نویسنده: محمد زمان آبادی
اخلاق در اسلام، مهمترین مساله است که انسانیت بر مدار آن معنا مییابد؛ زیرا اگر اخلاق به معنای منش و خوی پسندیده در انسانی نباشد، چیزی از انسانیت به ارث نبرده است. تفاوت انسان با دیگر موجودات و آفریدههای هستی در اخلاق نیک و پسندیده داشتن و امکان پرورش و تربیت است؛ چرا که هیچ آفریده ای چون انسان قابلیت تغییر را ندارد؛ زیرا انسانها برخلاف دیگر موجودات، باید خودشان سازه و ماهیتی از خود بسازند و با خود تا ابدیت همراه داشته باشند.
فضایل اخلاقی و خلق و خوی پسندیده دارای مصادیق بسیار متعدد و متنوعی است؛ اما در این میان برخی از اصول اخلاقی و مصادیق فضیلتهای اخلاقی وجود دارد که از نوعی کلیت و جامعیت و ارزشی فراتر از دیگر فضایل برخوردار است؛ چرا که این فضایل اصلی و جامع اگر در انسانی یافت شود، بسیاری از فضایل اخلاقی دیگر به تبع آن تحقق مییابد.
نویسنده در این مطلب با مراجعه به سنت و سیره امام باقر(ع) بر آن است تا مهمترین اصول اخلاقی و بنیادهای آن را تبیین کند.
قابلیتهای شگفت انگیز انسان در تربیت
شاید موجودات زمینی قابلیت تربیت را دارا باشند و بتوان در رشد و بالندگی و نمو آنها تاثیراتی ایجاد کرد؛ ولی شگفت اینکه تربیت موجودات دیگر نیز از طریق انسان امکان پذیر است؛ زیرا انسان از این توان برخوردار است که در موجودات دیگر گاه چنان تغییراتی را پدید آورد که ماهیت و خلقت آنها را دگرگون سازد. (نساء، آیه 119) اکنون نشانههای این توان و قدرت انسانی ظهور یافته و مهندسی ژنتیک این امکان را برای انسان فراهم آورده است تا تغییرات بنیادین را در موجودات زمینی ایجاد کند و خلقت و ماهیت آنان را تغییر داده و دگرگون سازد.
چنین تغییرات را نمیتوان در چارچوب تربیت تعریف کرد؛ زیرا تربیت به معنای ایجاد تغییرات و فراهم آوری بسترهای رشد و بالندگی در موجودی باتوجه به جهت خلقت و مطابق و مناسب با آن است؛ به این معنا که جانور و یا گیاهی را چنان پرورش دهد تا بهترین حالت خود را به دست آورد و موجبات بهرهوری بهتر و کامل تر آن برای انسان فراهم آید؛ اما تغییراتی که موجب میشود تا ماهیت خلقت موجودی، تغییر یابد، تنها در حوزه ربوبیت معنا مییابد؛ به این معنا که تغییرات در خلقت، بیانگر توان ربوبیت انسان و ظهور در مظاهر ربوبیت الهی است که نشانهای از خلافت الهی انسان است.
البته ابلیس که از مقربان درگاه و اهل بصیرت و علم بود و در ساحت قدس با فرشتگان مقرب به عبادت و بندگی اشتغال داشت، از این توان انسان آگاه بود؛ زیرا پس از تعلیم همه اسماء و صفات الهی به انسان و متصف شدن انسان به تمام صفات خداوندی و قرار گرفتن در مقام خلافت الهی، ابلیس دانست که این انسان میتواند در مقام مظهریت ربوبی، به تغییرات در آفرینش دست زند و حتی ماهیت خلقت موجودات را تغییر دهد؛ از این رو سوگند خورد و تهدید کرد که نگذارد انسان این تغییرات در موجودات و مخلوقات را در راستای اهداف آفرینش و در جهت کمال و تربیت آنان انجام دهد، بلکه با وسوسه و فریب و تزیین و تلبیس میکوشد تا انسان از این توان و قدرت پروردگاری و ربوبیت خویش برای تغییراتی استفاده کند که موجبات تباهی و فساد شود و انسان در حقیقت نقش خلافت الهی خود را به درستی درباره این موجودات انجام ندهد و برخلاف مشیت الهی گام بردارد و تغییرات منفی را در موجودات ایجاد کند که به انسان و جهان آسیب میرساند. (نساء، آیه119)
