دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

ژوزف شومپیتر Joseph Alois Schumpeter

No image
ژوزف شومپیتر Joseph Alois Schumpeter

كلمات كليدي : ژوزف شومپيتر، جوزف شومپيتر، كارآفريني، زوال سرمايه داري، تحليل تاريخ اقتصاد

نویسنده : احسان شريعتي نجف آبادي

ژوزف شومپیتر یکی از سه اقتصاددان برتر جهان، اقتصاددانی اتریشی‌الاصل است که از اقتصادانان نهادگرا و دگراندیش شمرده می‌شود.[1]

جوزف شومپیتر در فوریه 1833 در شهر تریش (Triesch)، واقع در امپراتوری اتریش که اکنون جزء کشور چکسلواکی محسوب می‌شود، به‌دنیا آمد. پدر وی که یک تولیدکننده پوشاک بود، 4 سال بعد از تولّد او فوت کرد. در سن 7 سالگی مادرش با یک درجه‌دار ارتش اتریش ازدواج کرد. همین امر باعث ورود وی به یک زندگی اشرافی شد. وی سال‌های 1901 تا 1906 را در دانشگاه وین جهت اخذ دکترای حقوق گذرانید. سپس مدت کوتاهی را صرف بازدید از انگلستان و تمرین حقوق در مصر قرار داد و در سال 1909 به اتریش بازگشت و در مقام استادی در رشته اقتصاد آغاز به‌کار کرد. او در سال 1911 عضو هیت علمی دانشگاه گراس (University of Graz) شد و تا 1918 به‌تدریس پرداخت در سال 1919 ردای وزارت مالیه امپراتوری اتریش را بر تن کرد؛ اما به‌مدت کوتاهی قبل از ارائه پیشنهاد مالی خود به مجلس مجبور به استعفا شد. سپس ریاست بانک بیدرمن (Biedermann) را در وین عهده‌دار شد؛ که در این کار نیز به‌عللی از جمله وضعیت اقتصادی پس از جنگ و عدم همکاری، در سال 1924 ورشکسته شد. وی پس از آن به زندگی دانشگاهی بازگشت و در سال 1925 در دانشگاه بن شروع به تدریس نمود. پس از ظهور نازیسم به ایالات متحده مهاجرت کرد و در سال 1930 که دوران طلایی دانشگاه هاروارد محسوب می‌شود، یکی از اعضای این دانشگاه شد.

شومپیتر در طول زندگی خود، 15 کتاب و در حدود 200 مقاله به رشته تحریر درآورد. اولین کتاب وی، در سن 28 سالگی، تحت عنوان نظریه توسعه اقتصادی (Theory of Economic Development) و آخرین آن تاریخ تحلیلی اقتصاد (History of Economic Analysis) است. از دیگر آثار مهم شومپیتر می‌توان به "نوسانات تجاری" و "سرمایه‌داری، سوسیالیسم و دموکراسی" نام برد که به‌ترتیب در سال‌های 1939 و منتشر شده‌اند.

شومپیتر در 1950 به‌علت خونریزی مغزی در خواب از دنیا رفت.[2]

 

نقش شومپیتر بر اقتصاد

شومپیتر به‌مانند مارکس، اعتقاد داشت که سرمایه‌داری در دراز‌مدت نمی‌تواند جایگاه خود را حفظ کند و دوره‌ی آن به پایان خواهد رسید؛ با این تفاوت که وی از این مسئله برخلاف مارکس خرسند نبود، بلکه می‌گفت اگر پزشکی در زمان حال پیش‌بینی کند که بیمارش خواهد مرد، به‌معنای تمایل پزشک به مرگ بیمار نیست. به‌نظر او، طبقه‌ی کارگر در پایان دادن به سرمایه‌داری یا پدید آوردن سوسیالیسم، هیچ نقشی بازی نمی‌کند؛ بلکه آن‌چه دنیای سرمایه‌داری را به زوال می‌کشاند، همان موفقیت‌های کاپیتالیسم است؛ این نظریه‌ در کتاب "سرمایه‌داری، سوسیالیسم و دموکراسی" به‌رشته تحریر درآمده است و نکته‌سنجی‌های وی در این کتاب، هنوز آن‌را به‌عنوان یکی از بهترین نقدهای دنیای سرمایه‌داری، زنده نگاه داشته است. اثر گرانسنگ وی، در زمینه تحلیل عقاید اقتصادی است؛ که پس از مرگش با ویراستاری همسر سومش الیزابت بودی (Elizabeth Boody Schumpeter) منتشر شد. نگارش این کتاب طی ده سال انجام شده است. وی با تحلیل عقاید اقتصاددانان سیر تاریخی علم اقتصاد را بررسی نموده است. این کتاب از چنان جامعیّتی برخوردار است که به آدام اسمیت (Adam Smith: 1723-1790)، بهای چندانی نمی‌دهد و آلفرد مارشال (Alfred Marshall: 1842-1924) را اقتصاددانی سردرگم می‌داند؛ ولی در عوض لئون والراس (Leon Walras: 1834-1910) را به‌عنوان بزرگترین اقتصاددان زمانه می‌ستاید. شومپیتر در این کتاب، به‌دقت انواع مطالعه در تاریخ علم اقتصاد را به‌خوبی تفکیک و موشکافی کرده و با مطالعه‌ی تکوین و تحول مفاهیم، روش‌ها و فنون در سیر تفکر اقتصاد به ریشه‌یابی آرا در اقتصاد پرداخته است و رابطه میان آموزه‌های اقتصادی و ساختارهای آن‌را به زیبایی تبیین نموده است.[3]

