نقش طرد اجتماعي درجنگ نرم
احسان شریف زاده
از آن جایی که مبارزه اسلام یک مبارزه فرهنگی با دیگر سبکهای زندگی بشری و غیر بشری التقاطی است، جنگ نرم از جایگاه ویژهای در آموزههای وحیانی اسلام برخوردار است.
یکی از روش هایی که اسلام درجنگ نرم در برابر مخالفان داخلی و شهروندان درپیش میگیرد، طرد اجتماعی است. این روشها بارها ازسوی پیامبر(ص) و مومنان به کار گرفته شد تا مخالفان به خود آیند و ضمن تنبه، موقعیت خود را باز ارزیابی کرده و مسیر درست را انتخاب کنند.
نویسنده با مراجعه به آموزههای قرآنی برآن شده تا نقش طرد اجتماعی مخالفان را درجنگ نرم تبیین نماید دیدگاه قرآن را درباره این روش اجتماعی ارائه دهد. اینک با هم این مطلب را از نظر میگذرانیم.
طرد اجتماعی تلاش برای وحدت اجتماعی
واژه «طرد» به این معناست که کسی یا چیزی توسط دیگری رانده شده است. (گیدنز، آنتونی و بردسال، کارن؛ جامعه شناسی، حسن چاوشیان، تهران، نی، 1386، چاپ اول، ص 469) طرد اجتماعی (Social Exclusion) نیز به معنای محروم شدن از مشارکت در نهادهای اجتماعی و نقض، حقوق انسانی و مدنی تعریف شده است.(غفاری، غلامرضا و تاج الدین محمدباقر، شناسایی مولفههای محرومیت اجتماعی، فصلنامه علمی پژوهی رفاه اجتماعی، سال چهارم، شماره 17، 1384، ص55-33 و 39)
برخی دیگر، طرد اجتماعی را به معنای فرایند جدایی و گسست از بازار کار، اجتماعات و سازمانهای اجتماعی دانستهاند. (پتریک، فیتز، نظریه رفاه، سیاست اجتماعی چیست؟ هرمز همایون پور، تهران،گام نو 1381، چاپ اول، ص 183)
مفهوم طرد اجتماعی توجه ما را به طیف وسیع عواملی جلب میکند که افراد و گروهها را از داشتن فرصت هایی که پیش روی اکثریت جمعیت است بازمی دارد. (گیدنز، آنتونی و بردسال، کارن؛ پیشین، ص 466)
طرد اجتماعی همواره درجوامع انسانی به کار گرفته میشد. از جمله خداوند در آیه 88 سوره اعراف گزارش میکند که در میان جوامع گذشته این روش وجود داشت. هدف از طرد اجتماعی که گاه با اخراج از حیطه شهروندی و تبعید نیز همراه میشد، بازگشت افراد به هنجارها و آیینها و کیشهای اجتماعی است. از این رو خداوند از اقوامی که در برابر پیامبران به مبارزه جویی بر میخاستند. گزارش میکند که آنان با تهدید و طرد اجتماعی و تبعید بر آن بودند تا شخص را به بازگشت به سنتها و کیش و آیین گذشتگان ترغیب نمایند.
دراین راستا رهبران مدین به حضرت شعیب (ع) میگفتند: «سران قومش که تکبر میورزیدند، گفتند:«ای شعیب، یا تو و کسانی را که با تو ایمان آورده اند، از شهر خودمان بیرون خواهیم کرد یا به کیش ما برگردید.» گفت:«آیا هرچند کراهت داشته باشیم؟
در آیه 13سوره ابراهیم(ع) نیز گزارش شده است که فشار و تهدید و طرد اجتماعی و تبعید و مانند آن، روش همه کافران و مشرکان در برابر دعوتهای حق طلبانه و عدالت خواهانه پیامبران بوده است: «و کسانی که کافر شدند، به پیامبرانشان گفتند: «شما را از سرزمین خودمان بیرون خواهیم کرد مگر اینکه به کیش ما بازگردید.» پس پروردگارشان به آنان وحی کرد که حتما ستمگران را هلاک خواهیم کرد.»
