اشاره:
«تحقیقی بودن اصول دین، پیشفرضها و لوازم منطقی» عنوان مقالهای است که در یکی از سایتهای اینترنتی ارائه شده است. در این مقاله نویسنده بر آن است اصل تحقیق در اصول دین را مورد بررسی قرار داده و پیش فرضهایی را برای آن مطرح کند که عملا چنین کاری را ناممکن نشان دهد. از طرفی بیان میدارد که اگر قرار است در اصول دین، تحقیق و نه تقلید صورت گیرد باید شرایطی رعایت شود که از جمله آنها آزادی مطلق در حوزه اندیشه، نوشتار و گفتار و همچنین آزادی افراد جامعه در حوزه عمل و رفتار است. ایشان در ادامه مدعی است که در جوامع اسلامی صداقتی در مورد بیان این اصل وجود ندارد؛ زیرا اولا مخالفان نمیتوانند و یا در ترس و اضطراب قرار دارند که بخواهند اندیشههای خود را مطرح کنند. ثانیا افراد جامعه را وادار به پذیرش دین واحد میکنند و همه نهادهای تبلیغی تنها به تبلیغ یک دین میپردازند. در چنین فضای استبدادی نمیتوان دم از تحقیقی بودن اصول دین زد.
آنچه در این نوشتار میآید بیان اشکالات این دیدگاه و دور بودن نویسنده از واقعیت موجود در جامعه اسلامی است که در دو شماره به نظر خوانندگان عزیز میرسد.
در شماره اول به این عناوین پرداخته میشود:
1- چرایی تحقیق در دین
2- مقدار و میزان تحقیق
3- عمل به دین قبل از تحقیق
4- کشف واقعیت یا تخریب حقیقت؟
در شماره دوم به این عناوین پرداخته خواهد شد:
1- راه فطرت در تحقیق
2- پیامد شکاکیت
3- آزادی تفکر، عقیده و بیان در اسلام
4- آزادی عقیده و ارتداد
5- دو سوال از پویندگان راه حقیقت
چکیده مقاله:
محورهای سخن نویسنده به صورت خلاصه چنین است:
1- تحقیقی بودن اصول دین، اصلی است مسلم که عقل و شرع و وجدان آن را تایید مینماید.
2- یکی از پیش فرضهای این اصل این است که حق و باطل را اموری ماقبل دینی بدانیم. دین را باحق میسنجیم نه حق را با دین.
3- قبل از تحقیق ما نسبت به مسائل شک داریم؛ زیرا هنوز تحقیق نکردهایم و تحقیقات دیگران برای ما حجتی ندارد.
4- عمل به احکام دین قبل از تحقیق نادرست و بی معناست؛ پس دیگران را خصوصا نوجوانان به این کار وادار نکنیم.
5- شرط لازم تحقیق، مطالعه در دلایل طرفین است؛ پس باید عقاید و گفتار مخالفین آزادانه مطرح شود و جلوی کتب ضلال و عقاید انحرافی گرفته نشود.
6- تحقیق امری زمانبر است.
7- شک در مبانی اندیشه برای هر فردی که تحقیق نکرده جائز بلکه واجب است. حتی آنان که تحقیق نموده اند نباید جزمیت به خرج دهند؛ زیرا ممکن است تحقیقاتشان ناقص یا نادرست باشد؛ پس باید کمک کنیم دیگران در اعتقادات خود شک کنند زیرا آنچه از قبل از پدران به ارث برده انگیزه تحقیق را زائل میکند.
8- باید به نتیجه تحقیق هر چه باشد تن داد. حکم ارتداد تن ندادن به نتیجه تحقیق است.
9- چرا نهادهای تبلیغی تنها یک دین را ترویج میکنند و آزادی برای اندیشههای دیگران نیست؟
10- بسته بودن جامعه و محروم بودن افراد از ارائه دیدگاه، نشانه صادق نبودن در ادعای پذیرش تحقیقی بودن دین است.
تذکر:
محورهای 6-1 در این شماره و محورهای 10-7 در شماره دوم مورد بررسی قرار میگیرد.
بررسی و نقد
مقدمه
از آموزههای دین مبین اسلام این است که اصول اعتقادی خود را تنها از طریق بررسی عقلانی و توجه به فطرت، میپذیرد. این دین، آموزههای خویش را بر اساس فطرت پاک انسانی و بر پایه عقلانیت، استوار نموده است و هر طرحی که چنین ویژگی را داشته باشد، سزاوار جاودانگی و همگانی بودن است و میتواند کاروان بشری را برای همشه تاریخ رهبری نماید.
