کلمات کلیدی : دوازده امام در منابع اهل سنّت (3)
نویسنده :غلام حسين زينلی
مقصود از قریش بنی هاشم است
در میان اهل فن رسم بر این بوده است که«عام» را به مورد خاص محدود میسازند. در این مورد نیز لفظ قریش عام است و بنی هاشم خاص، و با اجرای قانون عام و خاص، عام به مورد خاص یعنی بنی هاشم اختصاص پیدا میکند؛ چرا که بنی هاشم یکی از تیرههای قریش است. احادیثی که پیش از این ذکر کردیم نیز قرینه چنین تخصیصی است.
«حنفی قندوزی» پس از نقل حدیث با تعبیر دوم میگوید:
برخی محققان گفتهاند: با دقّت در احادیثی که دلالت میکند بر اینکه خلفای بعد از پیامبر(صلی الله علیه واله) دوازده نفرند، معلوم میشود که مراد رسول خدا از این احادیث، امامان دوازده گانهای است که از اهل بیت خود آن حضرتاند. حمل حدیث بر خلفای راشدین ممکن نیست؛ چون کمتر از دوازده نفرند. نیز حمل این حدیث بر پادشاهان اموی ممکن نیست، چون اوّلاً: عددشان بیش از دوازده نفراست.
ثانیا: آنان، افرادی ظالم اند و ظلم فاحشی درزندگی آنها به چشم میخورد، جز عمر بن عبدالعزیز.
ثالثاً: اینان از بنی هاشم نیستند، در حالی که پیامبر(صلی الله علیه واله) درآن حدیث (در روایت عبدالملک از جابر) فرموده اند که تمامی آنان از بنی هاشماند.
همچنین حمل حدیث بر سلاطین بنی عباس ممکن نیست، چرا که اوّلاً: شمار آنان بیش از دوازده نفر است و ثانیاً: اینان پای بندی چندانی از خود به احکام اسلامی نشان ندادهاند. پس بناچار باید این حدیث را بر ائمه دوازده گانهای که از اهل بیت پیامبراند حمل کنیم زیرا اینان آگاهترین و دانشمندترین افراد زمانه خویش بودند و از نظر رفعت مقام، ورع و پرهیزکاری، حَسبَ ونَسَب از همه اهل زمانه خود برتر بودند. از همه مهمتر اینکه علوم خود را از جدشان پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه واله) به ارث برده بودند. اهل علم و تحقیق کشف و شهود اینان را این گونه معرفی کردهاند. مؤیّد این مطلب که مقصود پیامبر از ائمه دوازده گانه، امامان اهل بیت (علیهم السّلام)اند روایات فراوانی است که در این باب وارد شده است و از آن جمله است حدیث ثقلین.[1]
چرا جابر سخن پیامبر را نشنید؟
مسئله نشنیدن سخنِ پیامبر از سوی جابر، تقریباً در تمام احادیث یاد شده آمده است. شاید برای کسانی که این احادیث را میخوانند این سؤال پیش آید که چرا فردی مانند جابر که با اشتیاق تمام، جان به سخن هدایت گر پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سپرده بود، از شنیدن سخن پیامبر محروم ماند و ادامه سخن آن حضرت را نشنید؟ با جستجو در منابع اهل سنت، سرانجام سرنخی در مسند احمد حنبل بدست آمد. پیش از سخن احمد بن حنبل، به نقل سخنی از «حنفی قندوزی» میپردازیم. او در کتاب ینابیع الموده میگوید:
پیامبر وقتی میخواستند فراز آخر روایت کلهم من بنی هاشم را بیان نمایند، صدای خود را پایین آوردند، چرا که بنی امیه و گروه دیگری از منافقان که در آن جمع حضور داشتند، خلافت بنی هاشم را دوست نداشتند.[2]
این سخن « حنفی قندوزی » را به عنوان علّت نشنیدن سخن پیامبر توسط جابر، نه قابل قبول است و نه ردّ، گرچه چنین اقدامی از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آن هم درمورد مسئله ای با این اهمیت، بسیار بعید است.