در حقیقت براساس آموزههای قرآنی، طرد اجتماعی برای حفاظت بر وحدت اجتماعی انجام میگیرد. براین اساس، در بیشتر موارد، رهبران سیاسی، دولتها و قدرتها تلاش میکنند که مخالفان با کیش و آیین خود را از جامعه طرد کرده و یا موجبات تغییر نگرش آنان شوند؛ زیرا وجود چنین افراد به قول معروف ناسازگار، به معنای فروپاشی اجتماعی و وحدت و همگرایی ملی است. از این رو همواره تلاشی که از سوی رهبران اجتماعی و سیاسی و فرهنگی جامعه صورت میگیرد، حفاظت بر آیین ملی به عنوان محور وحدت ملی و اجتماعی است.
تاکید بر واژگانی چون استکبار که بیان حضور قوی و تاثیرگذار قدرت و نقش آن در مدیریت طرد اجتماعی است و هم چنین واژه ملاکه بیانگر قدرت همراه با ثروت و اشرافیت میباشد نشان دهنده آن است که صاحبان زر و زور با طرد اجتماعی میکوشند تا حفاظت وضعیت موجود اجتماعی را همچنان در دست داشته باشند و اجازه هرگونه تمرد را از مخالفان سلب کنند.
طرد اجتماعی به اشکال گوناگون در حوزههای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و مانند آن انجام میگیرد:
1- طرد اقتصادی، افراد و اجتماعات ممکن است از نظر تولید و یا از نظر مصرف، طرد شدن از حوزه اقتصاد را تجربه کنند. طرد اقتصادی همچنین ممکن است از جهت الگوهای مصرف رخ دهد یعنی از این جهت که مردم در زندگی روزانه خود چه چیزهایی میخرند و مصرف یا استفاده میکنند. نداشتن حساب بانکی نیز از دیگر نشانههای طرد اقتصادی است، چون در این صورت مردم نمی توانند از خدمات متعددی که بانکها به مشتریان خود عرضه میدارند بهره مند شوند.
2- طرد سیاسی؛ مشارکت مستمر مردم در سیاست یکی از ارکان دولتهای لیبرال دموکراتیک است. شهروندان تشویق میشوند که نسبت به مسائل سیاسی آگاه و مطلع باشند و نظر مخالف یا موافق خود را ابراز کنند با نمایندگان منتخب خود تماس داشته باشند و در همه سطوح فرآیند سیاسی مشارکت کنند. اما مشارکت سیاسی فعال ممکن است دور از دسترس کسانی باشد که دچار انزوای سیاسی اند و شاید فاقد منابع و امکانات، اطلاعات و فرصتهای ضروری برای دخالت در فرآیند سیاسی هستند. چانه زنی و فشارهای غیررسمی، شرکت در تظاهرات و حضور در گردهماییهای سیاسی همگی مستلزم تحرک، وقت و دسترسی به اطلاعات است که در اجتماعات مطرود هیچ یک از اینها پیدا نمیشود. وجود چنین چالشها و موانعی موجب پیدایش دور باطلی میشود که نیازها و صدای اینگونه نمی تواند وارد دستور کار سیاسی شود.
3- طرد اجتماعی؛ طرد میتواند در حوزه زندگی اجتماعی نیز تجربه شود. مناطقی که درجه بالایی از طرد اجتماعی را دارند، ممکن است تسهیلات محلی و اجتماعی محدودی داشته باشند، تسهیلاتی مثل پارک، زمین ورزش، مراکز فرهنگی و تئاتر. سطح مشارکت مدنی دراین مناطق غالبا نازل است. اما طرد اجتماعی فقط حاصل طرد شدن مردم نیست بلکه ممکن است نتیجه کناره گیری داوطلبانه افراد از ابعاد و جنبههای گوناگون جریان امور جامعه باشد. افراد میتوانند به میل خود تصمیم به ترک تحصیل، نادیده گرفتن یک فرصت شغلی و نپرداختن به فعالیت اقتصادی بگیرند. (گیدنز، آنتونی و بردسال، کارن؛ پیشین، ص 469)
طرد اجتماعی به هدف کاهش دایره نفوذ
طرد اجتماعی گاه از سوی دولتها اعمال میشود و گاه دیگر از سوی جامعه صورت میگیرد. هنگامی که دولتها اقدام به طرد اجتماعی شهروندان میکنند، میتواند آثار نامطلوبی به جا گذارد و حتی همبستگی برخی را به شکل همدردی برانگیزد، اما بهترین شیوه در جنگ نرم طرد اجتماعی است که از سوی هدف از طرد اجتماعی از سوی ملت و جامعه، کاهش دایره نفوذ شخص و شخصیت است. جامعه ای که امت را شکل میبخشد و بر یک آئین و ملت حرکت میکند، بهتر میتواند طرد اجتماعی را به کار گیرد و به عنوان یک ساز و کار مفید از آن سود برد.
