پيامبر(ص)
علامه محمدحسین طباطبایی -ترجمه حسین استاد ولى
اشاره: پیامبر عزیز ما چگونه بود؟ این پرسشی کلی است که چون باریک شویم، پرسشهای دیگری را در پی میآورد: سیمایش چگونه بود؟ آداب شخصى آن حضرت (از قبیل خوردن و آشامیدن، خوابیدن و بیدار شدن، رفت و آمد، نشست و برخاست، نظافت، سفر، لباس و مسکن و ...)، آداب عبادى ایشان (مانند نماز و روزه، حج و صدقه، دعا و قرآن خواندن و ...)، آداب خانوادگى او (همچون ازدواج، همسردارى و تربیت فرزند و ...) و آداب اجتماعى و معاشرت حضرتش با مردم و دوستان و یاران، و دهها آداب و سننى که آن بزرگوار رعایت مىکرد، چه بود؟ اهمیت این پرسش از این روست که آداب و سنن و رفتار و رسوم ایشان قسمت اعظم فقه و اخلاق اسلام را تشکیل مىدهد. به همین دلیل گردآورى آنها از لابلاى کتب اخبار و تاریخ و سیره، و نگارش کتاب در این زمینه بسیار ضرورى مىنماید؛ آن هم به دست کسانى که با علم حدیث آشنایند و طریق استنباط احکام را به خوبى مىدانند.
مرحوم علامه طباطبایى به انگیزه استفاده عملى خود و دیگران، بخش مهمى از این آداب و سنن را در کتابى به نام «سنن النبى» گرد آورد. اهمیت این کتاب در آن است که به همت و دقت عالمى جامع، مجتهدى کامل و محدثى متتبع تألیف یافته که مىتواند رساله عملیهاى باشد براى همه کسانى که مىخواهند به شیوه رسول خدا صلى الله علیه وآله و سلم زندگى کنند و برنامه آن حضرت را حتىالمقدور دستورالعمل زندگى فردى و اجتماعى خویش قرار دهند. آنچه در پی میآید، بخشی از ترجمه کتاب سنن النبى به قلم شیوای آقای استادولی است که انتشارات پیام آزادى آن را به چاپ رسانیده است.
شمایل و سیمای پیامبر(ص)
1ـ رسول خدا صلى الله علیه وآله بسیار بزرگ و گرانقدر بود. در دیدگان عظیم و موقر مىنمود و در دلها عزیز و گرامى بود. چهره مبارکش مانند ماه شب چهارده مىتابید و درخشان و نورانى بود. رنگ چهرهاش سفید مایل به سرخى بود. نه از لاغرى در دیدهها حقیر مىنمود، و نه از فربهى انگشتنما بود. چهرهاى سپید و نورانى، دیدگانى درشت و سیاه، ابروانى باریک و کمانى، جمجمهاى بزرگ و قامتى معتدل و میانه داشت. پیشانى مبارکش بلند، و بینىاش باریک و کشیده بود. در سفیدى چشمانش اندکى سرخى دیده مىشد. ابروانى پیوسته و گونههایى صاف و هموار داشت. مچهایش درشت و ساق دستش بلند بود. مفصل شانهها بزرگ و خود شانهها پهن بود. کفهاى دست و پایش کلفت و پر گوشت بود. دست و پایش کشیده، و ساقها و پاشنههایش کم گوشت بود. نه بلند و بىقواره، و نه کوتاه و زننده بود. چهرهاش نه کم گوشت بود و نه پر گوشت و نه سپید زننده. کف دستهایش گشاده و مانند کف دست عطرفروشان معطر بود. استخوانهاى قلم دست و پایش بلند بود.
موى سرش نه مجعد و پیچیده بود و نه لَخت و افتاده. مژههایش بلند و محاسن و شاربش پر پشت بود. موهاى سفید چندى که در سر و رویش پیدا شده بود، به واسطه خضاب، سبز به نظر مىرسید. دهانش فراخ و شیرین، میان بینىاش برآمده، دندانهایش سپید و از هم باز، و مویش آویخته بود. از میان سینه تا ناف، خطى باریک از مو داشت. تمام اندامهایش معتدل بود. شکمش با سینه برابر بود، سینهاش پهن و گردنش به سپیدى نقره بود.
