كلمات كليدي : تاريخ، قشقايي ها، پهلوي دوم، ناصرخان، خسروخان، شورش، خلع سلاح
نویسنده : سيد جواد موسوي
با سقوط دیکتاتوری رضاشاه در شهریور 1320، ایلات و عشایر ایران، پس از یک دهه تخته قاپوی اجباری، مجدداً زندگی عشایری خود را از سر میگیرند. پسران صولتالدوله قشقایی (ناصرو خسرو) که در تهران تبعید بودند، مخفیانه به فارس میگریزند و با تکیه بر نامآروی و وجاهت ملی پدر، بر مسند ریاست ایل قشقایی قرار گرفته و خود را (ایلخان فارس) میخوانند.[1]
عشایر قشقایی و آغاز نهضت در فارس
ناصرخان در روز جمعه 29 شهریور ماه از معاریف و روحانیون شیراز دعوت کرد تا در چنار اهدار واقع در 12 کیلومتری جنوب شیراز برای مذاکره درباره اوضاع فارس حاضر شوند و چند کامیون در اختیار محمدخان دهبزرگی، حاج خان سردزکی و پسران اسکندر و حاج ملاعلی سیف گذشت تا مردم شهر را به چنار هدار بیاورند. در این جلسه اشخاصی چون سیدمحمد رضوی، عبدالله امام صمدانی، محیالدین مزارعی، محمدحسنخان بهبهانی و محمدباقر دستغیب و مدیران روزنامههای گلستان و استخر و نیز سردار فاخر حکمت به اتفاق عمادالسلطنه فاطمی استاندار وقت فارس حضور یافتند.[2]
ناصرخان در جمع چنار راهدار اعلام داشت: «با همکاری سران عشایر، نهضتی بر پا کردهایم و از این پس مردم فارس از هر گونه تعرضی مصون میباشند. غرض ما از این نهضت تامین آینده فارس است به سمپاشی عناصر ماجراجو نباید ترتیب اثر داد. هر کس سعادت فارسیان را میخواهد، ما از جان و دل با او همراهی خواهیم کرد و هر کس با افکار ما موافقت نداشته باشد، باید بداند که فارس با نظر خصمانه به او مینگرد.[3] پس از این جلسه، نمایندگان طبقات شیراز، تلگرافی را مبنی بر پشتیبانی از نهضت به سرپرستی ناصرخان قشقایی برای قوامالسلطنه مخابره کرده و مدیران روزنامههای گلستان و استخر و همچنین روحانیونی چون سیدمحمدباقر دستغیب و عبدالله امام صمدانی مردم را به حمایت از نهضت کنندگان تشویق میکردند. [4]
در خواستهای قشقاییها به قوامالسلطنه:
قشقاییها در خواستهای خود را در تلگرافی خطاب به قوامالسلطنه که به امضای ناصرخان ملک منصورخان، خسروخان و محمدحسینخان رسیده بود به شرح خلاصه کردند: 1 ترمیم فوری کابینه 2- تغییر رؤسای حساس ارتش 3 – محاکمه و مجازات عمال ناصالح دوره دیکتاتوری بیست ساله 4- واگذاری کارهای ادارات فارس از لشکری و کشوری به خود اهالی 5- تشکیل انجمنهای ایالتی و ولایتی در مرکز استانها و شهرستانها 6- تجدید نظر در ازدیاد نمایندگان مجلس، 7- اعطای مبلغ کافی برای اصلاح امور فرهنگی، بهداشتی و طرق و شوارع 8- تجدید نظر در قوانین مضر و منافی با قانون اساسی و فراهم نمودن وسایل رفاه عامه 9- اتصال راه آهن مرکز به شیراز و بندر بوشهر و نیز آسفالت جادهها.[5] و اعلام کردند «عموم اهالی اعم از ایلات و شهرستانها برای بدست آوردن حقوق پایمال شده خود، قیام خواهند کرد اگر تا دوشنبه اول مهر 1325 تکلیف قطعی معین نشود هر اتفاقی رخ دهد در مقابل تاریخ و وجدان، مأمور و ملامت نخواهیم بود». قوامالسلطنه در پاسخ تلگراف برادران قشقایی با واژههای پرطمطراق و لحنی نصیحتآمیز از آنان خواست فورا از دخالت در این دسایس، خودداری نمایند جهت مذاکره، نماینده، خود را به تهران اعزام دارند.[6]