مراد از نفوذ همان نفوذ اجتماعی (social influence) است. نفوذ اجتماعی عبارت از اعمال قدرت اجتماعی توسط اشخاص یا گروهها برای تغییر دادن نگرشها و رفتار دیگران است. (فرانزوی، استیفن ال؛ روان شناسی اجتماعی، مهرداد فیروزبخت و منصور قنادان، تهران، رسا، 1385، چاپ دوم، ص 177) به عبارت سادهتر، مفهوم نفوذ اجتماعی آن است که کسی توان تحت تاثیر قرار دادن دیگران را چه با گفتار و چه با رفتار خود داشته باشد. وقتی در عرف گفته میشود که فلانی شخص بانفوذی است، بدین معنی است که او یا با پول خود و یا از طریق دوستی و آشنایی یا به لحاظ شخصیتی، به گونه ای قادر به انجام کارهایی است که از همه کس برنمی آید. اما در روان شناسی اجتماعی منظور از نفوذ اجتماعی، توان همرنگ کردن فرد با گروه و کنترل فرد از سوی گروه است.
نفوذ اجتماعی مستلزم آن است که شخص یا گروه برای تغییر دادن نگرشها یا رفتار دیگران، قدرت اجتماعی خود را اعمال کند. منظور از قدرت اجتماعی، نیرویی است که شخص نفوذکننده جهت ایجاد تغییر مورد نظر در اختیار دارد. این قدرت محصول دسترسی به برخی منابع و امکانات است مثل پاداش ها، تنبیهات و اطلاعات. این منابع و امکانات نیز محصول جایگاه اجتماعی افراد در جامعه یا محصول علاقه و تحسین دیگران میباشد.(کریمی، یوسف؛ روان شناسی اجتماعی، تهران، ارسباران، 1381، چاپ دهم، ص 85)
نفوذ اجتماعی از طریق تغییر نگرش، کاربرد قدرت، دستورهای مستقیم، تقاضا کردن و نظایر آنها انجام میشود و شدت آن در همه افراد یکسان نیست. مثلاتغییر نگرش، یک نمونه از نفوذ اجتماعی است که عمدتا بر ادراک کلامی مبتنی است و بسیاری از افراد از این شیوه استفاده میکنند تا فرد مقابل را به پذیرش نظر خود وادار سازند. البته در بسیاری از موارد تسلیم شدن به نفوذ، جنبه سازگارانه دارد؛ مثلارانندگی کردن از سمت راست خیابان در کشور ما یک سازگاری ساده با معیارهای ایمنی است. چگونگی واکنش افراد به دستورات و خواستههای دیگران در موقعیتهای گوناگون متفاوت است.(همان، ص 86)
آثار نفوذ اجتماعی
به طور کلی نفوذ اجتماعی سه پیامد رفتاری دارد که عبارتند از: پذیرش، اطاعت و همرنگی. پذیرش، یعنی اجابت یک درخواست صریح و مستقیم در حضور دیگران. مردم هنگام پذیرش یک درخواست مستقیم، ممکن است قلباً با آن درخواست موافق باشند یا مخالف یا ممکن است نظری در مورد آن نداشته باشند. پذیرش ظاهری یا قبول یک درخواست مستقیم علیرغم میل باطنی، به این دلیل روی میدهد که واکنش و پاسخ دیگران در صورت رد تقاضایشان برای افراد اهمیت دارد. در مواقعی که خواستهای دیگران را نمی پذیریم ممکن است دیگران به یکی دیگر از پیامدهای رفتاری نفوذ اجتماعی به نام اطاعت متوسل شوند. اطاعت عبارت است از اجرای یک دستور مستقیم که معمولاادرکننده آن، شخص قدرتمند و دارای پایگاه بالای اجتماعی خواهد بود. چون