هنگام رضا و شادى، چهرهاش چون آینهاى رنگارنگ درخشان و جذاب بود. کشیده گام برمىداشت و آرام و باوقار راه مىرفت. در کارهاى خیر از همه پیشقدم بود. هنگام راه رفتن چنان گام مىزد که گویى از سراشیبى فرود مىآید. دندانهایش در حین تبسم، به سان دانههاى تگرگ نمایان مىشد و در هنگام خنده چون برق جهنده مىدرخشید.
اندامى زیبا و خویى پسندیده داشت. خوش برخورد و خوش مجلس بود.هنگامى که با مردم روبرو مىشد، پیشانیاش چون چراغى فروزان نظر آنان را جلب مىکرد. دانههاى عرق مانند مروارید بر چهرهاش مىغلتید و بوى عرقش خوشبوتر از مشک بود. مهر نبوت در میان شانههایش نمایان بود.
2ـ ابوهریره گوید: آن حضرت هنگامى که مىخواست به سوى جلو یا پشت سر خود بنگرد، با تمام بدن بر مىگشت.
3ـ ابن شهرآشوب گوید: ایشان دو گیسو داشت و آن رسمى بود از هاشم، جد اعلاى حضرت.
4ـ از راهى نمىگذشت، مگر اینکه هر که از آنجا عبور مىکرد، از عطر عرق آن حضرت پى مىبرد که ایشان از آنجا گذشته است.
5ـ فرمود: ما گروه پیامبران دیدههایمان مىخوابد؛ ولى دلمان نمىخوابد و از پشت سر مىبینیم؛ چنان که از پیش رو مىبینیم.
6. نوفلى گوید: در نزد حضرت امام هادى علیهالسلام از صدا و آهنگ خوش گفتگو کردم، فرمود: «امام سجاد علیهالسلام قرآن تلاوت مىکرد و گاهى مردم از صداى زیباى او بیهوش مىشدند و اگر امام اندکى از صداى زیباى خود را ظاهر کند، مردم طاقت شنیدن آن صوت زیبا را ندارند.» گفتم: «آیا پیامبر با مردم نماز نمىخواند و صداى خود را به تلاوت قرآن بلند نمىساخت [پس چرا مردم بیهوش نمىشدند]؟» فرمود: «رسول خدا صلى الله علیه و آله به اندازه طاقت مردمى که پشت سرش بودند، صداى خود را آشکار مىساخت.»
7ـ امام حسن مجتبى علیهالسلام فرمود: از دایى خود هند بن ابى هاله که از وصفکنندگان رسول خدا صلى الله علیه و آله بود، خواستم و دوست داشتم که مقدارى از اوصاف آن حضرت را برایم بیان کند تا بدان درآویزم و به سهم خود از آن پیروى نمایم، گفت:
ـ در دل و دیده هر کس موقر و باعظمت مىنمود، روى نکویش چون ماه مىدرخشید، از میانْ قامت، بلندتر و از دراز قامت، کوتاهتر بود. سرى نسبتا بزرگ و موهایى نه پیچیده و نه لخت و افتاده داشت. اگر موى سرش ژولیده مىشد، فرق باز مىکرد و هر گاه آن را بلند مىنمود، از نرمه گوش تجاوز نمىکرد. چهرهاى درخشان، پیشانى بلند، ابروانى بلند و کشیده و پر پشت و ناپیوسته داشت. میان ابروانش رگى بود که به هنگام خشم برجسته مىشد. هالهاى از نور بر چهرهاش پرتو افکنده بود؛ به طورى که اگر کسى دقت نمىکرد، مىپنداشت که میان بینىاش برآمدگى دارد.
محاسنش کوتاه و پر پشت، گونههایش صاف، میان دندانهایش باز و شیرین دهان بود. گردنش گویى گردن نگارینى است از نقره سپید و درخشان. اندامهایش متناسب بود. تنومند و عضلههایش محکم بود. سینه و شکمش برابر بود. چهارشانه و درشت استخوان بود. پهن سینه و سفیدپوست بود.