«احمد حنبل» سخن دیگری دارد، او به نقل از «جابر بن سمره» میگوید: پیامبر در عرفات (یا منی) در حال ایراد خطبه بودند و من از پیامبر شنیدم که میفرمود:
لن یزال هذا الامر عزیزاً ظاهراً حتی یملک اثنا عشر کلهم. ثم لغط[3] القوم وتکلموا فلم افهم قوله بعد کلّهم، فقلت لابی یا ابتاه ما بعد کلهم؟ قال: کلهم من قریش؛[4]
امر خلافت همواره عزیز و آشکار است تا اینکه همه دوازده نفر حکومت کنند. سپس مردم همهمه کردند و به سخن گفتن پرداختند، در نتیجه سخن پیامبر را بعد از کلمه کلّهم نفهمیدم. از پدرم پرسیدم: رسول خدا بعد از این کلمه چه فرمود؟
پدرم گفت: آن حضرت فرمود: همه آن دوازده نفر از قریشاند.
اقدام این گروه، خبر از یک توطئه پنهان میداد، و آن اینکه مجموعه عوامل نفاق که مخالف خلافت علی بن ابی طالب(علیه السّلام) واهل بیت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بودند، هرگاه میدیدند که رسول گرامی اسلام میخواهد درباره مسئله خلافت آنان با مردم به گفتگو بپردازد. محفل را بر هم میزدند.
قرینه پنجم: حدیث ثقلین
پنجمین قرینه این بحث، حدیثِ متواتر ثقلین است که مورد قبول همه امت اسلامی است. این حدیث در آثار و منابع اهل سنت از طرق مختلف و با تعابیر گوناگونی از رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است. به نمونههایی از نقلهای مختلف این حدیث اشاره میکنیم:
1ـ امام احمد حنبل، از طریق ابی سعید خدری از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل میکند که فرمود:
انی تارک فیکم الثقلین احدهما اکبر من الآخر، کتاب اللّه حبل ممدود من السماء الی الارض وعترتی اهل بیتی وانهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض.[5]
2ـ دارمی در سنن خود از طریق زید بن ارقم از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل میکند:
انی تارک فیکم الثقلین، اولهما کتاب الله، فیه الهدی والنور، فتمسکوا بکتاب اللّه وخذوا به، فحث علیه ورغب فیه. ثم قال: واهل بیتی اذکرکم اللّه فی اهل بیتی، ثلاث مرات.[6]
3ـ حاکم نیشابوری نیز از طریق زید بن ارقم از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل میکند:
انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله واهل بیتی، وانهما لن یتفرقا حتی یردا علی الحوض.[7]
4ـ منادی در فیض الغدیر از طریق زید بن ثابت از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل میکند:
انی تارک فیکم خلیفتین، کتاب الله حبل ممدود ما بین السماء والارض، وعترتی اهل بیتی وانهما لن یتفرقا حتی یردا علی الحوض.[8]
5ـ ترمذی در سنن خود از طریق زید بن ارقم نقل میکند که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود:
انی تارک فیکم ما ان تمسکتم به لن تضلوا بعدی، احدهما اعظم من الآخر، کتاب اللّه حبل ممدود من السماء الی الارض، و عترتی اهل بیتی، ولن یتفرقا حتی یردا علی الحوض، فانظروا کیف تخلفونی فیهما.[9]
6ـ مسلم بن حجاج نیشابوری در صحیح خود از زید بن ارقم نقل میکند که گفت:
رسول خدا در غدیرخم برای ما خطبه خواند، پس از حمد و ثنای خداوند فرمود: امّا بعد، الا ایها الناس! فانما انا بشر یوشک ان یأتی رسول ربی فاجیب وانا تارک فیکم ثقلین؛ اوّلهما کتاب اللّه، فیه الهدی والنور، فخذوا بکتاب الله، واستمسکوا به، فحثّ علی کتاب اللّه ورغّب فیه. ثم قال: و اهل بیتی اذکّرکم الله فی اهلبیتی. اذکّرکم الله فی اهلبیتی. اذکّرکم اللّه فی اهلبیتی.[10]
درسی که از حدیث ثقلین میآموزیم:
الف: نخست اینکه رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این حدیث مهم را در مقام و صیت بیان نمودهاند، و به نظر آن حضرت، اهمیت این موضوع در حدی است که لازم دانستهاند به عنوان مهمترین وصیتِ خود به امت درباره کتاب خدا و عترت طاهره، شعارش کنند.
بـ به کار رفتن واژه «ثقلین» در حدیث، نشان دهنده آن است که این دو ثقل ارزشمند وگرانبهاست؛ به قدری که سفارش ویژه رسول گرامی را میطلبیده است.