اکثر افراد از کودکی میآموزند که به افراد صاحب قدرت احترام بگذارند و از آنها اطاعت کنند. سومین پیامد رفتاری نفوذ اجتماعی، همرنگی است. در همرنگی با تقلید کردن رفتارها و عقاید سایر اعضای گروه به فشار گروه گردن مینهیم. همنوایی کردن با گروه، یکی از جنبههای جالب رفتار اجتماعی است. (فرانزوی، استیفن ال؛ روان شناسی اجتماعی، ص 178 و 179) به نظر میرسد که جامعهها و گروهها همواره سعی در همنوا و همرنگ کردن افراد با خود دارند؛ زیرا ظاهراً جوامع و گروهها به افراد ناهمنوا چندان روی خوش نشان نمی دهند و به صورتهای گوناگون از قبیل طرد و منزوی کردن، ندادن امتیازات یا حقوق اجتماعی و حتی تنبیه مستقیم با افراد ناهمنوا روبرو میشوند. برعکس، افراد همنوا غالبا از مزایای گوناگون، از پاداش مادی گرفته تا تائید اجتماعی بهره مند میشوند. هنگامی که جامعه و ملتی شخص را طرد میکنند، میکوشند تا از دایره نفوذ شخصیت و جایگاه وی فرو بکاهند و از تاثیرات مخرب نگرشی او بر نگرش دیگر افراد جامعه مواظبت کنند طرد اجتماعی، به قصد کاهش دایره نفوذ به معنای افزایش ضریب امنیت فکری و نگرشی جامعه است و از آثار تاثیرگذاری شخص طرد شده بر جامعه میکاهد.
در طرد اجتماعی، تخریب شخص و شخصیت از طرق مختلف صورت میگیرد. از جمله اتهام به خرافی بودن، جهالت و نادانی، سفاهت و بی خردی، سحر و جادوگری، بحران اخلاقی، شخصیت سست بنیاد روحی و روانی و مانند آن، اجازه تاثیرگذاری و میزان آن را به شدت کاهش میدهد. همین شیوه از سوی مشرکان و کافران نسبت به پیامبران از جمله پیامبر گرامی به کار گرفته شده است.
طرد اجتماعی، حفاظت از وحدت اجتماعی
از مهمترین کارکردهای طرد اجتماعی، حفاظت از وحدت اجتماعی و همگرایی بیش تر افراد جامعه است. جامعه با طرد اشخاص مخالف و یا متمرد، میکوشد تا اجتماع را از فروپاشی و یا بحران واگرایی حفظ کند. طرد اجتماعی نسبت به کسانی که دارای نفوذ اجتماعی هستند مهم ترین سازوکار مدنی و به دور از خشونت و زندان و تبعید است. به این معنا که هزینههای طرد اجتماعی برای جامعه بسیار فروکاسته میشود و ضمن حفظ و پاسداشت وحدت اجتماعی از این طریق، هرگونه هزینههای اضافی را از دوش ملت و دولت برمی دارد؛ زیرا طرد اجتماعی، مبارزه مدنی، آرام، منفی و به دور از هرگونه خشونت است به گونه ای که کسی نمی تواند به این گونه روش اعمال قانون اعتراض کند.
طرد اجتماعی در اشکال و ابعاد مختلف از سوی جامعه اعمال میشود. میتوان ابعاد آن را در موارد زیر شناسایی و ساماندهی کرد:
1. منابع مادی؛ محرومیت و فقر
2. روابط اجتماعی؛ انزوای اجتماعی، احساس تنهایی، عدم مشارکت در فعالیتهای اجتماعی
3. فعالیت مدنی؛ عدم مشارکت در فعالیتهای گروهی، عدم حضور در نشستهای مذهبی، عدم حضور در انجمنهای محلی
4. خدمات اساسی؛ نداشتن، آب، برق، گاز، تلفن، اتوبوس، پست، داروخانه.
