نویسنده: حسن مجتبی زاده
چکیده
«محمد(ص) دیوانه نیست؟» عنوان مقالهای است که در یکی از سایتهای اینترنتی ارائه شده است. در این مقاله نویسنده بر آن است تا پیامبر اکرم(ص) را فردی معرفی کند که دارای بیماری روانی بوده و ادعای نبوت او به خاطر تلقین اطرافیانش بوده است. او بر ادعای خود شواهد نازلی را ارائه میدهد.
این نوشتار در پی آن است تا با توجه به زندگی بالنده پیامبر اکرم(ص) نادرستی و کذب این سخن را نشان داده و گوشهای از دریای عظیم این شخصیت جاودانه را برای مخاطب محترم بیان دارد.
مقدمه
پیامبر اکرم(ص) شخصیتی است که از طرف خدای متعال برای رشد و کمال آدمی پا به عرصه گیتی گذاشت و در راه هدایت و رهنمایی انسانها رنج بیشماری کشید و تلاشهای فراوانی نمود و توانست آن اهداف را تحقق بخشد و مسیر کاروان بشری را متحول نماید به گونهای که در مدتی کوتاه تمدنی عظیم شکل گرفت. این وجود نازنین برای ادعای صداقت خویش معجزات متعددی را ارائه نمود که در صدر آنها قرآن کریم به عنوان معجزهای عظیم و جاودانه میدرخشد تا در طول تاریخ، انسانهای حقیقتجو را به رشد و بالندگی برساند و بند جهل و اوهام را از دست و پای آنها باز کند.
اما داوریهای ناروا، کینه توزانه، نادرست و داستان هزار سال افسانه سازی و خیال بافی برخی افراد درباره اسلام و پیامبر بزرگوار اسلام سعی در مخدوش کردن این چهره نورانی و مکتب متعالی او داشتهاند که خود قرآن کریم نیز قرنها پیش نمونههایی از این قبیل را صراحتاً نقل کرده و با نشان دادن سعه صدر خویش، در واقع گویندگان آنها را خلع سلاح کرده است.[1]
نویسنده مقاله «محمد(ص) دیوانه نیست؟» بیان میدارد که بر اساس شواهدی! که در ذیل بیان میشود پیامبر گرامی اسلام همانگونه که جاهلان عصرش میخواندند [نعوذ بالله] از بیماری روانی رنج میبرده و ادعای نبوتش بر همین پایه انحراف روانی و البته تلقین نزدیکان وی بوده است.
آن شواهد! از این قرار است:
1- بسیاری از اعراب عصر پیامبر او را دیوانه و مجنون میخواندند. این مطلب در قرآن نیز بیان شده است:
«و قالوا یا ایها الذی نزل علیه الذکر انک لمجنون»[2]
«و گفتند ای کسی که قرآن بر او نازل شده مسلما تو مجنون هستی.»
· مخالفان پیامبر او را مجنون میخواندند و بر خلاف آنچه مسلمانان میگویند که به امین و راستگو معروف بوده است، او به جنون شهرت داشته است.
2-بر اساس برخی روایات، پیامبر چندین بار قصد خودکشی داشته است.
· تاریخ طبری و سیره ابن هشام، جریان خودکشی او را بیان کردهاند.
· در صحیح بخاری آمده است که نزول وحی برای مدتی قطع شده بود و پیامبر ناراحت گشت. او چندین بار قصد داشت خود را از کوه به پایین پرتاب کند.
3-حالتی همچون غش کردن، بیهوشی، به زمین افتادن، به سختی نفس کشیدن و ... که در هنگام وحی برای او حاصل شده است.
·وی خود به چنین حالتی اعتراف کرده است. در کتاب طبقات ابن سعد آمده است که پیامبر به خدیجه میگوید: ای خدیجه، نورهایی را میبینم و صداهایی را میشنوم. میترسم دیوانه شده باشم.
مقاله مورد بررسی از آنجا که بر اساس استدلالهای منطقی بنا نشده و صرفا به چندین روایت ساختگی استناد کرده است و در آن، تعابیر نامناسبی بکار رفته است، دارای جایگاه علمی نمیباشد؛ اما از آنجا که متاسفانه چنین مطالبی در سایتها در معرض دید اشخاص، قرار گرفته است و شاید انحرافاتی را به وجود آورد، اشتباهات نویسنده بیان میشود. ضمناً میتواند راهی باشد برای شناخت هر چه بهتر گوهر بیهمتای هستی حضرت محمد مصطفی(ص) و آیین جاودانه و عظیمی که برای بشریت به ارمغان آورده است.