ج ـ تعبیر وانهما لن یفترقا بیانگر آن است که در جامعه اسلامی کتاب خدا و اهل بیت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با هم بوده و از یکدیگر جدا نخواهند شد و این همراهی از عصر رسالت آغاز شده و تا هنگام ورود بر پیامبر گرامی در حوض کوثر ادامه خواهد یافت. نیز از جمله فوق میآموزیم که اهل بیت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ، همواره در راه قرآن و هدایت و سعادت قرار دارند؛ چرا که اگر دچار لغزش گردند، به معنای جدا شدن قرآن از آنان خواهد بود. همچنین از جمله وانهما لن یفترقا استفاده میشود که از اهل بیت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در همه اعصار همواره کسی وجود خواهد داشت که همراه قرآن باشد، چون خلاف آن، به معنای جدایی اهل بیت(علیهم السّلام) از قرآن است. این حقیقتی است که گروهی از دانشمندان اهل سنت نیز به آن اعتراف نمودهاند.[11]
دـ در برخی از نقلهای حدیث، به جای واژه «ثقلین» لفظ «خلیفتین» بکار رفته است که تعبیر بسیار گویایی است. این تعبیر به صراحت اعلام میکند که جانشینان رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در میان امت، قرآن و عترت است.
هــ در تعبیر دیگری از حدیث مورد نظر، آمده است. انی تارک فیکم ما ان تمسکتم به لن تضلوا بعدی. رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با جمله شرطیه ان تمسکتم به به ما میآموزد که پیمودن راه هدایت، تنها در پرتو تمسک و توسل به قرآن و عترت میسر است و بس.
اینک آیا منصفانه است که با وجود آنکه اهل بیت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که به گواهی رسول خدا همتای کتاب خدایند، کسانی بخواهند افرادی همچون معاویه و یزید و… را جانشین رسول خدا بدانند؟ آیا این امر بی حرمتی به مقام شامخ پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) واهل بیت آن حضرت نیست؟ براستی چقدر تفاوت است میان اهل بیت پیامبر که همواره با قرآنند و قرآن با آنهاست، و بین آن کلام اموی، عبدالملک بن مروان که وقتی به حکومت رسید، قرآن را به کناری نهاد و گفت: هذا آخر العهد بک، و بدینسان برای همیشه با قرآن خداحافظی نمود![12]
قرینه ششم: حدیث سفینه نوح
این حدیث در جوامع روایی اهل سنت با تعابیر مختلفی از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است که نمونه هایی از آن را ذکر میکنیم:
1ـ انس بن مالک از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل میکند که فرمود:
انما مثلی ومثل اهل بیتی کسفینة نوح، من رکبها نجا ومن تخلف عنها غرق.[13]
2ـ ابی ذر از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل میکند:
انما مثل اهل بیتی فیکم کمثل سفینة نوح، من رکبها نجا ومن تخلف عنها هلک.[14]
3ـ نیز، ابوذر از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل میکند:
مثل اهل بیتی فیکم کمثل نوح، فمن قوم نوح من رکب فیها نجا، ومن تخلف عنها هلک، ومثل باب حطّة فی بنی اسرائیل.[15]
4ـ ابن عباس از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل میکند:
مثل اهل بیتی مثل سفینة نوح، من رکب فیها نجا، ومن تخلف عنها غرق.[16]
رسول گرامی در یک تشبیه گویا، داستان امت اسلامی و اهل بیت خویش را به داستان نوح پیامبر و مردم عصر او تشبیه نموده اند. این تشبیه، به خوبی جایگاه اهل بیت(علیه السّلام) را در رهبری امت اسلامی روشن میسازد. مفهوم این سخن رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آن است که همچنانکه در داستان نوح، تنها کسانی نجات یافتند که از فرمان آن پیامبر بزرگ پیروی نموده و بر کشتی نوح سوار شدند، هدایت یافتگانِ امت محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیز تنها کسانی هستند که به کشتی نجات امت،یعنی اهل بیت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در آیند. اما آنانکه خود را از اهل بیت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بی نیاز دانسته و دست خود را بسوی دیگران دراز کردهاند، بدون شک خود را به ورطه نابودی افکنده و هلاک ساختهاند. مسلّم است که حاکمان اموی و عباسی نه تنها از اهل بیت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) پیروی نکردند، بلکه با آنان از درِ ستیز در آمدند و یکی را پس از دیگری به شهادت رساندند. کسانی که خود از هدایت بهره ای نبرده اند، چگونه میتوانند هادی دیگران باشند؟
قرینه هفتم: اهل بیت (علیهم السّلام)
یکی از شواهدی که نشان میدهد، مقصود پیامبر از خلفای دوازده گانه اهل بیت است فضایل بی شماری است که از زبان رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره امامان اهل بیت (علیه السّلام) رسیده است. تدبر در این احادیث تا حدودی ما را به مقام و منزلت اهل بیت (علیه السّلام) آشنا میسازد و موجب میشود تا دریابیم کسانی که نه تنها برای آنان فضیلتی نقل نشده، بلکه رسول گرامی اسلام در مواضع متعدد به نکوهش آنان پرداخته صلاحیّت خلافت ندارند. این احادیث را میتوان به چند دسته تقسیم نمود: دسته ای از احادیث به فضایل علی(علیه السّلام) اختصاص دارد. بخشی از احادیث درباره فضایل حسنین(علیهما السّلام) است و دسته ای از آنها درباره فضایل همه اهل بیت(علیه السّلام) است. به نمونههایی از این احمد بنادیث اشاره میکنیم.