از این آیه و آیات دیگر این معنا نیز به دست میآید که علم و دانش هرچند به عنوان یک امر نفسی و ارزشی مورد تایید قرار میگیرد و حتی دانشهای خاص رشدی و بصیرت زا به عنوان مهمترین دانشها در دستور کار آموزشی و پرورشی پیامبران قرار داده میشود، ولی انسان تا زمانی که در دنیاست باید از دو خطر هبوط و سقوط، خود را حفظ کند؛ چراکه هواهای نفسانی از سویی وسوسههای شیطانی از سوی دیگر، موجب میشود تا دانش و علم حتی شهودی، علیه انسانیت و اهداف آفرینش و حکمت آن به کار گرفته شود؛ چنانکه خداوند گزارش میکند که بارها این اتفاق افتاده است و هواهای نفسانی چون تکبر و خودپسندی و خودبرتربینی، ابلیسی را ساقط کرد و در کنار این هواهای نفسانی، وسوسههای ابلیسی بسیاری از اهل علم و بصیرت و شهود را بدبخت و اهل شقاوت ابدی نمود. از جمله انسانهای بدبخت میتوان به سامری اشاره کرد که اهل بصیرت و دانش شهودی بود (طه، آیه96) ولی در اثر وسوسه رهبری سقوط کرد و یا بلعم باعورا که او نیز این گونه دانش خویش را علیه حضرت موسی(ع) و به نفع فرعون و استکبار به کار گرفت و چون سگان دربار استکبار بدبخت ابدی شد. (اعراف، آیه176)
به هرحال، انسان هم در مقام تربیت دیگران و هم ربوبیت و پروردگاری در مقام خلافت الهی، از توان و ظرفیت بالایی برخوردار است. شگفت انگیزتر اینکه این تربیت و ربوبیت همان گونه که در حق دیگر موجودات اعمال میشود، نسبت به خود شخص و دیگر انسانها نیز قابلیت اجرا دارد. پس انسان هم میتواند خود و دیگران اعم از موجودات و یا انسانها را تربیت کند و هم میتواند در مقام برتر، آنان را پرورش دهد و در مقام ربوبیت و پروردگاری ظاهر شود و تغییرات اساسی و بنیادین ایجاد کند که ماهیت خلقت خود یا دیگران یا موجودات دیگر تغییر کند.
انسان میبایست باتوجه به این ظرفیت و استعدادی که در ذات او سرشته شده، به تربیت و ربوبیت خود و دیگران در چارچوب اهداف الهی و حکمت آفرینش بپردازد. حرکت تحولهای کمالی انسان و تخلق به صفاتی خاص در راستای حکمت آفرینش و خلافت انسانی، همان چیزی است که ما از آن به فضایل اخلاقی یاد میکنیم. در حقیقت فضایل اخلاقی همان چیزی است که انسان را در آن مقام خلافت الهی قرار میدهد و متاله و ربانی میسازد. (آل عمران، آیه79)
خداوند به این ظرفیتها و توانمندیهای انسانی در ایجاد تغییر در آیات بسیاری اشاره کرده که در حقیقت همان مبانی اصول اخلاقی انسان است. از جمله این مبانی میتوان به وجود اراده در انسان اشاره کرد. اینکه انسان دارای اراده است به این معناست که دارای اختیار و حق انتخاب و آزادی است و میتوان دست کم دو مسیر متفاوت را انتخاب کرده و بپیماید. بنابر این، اراده انسانی ظرفیتی را برای او ایجاد کرده است تا به انتخاب آزاد خود راهی را برگزیند که تقوا یا فجور است. (قیامت، آیه 5 و آیات دیگر).
نفس انسانی نیز خود یکی از علل و عوامل ظرفیت ساز برای تغییرات درانسان است. خداوند در آیاتی بیان میکند که نفس انسانی به خوبیها و بدیها میتواند گرایش یابد. (شمس، آیات 7 تا 10؛ یوسف، آیه 53)
از دیگر عوامل ظرفیت ساز تغییر در انسان میتوان به عقل انسانی اشاره کرد؛ زیرا انسان دارای توان لازم برای تشخیص حسن و قبح افعال خود است که از طریق عقل، این توان و ظرفیت تشخیصی فراهم میآید. (بقره، آیه 44، انعام، آیه 151؛ انفال، آیه 27).
البته برخیها فطرت را نیز از عوامل ظرفیت ساز دانستهاند که در وجود انسانی سرشته شده است.
فطرت همان توان عقلی یا نفسی انسان است و میتواند یکی از آن دو به شمار آید؛ یا آن که نوعی همپوشانی میان فطرت و عقل و نفس به معنای پیش گفته وجود داشته باشد. به هرحال، فطرت نیز ظرفیتی را برای تغییر در انسان ایجاد کرده است. (قیامت، آیه 14).