وی یکی از پیشگامان در استفاده و ارتقای اقتصادسنجی نیز محسوب می‌شود که بنیانگذاری انجمن اقتصادسنجی آمریکا نیز از فعالیت‌های او به‌شمار می‌رود.

 

آرای ژوزف شومپیتر[4]

نظریات و آرای مختلفی از شومپیتر وارد شده که در اینجا به برخی از آنها اشاره می‌شود.

الف) کار آفرینی (Entrepreneurship): وی مرحله رونق سرمایه‌داری را با ظهور کارفرمایان نوآور و مبتکر، قرین می‌داند؛ بدین نحو که نوآوران با ابتکار جدید به امید سود بیشتر دست به نوآوری می‌زنند و سرمایه‌گزاری جدید صورت می‌پذیرد، اشتغالات جدید به‌وجود می‌آید و سطح تولید بالا می‌رود. در پی آن، مقلدان از نوآور تقلید می‌کنند. که در این دوره، هرقدر تعداد این مقلدان بیشتر گردد، فاز رونق اقتصادی طولانی‌تر می‌گردد. مرحله رکود زمانی اتفاق می‌افتد که رونق به حد اعلای خود برسد. حضور مقلدان بیشتر، عرصه سود نوآوران را کم می‌کند. کم شدن سود، به‌خاطر افزایش قیمت منابع تولید، رقابت محصولات و فرا رسیدن بازپرداخت وام اتفاق می‌افتد. خود این امر، سبب کاهش سرمایه‌گذاری شده و به‌علت اشباع بازار، اقتصاد حالت انقباضی و رکود به‌خود می‌گیرد. در مرحله بعدی زمانی رونق اتفاق می‌افتد که ابتکارات جدید پا به عرصه گذاشته و سبب تهییج و رونق جدید شوند. نوآوری‌های اقتصاد سرمایه‌داری به‌طور دائم بهره‌برداری‌های قدیمی را از بین می‌برد و نوعی جدید از بهره‌برداری به‌وجود می‌آورند و باعث ظهور خلق جدید خواهند شد. به نظر شومپیتر، در نظام سرمایه داری یک نوآور یک شخصیت اقتصادی بسیار مهم است، به‌همین دلیل، چون مدیر تجاری در کارهای روزانه خود، هیچ‌گونه احتیاجی به "رهبری اقتصادی" ندارد، نمی‌تواند وظایف نوآور را انجام دهد.

 

