعل سند و امثال اینها باشد، کمتر از حد نصاب و یا در برهه خاصی خوراکی باشد، شبههای در مورد مال مسروقه باشد، و... در این موارد انگشتان او بریده نخواهد شد. اما اگر دزدی عاقل، بالغ و مختار به چنان مرحله از جرأت و تبحر رسیده باشد که تمامی این شرایط سخت برای او از روش خاص ثابت شود، آنگاه چهارانگشت دست او بریده میشود. روشن است چنین فردی با این حرکت، نه تنها یک نفر؛ بلکه به امنیت اقتصادی جامعه ضربه میزند و از دست دادن انگشتان برای او به هیچ روی مجازاتی وحشیانه به نظر نمیرسد؛ بلکه اگر فردی با این شرایط پس از مدتی به متن جامعه برگردانده شود و اموال مردم در معرض تجاوز او قرار گیرد آنگاه حکمی غیر منصفانه و نابخردانه جاری شده است. به راستی اگر سارقان بدانند که حکومت اسلامی در اجرای این حکمِ نه چندان سختگیرانه، جدیت دارد آیا باز به خود جرأت میدهند اموال حفظ شده مردم را مورد تعرض قرار دهند؟ به این ترتیب است که «یکبار» اجرای قطع چهار انگشت باعث جلوگیری از دزدیهای دیگر میشود، دزدی از رواج میافتد و دیگر دستی هم قطع نخواهد شد.
کتابنامه:
- 1- قرآن کریم.
- 2- مجلسی، محمد باقر؛ بحار الأنوار، تحقیق: یحیى العابدی الزنجانی، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، 1403ق.
- 3- عاملی، شیخ حر؛ وسائل الشیعه(الإسلامیة)، تعلیق: الشیخ أبی الحسن الشعرانی، بیروت، دار إحیاء التراث العربی،1401ق.
- 4- ابو زید، نصر حامد؛ مفهوم النص، دراسة فی علوم القرآن، بیروت، 1990م.
- 5- الشیخ الجواهری؛ جواهر الکلام، تحقیق: محمود القوچانی، طهران، دار الکتب الإسلامیه،1363 ش.
- 6- شیخ طوسی؛ المبسوط، تصحیح وتعلیق: محمد الباقر البهبودی، نجف، المکتبة المرتضویة لإحیاء آثار الجعفریة،1351 ش.
- 7. William K. Clifford, The "Ethics of Belief" in George I. Mavordes, ed. The Rationality of Belief in God (Englewood Cliffs, NJ: Prentice-Hall, 1970).
پی نوشت:
-
[1] . قرآن کریم، اسراء/36.
-
[2] William K. Clifford, The "Ethics of Belief" in George I. Mavordes, ed.
The Rationality of Belief in God (Englewood Cliffs, NJ: Prentice-Hall,1970), pp.159-160.
-
[3]. اعراف/33: « قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَن... ً وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُون»، و نیز ر.ک. نور/17، لقمان/20، جاثیه/24، اعراف/37، و... .
-
[4]. بحارالانوار، ج2، ص118. و نیز ر.ک. همان، باب النهی عن القول بغیر علم و الافتاء بالرأی...
-
[5]. خود قرآن کریم پیامبر و بواسطه او جانشینان الاهیش را مفسر قرآن قرار داده و به کلام ایشان اعتبار داده است؛ نحل/44:« وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُون» :«و به سوى تو این ذکر (قرآن) را فرو فرستادیم تا براى مردم آنچه را که به سوى آنها نازل شده روشن کنى و باشد که بیندیشند.»
-
-
-
-
[9] همچنین آیات: احزاب/40، انبیاء/107، آل عمران/19و85. و نیز ر.ک. بحارالانوار،ج2، ص260. و نیز:شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج18، ص 311.
-
[10] حجت الله نیکویی، مقاله مجازاتهای خشن و غیر انسانی در قرآن ، ص1.
-
[11] برای نمونه رجوع کنید به : نصر حامد ابو زید ، مفهوم النص ، دراسة فی علوم القرآن ، بیروت، 1990.
-
[12] برای نمونه رجوع کنید به سخنان «مری فالوت» ،«رز کندریک»،«هدی خطاب»، و «لارنس مامیا» در سایت
WWW.Csmonitor.com و نیز نگاه کنید به ماهنامه موعود شماره 44و 71.
-
-
[14] ر.ک. کتابهای فقهی، باب الحدود، حد محارب. مانند: شیخ طوسی،المبسوط، ج5، ص169. و نیز: الشیخ الجواهری، جواهر الکلام، تحقیق: محمود القوچانی، طهران: دار الکتب الإسلامیه،1363 ش.