در مقابل این یقین مبتنی بر عقلانیت، شک و تردید قرار دارد. عصری که ما در آن زندگی میکنیم از نظر دینی – خصوصاً برای طبقه جوان – عصر اضطراب و دودلی و بحران است. نیازهای عصر و زمان، یک سلسله تردیدها و سوالها بوجود آورده و سوالات کهنه و فراموش شده را نیز از نو مطرح ساخته است.[1]
شک و تردید برای کسانی که به دنبال حقیقت هستند سکوی پرواز و معبر خوبی میباشد؛ اما برای عده ای که آن را منزل گاه قرار دادهاند بسیار ویران کننده و آزار دهنده است. شک مقدمه یقین است، پرسش مقدمه وصول و اضطراب، مقدمه آرامش است. اسلام که این همه دعوت به تفکر و ایقان میکند، به طور ضمنی میفهماند که حالت اولیه بشر، جهل و شک و تردید است و با تفکر و اندیشه صحیح باید به سر منزل ایقان و اطمینان رسید. آنچه میتواند مایه تاسف باشد این است که شک یک فرد او را به سوی تحقیق نراند.[2]
اما آیا همه جهات شک و تردید و همه گونه ترویج آن درست است؟ آیا ترویج شک و تردید در بستری نامناسب و با هدف تخریب و فتنه در جامعه را میتوان آزادی اندیشه و بیان نامید؟ آیا این امر در حقیقت تضییع حقوق دیگران نیست؟
آنچه نویسنده مقاله در نوشتار خود بیان داشته در قسمتی از موارد درست است اما نتایجی که ایشان گرفته اند و همچنین پاره ای از مطالبی که بیان میدارند اشتباه و از طرفی دور از واقعیت است.
اینکه تحقیقی بودن دین امری عقلی و شرعی است و اینکه شک مقدمه یقین و انگیزه ای برای تحقیق است و یا اینکه مطالعه در ادله طرفین از لوازم تحقیق است و اینکه نباید دیگران را به اجبار به پذیرش دینی واداشت، همه مطالبی صحیح است
اما ایشان توجه نکرده اند که:
الف) مقدار تحقیقی که شرع و همچنین عقل از افراد خواسته یکسان نیست. از عدهای تحقیقی اجمالی و سبک و از عدهای تحقیقی در حد وسیع و گسترده خواسته شده است.
ب) همه سوالات و اندیشهها به منظور کشف حقیقت مطرح نمیشود، و یا همه سوالات و اشکالها در بستری مناسب روی نمیدهد. عده ای با انگیزههای شیطنت آمیز، حقایق را در پرده مغالطات پوشیده داشته تا دیگران را به انحراف انداخته و جلوی شکوفایی فطرت را بگیرند.
ج) همان گونه که فرد در قبال خود وظیفهای دارد، دیگران نیز در قبال او مسئولیتی دارند. پدر و مادر نمیتوانند و نباید هلاکت فرزند خود را ببینند و کاری برای او نکنند.
د) واقعیت موجود در خانوادههای مسلمان و جامعه اسلامی مخالف نظر نویسنده در تحمیل عقاید است. در جامعه، سوالات و اشکالات در بستر مناسب، آزادانه مطرح میشود.
و)...
در حقیقت ایشان مسائل مختلفی را در مساله واحدی نتیجه گرفتهاند و یا حکم موضوعی خاص را برای موضوعی عام قرار دادهاند و همین باعث خلط مطلب و مغالطه در کلام گردیده است. برای بررسی آنچه به صورت مختصر بیان شد و نقدهای وارده بر سخن نویسنده، مطالب ذیل بیان میشود.
چرایی تحقیق در دین
به نظر علمای اسلام دو عامل عمده در وجود آدمی است که او را به سمت کشف جواب سؤالات دینی به حرکت در میآورد. آن دو نیروی محرکه درونی عبارتند از فطرت و عقل.
فطرت: انسان ذاتاً موجودی حقیقتجو و کمال طلب است. هیچ انسانی روی کره خاکی یافت نمیشود که حقیقتاً از یافتن حقیقت ناخرسند یا از کمال بیزار باشد، انسان در سایه همین حس درونی، همواره در پی پاسخ این پرسش بوده که آیا عالم مبدائی دارد یا نه؟ این کسانی که مدعی ارتباط با او بوده و خود را نبی مینامند در ادعای خود صادقند یا خیر؟ و آیا آدمی در پس عمر چند روزه اش بقا خواهد داشت یا نیست و نابود خواهد شد؟ اینها سؤالاتی است که هر انسانی که ذهن سالمی دارد، در مدت عمر خود بارها با آن مواجه میشود، اما موضع گیری افراد نسبت به این سوالات متفاوت است. برخی به این ندای درونی پاسخ مثبت داده درصدد تحقیق برمی آیند ولی برخی دیگر تنبلی کرده این سوالات را با شعبده بازیهای نفس اماره چنان در لابلای دهها و صدها توجیه پنهان میکنند که گویی از اساس چنین سوالاتی مطرح نبوده است.
