كلمات كليدي : مارتين لوتر كينگ،كليساي باپتيست، ليبرال، جنبش حقوق مدني سياهپوستان، مونتگمري، كليساي دكستر، گاندي، مبارزهي عاري ازخشونت
نویسنده : ريحانه غلاميان
وی در پانزدهم ژانویه سال 1929 در آتلانتای[1] ایالت جورجیا[2] متولد گردید و ابتدا "میشل" و سپس "مارتین" نامگذاری شد[3]. خانوادهی وی از طبقه متوسط اجتماع بودند که به مدت دو نسل در زمینه حقوق اجتماعی فعالیت داشتند.[4] مادرش، "آلبرتا ویلیام" معلم بود و پدرش ویلیام[5] که نزد مردم به "پدر کینگ" شهرت داشت[6]، در سمت پیشوای روحانی کلیسای باپتیست (تعمیدی) "آتلانتا ابنزر" فعالیت داشت.[7] پدربزرگ مادریاش نیز کشیش مشهوری بود که توانسته بود هزاران نفر را به کلیسا جذب کند.[8]
از آنجا که پدر و پدربزرگ وی هر دو از خادمان کلیسای باپتیست بودند، مارتین نیز به این امر گرایش پیدا کرد.[9] او بیشتر اوقات کودکی و نوجوانی خود را در کلیسا سپری میکرد.[10]
شکلگیری روحیات مبارزاتی مارتین در پی دیدن تبعیضهای موجود
مارتین علیرغم وضعیت غمانگیز عموم کودکان سیاهپوست، در خانواده خود از موقعیتی خاص برخوردار بود[11] و تا حدودی از تجربه تبعیض نژادی ایمن بود، امّا به طور کامل اینگونه نبود؛ چرا که تجربیات شخصی اجتنابناپذیری وجود داشت که منجر به نفی تعصب و تبعیض نژادی از جانب او شد و احساس او را نسبت به عدالت اجتماعی دچار تشویش کرد.[12]
مارتین زمانی که دوران خردسالی را پشت سر گذاشته، به سن رفتن به مدرسه رسید، دریافت که زمان جداشدن از همبازیهای سفیدپوست فرا رسیده است. با آنکه بردهداری پس از جنگهای داخلی به پایان رسیده بود ولی آثار آن در تار و پود جامعه آمریکایی تنیده شده و جدایی نژادها را در مدارس، رستورانها، اتوبوسها و حتی شیرهای آب آشامیدنی اجتنابناپذیر ساخته بود.[13] در بعضی از روستاهای جنوب، سیاهان موظف بودند که به محض دیدن سفیدپوستی که از پیادهرو عبور میکند کنار رفته راه را بگشایند![14]
مارتین همواره در اندیشه از میانبرداشتن بردگی و بندگی سیاهان در موطن پدری خود بود. از وضعیت اسفبار همنژادانش در دهکده رنج میبرد. تمسخر و توهین اربابان، خشم پلیس، عبور غرورآمیز مالکان و... در وجودش تنفّری پدید آورده بود که همیشه در صدد یافتن راه چارهای برای این وضع بود.
او سرانجام به آتلانتا رفت. روزها کار میکرد و شبها درس میخواند و با پشتکار، دورهی دوم تحصیلاتش را به پایان رساند و در سال 1944 به دانشگاه "مورهوس" راه یافت.[15]
در سال 1951 از کالج "کروزر" با رتبه اول فارغالتحصیل شد و تصمیم گرفت تحصیلات خود را در رشتهی الهیات تا مقطع دکترا ادامه دهد. مارتین در سال 1953 در دانشگاه بوستون با دختری به نام "کورتا اسکات" آشنا شد و با او ازدواج کرد و سپس نگارش رسالهی دکتری خود را آغاز کرد.
در سال 1954 با درجه دکترا از دانشگاه بوستون فارغ التحصیل شد و پس از آن بر خلاف میل پدرش - که آرزوی حضور مارتین در کلیسای خود را داشت - به خدمت کلیسای دکستر[16] در شهر مونتگمری [17]در آمد،[18] ولی پس از چندی درگیر مسایل سیاسی شد.