تذکر این نکته بجاست که شواهدی را که نویسنده مزبور برای اثبات ادعای خود بیان میکند برخی، مدعای او را ثابت نمیکند و برخی شواهدی است که در میان متفکران اسلامی خصوصا عالمان شیعی، هیچ جایگاهی نداشته و جزء امور ساختگی میباشد. مسلما استناد به چنین شواهد نازلی و در نظر نگرفتن مطالب تاریخی صحیح و سخن درباره شخصیتی بزرگ که اندیشمندان زیادی اعم از مسلمان و غیر مسلمان درباره ایشان کتابها نوشتهاند و به تحقیق پرداختهاند، امری نادرست و غیر معقول است.
با بررسی کوتاه امور ذیل، به روشنی نادرستی ادعای ارائه شده توسط نویسنده و امثال آن معلوم میشود:
1-خصوصیات ویژه پیامبر و برجستگیهای روحی وی که در تاریخ معتبر ثبت شده است
2-دستاورد عظیم او برای بشریت
3- انتخاب ایشان توسط خدای متعال برای هدایت انسانها
4-وضعیت اعراب جاهلی که در عصر پیامبر اکرم(ص) میزیستهاند و توطئههایی که برخی از آنان برای خاموش کردن خورشید وجود پیامبر نمودهاند
5- سخن بسیاری از دانشمندان و اندیشمندان جهان درباره این شخصیت بلند مرتبه و اعتراف آنان به عظمت اسلام
وضعیت اعراب جاهلی
توجه به محیطی که پیامبر اکرم(ص) در آنجا میزیسته و به پیامبری مبعوث شده است، حقایقی را برای خواننده روشن میکند. اولاً اهداف مشرکان، از نسبتها و دروغهایی که به پیامبر میبستند معلوم میشود. ثانیاً عظمت کاری که پیامبر اکرم(ص) انجام داده است و توانسته است چنین انسانهایی را تربیت کند به خوبی روشن خواهد شد.
زندگی اعراب قبل از پیامبر آمیختهای از غارت و چپاول، قمار، ربا و اسیر گیری بوده است. بادهگساری و جنگ و خونریزی چنان در جامعه آنان نفوذ داشت که جزء سرشت آن قوم شده بود. شاعران آن سرزمین، اشعار خود را بیشتر در وصف شراب و شرح باده گساری میسرودند.[3]
نبودن رهبری حکیم و فرهنگی صحیح و انتشار فساد و شیوع خرافات، زندگی اعراب را به صورت یک زندگی حیوانی درآورده بود به طوری که صفحات تاریخ، برای ما از جنگهای پنجاه و صد ساله آنها بر سر موضوعات کوچک و بیاهمیت، داستانها نقل میکند.[4]
ابن خلدون درباره اعراب قبل از پیامبر میگوید:
خوی آنان غارتگری بود. هر چه را در دست دیگران مییافتند میربودند و تاراج میکردند و روزی آنان در پرتو نیزهها فراهم میآمد و در ربودن اموال دیگران، حد معینی قائل نبودند.[5]
امیر مؤمنان(ع) -که سخنان ایشان میتواند به عنوان یک سند تاریخی معتبر مطرح باشد- در یکی از خطبههای خود اوضاع عرب پیش از اسلام را چنین بیان میکند:
«خداوند محمد(ص) را بیمدهنده جهانیان و امین وحی و کتاب خود، مبعوث نمود و شما گروه عرب در بدترین آئین و بدترین جاها بسر میبردید. در میان سنگلاخها ومارهای کر (که از هیچ صدائی نمیرمیدند) اقامت داشتید. آبهای لجن را میآشامیدید و غذاهای خشن (مانند آرد هسته خرما و سوسمار) میخوردید و خون یکدیگر را میریختید و از خویشاوندان دوری میکردید. بتها در میان شما سر پا بود. از گناهان اجتناب نمینمودید.»[6]
برای عینیتر شدن موضوع و برنامه جالبی که پیامبر اکرم برای تغییر این وضعیت دردناک بکار برده است نمونهای بیان میشود:
وضعیت زنان در دوران جاهلی