اندامهایش میانه و به اندازه بود، استخوانهاى دست و پایش کشیده، گودى کف پاها بیشتر از معمول و پاشنههاى پایش صاف و نرم بود؛ به طورى که آب از آن مىچکید. استوار قدم برمىداشت و آرام و با وقار راه مىرفت و گامهاى بلند برمىداشت. چنان راه مىرفت که گویى از سرازیرى فرود مىآید. دیدگانش را فرو مىافکند. به زمین بیش از آسمان نگاه مىکرد. به کسى خیره نمىشد، بلکه کوتاه نظر مىکرد. با هر کس روبرو مىشد، در سلام کردن بر او پیشى مىگرفت.
امام حسن مجتبى علیهالسلام فرمود: «گفتم از سخن گفتنش برایم بگو.» گفت: «آن حضرت پیوسته اندوهگین و در تفکر بود. آسایش نداشت. پیوسته خموش بود و جز به هنگام نیاز سخن نمىگفت. لب به سخن مىگشود و آن را به نحوى بلیغ به پایان مىبرد. سخنان کوتاه و جامع مىگفت و کم و زیاد در جملاتش نبود. خویى نرم داشت. نه خشن بود، نه خوار و زیردست. هر نعمتى در نظرش بزرگ مىنمود، گر چه اندک باشد و هرگز نعمتى را مذمت نمىکرد؛ آرى، از هیچ طعامى بد نمىگفت و تعریف هم نمىکرد.
دنیا و ناملایماتش او را به خشم نمىآورد؛ ولى هنگامى که پاى حق در میان بود، از شدت خشم کسى او را نمىشناخت و چیزى مانعش نبود تا آنکه حق را بازستاند. با تمام دست اشاره مىکرد [، نه با انگشت] و به هنگام تعجب، دست را پشت و رو مىکرد. زمانى که سخن مىگفت، دستها را به هم مىچسباند و شست دست چپ را به کف دست راست مىزد. چون خشم مىگرفت، روى خود را برمىگرداند و چشم را فرو مىخواباند. بیشتر خندهاش تبسم بود و چون مىخندید، دندانهایش مانند دانههاى تگرگ نمایان مىشد.»
امام مجتبى علیهالسلام فرمود: مدتى این مطالب را از حسین علیهالسلام پنهان کردم، سپس براى او بازگفتم، دیدم او پیش از من از آنها آگاه بوده است! در این باره از او پرسیدم، دیدم او از پدر بزرگوارم از وضع داخلى و خارجى پیامبر صلى الله علیه وآله و از چگونگى مجلس و شکل و شمایل آن حضرت پرسیده بود و همه را بازگفت و چیزى را فرو نگذاشت.
وضع داخلى منزل آن حضرت
امام حسین علیهالسلام فرمود: «از پدرم از وضع داخلى منزل رسول خدا صلى الله علیه و آله پرسیدم»، فرمود:
ـ به منزل رفتنش به اختیار خود بود و چون به منزل مىرفت، اوقات خویش را سه قسمت مىکرد: قسمتى براى عبادت خداوند، قسمتى براى خانواده و قسمتى براى خود. اما قسمت خودش را باز میان خود و مردم قسمت مىکرد و پس از فراغت از کار خواص، به کارهاى عموم مىپرداخت و چیزى از آن وقت را براى خود باقى نمىنهاد.
