كلمات كليدي : انسان شناسي شهودي، انسان شناسي عرفاني، عرفان نظري، عرفان عملي
نویسنده : رضا میرزائی
یکی از انواع انسان شناسی، انسان شناسی عرفانی است، که در آن از راه شهود و علم حضوری به مطالعه و بحث و بررسی در مورد انسان پرداخته می شود. این نوع انسان شناسی به معرفی انسان کامل و همچنین بحث در مورد نحوه دست یابی انسان به کمال میپردازد. درعرفان عمدتأ ازدو مساله اساسی بحث می شود؛ الف)مساله وحدت وجودو اثبات اینکه « الوجود واحدلاشریک له»، که ازاین مساله به هستی شناسی عرفانی یادمی شود. ب) بحث ازموحد واینکه موحد کیست ودارای چه ویژگی هایی است؟ ودرنهایت بیان این مطلب که انسان کامل همان موحداست . از این بحث عرفانی هم به انسان شناسی عرفانی تعبیر میشود، که درآن از حقیقت انسان و هچنین از ارزش ها و بایدها و نبایدهای او بحث می شود. در واقع انسان شناسی عرفانی دارای دو بخش هستی شناسی و ارزش شناسی انسانی است.[1]
به بیان دیگر علم عرفان از دو بخش تشکیل شده است:
1. عرفان نظری: این نوع از عرفان به تفسیر هستی می پردازد و در آن از خدا و جهان و انسان بحث میشود. عرفان نظری مانند فلسفه الهی است که آن هم در مقام توضیح و تفسیر هستی است، با این تفاوت که فلسفه در استدلات خود فقط به اصول عقلی تکیه میکند ولی عرفان، مبادی و اصول به اصطلاح کشفی را پایه استدلالات خود قرار میدهد و بعد آنها را به زبان عقلی توضیح میدهد. از نظر عارف کمال انسان به این است که با قدم سیر و سلوک به اصلی که از آن جداشده است باز گردد و دوری وفاصله را با ذات حق تعالی از بین ببرد و از خودش فانی شود و به جائی برسد که جز خدا را نبیند .[2]
2. عرفان عملی: این بخش از عرفان روابط و وظائف انسان را با خودش و با جهان و با خدا بیان میکند و عمده نظرش روابط انسان با خداست. این بخش از عرفان علم سیر و سلوک نامیده میشود و در آن توضیح داده میشود، که سالک برای اینکه به قله رفیع انسانیت، یعنی توحید برسد، از کجا باید شروع کند و چه منازل و مراحلی را باید به ترتیب طی کند. البته همه این منازل و مراحل باید با اشراف و تحت مراقبت یک انسان کامل و راه پیموده، که از راه و رسم منازل عرفانی آگاهی دارد، طی شود تا بتواند خود را به شناخت خدا نزدیک کند. ابزار کار عارف دل و مجاهدت و تصفیه و تهذیب میباشد و حرکتش در باطن است. عرفان در این بخش مانند اخلاق است، با این تفاوت که عمده توجه عرفان به روابط انسان با خداست، در حالی که اکثر سیستم های اخلاقی ضرورتی نمیبینند که درباره روابط انسان با خدا بحث کنند و فقط اخلاق مذهبی به این جهت توجه میکند. از سوی دیگر از نظر عارف روح بشر مانند یک گیاه یا یک کودک است که کمالش در رشد و نموّی است، که طبق نظام مخصوص باید صورت گیرد، در حالی که در اخلاق صرفا سخن از یک سلسله فضائل است، ازقبیل؛ راستی، درستی، عدالت، عفت و... که روح باید به آنها مزّین شود.[3]
نقد روش عرفانی
انسان شناسی عرفانی کسب شناخت در مورد حقیقت انسان از طریق تجربه های درونی است که کسی جز شخص عارف در آن شرکت ندارد، از طرف دیگر زبان هم از بیان کامل تجربههای عرفانی قاصر است و این تجارب در قالب الفاظ و مفاهیم قرار نمیگیرد. لذا تنها راه فهم کامل این نوع تجارب، چشیدن آنها از طریق تجربه کردن آنهاست.[4] به بیان دیگر عارف به لحاظ مشکلات زبان شناختی نمی تواند شناخت و معرفت خود از انسان را، که به صورت شهودی و حضوری به آن دست یافته است، به علم حصولی تبدیل کرده، به دیگران منتقل کند، چرا که مفاهیم عرفانی، مفاهیم خاص و شخصیاند و نمیتوان آنها را در قالب الفاظ و مفاهیم زبانی که عمومیاند ریخت. لذا همیشه عرفا از تنگنای زبان و نامفهومی قالبها نالیدهاند.[5]
هر که را اسرار حق آموختند مهر کردند و دهانش دوختند
بر همین اساس عرفا برای ارزیابی شهودات عرفانی خود و تشخیص شهودات حقیقی و الهی از مکاشفات غیر واقعی به ارائه ملاک ومعیار پرداختهاند. عرفا مکاشفات و واردات درونی خود را به انواعی از قبیل؛ رحمانی، ملکی، جنی و شیطانی تقسیم میکنند.[6] از نظر آنها شهوداتی که مخالف با عقل و نقل نباشد، یعنی برخلاف دلائل عقلی و کتاب خدا و بیانات پیامبر و ائمه (ع) مطلبی را ارائه نکند، شهودی الهی و حقیقی است و برای شخص عارف حجیت دارد و اگر عارف بتواند دلیلی برای اثبات این شهود از عقل یا کتاب و سنت بیاورد در این صورت برای دیگران نیز حجیت مییابد. اما اگر شهود عارف، بر خلاف عقل یا نقل مطلبی را اثبات کند، در این صورت این شهود هیچ گونه حجیتی ندارد، بلکه امری باطل است.[7]