مبارزه عاری از خشونت
مبارزهای که "گاندی" در هند بنیان نهاد، اولین مبارزه مبتنی بر روشهای عاری از خشونت در طول تاریخ نبود؛ ولی بیشک تأثیرگذارترین آنها بود. فلسفه "عدم خشونت" گاندی در مبارزات اجتماعی، الهامبخش بسیاری از مبارزات آزادیخواهانه و مساواتطلبانهی بعد از او در کشورهای دیگر شد. جنبش حقوق مدنی سیاهپوستان آمریکا در نیمه دوم قرن بیستم نیز از جمله جنبشهایی بود که مستقیماً از اندیشهها و روشهای گاندی تأثیر پذیرفته بود.[19]
مارتین تعالیم سنّتی درباره صلحجویی اخلاقی مسیحی را با راهبردهای عملی که به وسیله ملّیگرایان هندی استفاده شده بود، در هم ادغام نمود. او همانند گاندی در جستجوی روشهایی بود که طور نمادین ثابت کند که تفکیک نژادی مورد اعتراض شدید اصول جهانی ارزش انسانی بوده است.[20]
مارتین در سمینار "خداشناسی" کروزر که در چستر واقع در ایالت پنسیلوانیا برگزار گردید، با نوشتههای گاندی آشنا شد و عقیده او را در اعتراض به خشونت و نظریه "ساتیا گراها (نیروی روح)" را به عنوان ستاره راهنمای خود برگزید.
همچنین خواندن مقاله «تمدن یاغی» اثر "هنری دیوید تورو" متفکر بزرگ که به سال 1817 در ماساچوست به دنیا آمده بود، او را به تعمّق بیشتر در این مسأله واداشت. تورو که تا حدّی به مکتب پروتستان گرایش داشت، جنگ و بردگی را محکوم میکرد. او به عنوان اعتراض، زندگی در جنگل را برگزیده بود و عقیده داشت که انسان باید آزاد باشد.[21]
مارتین بر اساس نوشتههای "هنری دیوید" و شخص دیگری به نام "رین هولد" به این نتیجه رسید که یک شهروند باید از همکاری با نظام فاسد امتناع کند و حقّ نافرمانی از قوانین ناعادلانه را داشته باشد.[22]
او که در اندیشه دستیابی به رؤیای برابری و مساوات بود (چنانکه در نوشتههایش به آن اشاره میکند: "من یک رویا دارم..."[23]) در سال 1954 به عنوان پیشوای روحانی مونتگمری آلاباما[24] انتخاب شد و در اواخر سال 1955 اولین فعالیّت معترضانه خود را آغاز نمود. [25]
جنبش در مونتگمری
در اوّل دسامبر سال 1955 زن سیاهپوستی به نام "روزا پارکس[26]" به دلیل زیر پا گذاشتن قوانین جدایی نژادها در شهر مونتگمری دستگیر شد. جرم وی این بود که وقتی بر صندلی خود در اتوبوس شهری نشسته بود، با ورود مسافری سفیدپوست به اتوبوس، از دادن صندلی خود به وی خودداری کرده بود؛ در حالی که بر اساس قوانین نژادپرستانه این شهر، وی باید جای خود را به مسافر سفیدپوست میداد.[27]
این اتّفاق ساده منجر به بروز جریانی عظیم و تاریخی شد. عدم تمکین پارکس از دستور راننده مبنی بر بلندشدن از روی صندلیای که مخصوص سیاهپوستان بود، بدون برنامهریزی صورت نگرفته بود و دلیل این امتناع ورزیدن، تنها خستگی جسمی نبود، بلکه آغاز مبارزهای سیاسی بود. یکی از رهبران محلّی سیاهپوستان به نام "ای. دی. نیکسون" که فردی عامّی و بیسواد ولی دارای هوشی سرشار و ابتکار فوقالعاده بود، عمداً در جستجوی موردی بود که با توسل به آن در دادگاه علیه تفکیک نژادی، اقامه دعوی کند.[28]
کشیش مارتین لوتر کینگ به عنوان رهبر مبارزات سیاهپوستان که تا آن هنگام در گمنامی میزیست، سرپرستی این جنبش را بر عهده گرفت. با هدایت وی ششهزار نفر سیاهپوست شهر، وسایل حمل و نقل عمومی را تحریم کردند و از این راه، زیان هنگفتی به شرکت خصوصی مسافربری شهری وارد ساختند. سرتاسر کشور شدیداً تحت تأثیر این شیوه تظاهر اراده سیاهان قرار گرفت.
