كلمات كليدي : برهان امكان فقري، فقر وجودي، وجود رابط
نویسنده : عبدالله محمدي
فیلسوفان و دانشمندان مسلمان از برهان امکان و وجوب برای اثبات وجود خداوند استفاده کردهاند.[1] لکن برهان مذکور با مبانی اصالت ماهیت سازگار است. در برهان امکان و وجوب از اینکه ماهیت شیء ممکن، نسبت به وجود و عدم حالت تساوی دارد نتیجه گرفته میشود که امر ممکن برای موجود شدن نیازمند مرجّح است و این مرجّح یا خود باید واجب بالذات باشد یا به دلیل محال بودن دور و تسلسل باید به واجب بالذات منتهی شود. بنابراین در استدلال مذکور ملاک احتیاج به علت، این است که ماهیت نسبت به وجود و عدم حالت تساوی دارد و برای موجود شدن نیازمند علتی خارج از خود است. اما با پذیرش اصالت وجود و اعتباری بودن ماهیت دیگر نمیتوان ماهیت اشیاء و امکان ماهوی آنها را ملاک احتیاج به علت دانست. ملاصدرا با دلایل متعدد اصالت ماهیت را انکار کرد. چرا که در شرایطی که همه ماهیات به وسیله وجود موجود میشوند و وجود سبب تحقق آنهاست، پس خود وجود برای تحقق و اصالت شایستهتر است. [2]از اینرو ملاصدرا برهان دیگری بر اساس اصالت وجود اقامه کرده است که به برهان امکان فقری یا فقر وجودی مشهور است و به منظور عدم خلط با برهان امکان ماهوی از این به بعد از واژه برهان فقر وجودی استفاده میکنیم.
مبانی فلسفی دخیل در برهان فقر وجودی
برهان فقر وجودی مبتنی بر برخی مبانی فلسفی حکمت متعالیه است و بدون پذیرش آنها برهان مذکور نیز ناتمام خواهد ماند:
1.اصالت وجود:
شیخ اشراق از طرفداران اصالت ماهیت معتقد بود آنچه جهان خارج را پر نموده نه وجود اشیاء، بلکه ماهیت آنهاست. زیرا اگر وجود بخواهد در خارج موجود باشد باید دارای وجودی دیگر باشد و وجود دیگر نیز بر فرض اصالت وجود در خارج موجود است و دارای وجودی دیگر است و آن وجود طبق اصالت وجود موجود و دارای وجود است و این سلسله همینطور ادامه مییابد و مفاهیمی که فرض تحقق آنها به تسلسل بینجامد مفاهیمی اعتباری هستند.[3] اما طبق نظر ملاصدرا آنچه حقیقتاً جهان خارج را پر نموده وجود اشیاء مختلف است نه ماهیت آنها و ماهیت تنها تصویری است که از این موجودات محدود انتزاع میشود. به عبارت دقیقتر جهان خارج را ماهیاتی چون درخت، میز، انسان و کوه و ... پر نکردهاند بلکه وجود درخت، وجود میز، وجود انسان، وجود کوه و ... جهان پیرامون ما را پرکردهاند.لکن از آنجا که ماهیت یا همان تصویر وجودهای مختلف با وجودهای مذکور شباهت بسیار دارد ذهن انسان تسامحاً حکم میکند در خارج انسان موجود است در حالیکه انسان تصویری از وجودی خاص در خارج است. حقیقتاً انسان در خارج موجود نیست بلکه وجود او موجود است.[4]
2.وجود اشیاء ملاک نیاز به علت:
چنانکه گذشت حکمای مشاء ماهیت را محتاج به علت و سبب احتیاج ماهیت به علت را «امکان» آن دانستهاند. اما این مطلب با اعتباری دانستن ماهیت سازگاری ندارد. اگر ماهیت حقیقتاً در خارج موجود نیست و امری کاملاً ذهنی است پس نمیتواند سبب احتیاج به علت باشد. ماهیتی مانند انسان در ذات خود تنها «حیوان ناطق» است و هیچیک از اوصاف دیگر درون آن راه ندارد. ماهیت نه واحد است و نه کثیر، نه موجود است و نه معدوم و نه نیازمند علت است و نه بینیاز از علت. ماهیت تنها به برکت وجود است که به اوصافی مانند فقر و احتیاج متصف میشود. بنابراین باید گفت فقر و احتیاج مربوط به وجودی است که ماهیت از آن انتزاع میشود.[5]