و از جمله روش آن حضرت در مورد امت این بود که اهل فضل را به عنایت خود ویژه مىداشت، و هر کس را به مقدار فضیلتى که در دین داشت، حرمت مىنهاد. برخى یک حاجت، برخى دو حاجت و برخى چندین حاجت داشتند و حضرت به رسیدگى آنها مىپرداخت و آنان را سر گرم اصلاح کار خودشان و مردم مىکرد؛ از کار و بارشان مىپرسید و آنچه را لازم بود، به آنان خبر مىداد و مىفرمود: «باید حاضران به غایبان برسانند، و حاجت کسانى را که به من دسترس ندارند، به من برسانید؛ زیرا هر که حاجت کسانى را که دسترس به سلطان ندارند به گوش سلطان برساند، خداوند قدمهایش را در روز قیامت ثابت و استوار سازد.» در مجلس آن حضرت جز این گونه مطالب گفته نمىشد و از کسى، غیر آن را نمىپذیرفت. آنان براى درک فیض و طلب علم خدمت حضرتش شرفیاب مىشدند و بىآنکه چیزى فراگیرند، پراکنده نمىشدند و چون از آن مجلس بازمىگشتند، خود رهنمایانى بودند.
وضع خارج از منزل پیامبر(ص)
و از پدرم امیر مؤمنان علیهالسلام از وضع رسول خدا صلى الله علیه وآله در خارج از منزل پرسیدم که: «چگونه رفتار مىکرد؟» فرمود:
ـ زبان خود را از سخنان غیر لازم باز مىداشت. با مردم انس مىگرفت و آنان را از خود نمیرماند. بزرگ هر قومى را گرامى مىداشت و او را بر آنان مىگماشت. از مردم مىپرهیخت و خود را از آنان مىپایید، بدون آنکه از آنان روى گرداند یا با آنان بدخلقى کند. از یاران خود سراغ مىگرفت و از مردم از آنچه در میان آنان مىگذشت، پرسش مىنمود. هر کار نیکى را تحسین و تقویت مىکرد و هر کار زشتى را تقبیح مىکرد و خوار مىشمرد. در کارها میانهرو بود و افراط و تفریط نداشت. از مردم غافل نمىشد؛ مبادا آنان غفلت ورزند و به انحراف گرایند. در باره حق نه کوتاهى داشت و نه از آن تجاوز مىکرد. اطرافیان آن حضرت نیکان مردم بودند، و برترین آنان در نظر او کسانى بودند که نسبت به مسلمانان خیرخواه و دلسوزتر بودند، و بزرگترین آنان کسانى بودند که با برادران دینى خود بهتر همدردى و همکارى داشته باشند.
وضع مجلس آن حضرت
امام حسین علیهالسلام فرمود: از پدرم از وضع مجلس پیامبر صلىالله علیه وآله پرسیدم، فرمود:
ـ آن حضرت در هیچ مجلسى نمىنشست و برنمىخاست، مگر به یاد خدا. در مجالس جاى مخصوصى براى خود انتخاب نمىکرد و از این کار نیز نهى مىنمود. هر گاه به گروهى مىپیوست، هر جا که خالى بود، مىنشست و دیگران را نیز دستور مىداد که چنین کنند.
حق هر یک از اهل مجلس را ادا مىکرد و کسى از آنان نمىپنداشت که دیگرى نزد آن حضرت از او گرامىتر است. با هر کس مىنشست، به قدرى صبر مىکرد تا خود آن شخص برخیزد و برود. هر کس از او حاجتى مىخواست، بازنمىگشت مگر آنکه یا به حاجت خود رسیده بود یا به بیان خوشى از آن حضرت دلخوش گشته بود. خوى نیکش شامل همه بود؛ به حدى که مردم او را پدرى مهربان مىدانستند و همه در حق، نزد او برابر بودند. مجلس او مجلس حلم و حیا و صداقت و امانت بود. در آن آوازها بلند نمىشد و عرض و آبروى کسى نمىریخت و اگر از کسى لغزشى سر مىزد، جاى دیگر بازگو نمىشد. اهل مجلس با یکدگر عادلانه رفتار مىکردند و بر اساس تقوا با هم رفاقت و دوستى مىنمودند. با یکدگر فروتن بودند، مهتران را احترام مىکردند و با کهتران مهربان بودند و نیازمندان را بر خود مقدم مىداشتند و از غریبان نگهدارى مىکردند.