ب) زوال امپراطوری کاپیتالیسم: نام وی در اقتصاد با کارآفرینی همراه است؛ اما در میان دانشمندان دیگر رشته‌های علوم اجتماعی، نظریه زوال سرمایه‌داری (Capitalism's Demise) وی شهرت فراوانی دارد. به‌نظر شومپیتر طبقه‌ی کارفرما اساسا مسؤل ظرفیت زیاد تولید و سرمایه است و این طبقه به‌دلیل آمادگی‌اش برای خطرپذیری در بازار رقابت‌آمیز، باعث توسعه کالاهای جدید می‌شود. روند سرمایه‌داری به‌دنبال گسترش سرمایه است؛ در نتیجه برای ازدیاد سرمایه، راهی به‌جز تجمیع سرمایه‌های بیشتر و تأسیس شرکت‌های بزرگ وجود ندارد. در این شرکت‌ها، مدیران به اعتبار می‌رسند و تصمیم می‌گیرند چه‌چیزی تولید بشود و چه‌چیزی تولید نشود. اهمیت مدیران، به اندازه‌ای پررنگ می‌شود که به‌جای همه چیز قرار می‌گیرند. در این شرکت‌ها نوعی مالکیت تعمیم‌یافته ایجاد می‌شود که این امر، باعث تقسیم شرکت و در پی آن سرمایه خواهد شد و اعتبار سرمایه از میان می‌رود. در سرمایه‌داری قرن بیستم به‌علت ایجاد تمرکز در شرکت‌های سهامی بزرگ، ابداعات اقتصادی باید به‌وسیله این شرکت‌ها به درون اقتصاد راه یابد. درنتیجه، اصالت فردی و شخصیت اصلی نوآور از دست رفته و محیط اجتماعی ایجاب می‌کند که پدیده نوآوری در جهت خواسته‌های مدیران شرکت‌های سهامی صورت پذیرد و همین امر، سبب زوال انگیزه سودجویی براساس رقابت فردی، محجوریت نوآور و سکون کاپیتالیسم خواهد شد. شومپبتر مهمترین علت این روند را وجود تضادهای اجتماعی می‌داند. در پی این تضاد، خصومت هم در سطح عمومی و هم در طبقه روشنفکر نسبت به نظام اجتماعی ظاهر می‌شود. این خصومت در میان طبقات اجتماعی و بالاخص بین کارگران و کارفرمایان تشدید شده و منجر به ایجاد اتحادیه‌های کارگری و کارفرمایی می‌گردد و بر مبنای همکاری وسیع، پایه‌های اقتصاد سرمایه‌داری را منهدم می‌کند. بدین ترتیب، سرمایه‌داری به‌تدریج ریشه‌های دگرگونی خود را به‌وجود می‌آورد. لازم به ذکر است که شومپیتر، مانند مارکس، سوسیالیسم را جانشین طبیعی سرمایه‌داری می‌داند.

شومپیتر معتقد است که همان‌طوری که غول‌های عظیم سرمایه‌داری جایگزین سرمایه‌داری رقابتی شدند، به همان ترتیب، نیز یک مدیریت سوسیالیستی حاکم بر این غول‌های عظیم سرمایه‌داری خواهد شد.

 

نقد شومپیتر[5]

در نقد نظریات شومپیتر می‌توان به چند نکته اشاره کرد:

1) وی با انکار قدرت دولت به این نتیجه‌گیری رسیده است؛ در حالی‌که دولت، خود می‌تواند مهم‌ترین عامل نظارت بر "نظام سرمایه‌داری متشکل و اصلاح‌شده" و عامل حفاظت از آن باشد.

2) وی در مورد جوامع سرمایه‌داری صحبت نمی‌کند در واقع نوعی خلط میان شرایط فلسفی و اجتماعی جوامعی اروپایی با شرایط صنعتی جامعه آمریکا دیده می‌شود، تعریف وی از نظام سرمایه‌داری آمریکا است و پیشگویی خود را نسبت به آینده آن براساس اروپا ارائه می‌دهد.

3) نقد دیگری که در مورد پیدایش خصومت بین طبقات اجتماعی نظیر طبقه کارفرما و کارگر، مؤسساتی نظیر اتحادیه‌های کارگری به وی وارد است، وجود این‌گونه مؤسسات که از طریق روابط مسالمت‌آمیز بین این اتحادیه‌ها و کارفرمایان در سرمایه‌داری معاصر است که تیشه بر ریشه سرمایه‌داری نزده است.

4) در جایی دیگر، نیز خاطرنشان می‌سازد که انگیزه فردی برای سرمایه‌گذاری و ابقای آن با ایجاد شرکت‌های سهامی بزرگ و وجود سهامداران متعدد از بین می‌رود. در صورتی‌که این شرکت‌ها، در هر مرحله‌ای باشند، می‌توانند از طریق تطمیع مالی مدیران شرکت، انگیزه‌هایی برای بقا و ایجاد نوآوری داشته باشند.

5) نوآوری به‌عنوان یکی از عوامل توسعه اقتصادی در درون خود یک حالت خود ترمیمی دارد که می‌تواند موضوع زوال سرمایه‌داری را تحت تأثیر خود قرار دهد. با تأسیس شرکت‌های بزرگ و مدیریت ماهر و فعّال، نوآوران، به‌کنار زده نمی‌شوند؛ بلکه به‌عنوان بازویی در دست مدیران، ارج و قرب بهتری می‌یابند.

مقاله

نویسنده احسان شريعتي نجف آبادي

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
Powered by TayaCMS