عقل: عامل درونی دوم که آدمی را به تحقیق درباره اصول دین سوق میدهد، عقل است. زمانی که آدمی با احتمال وجود خدا و نبوت و معاد روبرو میشود، از خود میپرسد: اگر خدا حقیقتا وجود داشته باشد چه؟ اگر مدعیان در ادعای خود صادق باشند چه؟ اگر معادی در کار باشد چه؟ عقل میفهمد که اگر این احتمالات درست باشند و انسان به آنها اعتنا نکند با ضرر فوق العادهای مواجه خواهد شد. بنابر این عقل برای دفع ضرر احتمالی بر خود واجب میداند که به دنبال تحقیق در اصول دین باشد. اگر کسی احتمال دهد که داخل کفش او عقربی وجود دارد، به این احتمال ترتیب اثر میدهد، پس چگونه به این سوالهای فوق العاده مهم ترتیب اثر ندهد در حالی که نفع و ضرر مربوط به این سوالها فوق العاده عظیم و ابدی است.
این سوالات برای همگان مطرح است و همگان باید بدنبال پاسخهای تحقیقی آن بر آیند.
بر اساس آنچه گفته شد نادرستی این سخن نویسنده روشن میشود که میگوید: "برای تحقیق در دین، باید دیگران را کمک کنیم تا در دین شک کنند، و بدون آن انگیزه ای برای تحقیق بوجود نمیآید "؛ زیرا محرک اصلی آدمی برای جستجو و تحقیق، نیروی فطرت و عقل است نه شک و تردید. عقل آدمی این توانایی را دارد که مطالب درون ذهن را دائما مورد ارزیابی مجدد قرار دهد. از طرفی آدمی موجودی است که کشف و جستجوی حقیقت، در ذات او نهاده شده و اگر گرفتار هوای نفس نباشد لحظهای از پاسخ به سوالات درونی خویش که برای او بسیار سرنوشتساز است، غافل نمیماند.
اگر عقل، دلایل محکمی بر خلاف آنچه تا کنون بدان یقین داشته بیابد فوراً آن مساله یقینی، متزلزل شده و آن دلایل، اندیشه جدیدی را جایگزین اندیشه او میکند. (مگر اینکه تعصب و جمود و یا اغراض مادی بر شخص حاکم باشد که آن مساله دیگری است) کسی که اسلام و یا دین دیگر را پذیرفته است لزومی ندارد برای تحقیق در سایر ادیان به هر آنچه معتقد است شک کند و سپس به تحقیق بپردازد؛ بلکه همین که در مسیر تحقیق با دلایل محکمی برخورد کند، آن دلایل به میزان استحکام خود، اندیشه محقق را زیرو رو میکند.
علاوه بر اینکه، تفکر و عقیده امری درونی است و اجبار در آن امکان ندارد؛ یعنی نمیتوان دیگران را مجبور نمود آن گونه که ما م خواهیم فکر کنند. میتوان جسم فردی را اسیر نمود و میتوان در اثر اجبار، کاری کرد که زبان او نیز هم آهنگ شود اما اینکه او به آن مطلب مورد نظر ما عقیده پیدا کند به نحو اجبار ممکن نیست.
مقدار و میزان تحقیق
سوالی که مطرح است این است که عقل و همچنین شرع چه مقدار و میزان تحقیق را در اصول دین لازم شمردهاند؟ آیا برای همه افراد جامعه یک سطح از تحقیق را لازم دانسته و یا نه، نسبت به افراد مختلف، مقدار و میزان متفاوتی از تحقیق را لازم دانستهاند؟ پاسخ عقل و شرع به این پرسش، گزینه دوم است؛ یعنی آنها مراتب و سطوح مختلفی را برای افراد لازم میدانند.
آن میزان تحقیقی که عقل برای عموم افراد لازم میشمارد به میزانی است که فرد بتواند برای عقیده ای که بر گزیده است، دلیل و حجت محکمی داشته باشد. درباره بیشتر از این مقدار، آنچه عقل لازم میشمارد مراجعه به متخصصین و کسانی است که امین و مورد وثوق او باشند، اما همین عقل برای افراد خاصی که توانایی لازم را دارند، تحقیق را در سطحی عمیق تر و دقیق تر لازم شمرده است. عقل از آنها خواسته تا همه شبهات و اندیشههای دیگران را مورد ارزیابی قرار دهند و به کشف حقایق بپردازد. این اصل عقلی در بسیاری از مسائل دیگر نیز جاری است. مثلا فردی که بیمار شده است لازم است اطلاعاتی درباره بیماری و درمان و مراجعه به پزشک را بداند مانند اینکه برای درمان خود طریقه مناسبی را برگزیند، حرف هر کسی را در درمان نپذیرد و... این مقدار را عقل برای همگان، لازم میشمارد، اما در اینکه خود نیز به فراگیری طریقه درمان بپردازد و نظرات دانشمندان طب را در این باره به دست آورد و کتب مختلف طبی را مطالعه کند؛ دیگر این تحقیق را لازم نمیشمارد. (هر چند که اگر چنین چیزی برای همگان ممکن بود، منعی در فراگیری آن نداشت). اما این سطح گسترده و عمیق تحقیق در علوم طبی را برای افرادی لازم و واجب میشمارد.