مارتین که از اصول عدم خشونت تولستوی و گاندی الهام میگرفت، توانست این فکر نیمه انجیلی را به تحریمکنندگان القا کند. سیاهپوستان امریکایی با پای برهنه و با ترنّم سرودهای مذهبی سر کارخود میرفتند. با وجود اقدامات خشونتباری که به منظور هراساندن سیاهان جریان داشت و به رغم بازداشتهای دستهجمعی، عمل تحریم تا نیمههای 1956 ادامه یافت.[29]
در نهایت دیوان عالی دست به کار شد و تصمیم ایالت آلاباما و دستور شهرداری مونتگمری مبنی بر مجزّا کردن وسایل حمل ونقل سیاهان را غیر قانونی اعلام کرد و به این ترتیب تحریم پایان یافت.
مرامنامه جنبش حقوق مدنی سیاهپوستان در امریکا
یکی از مهمترین مطالبی که مارتین درباره مقاومت عاری از خشونت نوشته و به عنوان یک سند، هماکنون وجود دارد، نامهای است که در سال 1963 در زندان بیرمنگام نوشته است.
این نوشتار در واقع "مرامنامه جنبش حقوق مدنی سیاهپوستان در امریکا" است. اکنون چند دهه از نوشته شدن این نامه میگذرد ولی هنوز تمام کسانی که در سراسر جهان به مبارزات "عاری از خشونت" علاقمندند، آن را میخوانند.[30]
مارتین این نامه را به روحانیون مسیحی و یهودی که روشهای او را مورد سؤال قرار داده بودند، نوشت. شکایتهای او از نژادپرستیها در این نامه به وضوح آمده است:
«ما بیش از 340 سال برای قانون اساسی خود و حقوقی که خدا به ما داده است، صبر کردهایم. شاید برای کسانی که هرگز تیرهای تیز جدایی نژادها را احساس نکرده اند آسان است که بگویند صبر کنید...».[31]
مارتین لوتر کینگ، مرد سال 1964
شیوایی بیان و تهوری که در شخصیت وی مشاهده میگردید، سبب شد که در سال 1964 به عنوان "مرد سال" انتخاب شود و جایزه صلح نوبل نیز به او تعلّق گیرد.[32] او در سخنرانی خود به هنگام دریافت جایزه، فلسفه عدم خشونت را تنها راه برای حل و فصل مناقشات نژادی بلکه روشی کارآمد در روابط بین ملتها برای ممانعت از بروز جنگ دانست.[33]
مارتین موعظههایش را با زبان فصیحی بیان میکرد. شیوایی سخن، او را قادر میساخت تا نیازهای مردم آفریقایی ـ آمریکایی را در مورد عدالت اجتماعی بیان کند و حمایت میلیونها نفر از نژاد سیاه و سفید را به خود جلب کند[34].
او میدانست که چگونه از رسانهها برای نشان دادن واقعیتهای تبعیض نژادی ملّت استفاده کند. او مانند بسیاری از مبلّغان سیاهپوست قبل از خود، از جایگاه خود به عنوان یک کشیش برای اعتراض به بیعدالتیها استفاده کرد و به پیروان خود الهام بخشید تا گروه فعالان اعتقادی را تشکیل دهند.