در این میان عمادالسلطنه فاطمی استاندار فارس برای ارائه گزارش از اوضاع فارس عازم تهران گردید و سر لشکر زاهدی بازرس نظامی ناحیه کفالت استانداری ار به عهده گرفت. از سوی دولت برای آنکه گفتگو بین تهران و شیرا بخوبی صورت گیرد. دستگاهی مخابراتی مخصوص به شیراز فرستاد شد.[7] بدین ترتیب قوامالسلطنه بوسیله تلگراف به صورت حضوری با ناصرخان مذاکره نموده و خواستار ممانعت از گسترش دامنه شورش شد که ناصرخان در پاسخ اظهار داشت. پس از مشورت با سایر روسای ایلات، جواب آنها را به اطلاع نخست وزیر خواهد رساند.
شورش همگانی عشایر قشقایی
ناصرخان که عملا رهبری نهضت را بر عهده داشت در این زمان در آقچشم مستقر شده بود و در واکنش به پاسخ منفی قوامالسلطنه دستور داد که طبق نشقه قبلی به پاسگاههای و پادگانهای منطقه فارس حمله شود. نیروهای عشایری به دستههای مختلف تقسیم شدند. یک دسته به فرماندهی ناصرخان طاهری و همراه با خوانین دشمن زیاری مامور خلع سلاح پاسگاههای بین شیراز و اردکان شدند و پادگان اردکان را به محاصر درآوردند.[8]
دسته دیگری از نیرویهای ایلات به فرماندهی محمدحسینخان قشقایی، همراه با الیاسخان کشکولی، جهانگیرخان کشکولی، حسین قلیخان رستم و عدهایی از سران بویراحمد با نیروهای خود به طرف خانه کارزون حرکت کردند. ملک منصورخان قشقایی نیز با عدهای روانه ارتفاعات آب باریک و پلخان در شمال شیراز شد. چنگیزخان سپر علیخان سالار با حسینخان شکوهی کدخدای کازرون همراه عدهای از سواران قیر و کازرین به منظور حمله به پادگان جهرم، روانه آن نواحی شدند. بدین ترتیب در مدت کوتاهی، تمامی پاسگاههای مستقر در جادههای شیراز به فیروزآباد و شیراز کارزون، اردکان و منطقه ممسنی به تصرف عشایر در آمده، خلع سلاح شدند.[9] همزمان با این وقایع، ایلات حیات داوودی ولیراوی و دیگر متحدان آنان به فرماندهی فتحاللهخان حیات داوودی، بوشهر را به محاصره خود درآوردند.[10]
عشایر قشقایی و نبرد کازرون
نیروهای قشقایی به فرماندهی خسروخان و محمدحسین خان قشقایی با کمک عدهای از سران بویراحمد، مامور حمله به کازرون شدند در این درگیریها، عدهای از چهرههای محلی کارزون هم به قشقاییها پیوستند. از آن طرف، سرهنگ حسین یمنی فرمانده تیپ کازرون به منظور تقویت نیروهای خود با موفقیت ستاد لشگر فارس، مقداری اسلحه و مهمات در اختیار داوطلبان محلی از جمله حسنعلیخان امیرعضدی و شکراللهخان شاکر برای حفاظت از شهر قرار داد. [11]