شرع نیز درباره میزان تحقیق به این دو سطح توجه داشته است. سطح عمومی تحقیق را در دین برای همگان واجب عینی دانسته است؛ یعنی باید همه به فراگیری آن بپردازند و سطح عمیق آن را واجب کفایی دانسته است؛ یعنی بر عدهای لازم و واجب است به بررسی گسترده دین بپردازند. اینان حکم مرزبانانی هستند که به دفاع از عقاید حقه پرداخته و شبهات را پاسخ میگویند. امام معصوم میفرماید: عالمان شیعه مرزبانان فکر و اندیشه هستند که جلوی شیطان و لشکریان او را میگیرند و کسانی که از نظر اندیشه در ضعف هستند را یاری مینمایند. [3]
حاصل آنکه تحقیق در دین در دو سطح است:
1- سطح عادی که برای اکثر افراد جامعه میباشد. در این سطح، آن مقدار تحقیق لازم است که باعث حصول اطمینان قلبی شود.
حصول یقین نیز در افراد، مختلف است. برای برخی یقین از طریق تعلیم و فراگرفتن آن از محققین حاصل میشود و برای برخی یقین با ادله اجمالی هم حاصل میشود. بنابراین بر مکلف است که اصول دین خود را فرا گرفته و در دفع شبهات و اندیشههای انحرافی، به متخصصین این فن مراجعه نماید. این عمل فرد یعنی مراجعه به اهل فن نیز روشی منطقی و معقول میباشد و خود گونهای از اشکال استدلال منطقی است.
حضرت آیت الله تبریزی از مراجع تقلید در پاسخ این سوال که آیا رجوع به علم فقیه در اصول دین تقلید محسوب میشود یا نه، فرمودند: معنای تقلید نکردن در اصول دین این نیست که فرد هر مطلبی که به نظر او میرسد را اخذ کند؛ بلکه در اعتقاد و یقین باید از منابع و مدارک معتبر بهره گرفته شود و لو آن مدرک اجمالی باشد. مانند اینکه اگر بداند که فقهاء برجسته و متبحر همه در فلان مساله اعتقادی هم نظر هستند و بداند که اگر آن مساله حق و صحیح نبود هرگز چنین توافقی حاصل نمیشد؛ این خود دلیلی اجمالی بر صحیح بودن اعتقاد به آن مساله است.[4]
2- سطح عالی که ویژه خواص است. این سطح تنها برکسانی که توانایی خاصی در کلام و استدلال دارند و میتوانند در مقابله با خصم اقامه دلیل نمایند و نظرات آنها را باطل کنند، واجب و لازم است. آنها اندیشهها و شبهات گوناگون را رصد کرده و همه علومی که در این زمینه لازم است را فرا میگیرند تا بتوانند از دین دفاع کنند.
نکته قابل توجه اینکه هرکسی که پیرو عقیدهای میباشد باید بتواند حجت و دلیلی محکم در محکمه عقل اقامه کنند. که اگر چنین کند حتی اگر به حقیقت هم نرسیده باشد مجزی است. همین گونه است مراجعه او به متخصص. در صورتی که متخصیص به وظیفه خود عمل نکنند و پیروان خود را در گمراهی قرار دهند، مسئولیت انحراف آنان را بر عهده دارند. این مطلب در کلام بزرگان دین اسلام نیز مطرح شده است. پیامبر اکرم(ص) میفرمایند: دو دسته از امت من هستند که هر گاه صالح باشند مردم درست صالح اند و هر گاه فاسد باشند مردم را فاسد کنند. آنان زمامداران و دانشمندان هستند. [5]
نکته دیگر آنکه اصول اعتقادی نیز بر دو قسم است و تحقیق در آنها متفاوت است:
1- مسائل اصلی دین و مذهب که عبارتند از شناخت خدای سبحان و شناخت انبیاء و اولیای الهی، اعتقاد به جهان آخرت و غیره. در این مسائل تحصیل علم و یقین بر مکلفین واجب است.