مارتین کمکهای مالی شایانی به کلیسای سیاهپوستان اعطا کرد. او بعد از ماجرای تحریم تنها یک کشیش و رهبر یک جنبش شهری نبود، بلکه بخشی از فرهنگ محبوب آمریکا شده بود.[35]
میزان تأثیرگذاری مارتین لوتر کینگ بین سالهای 1960 تا 1965 به اوج خود رسید. وی همچنین از حمایت فعالانه کندی و رهنمودهای جانسون[36] برخوردار بود.[37] او واعظی بود که برای مشتعل ساختن جنبشی به جانب آزادی از آیههای انجیل استفاده میکرد. از زمانی که او رهبری جماعت سیاهپوستان مونتگمری ایالت آلاباما را بعهده گرفت تا سال ترور او در 1964 صدها بار تهدید به مرگ شد.[38]
پایان کار مارتین
علیرغم تأکید مارتین بر عدم خشونت، او اغلب هدف خشونت قرار میگرفت. نژادپرستان سفیدپوست در شیکاگو به او سنگ پرتاب میکردند، در خانهاش بمب میگذاشتند و... . در نهایت، خشونت، زندگی کینگ را پایان داد.[39]
او در چهارم آوریل 1968 در شهر ممفیس[40] ایالت تنسی[41] از ناحیه گردن مورد اصابت گلولهای قرار گرفت. یک ساعت پس از این واقعه، مرگ مارتین لوتر در 39 سالگی رسماً اعلام شد.
جیمز ارل ری، ضارب وی که از سفیدپوستان نژادپرست بود، توقیف و به 99 سال زندان محکوم شد.[42] قتل این فرد صلحطلب که برندهی جایزهی نوبل بود، انگیزهای برای آشوبها و ناآرامیهایی در 110 شهر امریکا شد.[43]
برخی از تاریخنویسان، مرگ مارتین را به عنوان پایانی بر دوره حقوق مدنی که از اواسط دهه 1950 شروع شد، میدانند.[44]
تعطیلی عمومی روز تولد مارتین
در سالهای اخیر، سیاهان به مدد همکاری نمایندگان خود در کنگره[45] با گروههای فعال خارج از کنگره به پیروزیهایی در سطح نهادهای قانونگذاری رسیدهاند. از جمله در سال 1983 موفق شدند کنگره امریکا را مجاب سازند که یک روز از سال (روز تولد مارتین) را برای گرامیداشت خاطره دستاوردهای مارتین، تعطیل عمومی اعلام کنند.[46] او دومین[47] آمریکایی میباشد که تاریخ تولدش به عنوان تعطیلات رسمی ذکر شده است.[48]
دستاورد مارتین از مبارزات عاری از خشونت
هر چند او موفق شد تا توجه ملّت امریکا را به موضوع حقوق مدنی معطوف نماید، اما همانگونه که خود وی نیز به روشنی میدید، بحران نژادپرستی در زمانی کوتاه حلشدنی نبود. در جنوب ایالات متحده دستاوردهای وی اساسی بود، ولی به قلمروهای خاصی محدود میشد. در ایالتهای شمالی که شرایط نژادی پیچیدهای بر آن حکمفرما بود، موفقیت کمتری داشت. اما روش مبارزه وی که به گونه صلحجویانه صورت میپذیرفت، منجر به کسب موفقیتهایی شد که دستاوردهای آن بسیار بزرگتر از موفقیتهایی بود که با روشهای خشونت آمیز به دست آمده بود.[49]
آثار مارتین لوتر کینگ
مارتین علاوه بر "نامه" مشهورش در زندان بیرمنگام و نوشتههایش پیرامون "رویای عدالت" پنج اثر از خود بر جای گذاشته است از جمله:
گامی به سوی آزادی[50] (1958)، قدرت عشق[51] (1963)، چرا نمیتوانیم منتظر بمانیم[52] (1964)، از اینجا به کجا میرویم، اجتماع یا هرج و مرج[53] (1967)، صدای وجدان[54] (1968).[55]