با آغاز حمله قشقاییها و متحدان آنها به کازرون در سی و یکم شهریور و محاصره آن شهر، سرهنگ یمنی از فرمانده لشکر فارس، تقاضا کرد که نقاط تجمع عشایر را بمباران کنند. لذا به دستور فرمانده لشکر فارس، هواپیماهای مستقر در بهبهان که تحت امر سرگرد طوفانیان بودند به بمباران هوایی محاصره کنندهها پرداختند. بنابر گزارش سرگرد طوفاینان، هواپیماها طی سه مرحله با آتش مسلسل و هر کدام با 200 کیلو بمب به بمباران نیروهای عشایری در ارتفاعات شمال کازرون پرداختند؛ اما از آنجایی که این نقاط محل استقرار احشام الیاسخان کشکولی بود، به جای بمباران نیروهای رزمی، چادرهای طایفه کشکولی و احشام آنان مورد حلمه قرار گرفتن که بالطبع عدهای از افراد طایفه کشکولی و تعدادی از دامهای آنان از میان رفتند. این حادثه احساسات نیروهای عشایری و بویژه قشقاییها را تحریک کرد و آنان برای حمله به کازرون مصممتر شدند.[12]
در این میان خسروخان در ملاقاتی با سرهنگ یمنی در باغ حاجی عوض در خارج از شهر کازرون از وی خواسته بود تا بدون خونریزی نیروهای خود را تسلیم کند؛ اما با رد این درخواست از جانب سرهنگ یمنی[13] در دهم مهر، حمله همه جانبه به کازرون آغاز گشت. در این میان عدهای از اهالی کازرون از جمله حسنعلیخان امیرعضدی و شکراللهخان شاکر که با اسلحه و مهماتی که از تیپ دریافت کرده بودند، به قوای خسروخان پیوستند. با حمله اول به کازرون ارتباط پادگان که در خارج از شهر بود، با سایر نقاط قطع گردید. ادارههای ژاندارمری و شهربانی نیز به تصرف نیروهای قشقایی در آمد. سپس در حملات جداگانه پاسگاههای امامزاده و تل کبیر به اشغال قشقاییها در آمد. در این زد و خوردها سه درجهدار کشته و تعدادی مجروح شدند. نیروهای عشایری پس از تصرف شهر پادگان را نیز به محاصره خود درآوردند و افراد مستقر در پادگان را کاملاً در تنگنا قرار دادند. لذا افراد پادگان یک بار پرچم سفیدی را به نشانه تسلیم، بالا بردند؛ اما زمانی که نیروهای ایلی به آنها نزدیک شدند، با مسلسل آنان را به رگبار گلوله بستند. این حادثه باعث شد که عدهای از نیروهای عشایری کشته شوند.[14] سرانجام پس از دوازده روز نبرد پادگان کازرون در ده مهر سقوط کردو افراد پادگان طبق قراردادی که در 14 ماده تنظیم گردیده تسلیم شدند. پس از خاموش شدن آتش جنگ و مبادله قرارداد، به افراد پادگان اجازه داده شد به هرجا که بخواهند عزیمت کننده همچنین اسلحه و مهمات که به تصرف عشایر در آمد بین طوایف به نسبت افراد تقسم شد.[15]
محاصره شیراز و ادامه مذاکرات سیاسی
همزمان با وقایع کازرون و بوشهر، در جبهه شمالی نیز درگیری ادامه داشت. در حالی که ستون اعزامی از تهران در آباده مستقر بود، اطلاع رسید که پادگان بندامیر واقع در شمال شرق شیراز بدست عشایر افتاد و افراد آن خلع سلاح شدند.[16] علاوه بر این در ششم مهر عشایر تحت امر ملک منصورخان، گردنههای آب باریک و دروازه قرآن واقع در بین پلخان و شیراز اشغال نمودند و در نتیجه ارتباط تلگرافی و تلفنی و زمینی آباده قطع گردید؛ اما در اردکان هنوز مقاومت صورت میگرفت، به طوریکه فرمانده پادگان به خاطر این پایداری از طرف ستاد ارتش مورد تشویق قرار گرفت. با این وجود در شیراز آرامش برقرار بود و اثری از ناآرامی مشاهده نمیشد.