2- سایر مسائل دینی مثل احوال بعد از مرگ و حساب و بهشت و نار و غیره. در این مسائل تحصیل معرفت برای مکلف واجب نیست بلکه واجب، سپردن قلب به آن چیزی است که واقع است و از روایات پیامبر و اهل بیت رسیده است.[6]
بر این اساس نادرستی سخن نویسنده روشن میشود که لازمه تحقیق را مطالعه و تامل و تعمق در دلایل طرفین دعوا، آنهم به نحو جامع بیان داشته است؛ زیرا درست است که این سطح از تحقیق هم واجب شمرده شده اما این مقدار برای افرادی است که توانمندی لازم را داشته باشند. نه برای همگان. تحقیقی که در اصول دین برای عموم لازم است، تحقیقی اجمالی و به میزان استعداد خود آنها میباشد. ثانیاً بعد از اینکه پایههای دین توسط عقل به اثبات رسید، بسیاری از حقایق را میتوان از معارف وحیانی به دست آورد و دیگر لزومی ندارد برای به دست آوردن آنها فرد شخصا به جستجو بپردازد. ثالثاً بر خلاف آنچه نویسنده تصور نموده است لازم نیست برای باطل دانستن یک عقیده به همه جوانب آن عقیده پرداخت؛ بلکه همین که یکی از اصول اساسی آن متزلزل شود، اعتبار کل آن ساقط میشود؛ مثلا برای تحقیق در درستی یا نادرستی آیین ستاره پرستی، همین که نیازمندی ستاره ثابت شود و ثابت شود که خداوند نمیتواند موجودی نیازمند باشد، اساس عقیده ویران شده و دیگر نیازی به مراجعه به همه اندیشه آنان نیست.
استدلالی که نویسنده چیدهاند، مغالطه آمیز است. ایشان از عقل و شرع دلیل میآورد که تحقیق واجب است؛ اما در مقام بیان میان دو سطح تحقیق فرقی نگذاشته و حکم دسته دوم را بر دسته اول قرار میدهند. این از باب مغالطه جمع مسائل در یک مساله است که در کتب منطقی بطلان آن ثابت شده است. [7]
نکته دیگر آنکه نویسنده میگوید: "حق و باطل اموری ماقبل دینی هستند. دین را با حق میسنجیم نه حق را با دین". در این عبارت دو احتمال وجود دارد. که یکی درست و دیگری نادرست است. اگر مقصود نویسنده بیان فی الجمله باشد؛ امری صحیح و مورد قبول است؛ اما اگر منظور ایشان کلی باشد، دیگر نمیتواند سخن درستی باشد. زیرا درست است که قبل از پذیرش دین، باید حقانیت برخی مسائل اثبات شود و ستونهایی را بر اساس خرد بنا نهاد؛ اما بسیاری از مسائل دیگر است که دین آنها را بیان میدارد و بشر با تجربه و عقل خویش هرگز نمیتواند به آنها دست یابد.
عمل به دین قبل از تحقیق
نویسنده میگوید: عمل به احکام دین قبل از تحقیق نادرست و بی معناست. پس نباید دیگران، خصوصا نوجوانان را به این کار وادار کنیم.
در اینجا بیان چند نکته ضروری است:
1- انسانها دو گونه مسئولیت و وظیفه دارند. مسئولیتی نسبت به خویشتن و مسئولیتی نسبت به دیگران. این وظایف با هم متفاوت است. وظیفه هر فرد نسبت به خود، این است که ندای فطرت و سخن عقل خویش را درباره سوالاتی که برایش مطرح است، پاسخ دهد و آنها را سرکوب ننماید و در این راه در حد توان به مطالعه و تحقیق بپردازد. بعد از یافتن حقیقت وظیفهای را نسبت به دیگران پیدا میکند. او موظف است دیگران را به راه صحیح راهنمایی نماید و جلوی انحرافات آنها را بگیرند.
اگر بینی که نابینا و چاه است اگر خاموش بنشینی گناه است
پدر و مادر اگر به فرزند خود علاقه دارند آنهم علاقهای از روی تعقل؛ معلم اگر نسبت به دانش آموزان خود علاقه مند است، حاکمان جامعه اگر دلسوز افراد و شهروندان خویش میباشند، در عین حالی که زمینه را برای انتخاب و تحقیق آنها فراهم میکنند، باید جلوی آنچه را موجب افساد و هلاکت محبوبان خویش میباشد، نیز بگیرند. آیا میشود در مورد فرزندی که بیمار شده است، پدر و مادر بگویند: باید او را آزاد گذاشت تا خود انتخاب کند. اگر خواست به پزشک مراجعه نماید و اگر نخواست، نه؟ آیا اگر چنین کنند او را گرامی داشتهاند و دلسوز او بوده اند؟
نویسنده میگوید پدر و مادر و سایرین نباید به فرزندشان عقیده ای را تحمیل کننند؟ بله این مطلب صحیح است. اساسا اسلام ایمان از روی اجبار را نمیپذیرد. منتها اگر فرزند بر خلاف تفکر و عقل بر دست و پای خود زنجیر زد و راه چاه را پیش گرفت، باید پدر و مادر او را راهنمایی کنند و جلوی افرادی که با مغالطات و شبهات، حقایق را وارونه به او نشان میدهند بگیرند. احترام به فرزند در آزادی او در هر چه انتخاب میکند نیست. اگر او انتخاب کرد که درس نخواند آیا باز باید او ار آزاد گذاشت؟ آیا این احترام، بی احترامی به شخصیت و استعدادهای او نیست؟
یکی از فلسفههای امر به معروف و نهی از منکر در اسلام، همین احساس مسئولیت و علاقه مند بودن نسبت به سرنوشت دیگران است. در حدیثی، پیامبر گرامی اسلام میفرمایند: یک فرد گنهکار در میان مردم همانند کسی است که با جمعی سوار کشتی شده و هنگامی که وسط دریا قرار گرفت، تبری بردارد و به سوراخ کردن زیر پای خود پردازد. اگر به او اعتراض کنند در جواب بگوید که من در سهم خودم تصرف میکنم. اگر دیگران او را از این عمل باز ندارند، طولی نمیکشد که آب دریا به داخل کشتی نفوذ کرده و یکباره همگی در دریا غرق میشوند.[8]
2- فرضی که نویسنده مقاله بیان میدارند هرگز با واقعیت موجود در انقلاب اسلامی مطابقت ندارد. ایشان تصور نموده در خانه و مدرسه، دانش آموزان را به پذیرش دین واحد تحمیل میکنند لذا میگوید:" نهاد آموزش و پرورش نیز به جای تدریس اجباری و تحمیل اعتقادات یک دین خاص به دانش آموزان باید روحیه تحقیق و مطالعه و جستجوی حقیقت را در آنها پرورش دهد... پدر و مادر نیز در ترتیب فرزند خود باید همین استراتژی را در پیش گیرند."