به عبارت دیگر از سویی میدانیم که رابطه علیت بین وجود معلول و وجود علت است نه بین ماهیت آنها ؛ از سوی دیگر آنچه در خارج است واقعیت و وجود اشیاء است نه ماهیت آنها و وجود نیز همواره مساوی ضرورت است یعنی مانند ماهیت نیست که حالت امکانی داشته باشد ؛ با کنار هم گذاشتن این نکات نتیجه میگیریم حقیقتاً ماهیت ملاک احتیاج به علت نیست بلکه باید ملاک احتیاج به علت را در وجود اشیاء خارجی جستجو نمود.[6]
ملاصدرا با عبارات شیوایی نشان میدهد ملاک احتیاج به علت را نباید در ماهیت یافت. وی میگوید: موجود یا به شکلی وابسته به موجود دیگری است یا هیچگونه وابستگی ندارد. وابستگی موجودی که به موجودی دیگر وابسته است یا به دلیل حدوث آن است(فرض اول) یا به دلیل امکان آن (فرض دوم) یا به دلیل اینکه دارای ماهیت است.(فرض سوم).لکن تمام این فروض باطل هستند و دلیل وابستگی را باید در امر دیگری جستجو نمود.
بطلان فرض اول: با تحلیل مفهوم حدوث (وجود بعد از عدم ) سه امر حاصل میشود: عدم پیشین، وجود، تحقق وجود بعد از آن عدم. عدم به خودی خود چیزی نیست که بخواهد صلاحیت وابستگی به چیز دیگر داشته باشد. وجود پس از عدم نیز از لوازم ضروری و ذاتی چنین امری و غیرقابل جعل است و تنها فرض ممکن این است که وجود وابسته به چیز دیگر باشد.
بطلان فرض دوم : امکان ماهوی امری اعتباری و سلبی است ، زیرا امکان ماهوی به معنای سلب ضرورت وجود و عدم از ماهیت است. امر سلبی و اعتباری نمیتواند دلیل نیاز به علت و ملاک وابستگی چیزی به چیز دیگر باشد.
بطلان فرض سوم: ماهیت نیز سبب احتیاج به علت نیست. زیرا ماهیت امری اعتباری است و امر اعتباری و غیرواقعی نمیتواند دلیل احتیاج به علت باشد.
ملاصدرا پس از ابطال این سه فرض نتیجه میگیرد تنها فرض خالی از اشکال این است که ملاک نیاز به علت را در امری غیر از امور ماهوی بیابیم لذا باید بگوییم آنچه سبب وابستگی و نیاز به علت میشود وجود شی است نه ماهیت و نه امکان و نه حدوث. [7]
3.تقسیم موجودات به فقیر و غنی:
پس از آنکه معلوم شد موجودات جهان خارج حقیقتاً موجودند و وجود نیز به معنای ضرورت تحقق است این نکته روشن میشود که تقسیم موجودات به واجب و ممکن تقسیم دقیقی نیست . چرا که امکان یا همان حالت تساوی نسبت به وجود و عدم تنها در ماهیت صادق است و ماهیت نیز در خارج محقق نیست.آنچه در خارج است وجود اشیاء است و وجود همواره مساوی با ضرورت است. لذا باید از معیار دیگری برای تقسیم موجودات بهره گرفت : حقایق وجودی دوگونهاند یا به خودی خود و ذاتاً وابسته و به واقعیت دیگری هستند یا اینکه به خودی خود و ذاتاً بینیاز از غیر هستند. به عبارت دیگر موجودات یا وابسته و فقیرند یا غیروابسته و غنی.[8]
بیان استدلال
با روشن شدن این مطلب که حقیقت موجودات معلول عین وابستگی و تعلق به موجودی دیگر است و یادآوری این نکته که هر وابستهای باید به یک طرف دیگر تکیه کند میتوان گفت هر موجودی یا وابسته به غیر است یا غیروابسته. اگر غیر وابسته باشد غنی و بینیاز از غیر خواهد بود و مطلوب ما ثابت میشود . اگر وابسته به غیر باشد یا آن غیر نیز وابسته به امر دیگری است یا خود غیروابسته(اثبات مطلوب) . به دلیل آنکه دور و تسلسل باطل است این سلسله وابستگی باید به موجودی که خود غیروابسته است ختم شود. [9]