5. طرد از روابط همسایگی؛ نداشتن رضایت از همسایه ها، نداشتن اطمینان نسبت به همسایه ها، نداشتن احساس امنیت از جانب همسایه ها. (نبوی، حسین؛ محرومیت و دینداری، پایان نامه کارشناسی ارشد جامعه شناسی، تهران، دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، 1380، ص31).
اعمال هر یک از این موارد به معنای حفاظت بر وحدت اجتماعی جامعه است. جامعه با اعمال این گونه رفتار و تنبیه مخالفان و متجاوزان به آداب، رسوم، سنت ها، آیین ، قوانین و مقررات مبارزه میکند و ضمن حفاظت بر شهروندی، شخص را با توجه به شدت و ضعف رفتاری تنبیه و مجازات میکند. در بسیاری از موارد پس از اجرای طرد اجتماعی، شخص به بازسازی افکار و رفتار خویش میپردازد و زمینه بازگشت به جامعه را برای خود فراهم میآورد.
طرد اجتماعی متمردان در جامعه مدنی
خداوند در آیاتی از جمله 110 سوره آل عمران، جامعه مدنی پیامبر(ص) را بهترین جامعه برمی شمارد و به عنوان گواه و شاهد و الگوی کامل برای جوامع بشری معرفی میکند. چنانکه میفرماید: «بهترین امتی هستید که برای مردم بیرون آورده شدید؛ به کار پسندیده فرمان میدهید، و از کار ناپسند باز میدارید، و به خدا ایمان دارید.»
این امت از خصوصیاتی چون اعتدال و عدالت خواهی (بقره، آیه 143)، همگرایی، همدلی، اتحاد، نظارت همگانی بر عملکردها و امر به معروف و پسندیده و نهی از منکر و ناپسندها (آل عمران، آیه 110)، تعاون و همکاری در نیکیها و بازداشتن از منکرات و نابهنجاریهای عقلانی و وحیانی (مائده، آیه2) و مانند آن برخوردار است.
امت اسلامی و جامعه ایمانی به گونه ای ساماندهی شده که هر یک از افراد نسبت به دیگری ولایت دارد. این ولایت افزون بر ولایت محبت و ولایت نصرت، شامل ولایت بر رفتار و گفتار نیز میباشد. از این رو، هر یک نسبت به گفتار وکردار دیگر، مسئول و پاسخ گو است. از این رو پیامبر(ص) میفرماید: کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته، هر کسی به عنوان شبان امت، مسئول رفتار دیگران است؛ زیرا ولایت میان مومنان، ولایت مسئولیت نیز میباشد و دیگران به عنوان زیردست مطرح میشوند؛ پس باید هر کسی رفتار اجتماعی دیگران را چنان زیر نظر داشته باشد که تخلفی نسبت به هنجارهای عقلانی و شرعی نداشته باشد و نسبت به هنجارها اهتمام داشته و کوتاهی نکند و یا به سوی نابهنجاری از این دست نرود و انجام ندهد. (توبه، آیه 71 و آیات دیگر)
همین حفاظت و نظارت بر عملکرد یکایک اعضای جامعه و افراد امت موجب میشود تا مسئله طرد اجتماعی در شکل کامل به مورد اجرا گذاشته شود. شاید بهترین گواه درباره طرد اجتماعی، داستان عبدالله ابن ابی از سرکردگان منافقان مدینه، داستان ابولبابه به سبب جاسوسی برای یهودیان بنی قریظه و نیز داستان سه تن از متخلفان از جهاد است که از سوی مسلمانان و حتی خانواده طرد میشوند، به گونه ای که ابولبابه تنها راه چاره را برای توبه و بازگشت به امت، اعتکاف در مسجد و بستن خود به ستون و رضایت جویی از خداوند مییابد. فشاری که از سوی جامعه به اشخاصی چون ابولبابه وارد میشود و محرومیت آنان از سوی جامعه موجب میشود تا آنان متنبه شده و به بازسازی افکار و رفتار خویش بپردازند.
هنگامی که خداوند درباره متخلفان از جهاد میفرماید: «گروهی از اعراب بادیه نشین نزد تو آمدند تا به آنها اجازه داده شود و از جنگ معاف گردند (و واقعاً معذور بودند) و در مقابل، کسانی که به خدا و پیامبر دروغ گفتند، بدون هیچ عذری در خانه خود نشستند». خداوند گروه دوم را شدیداً تهدید کرده، میگوید: «به زودی به آن دسته از افراد که کافر شدند، عذاب دردناکی خواهد رسید» (توبه، آیه 90).