روش پیامبر(ص) با همنشینان
گفتم: «روش پیامبر صلى الله علیه وآله با همنشینان چگونه بود؟» فرمود:
ـ همیشه خوشرو و خوشخلق و نرمخو بود. خشن و درشتخو و پرخنده و سبکسر و بدزبان و عیبجو و چاپلوس نبود. از آنچه به آن میل و رغبت نداشت، غفلت مىورزید؛ طورى بود که آرزومندان از او نومید نمىشدند. خود را از سه چیز به سختى دور مىداشت: جدال و کشمکش، پرحرفى و ذکر مطالب بىفایده. نسبت به مردم نیز از سه چیز پرهیز داشت: کسى را نکوهش و سرزنش نمىکرد، لغزشهاى کسى را جستجو نمىنمود و عیب کسى را پى نمىگرفت.
سخن نمىگفت مگر در جایى که امید ثواب در آن مىداشت. هنگام سخن گفتن چنان اهل مجلس را جذب مىکرد که همه سر به زیر افکنده، گویى پرنده بر سرشان نشسته، آرام و بىحرکت مىماندند و چون ساکت مىشد، آنان سخن مىگفتند و نزد آن حضرت بر سر سخنى نزاع نمىکردند. هر که سخن مىگفت، همه ساکت به سخنانش گوش مىدادند تا سخنش پایان یابد و در محضر حضرتش به نوبت سخن مىگفتند. از چیزى که اهل مجلس مىخندیدند، مىخندید و از آنچه آنان تعجب مىکردند، تعجب مىکرد. بر بىادبى غریبان در خواستهها و گفتارشان صبر مىکرد تا جایى که اصحاب در صدد جلب اشخاص مزاحم برمىآمدند.
مىفرمود: «چون حاجتمندى را دیدید، کمکش کنید.» مدح و ثناى کسى را نمىپذیرفت مگر از کسى که بخواهد تشکر نماید. سخن کسى را نمىبرید مگر آنکه از حد مىگذشت که در آن صورت با نهى او یا برخاستن، سخنش را قطع مىکرد.
امام حسین علیهالسلام فرمود: «سپس از سکوت رسول خدا صلىالله علیه وآله پرسیدم»، پدرم فرمود:
ـ سکوت آن حضرت بر چهار پایه استوار بود: حلم، حذر، تقدیر و تفکر. سکوتش در تقدیر و اندازهگیرى در این بود که همه مردم را به یک چشم ببیند و به گفتار همه یکسان گوش دهد. و سکوتش در تفکر آن بود که در چیزهاى فناپذیر و فناناپذیر اندیشه مىکرد. و سکوتش در حلم آن بود که حلم و صبر را با هم داشت، به طورى که چیزى او را به خشم نمىآورد و از کوره به در نمىبرد. و سکوتش در حذر در چهار مورد بود: به کارهاى نیک مىپرداخت تا دیگران نیز از او پیروى کنند. کارهاى زشت را ترک مىکرد تا دیگران نیز از آن بپرهیزند. کوشش خود را به کار مىبرد تا براى اصلاح امت خود نظرى درست ارائه دهد. و به آنچه خیر دنیا و آخرت در آن بود، اقدام مىنمود.
8 ـ أنس بن مالک گوید: رسول خدا صلى الله علیه وآله چهرهاى درخشان داشت و رنگش مانند مروارید سپید بود. هنگام راه رفتن اندکى به جلو متمایل مىشد. من هرگز مشک و عنبرى را نبوییدم که از عطر تن آن حضرت خوشبوتر باشد و هیچ دیبا و ابریشمى را دست نکشیدم که از کف دست آن حضرت نرمتر باشد.
9ـ کعب بن مالک گوید: هر گاه چیزى رسول خدا صلى الله علیه و آله را خوشحال مىکرد، چهره مبارکش چون قرص قمر روشن مىشد.
10ـ غزالى گوید: رسول خدا صلى الله علیه و آله از همه شیوا گفتارتر و شیرین سخنتر بود و با کوتاهترین و در عین حال پرمعنىترین جملات سخن مىگفت و زیاد و کم در سخنانش نبود. قطعات گفتارش به یکدیگر پیوسته بود و سخن را به طورى شمرده ادا مىکرد که شنونده آن را به خوبى درمىیافت و به حافظه مىسپرد. جوهره صدایش بلند و آهنگ صدایش از همه مردم زیباتر بود.