[17] در این میان از سوی قوامالسلطنه امیرهمایون بوشهری که در شیراز اقامت داشت به استانداری فارس منصوب شد و به او اختیار تام داده شد که با سران قشقایی وارد مذاکره شود.[18] سرلشکر زاهدی تلگرافی به ستاد ارتش، هشدار داد که «حل این مسئله اولاً مانرو سیاسی لازم دارد و درجه دوم تمرکز قوای مهمی که بالأخره بتوانند کار جنوب را حل و تصفیه کننده قبل از اینکه میکروب سری به تمام جنوب و غرب سرایت کند، دفع و جلوگیری شود.[19] پس از تصرف بوشهر و کازرون، بخش قابل توجهی از نیروهای عشایر موجود به شیراز اعزام شد. فتحاللهخان حیات داوودی نیز جهت تشویق و کمک به قشقاییها به محاصر کنندگان شیراز پیوست.[20]
مصالحه عشایر و نیروهای دولت:
درست در آستانه سقوط نهایی شیراز از عصر روز 16 مهر سرلشکر زاهدی و امیر همایون بوشهری با حضور چند تن از علما با ناصرخان در آقچشمه دیدار و بین پیشنهادات دو طرف توافقی حاصل شد.[21]
اهم پیشنهادات، ناصرخان به شرح زیر بود: الف: نفرات ارتش به تعداد و در موقعیتهای پیش از نهضت در فارس باقی بماند و از هر گونه حمله علیه عشایر خودداری ورزد. ب) اعلان عفو عمومی پ) همه سلاحهای سنگین و تجهیزات ارتش بلافاصله از سوی عشایر تحویل داده خواهد شد و سلاحهای سبک پس از شش ماه مسترد خواهند داشت. ژاندارمری در فارس باقی بماند و تعدادی از نفرات ارتش در یک هنگ تحت هدایت ناصرخان باشند. [22]
پایان بحران آذربایجان و تاثیر آن بر تحولات فارس:
مدتی پس از برکناری وزرای حزب توده، قوامالسلطنه برای بر چیدن تشکیلات فرقه دموکرات آذربایجان دست به کار شد.[23] با آغاز پیشروی نیروهای دولتی به سوی آذربایجان، ناصرخان از طرف (مجمع عمومی نهضت ملی فارس) با ارسال تلگرافی به قوامالسلطنه درخواست کرد که اجازه داد شود، اهالی فارس اعم از شهری و ایلات برای استقلال کشور و استرداد آذربایجان به یاری ارتش بشتابند.[24] پس از پیروزی ارتش در آذربایجان، قشقاییها با ارسال پیام جداگانهای بازگشت به آذربایجان به میهن را به نخستوزیر تبریک گفتند، همچنین خسروخان با صدور بیانهای از اهالی فارس درخواست کرد برای جشن پیروزی در مسجد وکیل حضور بهم رسانند. بدینسان بود که بحران آذربایجان خود به خود شورش قشقاییها را انجام داد و این مسئله به داد نیروهای دولتی رسید.[25]
خلع سلاح عشایر قشقایی:
پس از مذاکرات ناصرخان با سران طوایف قشقایی و تعدادی از خوانین سایر عشایر در کازرون، تعدادی سلاحهای سنگین و سبک و مسلسل ضدهوایی و چند قبضه تفنگ به ستاد لشکر فارس تحویل گردید.[26] پس از این موافقت خلع سلاح ایل قشقایی نیز به راه حل سلامت آمیزی ادامه یافت و با برگزاری انتخابات دوره پانزدهم مجلس شورای ملی که به انتخاب دو تن از برادران قشقایی یعنی محمدحسین خان از آباده و خسروخان از فیروزآباد به نمایندگی مجلس شورای ملی منجر شد، تا حد زیادی از تنشهای جاری بین قشقاییها و حکومت مرکزی کاسته شد.[27]