در حالی که هرگز چنین اجبار و تحمیلی در مدارس اسلامی و در خانوادهها رایج نیست. در جامعه اسلامی، افراد در انتخاب دین خویش آزاد هستند. اگر از مردم و جوانان، درباره اصول دین سوال شود اکثر افراد به اندازه توان و معرفت خود، دلیل و برهان میآورند و نمیگویند چون پدران ما گفتهاند: خدا هست ما نیز چنین نظری را برگزیدهایم. حتی اگر از نوجوانان کم سن و سال نیز در این باره سوال شود باز به فکر فرو میروند تا پاسخ شما را با دلیلی از جهان هستی و عظمت آن بیان کنند؛ اما اگر از همین افراد درباره فروع دین سوال شود، میگویند: چون مرجع تقلید من چنین گفته، من هم چنین میکنم. این گویای دور بودن نویسنده از واقعیت موجود در جامعه اسلامی و خانوادههای آنان است.
بله آزادی تفکر و انتخاب، غیر از رفتاری است که به آزادی دیگران لطمه میزند و یا غیر از شبهاتی است که عقیده صحیح دیگران را متزلزل میسازد.
3- در جامعهای که اکثریت قریب به اتفاق آن، دین اسلام را برگزیدهاند و قانون اساسی خویش را بر مدار آن سامان داده اند مسلما افراد آن جامعه موظف به رعایت دستورات آن دین میباشند. چون اکثریت خواسته اند، آیین اسلام در مدارس تدریس میشود آن هم بر اساس استدلال و برهان (رجوع به کتب درسی مدارس گویای این حقیقت است) و صدا و سیما و نهادهای تبلیغی نیز به تبلیغ آن میپردازند. اجرای احکام اسلامی در جامعه نیز چنین است به عنوان نمونه وقتی اکثریت، حجاب را به عنوان تکریم و حفظ کرامت زن پذیرفته اند، نمیشود عده ای فضای عمومی را با بیحجابی آلوده نمایند. بنابراین باید میان آزادیهای فردی و آزادیهای جمعی فرق قائل شد. شخص در حریم خصوصی خویش آزاد است اما در حریم جامعه باید ضوابط اجتماعی را رعایت نماید.
آیین اسلام از آنجا که مطابق با فطرت آدمی میباشد و برنامهای است که خدای حکیم متناسب با انسان و برای رسیدن به سعادت دنیا و آخرت او طراحی نموده است اگر به صورت صحیح به دیگران رسیده میشد فوقالعاده مورد پذیرش قرار میگرفت. شاهد آن هم رشد وسیع اسلام با این همه هجمهها علیه آن در سراسر جهان است
کشف واقعیت یا تخریب حقیقت؟
سوالات و اندیشههایی که از ناحیه مخالفین صورت میگیرد چند گونه است:
1- گاه سوال، به صورت منطقی و در بستری مناسب طرح شده و سوال کننده به دنبال کشف حقیقت است. این گونه سوالات و اندیشهها در جامعه اسلامی هیچ منعی نداشته و آزادانه قابل طرح است. نگاهی به مراکز متعدد پاسخگویی و همچنین آزادی نشر کتب اندیشمندان مختلف اعم از مذاهب غیر شیعی و سایر ادیان در جامعه اسلامی، دلیل روشنی بر این مدعی است.