11ـ فرمود: خداوند عقل را آفرید و به او گفت: «عقب برو»، عقب رفت. سپس فرمود: «پیش بیا»، پیش آمد. آنگاه فرمود: «مخلوقى را نیافریدم که نزد من محبوبتر از تو باشد.» پس نود و نه جزء از آن را به [من] محمد بخشید، و یک جزء دیگر را میان همه بندگان قسمت نمود.
12ـ مىفرمود: من به اخلاق نیک و پسندیده برانگیخته شدهام.
13ـ امام صادق علیهالسلام فرمود: «خداوند رسول خویش را به اخلاق نیک و پسندیده مخصوص گردانید. شما هم خود را بیازمایید؛ اگر آن اخلاق نیک در شما بود، خداى را سپاس بگویید و از او بخواهید تا آن را در شما بیفزاید.» سپس آنها را بدین ترتیب ده خصلت شمرد: «یقین، قناعت، صبر، شکر، بردبارى، خوشخلقى، سخاوت، غیرت، شجاعت و جوانمردى.»
14ـ انس گوید: رسول خدا صلى الله علیه وآله شجاعترین، نیکوترین و سخىترین مردم بود. شبى صداى هولناکى به گوش مردم مدینه رسید که همه وحشتزده به سویش شتافتند. در این میان دیدند رسول خدا صلى الله علیه وآله پیش از همه بیرون آمده، در حالى که سوار بر اسب شده و شمشیر بر گردن انداخته بود و به مردم مىفرمود: مترسید، چیزى نیست!
15ـ امام على علیهالسلام فرمود: چون تنور جنگ گرم مىشد و دو لشکر به هم مىرسیدند، ما به رسول خدا صلى الله علیه و آله پناهنده مىشدیم و هیچ کس به دشمن نزدیکتر از آن حضرت نبود.
16ـ ابوسعید خُدرى گوید: رسول خدا از دختران پردهنشین باحیاتر بود و هر گاه چیزى را دوست نمىداشت، از قیافه آن حضرت در مىیافتیم.
17ـ امام صادق علیهالسلام به حفص بن غیاث فرمود: اى حفص، هر که صبر کند، اندکى صبر کرده و هر که بىتابى کند، اندکى بىتابى کرده است. سپس فرمود: در همه کارهایت صبر پیشهساز؛ زیرا خداى بزرگ محمد صلى الله علیه و آله را به پیامبرى برانگیخت و او را امر به صبر و مدارا نمود و فرمود: «بر آنچه مىگویند، صبر کن و به طورى شایسته از آنان دورى گزین، و مرا با تکذیبکنندگان توانگر و مرفه واگذار»، و نیز فرمود: «بدى دیگران را با بهترین روش دور کن، تا آن که میان تو و او دشمنى است، گویى دوست گرم و صمیمى است. و از این خصلت برنخورند جز کسانى که صبر پیشه کنند و کسى که داراى بهرهاى بزرگ [از اندیشه و خرد] است.» رسول خدا صلى الله علیه و آله هم صبر نمود تا او را به چیزهاى بزرگ متهم کردند. از این رو دلتنگ شد و خداوند این آیه را نازل نمود: «ما به خوبى مىدانیم که تو سینهات از آنچه مىگویند، تنگ مىشود. پس به همراه ستایش پروردگارت تسبیحگوى و از سجدهگزاران باش.» باز هم او را تکذیب کردند و متهم نمودند و حضرت غمگین شد و خداوند این آیه را فرستاد: «ما به خوبى مىدانیم که آنچه مىگویند، تو را غمگین مىکند. اما آنان تو را تکذیب نمىکنند، بلکه این ستمگران آیات خدا را تکذیب مىکنند. البته پیش از تو نیز پیامبرانى تکذیب شدند و بر تکذیب شدن صبر کردند، و آزارها دیدند تا آنکه یارى ما به آنان رسید.»