و به عبارت خلاصهتر میتوان گفت موجود یا غنی و مستقل است یا فقیر و وابسته. اگر غنی و مستقل باشد مطلوب ما ثابت است . اگر فقیر است برای اینکه مشکل دور و تسلسل پیش نیاید بایدبه غنی و مستقل منتهی گردد.همانطور که خداوند در قرآن فرموده است: «یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی الحمید[10]»[11]
معنای وجود رابط
فیلسوفان قبل از ملاصدرا هرچند نیاز به علت را ذاتی معلول و نه امری زائد و جدای از آن میدانستند اما معتقد بودند معلول در خارج واقعیتی مغایر علت است بهطوری که در شمارش موجودات و اشیاء عالم همانطور که عددی را به علت اختصاص میدهیم باید عددی را نیز به معلول نسبت دهیم یعنی معلول وجودی دیگر و موجودی دیگر است و علیت منشا تفاوت و کثرت موجودات است . اما ملاصدرا گام را بالاتر از این نهاد و معتقد شد اساساً معلول وجودی جدای از علت نداشته و تنها حیثیت آن حیثیت ایجاد شدن و صدور یافتن از علت است. واقعیت معلول نه موجودی در قبال علت بلکه شانی از شئون علت است. این امر به معنای آن است که وجود از معلول نفی شده و تنها چیزی که برای آن اثبات میشود این است که شانی از شئون علت است ،لذا آنچه در عالم محقق است کثرات موجودات نیست بلکه یک موجود است (خدا) که شئون و جلوه های متعدد دارد و به جای سخن از کثرت موجودات باید از وحدت وجود و کثرت شئونات و تجلیات آن وجود دم زد. این تقریر از نحوه تحقق معلول در خارج، پل ارتباطی میان فلسفه و عرفان است.[12]فهم وجود رابط بسیار دشوار و مبتنی بر دریافت عمیق مبانی حکمت صدرایی است لذا باید از هرگونه شتابزدگی در این حوزه پرهیز شود. نظریه وجود رابط یا عین الربط بودن معلول به معنای انکار مخلوقات و ممکنات نیست. همینطور این برداشت که ممکنات صرفاً اموری انتزاع شده از وجود خدا یا جزئی از اجزای آن و یا اموری هستند که خدا در آنها حلول کرده ؛ نیز نارواست.نیز نباید پنداشت که واجب به منزله روح عالم و ممکنات به منزله جسم واجب هستند یا اینکه واجب الوجود مجموع تمام اشیاء جهان است. همه اینها تفاسیری ناصواب از وجود رابط است.[13]
تبیین برهان از راه وجود رابط
با تبیین معنای وجود رابط میان تقریری دقیقتر از برهان فقر وجودی ارائه نمود: موجودی که عین ربط و تعلق به غیر است بدون موجود دیگری که طرف دیگر این ربط و پیوند باشد تحقق پذیر نیست. آن موجود دیگر که به موجودات فقیر هستی میدهد خود نباید موجودی فقیر باشد جون هر موجود فقیری از خود جز فقر چیزی ندارد تا بخواهد به دیگری بدهد.لذا فرض موجودات فقیر و وابسته مستلزم فرض موجودی غیروابسته و غنی است.[14]
روشن است که این تقریر از برهان فقر وجودی که در آن بر حیثیت ربطی وجود رابط تکیه شده است نیازمند بطلان دور و تسلسل نیست.
امتیازات برهان برهان فقر وجودی
برهان فقر وجودی بسیاری از نواقص براهین دیگر را ندارد. زیرا بر خلاف برهان حرکت و حدوث تنها مربوط به موجودات مادی نمیشود. همچنین بهجای اثبات محرّک، ناظم و محدث مستقیماً وجود واجب اثبات میشود. برهان امکان فقری بر برهان مشهور امکان ماهوی نیز ترجیح دارد زیرا اولا از آفت اصالت ماهیت مبرّاست و ثانیاً طبق برخی تقریرهای پیشگفته حتی نیازی به ابطال دور و تسلسل نیز ندارد.[15]