2-اما دستهای دیگر از شبهات و اندیشهها مغالطه آمیز و به منظور تخریب (و نه حقیقت جویی) افکار عمومی خصوصا جوانان و در بستری یک سویه و نامناسب طرح شده که باطل را با پوشش زر ورقی زیبا به مخاطب عرضه میکند. اسلام، اجازه انتشار چنین اندیشههایی را نداده است تا فضای عمومی جامعه سالم مانده و آزادی و حقوق افراد حفظ شود. در حقیقت این دسته را نمیتوان اندیشه و یا نظریه نامید؛ زیرا این افکار همانند ویروسهای رایانهای درصدد تخریب برنامهها و نامناسب نمودن فضا هستند و همیشه از بستری نامناسب استفاده میکنند.
خواننده به این مطلب توجه دارد که همه نظریات از روی فحص و تحقیق پدیدار نمیگردد و همه تحقیقها برخوردار از شرایط یک تحقیق استوار و مطابق با اصول و معیارهای منطقی نیست؛ چه بسیار تحقیقها که چیزی جز شبح و کاریکاتوری از تحقیق نیست و تحقیق نماست نه تحقیق راه گشا. آیا اگر کسی مدعی شود که با تحقیق و پژوهش فکری و علمی به این نتیجه رسیده است که زندگی اجتماعی بشر به نظم و قانون نیازی ندارد، یا حمایت از محرومان و ستمدیدگان ناپسند است، میتوان آن را بر عقاید عمومی بشر که بر خلاف این دو نظریه است ترجیح داد؟ یا این که باید این دو عقیده را تخطئه کرد و به حکم این که بر خلاف مصالح بشری است، آن را مردود اعلان کرد.[9]
لذا باید بین کسانی که بدنبال کشف حقیقت هستند و کسانی که به تخریب بنیانهای فکری دیگران میپردازند فرق گذاشت. تشخیص و قضاوت نسبت به این موارد نیز به عهده عقل سلیم و فطرت ناب آدمی و پیامبران الهی میباشد. خانواده و نهادهای جامعه باید جلوی شبهات تخریب کننده و متزلزل کننده ایمان را بگیرند. تا افراد بتوانند آزادانه به کسب معارف حقیقی پرداخته و سعادت خویش را رقم زنند. مسلما تحقیق نیازمند فضایی مناسب است؛ شبهات متعدد و سرکشی قوای شهوانی و غیره با چنین حقیقتی ناسازگار است.
قرآن کریم حقیقت اندیشههای انحرافی و باطل را بیان داشته و مسلمین را از آنها بر حذر داشته است. از آنجا که دشمنان اسلام همواره سعی میکنند کیش و آیین خود را بر مسلمانان تحمیل کنند و در این راه از هیچ کوششی دریغ نمینمایند. قرآن کریم از مسلمانان خواسته است روابط خود را با بیگانگان تنظیم کنند و آنگونه که با سایر مسلمین رابطه دارند با آنان نباشند تا دشمنان نتوانند اندیشههای باطل خود را در پوششی زیبا بر مسلمین القا نموده و آیین حق آنان را بربایند. قرآن کریم میفرماید:
اى کسانى که ایمان آوردهاید، دشمن من و دشمن خود را به دوستى اختیار مکنید. شما با آنان طرح دوستى مىافکنید و حال آنکه ایشان به سخن حقى که بر شما آمده است ایمان ندارند. در ادامه میفرماید: اگر به شما دست یابند، دشمنتان هستند و دست و زبانشان را به بدی به سوی شما میگشایند و دوست دارند که کافر شوید. [10]
نتیجه گیری
آنچه نویسنده مقاله در نوشتار خود بیان داشته در قسمتی از موارد درست است؛ اما نتایجی که ایشان گرفتهاند و همچنین پارهای مطالبی که بیان میدارند اشتباه و از طرفی دور از واقعیت است. اینکه تحقیقی بودن دین امری عقلی و شرعی است و اینکه شک مقدمه یقین و انگیزهای برای تحقیق است و یا اینکه مطالعه در ادله طرفین از لوازم تحقیق است و اینکه نباید دیگران را به اجبار به پذیرش دینی واداشت، همه مطالبی صحیح است؛ اما ایشان میان فروع مساله فرقی نگذاشتهاند و برای همه حکم واحدی قرار دادهاند و یا حکم بخشی را برای بخش دیگر قرار دادهاند. در حقیقت ایشان دچار مغالطه جمع مسائل در مساله واحد شدهاند.
محور پاسخها به اشکالات نویسنده به صورت خلاصه چنین است:
1- تحقیق در دین در دو سطح است: الف ) سطح عادی که برای اکثر افراد جامعه میباشد. در این سطح، آن مقدار تحقیق لازم است که باعث حصول اطمینان قلبی شود و بیشتر از آن خواسته نشده است. ب ) سطح عالی که ویژه خواص است. این سطح تنها برکسانی که توانایی خاصی در کلام و استدلال دارند و میتوانند در مقابله با خصم اقامه دلیل نمایند و نظرات آنها را باطل کنند، واجب و لازم است.