پس پیامبر خود را به صبر ملزم ساخت، تا آنکه آنها پا را فراتر نهاده و نام خدا را بر زبان آورده، او را تکذیب نمودند. پیامبر فرمود: «در باره خودم و خاندان و آبرویم صبر کردم؛ ولى در باره بدگفتن به معبودم صبر ندارم.» آنگاه خداوند این آیه را نازل کرد: «ما آسمانها و زمین و آنچه را میان آنهاست، در شش روز آفریدیم و هیچ خستگى به ما نرسید، پس [تو هم خسته مشو و] بر آنچه مىگویند، صبر کن.»
پیامبر صلى الله علیه وآله در همه احوال صبر کرد تا او را به امامان از عترتش مژده دادند و آنان به داشتن صبر معرفى گردیدند. خداوند فرمود: «از آنان پیشوایانى ساختیم که به امر ما هدایت کنند، چون صبر کردند و به آیات ما یقین داشتند.» اینجا بود که پیامبر فرمود: «صبر نسبت به ایمان، مانند سر است نسبت به بدن.» خداوند هم از صبر او قدردانى کرد و این آیه را نازل فرمود: «کلمه نیکوى پروردگارت [و وعدههاى نجات و پیروزى او] در باره بنىاسرائیل انجام یافت به پاداش صبرى که کردند، و آنچه را فرعون و قومش مىساختند و آنچه را برمىافراشتند، واژگون نمودیم.» پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «این هم بشارت است و هم انتقام.» خداوند پاداش صبر آن حضرت را به او عنایت فرمود، علاوه بر آنچه در آخرت برایش ذخیره کرده است.
18ـ پیامبر صلىالله علیه وآله فرمود که جبرئیل نزدش آمد و گفت: «یا رسول الله، خداوند مرا با هدیهاى به سوى تو فرستاده که چنین هدیهاى را پیش از شما به هیچ کس عطا نکرده است.» فرمود: «آن هدیه چیست؟»
گفت: «صبر، و نیکوتر از صبر.» فرمود: آن چیست؟
گفت: «رضا، و نیکوتر از آن.» فرمود: آن چیست؟
گفت: «زهد، و بهتر از آن.» فرمود: آن چیست؟
گفت: «اخلاص، و بهتر از آن.» فرمود: آن چیست؟
گفت: «یقین، و بهتر از آن.» فرمود: آن چیست؟
گفت: «نردبان آن توکل بر خداست.» گفتم: «توکل بر خدا چیست؟»
گفت: «دانستن آنکه مخلوق [بدون خواست خدا] نه زیانى تواند زد و نه سودى تواند رساند. نه مىتواند عطا کند و نه منع نماید. و نیز نومید بودن از مخلوق. هر گاه بنده چنین باشد، دیگر براى هیچ کس جز خدا عملى انجام نمىدهد و جز خدا به کسى امید نمىبندد و از کسى نمىترسد و به هیچ کس جز خدا چشم طمع نمىدوزد؛ این است توکل.»
تفسیر صبر
پیامبر صلىالله علیه وآله فرمود: «اى جبرئیل، تفسیر صبر چیست؟» گفت: «آن است که آدمى در سختى شکیبایى کند؛ همان گونه که در شادى شکیبایى مىکند، و در هنگام نیازمندى شکیبایى کند؛ چنان که در وقت بىنیازى شکیبایى مىکند، و در بلا و گرفتارى شکیبایى کند؛ چنان که در عافیت و سلامت شکیبایى مىکند. بنا بر این از حال خود از بلایى که به او مىرسد، نزد کسى شکایت نکند.»
گفتم: «تفسیر قناعت چیست؟» گفت: «آن است که به آنچه از دنیا به او مىرسد، قناعت ورزد؛ با چیز کم بسازد و بر عطاى اندک سپاس گزارد.» گفتم: «تفسیر رضا چیست؟» گفت: «کسى که از آقاى خود راضى است بر او خشم نمىگیرد، چه به نعمتهاى دنیا برسد چه نرسد. و هیچ گاه به عمل اندک خود راضى نمىگردد.»
ادامه دارد