از آنچه گفته شد به دست میآید که انسان از قابلیت بسیار بالایی برای تغییرات برخوردار است که باید به آن توجه داشته باشد و فضائل را به عنوان عامل رشدی و کمالی خود بپذیرد و به ایجاد و تقویت آن اقدام کند.
فضایل جامع اخلاقی
برخی از موضوعات از جامعیت وکلیتی برخوردار هست که دیگر موضوعات فاقد چنین قابلیتی است.
از این موضوعات به عنوان جوامع الکلم نیز یاد میشود که همان کلمات جامع است.
گاه میتوان انواع چندی را تحت یک جنس منطقی قرارداد ولی برخی از جنسها در حکم جنس الاجناس است که فراتر از آن نمی توان تصور کرد. فضایل اخلاقی نیز این گونه است؛ زیرا برخی از آن فضائلی است که یا دیگر فضائل زیر شاخههای آن است یا به گونهای همپوشانی دارد.
این فضایل اخلاقی را میتوان بنیادهای اصول اخلاقی برشمرد. از جمله مهمترین فضایل اخلاقی باید به عدالت اشاره کرد. عقل و فطرت انسانی حکم به خوبی عدالت و بدی ظلم میکند و در باید و نبایدهای اخلاقی و هنجاری بر آن تاکید دارد.
همچنین ازجمله مهمترین فضایل اخلاقی میتوان به صداقت و راستی اشاره کرد؛ زیرا صدق و راستی بنیاد بسیاری از فضایل اخلاقی در بشر است و در مقابل، دروغ، کلید همه خباثتها و زشتی هاست. امیر مومنان علی (ع) میفرماید:
الصدق صلاح کل شیء؛
راستی صلاح هر چیزی است.
ایشان در مقابل آن نیز میفرماید:
الکذب فساد کل شیء
کذب و دروغگویی ریشه همه فسادها و سرچشمه همه تباهی هاست.(غررالحکم، ج 2، ص 281)
بنیاد اخلاق انسانی: امانت داری، وفاداری و نیکوکاری
امام باقر(ع) در تبیین گوشهای از جوامع فضایل اخلاقی و بنیادهای اصول اخلاق میفرماید:
ثلاث لم یجعل الله عزوجل فیهن رخصه : اداء الامانه الی البر و الفاجر و الوفاء بالعهد للبر و الفاجر و بر الوالدین برین کانا او فاجرین؛
سه چیز است که خدای عزوجل به هیچ کس اجازه نقض آن را نداده است:
1- ادای امانت به نیکوکار و بدکار.
2- وفای به پیمان در برابر نیکوکار و بدکار.
3- خوشرفتاری نسبت به پدر و مادر، چه نیک باشند و چه بد کار. (اصول کافی، 3، ص632)
دلیل آن که آن حضرت(ع) ادای امانت، وفای به عهد، احسان و نیکی به والدین را بنیاد اصول اخلاق قرار میدهد، از آن روست که زندگی بشر مبتنی بر این اصول اخلاقی است. انسان به عنوان انسان بودن میبایست این گونه باشد و برای او تفاوتی ندارد که شخصی که متعلق این رفتار اوست چه کسی است؟ زیرا این اصول از اصول انسانیت است و کسی که به هر دلیل و علتی بخواهد از آن عدول کند و خلاف آن را توجیه نماید، از دایره انسانیت بیرون است.
انسان زمانی که امانتی به وی سپرده میشود باید در آن خیانت نورزد حتی اگر این امانت شمشیری باشد که امام حسین(ع) بدان شهید شده و به امانت در اختیار علی بن الحسین(ع) باشد. آن حضرت(ع) هرگز به خود اجازه نمی دهد تا در این شمشیر به امانت گذاشته شده خیانت ورزد. امام سجاد(ع) میفرمایند:
سوگند به خدایی که محمد(ص) را به حقیقت پیغمبری مبعوث فرموده، هرگاه قاتل پدرم حسین بن علی(ع) همان شمشیری را که به وسیله آن پدر بزرگوارم را به شهادت رسانیده امانت در نزد من گذارد و از من بخواهد، آن را به وی تسلیم خواهم کرد.