عدم جواز وارد شدن افراد عادی در پیچ و خم استدلالها و مغالطات، به دلیل نداشتن توانایی و وقت لازم و گم شدن در انبوه شبهات است؛ اما وارد شدن در همین شبهات و سوالات برای دسته دیگر نه تنها حرام نیست بلکه لازم میباشد. آنان با غور در این مسائل به دفاع از مرزهای اعتقادی مردم میپردازند.
2- سوالات و اندیشههایی که از ناحیه مخالفین صورت میگیرد چند گونه است: گاه سوال، به صورت منطقی و در بستری مناسب طرح شده و سوال کننده به دنبال کشف حقیقت است. این گونه از سوالات و اندیشهها در جامعه اسلامی هیچ منعی نداشته و آزادانه قابل طرح است؛ اما دستهای دیگر از شبهات و اندیشهها مغالطه آمیز و به منظور تخریب افکار عمومی خصوصا جوانان و در بستری یک سویه و نامناسب طرح شده که باطل را با پوشش زر ورقی زیبا به مخاطب عرضه میکند. اسلام و هر انسان عاقلی، اجازه انتشار چنین اندیشههایی را نمیدهد.
3- همه نظریات از روی فحص و تحقیق پدیدار نمیگردد و همه تحقیقها برخوردار از شرایط یک تحقیق استوار و مطابق با اصول و معیارهای منطقی نیست؛ چه بسیار تحقیقها که چیزی جز شبح و کاریکاتوری از تحقیق نیست. آیا اگر کسی مدعی شود که با تحقیق و پژوهش فکری و علمی به این نتیجه رسیده است که زندگی اجتماعی بشر به نظم و قانون نیازی ندارد، یا حمایت از محرومان و ستمدیدگان ناپسند است، میتوان آن را بر عقاید عمومی بشر که بر خلاف این دو نظریه است ترجیح داد؟
4- همان گونه که فرد در قبال خود وظیفه ای دارد، دیگران نیز در قبال او مسئولیتی دارند. پدر و مادر نمیتوانند و نباید هلاکت فرزند خود را ببینند و کاری برای او نکند.
5- واقعیت موجود در خانوادههای مسلمان و جامعه اسلامی مخالف نظر نویسنده در تحمیل عقاید است. در جامعه، سوالات و اشکالات در بستر مناسب، آزادانه مطرح میشود. اگر از مردم و جوانان، درباره اصول دین سوال شود اکثر افراد برای شما به اندازه توان و معرفت خود، دلیل و برهان میآورند و نمیگوید چون پدران ما گفتهاند: خدا هست ما نیز چنین نظری را برگزیدهایم.
6- اسلام بر اساس فطرت بشر استوار و در صدد زدودن غبارهای فطرت و باز نمودن غل و زنجیرهایی است که بشر به دست خود یا دیگران بر او زدهاند. افکار و اندیشههای انحرافی، فطرت پاک آدمی را در پستوی حجاب مغالطات مخفی نموده و تشخیص راه درست را از فرد میرباید. از ورود چنین سارقانی مسلما باید جلوگیری شود.
مطالب مرتبط:
تحقیقی بودن اصول دین (2) (آزادی تفکر، عقیده و بیان در اسلام )
کتابنامه:
- 1) قرآن کریم.
- 2) طبرسی، احمد ابن علی؛ احتجاج، ترجمه غفارى مازندرانى، نشر مرتضی، 1403ق.
- 3) مکارم شیرازی ،ناصر؛ تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه ،قم، 1374ش.
- 4) تبریزی، جواد؛ الانوار الالهیه فیالمسائلالعقائدیه ، دارالصدیقه الشهیده، قم، پنجم، 1385 ش.
- 5) دیلمی، حسن؛ ارشاد القلوب، ترجمه رضایى، اسلامیه، 1377 ش.
- 6) سلیمانی امیری، عسکری؛ معیار اندیشه، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، اول ،قم،1381ش.
- 7) ربانی گلپایگانی، علی؛ آزادی و دمکراسی از دیدگاه اسلام و لیبرالیسم، موسسه مذاهب اسلامی ،قم، اول 1382ش.
- 8) مطهری، مرتضی؛ مجموعه آثار ج 1، عدل الهی، انتشارات صدرا، 1385ش.
پی نوشت:
-
[1] . مطهری، مرتضی؛ مجموعه آثار ج1، عدل الهی ،ص 37.
-
[2] . همان ص 37 با اقتباس
-
[3] . احتجاج، ترجمه غفارى مازندرانى، ج4، ص 1.
-
[4] . الانوار الاهیه ، ص 76.
-
[5] . ارشاد القلوب ، ترجمه رضایى، ج1، ص 172.
-
-
[7] ر.ک. معیار اندیشه، ص 145.
-
[8] . تفسیر نمونه ، ج 2 ، ص 28 .
-
[9] . آزادی و دمکراسی از دیدگاه اسلام و لیبرالیسم ، ص 152.
-