رسوایی متخلفان در جامعه موجب میشود تا آنان از سوی جامعه طرد شوند. خداوند در آیه 93 سوره توبه جایگاه متخلفان جهاد را این گونه تصویر میکند: «خداوند بر دلهایشان مهر نهاده و به همین دلیل چیزی نمی دانند.» (توبه، آیه 93).
طرد اجتماعی از سوی مردم و محدودیت در حقوق شهروندی موجب میشود تا بسیاری از متخلفان هراسان شوند، از این رو برخی از آنان که واقعاً ناتوان بودند برای جدا کردن صف خود از متخلفان عذرتراش و بهانه جو، به نزد پیامبر(ص) میآیند و خواهان روشن شدن وضعیت خود میشوند.
خداوند حکم آنان را چنین بازگو کرد: «بر نابینا و گنگ و بیمار گناهی نیست» (فتح، آیه 17). این گونه برخی از متخلفان از شرکت در میدان جنگ و جهاد معاف شدند. البته آنها نیز باید به مقدار توان خود برای تقویت قوای اسلام و پیشبرد اهداف الهی آن بکوشند. گروه دیگری که از جهاد معاف هستند، در آیه 91 سوره توبه معرفی شده اند، کسانی که ضعیف و ناتوان هستند، همچنین بیماران و آنها که وسیله لازم برای شرکت در میدان جهاد ندارند، بر آنها نیز ایرادی نیست که در این برنامه واجب اسلامی شرکت نکنند» البته این در صورتی است که «از هرگونه خیرخواهی مخلصانه درباره خدا و پیامبرش دریغ ندارند» و گروه بعدی که از جهاد معاف بودند. فقیرانی بودند که مرکب برای شرکت در جنگ نداشتند و از عشق جهاد اشک میریختند: «همچنین بر آن گروه ایراد نیست که وقتی نزد تو آمدند که مرکبی برای شرکت در میدان جهاد در اختیارشان بگذاری گفتی مرکبی در اختیار ندارم که شما را بر آن سوار کنم، ناچار از نزد تو خارج شدند در حالی که چشمهایشان اشکبار بود و این اشک بخاطر اندوهی بود که از نداشتن وسیله برای انفاق در راه خدا سرچشمه میگرفت.»
فشار اجتماعی و کاهش نفوذ اجتماعی متخلفان، بسیاری از آنان را وامی دارد که در رفتار و رویه خویش تجدیدنظر کنند تا از طرد اجتماعی رهایی یابند. خداوند نیز به گروهی از متخلفین فرصت دوباره میدهد و میفرماید: «پس اگر اطاعت کنید خداوند پاداش نیکی به شما میدهد و اگر سرپیچی کنید، خداوند شما را با عذاب دردناکی کیفر میدهد». (فتح، آیه 16).
در این آیات تبیین شده که برخی از مسلمانان دارای عذرهای موجهی بودند، ولی برخی دیگر عذرتراشانی بودند که میخواستند از جنگ وجهاد دور باشند و درحقیقت از فواید شهروندی استفاده کنند، ولی هیچ هزینه ای در برابر این حقوق نپردازند. این درحالی است که قاعده عقلی حکم میکند: من له الغنم فعلیه الغرم، هرکسی سودی از چیزی میبرد میبایست خسارت را نیز برعهده گیرد. پس هرکسی حقی میبرد مسئولیتی را نیز باید بپذیرد؛ چرا که حق، همواره در برابر مسئولیت و همچنین مسئولیت موجب استحقاق حقی است. این در حالی است که برخی از به ظاهر مسلمانان همان منافقانی بودند که حضورشان درجنگ نیز مورد رضایت خداوندی نبود (توبه، آیه 92) چرا که با حضور خویش در جبهه برای دشمنان جاسوسی میکردند و یا به تضعیف روحیه مسلمانان میپرداختند و در نقش ستون پنجم دشمن در جنگ نرم شرکت میکردند (توبه، آیه 47) و همانها بودند که از حضور درجبهه تخلف میورزیدند. بنابراین تخلف آنها موجب شد تا هم جهادگران در امنیت قرارگیرند و هم چهره نفاق ایشان آشکار شود و میان تودههای مسلمان رسوا شوند.