امام جعفر صادق(ع) میفرماید:
با تقوا باشید و بر شما باد به ادای امانت، همانا اگر قاتل امیرالمومنین علی(ع) امانتی را به من بسپارد، قطعاً به او رد خواهم کرد. (تعالیم آسمانی اسلام، ص22 تا 42)
پیغمبر اکرم(ص) فرمود:
به نماز زیاد خواندن و روزه زیاد گرفتن و حج فراوان رفتن و نیکوکاری و نالههای نیمه شب مردم توجه نکنید، بلکه به راستی گفتار و امانت داری آنان بنگرید. (تحف العقول)
امام صادق(ع) نیز میفرماید:
لاتنظروا الی طول رکوع الرجل و سجوده فان ذلک شیء اعتاده فلو ترکه استوحش لذلک، ولکن انظروا الی صدق حدیثه و اداء امانته؛
نظر نکنید به طول رکوع و سجود شخص، زیرا این چیزی است که به آن عادت کرده است و اگر ترکش کند به وحشت میافتد؛ لکن نظر کنید به راستی گفتار و ادای امانت او. (اصول کافی، ج2، کتاب للیمان و الکفر، باب الصدق و اداء امانه، حدیث21)
امام موسی کاظم(ع) نیز درباره نقش امانت داری در زندگی بشر میفرمایند:
ان اهل الارض لمرحومون ماتحابوا وادو الامانه و عملوا الحق؛
تمام ملل و اقوام روی کره زمین میتوانند پیوسته در آسایش و رحمت به سر بزند، مادامی که همه مردم، بشر دوست باشند و به نام انسانیت به یکدیگر ابراز محبت نمایند، امین مال و عرض و شرف و اسرار هم باشند و در هیچ نوع امانتی خیانت نکنند و نیز در رفتار و گفتار خود همواره پیرو حق و عدل باشند و در هیچ موردی خویشتن را به تجاوزکاری و اعمال خلاف حق آلوده نسازند. (الحدیث، ج 1، ص 74)
در روایات بسیاری بر این نکته توجه شده که هر کسی با هر دین و نژاد و فکر و عملی به شما امانتی سپرد میبایست در امانت داری کوشا باشید و آن را بازگردانید؛ چرا که بنیاد زندگی بشر و اصول اخلاقی، بر امانت داری در هر چیزی از مال و کلام و راز و عرض و جان قرار داده شده است و هرگونه خللی در این امانت به معنای زیر پا قرار دادن اخلاق و فضایل اخلاقی دیگر است.
اما درباره وفای به عهد باید گفت که اسلام بر وفای به عقد و عهد به عنوان یک اصل عقلایی و فطری تاکید کرده است و اصولاکسی را لایق رستگاری و بهره مندی از هدایت اسلام و وحی میداند که از تقوای عقلانی و عقلایی برخوردار باشد؛ کسی که به اصول اخلاقی و عقلانی پایبند نیست شایسته هدایت الهی نخواهد بود، از این رو در آیات نخست سوره بقره هدایت الهی و بهره مندی از آن را متوقف بر اصل تقوای عقلانی و عقلایی دانسته است. بر این اساس، وفای به عهد و عقد نیز به عنوان یکی از مهم ترین شاخصههای اخلاق انسانی مورد تاکید است و کسی که عامل به وفای عهد و عقد نباشد از دایره انسانیت بیرون است.
در آیه نخست سوره مائده سخن از وفای به عقود است. بسیاری از مفسران این حکم شرعی را از احکام امضایی دانسته اند به این معنا که عقل این حکم را صادر کرده و شریعت نیز آن حکم عقلانی را تایید و امضا کرده است.
اما درباره احسان و نیکی به والدین همین بس که اگر کسی شاکر و بنده آفریدگار و پروردگار خود نباشد و به والدین به عنوان مظاهر آفریدگاری و پروردگاری اش توجه نکند و حق ایشان را ادا نکند، بی هیچ شک و تردیدی هیچ پایبندی به هیچ اصل اخلاقی نخواهد داشت. خداوند در عظمت والدین، آنان را پس از حکم عبودیت خود آورده است (بقره، آیه 38؛ نساء، آیه 63؛ انعام، آیه 151؛ اسراء، آیه 32) و این بدان معناست که اگر خدایی نبود و حکم عبودیتی صادر نمی شد انسان میبایست والدین خویش را به عنوان خدا و پروردگار خود بشناسد و حق ایشان را ادا کند. اکنون که آنان مظاهر آفریدگاری و پروردگاری خداوند هستند میبایست حقشان را ادا نماید و در این زمینه هیچ کوتاهی نکند.
به هر حال، هیچ شکی نیست که والدین در جایگاه والایی قرار دارند و اگر انسانی حق ایشان را ادا نکند هیچ گاه حقوق دیگران را رعایت نخواهد کرد. تاکید بر احسان به والدین به معنای تاکید بر همه اصول اخلاقی و فضایل انسانی است.
از آنچه گفته شد میتوان دریافت که این اصول در کنار برخی دیگر از اصول از مهم ترین و جامع ترین فضایل اخلاقی است که میبایست رعایت شود. البته امام باقر(ع) به اصول دیگری نیز به عنوان اصول جامع توجه داده است که در اینجا امکان پرداختن به همه آنها نیست و به همین مقدار بسنده میشود.