الف ـ فضائل علی (علیه السّلام)
1ـ زید بن ارقم از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل میکند که فرمود:
من کنت مولاه فعلی مولاه.[17]
2ـ ترمذی از عمران بن حصین از رسول خدا نقل میکند که فرمود: …
ان علیاً منی وانا منه، وهو ولی کل مؤمن من بعدی.[18]
3ـ سعد بن ابی وقاص میگوید: از پیامبر شنیدم که به علی(علیه السّلام) میفرمود:
اما ترضی ان تکون منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لانبوة بعدی.[19]
4ـ بریده از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل میکند:
علی بن ابی طالب مولی من کنت مولاه و علی بن ابی طالب مولی کل مؤمن ومؤمنة، وهو ولیّکم بعدی.[20]
5ـ زید بن ارقم از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل میکند:
من احب ان یحیا حیاتی ویموت موتی ویسکن جنة الخلد الذی وعدنی ربی ـ عزوجل ـ غَرَسَ قضبانها بیده، فلیتَوَلَّ علی بن ابن طالب، فانه لن یخرجکم من هدی ولن یدخلکم فی ضلالة.[21]
6ـ براء بن عاذب از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل میکند:
علی منی بمنزلة رأسی من بدنی.[22]
7ـ انس بن مالک از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل میکند که فرمود: مَن سید العرب: قالوا: انت یا رسول الله، فقال: انا سیّد وَلَد آدم، وعلی سیّد العرب.[23]
8ـ ابی مریم ثقفی میگوید: از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) شنیدم که به علی(علیه السّلام) میفرمود:
یا علی طوبی لمن احبّک وصدق فیک، وویل لمن ابغضک وکذب فیک.[24]
9ـ ام سلمه از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل میکند: لایحب علیاً منافق، ولا یبغضه مومن.[25]
10ـ ابوسعید خدری میگوید:
انا کنا لنعرف المنافقین ببغضهم علی بن ابی طالب.[26]
11ـ ابی رافع میگوید: رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به علی(علیه السّلام) فرمود:
من احبّه فقد احبنی، ومن احبّنی فقد احبّه الله، ومن ابغضه فقد ابغضنی ومن ابغضنی فقد ابغض الله عزوجلّ.[27]
12ـ زید بن ارقم از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل میکند: اوّل مَن
اسلم علی(علیه السّلام) .[28]
13ـ ابن عباس از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل میکند: اوّل من صلّی علی.[29]
14ـ ام سلمه از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل میکند که فرمود:
علی مع الحق والحق مع علی، ولن یفترقا حتی یردا علی الحوض یوم القیامة.[30]
15ـ نیز ام سلمه میگوید: از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) شنیدم که میفرمود:
علی مع القران والقران مع علی، لایفترقان حتی یردا علی الحوض.[31]
16ـ ابوسخیله از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل میکند:
علی اوّل من آمن بی، واوّل من یصافحنی یوم القیامه، وهو الصدیق الاکبر، وهو الفاروق، یفرق بین الحق والباطل.[32]
ابن عساکر این حدیث را از طریق سلمان و ابوذر و ابن عباس نیز نقل کرده است.[33]
17ـ ابن مسعود از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل میکند که فرمود: النظر الی علی عبادة .[34]
18ـ جابر میگوید: رسول خدا به علی(علیه السّلام) فرمود: من آذاک فقد آذانی، ومن آذانی فقد اذی الله.[35]
19ـ ام سلمه از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل میکند که فرمود: من سبّ علیاً فقد سبّنی.[36]
20ـ ابی رافع میگوید: به محضر رسول خدا شرفیاب شدم، حضرت دست مرا گرفت و فرمود:
یا ابا رافع، سیکون بعدی قوم یقاتلون علیاً، حق علی الله ـ تعالی ـ جهادهم، فمن لم یستطع جهادهم بیده فبلسانه، فمن لم یستطع بلسانه فبقلبه، لیس وراء ذالک شی.[37]
