حجتالاسلام والمسلمین مرتضی جوادی آملی
شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۶
در جوامع روائى اهل تشیّع و امامت و مجامع حدیثى اهل تسنّن و جماعت، اسامى و القاب متعدّدى جهت نامگذارى شهر مکّه مکرّمه وجود دارد، حتّى در جهت توجیه تسمیه آن به مکّه یا بکّه یا أم القرى و نظائر آن روایات متعدّدى وجود دارد که بعضاً به مسائل طبیعى و پاره اى از آنها به حوادث و قضایاى تاریخى و نظائر آن ناظر است، لیکن با توجّه به جایگاه و تأثیرى که وحى بر إقلیم و سراى زیست همه جانبه بشر از زمان آغاز نزول تا وقت انجام حیات مادّى دارد، توجّه به عنوان و لقب «سرزمین وحى» براى شهر مکّه از اهمیّت خاصى برخوردار است.
از جمله منافع و برکات گرانقدر سفر روحانى حج، آشنائى با فرهنگ اصیل و شئوناتى است که زاده این سنّت الهى چند هزار ساله مى باشد.
از مهمترین جلوههاى این سیر روحانى و سراى وحیانى که خداوند عالم از بدایت شکل گیرى تا نهایت صورت یافتن آن، در کتاب عزیزش قرآن کریم، گاهى بدان سوگند یاد مى کند «لا اقسم بهذا البلد» (سوره بلد آیه ۱) و گاهى از امنیّت، آزادى و غناى اقتصادى آن یاد مى نماید «الذی اطعمهم من جوع و آمنهم من خوف» (سوره قریش آیه ۴) طرح و پرداختن به مسئله مهم و حیاتى وحى است.
باید اذعان نمود به رغم همه آنچه در باب وحى گفته و یا نوشته شده، با قطع نظر از پراکندهگوئىها، در آغاز راه معرفت نسبت به وحى هستیم و بشر تا بخواهد به خاستگاه، قداست، نزاهت، عمق و وسعت وحى راه یابد مسیر طولانى در پیش دارد. بدیهی است یکى از مؤثّرترین عوامل تبعیّت از وحى، شناخت صحیح، همه جانبه و شایسته از آن است.
تردیدى نیست که «وحی» همزاد بشر بوده، بلکه پیشینه تکلّم و سخن گوئى خداوند از قبل از پا نهادن بشر بر روى زمین بوده است، لیکن اوج جلوه وحیانى در کلام قرآنى از فراز غار حراء با این آیات بدایت یافت: «اقراء بإسم ربک الذی خلق» (سوره علق آیة ۱) و تا نهایت إعجاب و اعجاز پیش رفت.
روشن است گسترش وحى به لحاظ زمانى و مکانى تابعى از توابع وجود نازنین رسول مکرّم اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم) بوده و امتداد وجود حضرتش مى باشد.
امّا نقطه آغاز و عزیمت استقرار وحى در شهر مکّه مکرّمه، بلد امن الهى بوده است از اینرو در فرهنگ دینى آنرا «سرزمین وحى» مىنامند. اعتراف به این معنا زیباست که اگر حقیقتى برتر از «وحى» وجود مىداشت على (علیه السلام) هنگام رحلت نبیّ رحمت (صلى الله علیه و آله و سلم) و غَسل و غُسل دادن جسم مطهّر رسول مکرّم اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم) آنرا آشکار ساخته و بر زبان جارى مى نمود ولیکن امام على (علیه السلام) که به مثابه جان رسول گرامى (صلىالله علیه و آله و سلم) است تنها به جریان وحى اشاره داشت: (بابى انت و امى یا رسول الله لقد انقطع بموتک ما لم ینقطع بموت أحد) ( نهج البلاغة خطبه ۲۳۵)
روشن است، مباحثى از جمله اینکه وحى چیست؟ حقیقت و اوصاف آن کدامست؟ از چه جایگاه و مقام معرفتى برخوردار است؟ نسبت آن با دانش بشرى کدامست؟ قلمرو وجودى آن تا به چه میزانى امتداد دارد؟ و سؤالاتی از این قبیل، در این مجال نمىگنجد.
