وسوسة
نویسنده : عبد الرزاق گیلانى
زبان نامه اخلاقی:فارسی
شرح
قال الصّادق علیه السّلام: لا یتمکّن الشّیطان بالوسوسة من العبد الاّ و قد اعرض عن ذکر الله، و استهان بامره، و اسکن إلى نهیه، و نسى اطّلاعه على سرّه.
حضرت امام صادق علیه السّلام مىفرماید که: تسلّط نمىیابد شیطان بر آدمى و زور نمىآورد بر او به وسوسة کردن، مگر در وقت اعراض کردن او از ذکر الهى و سهل گرفتن عظمت و بزرگوارى خداى تعالى و غافل شدن از مناهى، و خاطر نیاوردن اطّلاع جناب الهى بر ظاهر و باطن وى، چه، هر که به ذکر الهى است، و عظمت و بزرگوارى او مرکوز خاطر اوست و غفلت ندارد و ملازم اتیان به مأمورات و انتهاء از منهیّات است و اینها نصب العین او است، شیطان تسلّط به او ندارد و به توفیق الهى از دست او خلاص است.
و الوسوسة ما یکون من خارج القلب باشارة معرفة القلب، و مجاورة الطّبع.
مىفرماید که: وسوسة چه چیز است؟ و چطور بهم مىرسد؟ و فرق میان وسوسة و کفر چیست؟
مىفرماید: وسوسة چیزى است که ناشى مىشود از بیرون دل، امّا به اشاره دل با مدخلیّت طبع، که خیال باشد و وهم.
حاصل آن که، وسوسة به سبب معارضه عقل با وهم و خیال، بهم مىرسد. مثل[1]آن که عقل، مستقیم حکم مىکند که جانشین و خلیفه پیغمبر، نظر به کمالات علمى و عملى، باید مرتضى على باشد، چرا که مناط عزّت و قرب به جناب احدیّت، نیست مگر این دو صفت، و وهم با عقل معارضه مىکند و مىگوید: هر چند چنین است، امّا شاید در این موضع تخلّف کند و مناط اعتبار، اجماع یا چیز دیگر باشد.
و معارض تا در مقام امکان و احتمال است و هیچ طرف نزد او راجح نیست، او را مستضعف و متوسوس مىگویند، یک طرف که رجحان یافت، اگر طرف حق رجحان یافت، او را محقّ و مؤمن مىنامند، اگر عیاذا باللّه طرف باطل راجح شد او را مبطل و کافر مىگویند، چنانکه فرموده: و امّا إذا تمکّن فی القلب فذلک غیّ و ضلالة و کفر.
یعنى: هر گاه متمکّن شد و جا کرد در دل کسى اعتقاد باطل، پس این مرتبه ضلالت و کفر است، از این جهت گفتهاند که: وسواس رفته رفته منجرّ به کفر مىشود.
و الله عزّ و جلّ دعی عباده بلطف دعوته، و عرّفهم عداوة ابلیس، فقال عزّ من قائل: إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا[2].
یعنى: جناب عزّت، خوانده است بندگان خود را به بندگى خود، خواندن لطیفى، و شناسانده است ایشان را دشمنى شیطان لعین را. و فرموده است: به تحقیق که شیطان دشمن شما است و همیشه در فکر آن است که شما را مثل خود کند و ملعون و مغضوب الهى گرداند، پس اى بندگان ضعیف، او را دشمن قوىّ خود دانید و همیشه از او گریزان باشید که مبادا شما را صید خود کند و از رحمت الهى محروم کند.
فکن معه کالغریب مع کلب الرّاعى، یفزع إلى صاحبه فی صرفه عنه.
پس باید که باشید شما با شیطان، همچون بودن شخص با سگ چوپان. یعنى:
چنانکه غریب از سگ راعى، خلاصى ندارد مگر به التجا بردن به راعى که صاحب[3]کلب است. تو نیز از دست شیطان و فریب وى خلاصى ندارى، مگر به التجا بردن و استغاثه کردن به صاحب او، که جناب عزّت است. تا او «عزّ شأنه» تو را به لطف خود از چنگ وى خلاصى دهد.
و کذلک إذا أتاک الشّیطان موسوسا لیضلّک عن سبیل الحقّ، و ینسیک ذکر الله، فاستعذ منه بربّک و ربّه، فانّه یؤیّد الحقّ على الباطل، و ینصر المظلوم.
یعنى: هر گاه میل کند شیطان به جانب تو، تا تو را گمراه کند و از راه حق بیرون برد، پس استعاذه کن و پناه بر به خداى خود و او، و هر گاه پناه به خداى بردى و به او ملتجى شدى، حضرت او قوّت مىدهد حقّ را بر باطل، و نصرت مىدهد مظلوم را بر ظالم.