لزوم جدایی صف خودی از غیرخودی
درمیان متخلفان، افراد آسایش طلب نیز وجود داشتند. اینان کسانی بودند که در ایمان خویش سست بودند و مشقت جنگ و دوری از خانه و سرزمین را برنمی تافتند. آنان همانند منافقان به عذرتراشی تمسک جستند که سه نفر آنها معروف و مشهور هستند. کعب و مراره بن ربیع و هلال بن امیه سه نفری هستند که از غزوه تبوک تخلف ورزیدند (توبه، آیه 118 و نیز تفسیر عیاشی، ج2، ص115 و 151 و بحارالانوار، ج21، ص237)
از آیه 42 سوره توبه بر میآید که آنان انسانهای آسایش طلب با روحیه مادی بودند و با عذرتراشی خود در حقیقت به تمسخر آیات الهی و خدا و پیامبر(ص) اقدام کردند (توبه، آیات62 و 65) این سه تن با توسل به سوگند دروغین مدعی شدند که قدرت بر حضور در جهاد را ندارند (توبه، آیات42 و 43) ولی خداوند ایشان را پس از بازگشت مجاهدان رسوا میکند (توبه، آیه92) و روشن میسازد که این متخلفان، از امکانات لازم برای شرکت در جهاد برخوردار بودند (توبه، آیات 85 و 86 و 93)
پس از این که خداوند آنها را رسوا میسازد، آنان خود به خبرالهی اقرار و اعتراف کرده و خواهان توبه خداوند میشوند. (توبه، آیه 102)
در میان متخلفان کسانی بودند که آمادگی برای انفاق مال به جای رفتن به جبهه را داشتند (توبه، آیه53) این عده نیز به سبب این که دنیا را بر آخرت ترجیح دادند مورد نکوهش خداوند به عنوان سست ایمانها قرار میگیرند.
از مهمترین متخلفان میتوان به منافقان اشاره کرد که همواره تلاش میکردند تا خطوط جهادی را تضعیف کنند و پشت جبهه را به گونه ای درآورند که مجاهدان در خطوط مقدم همواره دلواپس پشت جبهه باشند. فسادانگیزی منافقان در میان امت و ایجاد اختلاف در میان مردم و تضعیف بسیج همگانی پیامبر(ص) از مهمترین شیوه هایی بود که آنان در پیش گرفته بودند؛ از این رو خداوند پیامبرش را مامور میکند تا به افشای چهره منافقان و اعلام عدم حضور قطعی آنان در هیچ جنگی پس از جنگ تبوک بپردازد. (توبه، آیه83) چرا که پس از آشکارشدن چهره منافقان و جدایی خط نفاق از ایمان، لازم بود تا با کنارگذاشتن آنان، هرگونه خطری از مجاهدان و امت دور نگه شود. حضور آنان درجبهه، جز تضعیف روحیه مجاهدان و جاسوسی ثمره ای نداشت.
بنابراین ایجاد جدایی میان خودی و غیرخودی میتوانست امنیت کاملی را برای مجاهدان در جبهه و پشت جبهه به وجود آورد. از آن جایی که احتمال میرفت که منافقان خود را اهل توبه قراردهند و هرکسی با این ابزار دوباره به میان خودیها و مومنان درآید، شرایط پذیرش توبه بسیار سخت میشود و به سادگی کسی را نمی پذیرند. سخت گیریها برای پذیرش توبه موجب شد تا تنها سست ایمانها و کسانی که بهانه جو بودند بتوانند دوباره به جرگه خودیها بازگردند ولی منافقان همچنان از جامعه ایمانی جدا باشند و مرزهای خود و غیرخودی حفظ شود. منافقان هرچند که از شهروندان امت اسلام به شمار میرفتند ولی از حضور در اماکن حساس نظامی و سیاسی و فرهنگی منع شده بودند.(توبه، آیه83)
بی گمان جنگ تبوک شرایط مناسبی برای جامعه و امت اسلام فراهم آورد تا مرزهای خودی از غیرعادی بازشناخته شود و در این فتنه تنها مومنان واقعی سربلند بیرون آیند و منافقان وسست ایمانها نیز شناخته و معرفی گردند و جامعه از خطر منافقان در امنیت قرارگیرد. البته جریان نفاق همواره میکوشد تا به شکل خزنده ای در درون جامعه ایمانی نفوذ کند و همان راه پیشین خویش را درپیش گیرد ولی آزمونهای الهی موجب میشود ریزشها و رویشهای دایمی صورت گیرد و امت اسلام تصفیه شود به شرط آن که بصیرت کامل داشته و بهره گیری از درسهای فتنه هایی چون جنگ تبوک را از یاد نبرد.