21ـ ابی سعید خدری میگوید: رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به علی(علیه السّلام) فرمود:
انک تقاتل علی تأویل القرآن کما قاتلت علی تنزیله.[38]
ب ـ فضایل حسنین (علیهما السّلام) :
1ـ ابن مسعود از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل میکند که فرمود: الحسن والحسین سیّدا شباب اهل الجنة.[39]
2ـ انس از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل میکند: ان الحسن والحسین هما ریحانتای من الدنیا.[40]
3ـ یعلی بن مره از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل میکند: حسین منی وانا من حسین.[41]
4ـ ابو هریره از رسول خدا نقل میکند: من احبهما فقد احبّنی ومن ابغضهما فقد ابغضنی.[42]
جـ فضایل اهل بیت (علیهم السّلام) :
1ـ سعد بن ابی وقاص میگوید: وقتی آیه مباهله (ندع ابنائنا وابنائکم…) نازل شد، رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) علی و فاطمه و حسن و حسین را دعا نمود و فرمود: «خدایا! اینها اهل بیت منند».[43]
2ـ ام سلمه میگوید: آیه انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت… در خانه من نازل شد، وقتی این آیه نازل شد، رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به دنبال علی و فاطمه و حسن و حسین فرستاد و سپس فرمود:
هؤلاء اهل بیتی؛ اینها اهل بیت منند.[44]
3ـ سلمة بن اکوع از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل میکند:
النجوم جعلت اماناً لاهل السماء، وان اهل بیتی امان لأمّتی.[45]
4ـ زید بن ثابت از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل میکند: اهل بیتی اماناً لاهل الارض فاذا ذهبوا ذهب اهل الارض.[46]
5ـ ابن عباس از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل میکند: النجوم امان لاهل الارض من الفَرق، واهل بیتی امان لامتی من الاختلاف، فاذا خالفتها قبیلة من العرب، اختلفوا فصاروا حزب ابلیس.[47]
6ـ علی(علیه السّلام) از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل میکند:
یا علی ان الاسلام عریان لباسه التقوی … واساس الاسلام حبّی وحبّ اهل بیتی.[48]
7ـ ابی سعید خدری از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل میکند: والذی نفسی بیده لایبغضنا اهل البیت احد الا ادخله اللّه النار.[49]
8ـ انس از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل میکند: نحن اهل بیت لایقاس بنا احد.[50]
9ـ ابو نعیم از ابن عباس نقل میکند که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود:
من سره ان یحیا حیاتی، ویموت مماتی، ویسکن جنة عدن غَرَسها ربی، فلیوال علیاً من بعدی،ولیوال ولیه، ولیقتد بالائمة من بعدی، فانهم عترتی خلقوا من طینتی، رزقوا فهماً وعلماً. وویل للمکذبین بفضلهم من امتی، القاطعین فیهم صلتی، لا انا لهم الله شفاعتی.[51]
10ـ ابو هریره میگوید:
نظر النبی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) الی علی وفاطمه والحسن والحسین فقال: انا حرب لمن حاربکم وسلم لمن سالمکم.[52]
پس از درگذشت رسول خدا، در تمامی این موارد نه تنها به توصیه ها و سفارشهای آن حضرت درباره اهل بیت(علیهم السّلام) عمل نشد، بلکه بر ضد آن عمل شد.
از آغاز حکومت معاویه و حتی پیش از آن بر سر منابر و در خطبه های نمازهای جمعه و عید، به اهل بیت رسول خدا ناسزا میگفتند. این بدعت زشت چهل سال ادامه داشت، تا آنکه عمر بن عبدالعزیز، لعن ودشنام اهل بیت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را در منابر و مجامع عمومی منع نمود. این اقدامات، توسط حکام اموی صورت میگرفت؛ یعنی کسانی که گروهی آنان را به عنوان جانشینان رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) معرفی کرده اند.