لیکن با قطع نظر از سعى وسیع و کوشش بلیغ عالمانى که تنها با نقلِ از وحى روبرویند و در ظلّ و جسم آن زیست نموده و بهره اى از حقیقت وحى ندارند، حکماى نامور عرصه الهى و عارفان دل خسته فضاى ربوبى تلاش بیشمارى داشتند تا با سلاح عقل وحیانى و با وسیله شهود رحمانى، خود را به این عنقاى مُقرب الهی نزدیک نمایند اما به حق یافتند که گفت و شنود کلام الهى و بهره مندى از فضاى وحیانى جز از ساحت نبوّت و خاستگاه رسالت نشاید و حال و وضعشان به مثابه همان سخن جبرئیل امین است که ندا در داد: (لو دنوت انمله لاحترقت). (بحار الأنوار ج ۱۸ ص۳۸۲)
گفتنى است کتاب «الوحى و النبوه» به قلم استاد حضرت آیتالله جوادى آملى (دامظله) عصاره اندیشه ره یافتگان به حریم وحى و ساحل نشینان بحر این شعور مرموز الهى به بخش قابل توجّه اى از این معارف پرداخته است. لیکن بایستى اعتراف نمود که با قطع نظر از تاریخ پر مأجراى وحى در دورههاى پیش از بعثت رسول گرامى (صلى الله علیه و آله و سلم) از زمانى که کرائم آیات الهى بر فراز غار حراء درنشست و گوش بشر با طنین وحى آشنا شد، زلزله معرفتى آغاز گشت و بشر خفته در لاک شناخت و آگاهى ضعیف و نحیف متوجّه امرى شد که همچنان بعد از هزار و اندى سال با بهت و ناباورى با آن روبروست و تاکنون نتوانسته و یا حتّى مىتوان گفت نخواسته به چنین باورى روى آورد و در مقابل آن عاقلانه خضوع نماید.
قدر متیقّن این است که منبع جوشان معرفت وحى، دست نخورده و بستهی باز نشده اى است که باید در باره آن چارهاى اندیشید. سفر گرانسنگ حج عقول خفته و قلوب سسته را نهیب زده و به بیدارى بزرگ معرفتى فرا مى خواند.
قابل انکار نیست، از همان نقطه آغاز نزول وحى تاکنون بشر از هر راه ممکن تلاش داشته تا در برابر آن مقاومت کرده و آنرا نپذیرد البته شیوههاى مقابلهی با آن متفاوت بوده، از انکار و الحاد صد در صد تا توجیهات وهمانى و تاویلات شیطانى، لیکن همه آنها در این امر اتّفاق داشته که در برابر آن مقاومت کرده و آنرا نپذیرند.
امّا خود وحى رحمانى در برابر این مقاومت نابجاى انسانى به زبان آمده و مى گوید منشأ این مقاومت و مخالفت چیزى جز آزادى شهوانى نیست «بل یرید الإنسان لیفجر أمامه» (سوره قیامت، آیه ۵)
با کمال تأسف، اعتراف به ظلمتى فوق ظلمت باید نمود و آن اینکه بشر امروز گذشته از تبعیّت از ظنّ و گمان از یک سو و هوا و هوس از سوى دیگر«ان یتبعون الاّ الظنّ و ما تهوى الأنفس» (سوره نجم، آیه ۲۳) دچار وهمى حیرت افزا گردیده و به عقل ِمستقل خویش دل خوش گشته و آنرا چراغى فرا راه حیات و سعادت خویش قرار داده است، چراغى که آفات فراوانى همانند غفلت، نسیان، خطا، خطیئه، حبّ و بغض و… از هر طرف آنرا احاطه و تهدید مى نماید و آن هم بدون توجّه به لغزشها و تنشها افتان و خیزان سیر نموده و نهایتاً سراشیبى سقوط منزلگاه اوست، همچنان که شاهد هستیم.
از جانب دیگر باور داریم عقلى که در سایه براهین قطعیّه فلسفى و شواهد مصدّقه عرفانى خود را به رکاب وحى رسانده و از حجابهاى بلند مفهومى رسته و از سِتارهاى رفیع معانى گذر کرده و در سایه سار حقیقت نشسته مى تواند دستگیر شود.
امّا باورمندان به سرزمین وحى و بر فراز آمدگان عرصه حج توحیدى در این فکرت غرقند که چگونه مى توان از وحى که سرچشمه علم و حیات بوده و از هر گزند درونى منزّه و از هر آسیب بیرونى مبرّاست «لا یأتیه الباطل من بین یدیه ولا خلفه» (سوره فصلت، آیه ۴۳) بهره برد.
قرآن و عترت دو بال معرفت و هم تراز یکدیگرند؛ فهم أحادیث نورانى به میزانى صعب و مستصعب است که فهم آیات رحمانى سخت و دشوار، عدّه اى بر این پندارند که آیات الهى با بیانات روائى قابل فهم است و ائمّه هم با زبان عرف سخن گفتهاند غافل از آنکه زبان تحلیلى و تبیینى پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) نسبت به قرآن کریم «لتبیّن للناس ما نزّل إلیهم» (سوره نحل آیه ۴۴) و لسان توضیحى و تشریحى ائمّه نسبت به سخنان پیامبر گرامى (صلى الله علیه و آله و سلم) و قرآن حکیم، نشان از نیازمندى فهم به بیان و تبیین تحلیلى و عقلى دارد.