داستان طرد عبدالله بن ابی، سرکرده منافقان
شاید یکی از مهمترین نمونههای طرد اجتماعی را بتوان درباره عبدالله بن ابی، سرکرده منافقان مدینه دانست. عبدالله یکی از بنیانگذاران مسجد ضرار است. رفتار منافقانه او موجب میشود تا از سوی خانواده طرد شود و حتی پسرش خواهان آن میشود تا پیامبر(ص) اجازه دهد پدر را به قتل رساند تا امت اسلام از شر او در امان ماند.
درباره او در کتب تاریخی و روایی و سیره آمده است: عبدالله فرزند ابی بن سلول، کنیه اش ابوحباب و از مردم قبیله خزرج و ساکن مدینه بود. پیش از هجرت رسول خدا(ص) به مدینه، دو طایفه بزرگ این شهر همواره در حال جنگ و اختلاف بودند؛ اما سرانجام به توافق رسیده بودند که عبدالله بن ابی را فرماندار مدینه کنند و همگی بر فرمان او گردن نهند. حتی بنا به روایتی، تاجی نیز برای او آماده کرده بودند، اما با مسلمان شدن بسیاری از مردم و هجرت رسول خدا به این شهر، همه مردم گرد پیامبر جمع شدند و عبدالله ناگهان دور خود را خالی دید.
این مسئله برای عبدالله بن ابی بسیار سخت بود تا جایی که در همان لحظات نخستین ورود رسول خدا به مدینه با لحنی جسارت آمیز به پیامبر گفت: «فلانی! به سوی همان کسانی برو که تو را فریفتند و با تو حیله کردند و تو را به اینجا کشاندند. نزد همانان برو و ما را در سرزمین خودمان فریب نده!»
سعدبن عباده وساطت کرد و علت ناخشنودی او را برای رسول خدا توضیح داد.
با این حال، عبدالله به ناچار اظهار مسلمانی کرد؛ اما هرگز در دل خود به رسول خدا ایمان نیاورد و همواره موجبات آزار پیامبر را فراهم میکرد. گاه تصمیم به اخراج پیامبر از مدینه میگرفت، گاه نقشه قتل او را میکشید و گاه در برابر دستوراتش ایستادگی میکرد. خلاصه رئیس منافقان مدینه، عبدالله بن ابی بود.
سوره منافقون و آیات بسیار دیگری که درمذمت منافقان نازل شده اشاره به رفتار و کردار او دارد. فرزندش، حباب، از پیامبر اجازه خواست تا اگر چاره ای جز کشتن او نیست خودش سر پدرش را نزد پیامبر بیاورد؛ ولی پیامبر نپذیرفت و از او خواست که همچنان با او نیکی و خوشرفتاری کند.
پس از مرگ وی، رسول خدا به درخواست حباب، پیراهن خود را به او داد تا بر عبدالله بپوشاند و بر پیکر او نماز خواند، ولی به جای دعا، وی را نفرین کرد و آتش جهنم را برای او طلب نمود(سفینه البحار، ج 6، ص 38، اصول کافی، ج3، ص 388، فروغ ابدیت، ج 1، اسدالغابه، ج 3، ص .296
به هرحال طرد اجتماعی، موجب کاهش نفوذ اجتماعی، سلب حقوق شهروندی و محدودیتهای ارتباط با جامعه و آزادی میشود. به گونه ای که شخص را مجبور به بازاندیشی و بازسازی افکار و رفتار میکند.