بقوله عزّ و جلّ: إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ [4].
چنانکه جناب حضرت حقّ فرموده است که: نیست شیطان را تسلّط بر جماعت مؤمنان، در حالى که ایشان به پروردگار خود توکّل کرده باشند و به کلّى به او ملتجى شده.
و لن تقدر على هذا و معرفة إتیانه، و مذاهب وسوسته، الاّ بدوام المراقبة، و الاستقامة على بساط الخدمة، و هیبة المطّلع، و کثرة الذّکر.
یعنى: قادر نیستى تو و توانایى ندارى بر خلاصى از فریب شیطان و نجات یافتن از راههاى فریب و وسوسه او، مگر به آن که همیشه مراقب حال خود باشى و هرگز از فکر او غافل نباشى و خوف و خشیت را شعار خود کنى و در آشکار و نهان به یاد او باشى و به او استغاثه کنى.
و امّا المهمل لاوقاته فهو صید الشّیطان.[5]و امّا کسى که اهمال کار است و در استخلاص خود از چنگ آن دیو لعین، سعى ندارد، پس او به یقین صید شیطان است، بلکه نفس شیطان است.
و اعتبر بما فعل بنفسه من الاغواء و الاستکبار حیث غرّة، و أعجبه عمله و عبادته، و بصیرته و جراته (علیه)، قد أورثه علمه و معرفته، و استدلاله بمعقوله، اللّعنة علیه إلى الابد، فما ظنّک بنصیحته و دعوته غیره؟! یعنى: اعتبار گیر و ملاحظه کن به آن چه شیطان به خود کرده است و گول خود زده و به بسیارى علم و عمل، عجب و تکبّر به خود راه داد و از آن چه مأمور بود که سجده آدم باشد، مخالفت ورزید و به چنین جراتى اقدام نمود و ملعون ابد شد.
هر گاه شیطان چنین فریبى از خود خورده باشد و به دلیل سخیف: خَلَقْتَنِی من نارٍ وَ خَلَقْتَهُ من طِینٍ [6]، مغضوب الهى شده، چه اعتماد به او توان کرد؟! و به قول او چه اعتبار توان نمود؟! و چه گمان خیر و خوبى درباره او توان داشت ...؟! فاعتصم بحبل الله الاوثق، و هو الالتجاء و الاضطرار بصحّة الافتقار الى الله فی کلّ نفس، و لا یغرنّک تزیینه الطّاعات علیک، فانّه یفتح لک تسعة و تسعین بابا من الخیر، لیظفر بک عند تمام المائة، فقابله بالخلاف و الصّدّ عن سبیله، و المضادّة باهوائه.
پس چنگ در زن، به بند توفیق الهى که محکمترین بندها است که آن پناه بردن است به جناب احدیّت و اعتراف نمودن به عجز و قصور خود و در هر لحظه بلکه در هر نفس، اظهار افتقار و احتیاج کن به خداى «عزّ و جلّ» تا به لطف او، از چنگ او خلاصى یابى و از دام صید او نجات حاصل کنى. و لمحهاى از شرّ او ایمن مباش و از اغواى او فریفته مشو و هر چند طاعت و عبادت تو را، نزد تو جلوه دهد و به انواع و اقسام زینتها بیاراید که گول او مخور و گوش به سخن او مکن، چرا که او مىخواهد هر کسى را به طریقى از راه ببرد و مانند خود از رحمت الهى محروم[7]کند. از او باید بر حذر بود و گاه باشد که نود و نه جهات خوبى از براى فریب تو، خاطر نشان تو کند، تا در صدمى، تو را به زمین زند. و گاه باشد که به این قدر هم اکتفا ننموده، به صد و زیادة از صد هم رساند.
حاصل آن که هر چند شیطان و اعوان او، تو را از راههاى متعدّده فریب دهند تو در مقابل، خلاف او بگو و راه تمکین او به خود راه مده و راههاى فریب او را از خود سدّ کن و ضررى که مىخواهد به تو رساند، عاید به وى ساز تا مغلوب و مقهور تو گردد و منکوب و مخذول تو شود.[8]
منبع : شرح(ترجمه) مصباح الشریعة، عبد الرزاق گیلانى، انتشارات پیام حق، تهران، 1377 هجرى شمسى
پی نوشت:
-
[1] - ترجمه مصباح الشریعة، ص: 256
-
-
[3] - ترجمه مصباح الشریعة، ص: 257
-
-
[5] - ترجمه مصباح الشریعة، ص: 258
-
-
[7] - ترجمه مصباح الشریعة، ص: 259
-
[8] - ترجمه مصباح الشریعة، ص: 260