قرآن و عترت هر دو از ویژگىهاى یکسان برخوردارند، خداى بزرگ براى قرآن دو خصیصه بیان مى فرماید، ویژگی نخست اینکه قرآن قول ثقیل و رصین است «سنلقى إلیک قولاً ثقیلا» (سوره مزمّل آیه ۵) قول ثقیل در مقابل سخن خفیف سخنى است که از متانت، اتقان و صلابت لازم برخوردار باشد و چنین قولى نه سخن از سر احساس است که شعرى یا خطابى باشد و نه از جایگاه اِسکات و اِقناع خصم که جدلى یا مغالطهاى باشد بلکه تنها سخن برهانى که شکل یافته از قیاس برهانى است مى تواند سخن ثقیل و متین باشد.
ویژگى دوم آسان و راحت بودن فهم قرآن است که این ویژگى را خداوند متعال از جایگاه خویش دانسته و به خود نسبت داده «و لقد یسرنا القرآن للذکر فهل من مدّکر» (سوره قمر، آیه ۱۷) و این آسانى و نه سبُکى، به جهت تناسبى است که پروردگار عالم بین جان انسان از یک سو و بین حقائق و معارف قرآنى و حدیثى از سوى دیگر به نام فطرت بنیان نهاده تا فهم توأم با پذیرش آن براى انسان آسان بوده و با صعوبت و دشوارى همراه نباشد.
روشن است، طبق قاعده عِدل بودن قرآن و عترت، این هر دو براى آن هر دو مى باشد. از اینرو ضمن اینکه برخى از آیات قرآن برخى دیگر را تفسیر مى نماید به همین مقیاس است سخنان معصومین (علیهمالسلام) و لذا این مجموعه از کتاب و سنّت از یک مکانت معرفتى رفیعى برخوردار است که مجال فهم عرفى و عوامى به ساحت معرفت دینى وجود ندارد.
بر این باوریم تا بشر با چنین اعتقادى به سراغ وحى نرود و از آن، سعادت همه جانبه خویش را مطالبه ننماید قطعاً نمى تواند به سر منزل مقصود راه یابد.
اما سخن نهائى اینکه آیا مى توان بدون دست مایه به سوى این بحر معرفت گام برداشت؟ آیا مى شود بدون هیچ دلمایه قلبى و بدون کمترین سرمایه عقلى براى دریافت معانى وحیانى آغوش گشود؟ یا بایستى به توصیه خود وحى، ظرف جان را مستعد و وعاء عقل را مهیّا ساخت، همو به ما آموخت تا عقل مهیّا و جان مبرّا را ره توشه نساختى توان بهره گیرى ندارى «لا دین لمن لا عقل له» (بحار الأنوار ج ۷۶)
عقل رصین و پرداخته شده به جلاى برهانی و قلب سلیم و پیراسته شده از شواغل غیر رحمانى زمینه بهره مندى از وحى را در انسان قوّت و غنا بخشیده و فهم را آسان مى نماید.
در برابر این پنداشت باطل که عقل، جانشین وحى و یا این پندار واهى که عقل، جایگزین وحى است، بایستى قاطعانه ایستادگى نمود و بیان داشت که عقل نه جانشین و نه جایگزین و نه حتّى در کنار وحى بلکه قابلى مستعد و پذیرائى آماده و گوش به فرمان وحى است تا همه جنود جوانحى و عساکر جوارحى خویش را به فرماندهى وحى سپرده و جسم و جان فرد و جامعه را به نور آن منوّر گرداند.
این است باور به سرزمین وحى؛ عنوان و لقب سرزمین وحى شعار بدون شعور نیست؛ سرزمین وحى جغرافیا نیست؛ سرزمین وحى تاریخ نیست؛ سرزمین وحى معرفت و ارادت است؛ سرزمین وحى نظام بخشى حیات اجتماعى و سیاسى بر اساس آموزههاى وحیانى است؛ سرزمین وحى گسستن زنجیرهاى جهل و تباهى است؛ سرزمین وحى نجات از پندارِ میان تهى عقلِ مستقل است؛ سرزمین وحى رهائى از قیدِ استکبار و بندِ استبداد است، سرزمین وحى استقلال، آزادى و تمکین در برابر سخن حقّ است و خلاصه سرزمین وحى بنیان همه نیکىها و سعادتهاست.
مکّه مکرّمه (سرزمین وحى)
چهارم ذى الحجه ۱۴۳۸ هـ
برابر با چهارم شهریور