زن در میان آنان مانند کالائی خرید و فروش میشد و از هر گونه حقوق اجتماعی و فردی محروم بود. روشنفکران عرب، زن را در عداد حیوانات قرار داده و برای همین جهت در شمار لوازم و اثاث زندگی میشمردند. غالبا از بیم قحطی -و احیانا از ترس آلودگی- دختران خود را روز اول تولد سر میبریدند و یا از بالای کوه بلند به دره عمیقی پرتاب میکردند و گاهی در میان آب غرق مینمودند. قرآن، کتاب بزرگ آسمانی ما که از نظر خاورشناسان غیر مسلمان لااقل بعنوان یک کتاب تاریخی و علمی دست نخورده شناخته میشود در این باره سر گذشت عجیبی را نقل میکند و میفرماید: هنگامیکه خبر تولد دختر به یکی از آنها داده میشد رنگ وی سیاه میگردید و در ظاهر خشم خود را فرو میبرد و بر اثر این خبر بد از قوم خود متواری میگردید و نمیدانست آیا مولود مزبور را با خواری نگاهدارد؟! یا در خاک پنهان سازد. راستی حکم و قضاوت زشتی دارند؟![7]
خواننده گرامی اگر حقوق زن در اسلام را ملاحظه کند اذعان خواهد نمود که احکام و برنامههای آن و قدمهای موثری که در اصلاح حقوق زن بهوسیله پیامبر اسلام برداشته شده است، گواه روشنی بر حقانیت و ارتباط وی با جهان وحی دارد.[8]
چه دلسوزی و مراعات بالاتر از این که (علاوه بر اینکه در آیات و احادیث حقوق زن را تثبیت نموده و عملا پیروان خود را به مهربانی با آنان دعوت کرده است) در خطبه حجةالوداع که از طرف ایزد متعال مامور به ابلاغ خلاصه برنامه خود گردید و وصی خود را تعیین کرد درباره حقوق زنان به مردان توصیه نمود: ای مردم! شما بر زنان خود حقی دارید و آنها هم بر شما حقی؛ درباره آنها نیکی کنید زیرا کمک و مدد کار شما هستند... غذا و پوشاکشان در حد متعارف بر عهده شماست. آنان در نزد شما امانات الهى هستند، تقواى الهى را در موردشان رعایت کرده و سفارشات مرا در حقّ آنان بپذیرید.[9]
یکی از بزرگترین افتخارات رسول اکرم(ص) این است که با خرافات، اوهام و افسانهها مبارزه نمود و عقل و خرد بشر را از غبار آنها شستشو داد. قرآن مجید میفرماید:
«و یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم»[10]
[پیامبر اسلام] خرافات و غل و زنجیری را که به دست و پای آنها بسته شده بود باز میکند.
عرب با قبول اسلام از حکومت قبیلهای به حکومت جهانی قدم گذاشت. شکی نیست که تالیف امتی واحد از قبایلی که در طول تاریخ به نزاع و تخاصم و حمله و هجوم بر یکدیگر عادت کرده بودند و خون همدیگر را میریختند، آن هم در مدتی اندک، کاری بس بزرگ و معجزهای اجتماعی و بینظیر است. آیا با این اوصاف کسی در خود شکی راه میدهد که نه تنها پیامبر، انسانی به تمام معنا کامل بوده است بلکه دستورات و آیین او بدون اتصال به مبدئی متعالی و مافوق انسانی امکانپذیر نیست.
"توماس کارلایل" از مورخین بنام غرب میگوید: خداوند عرب را با اسلام از تاریکیها به جانب روشناییها هدایت فرمود. از ملت خموش و راکدی که نه صدایی از آن در میآمد و نه حرکتی از آن محسوس بود ملتی پدید آورد که از گمنامی به طرف شهرت، از سستی به طرف بیداری، از پستی به طرف فراز و از عجز و ناتوانی به طرف نیرومندی سوق داده شد. نورشان چهار طرف جهان میتابید. از اعلان اسلام یک قرن نگذشته بود که مسلمانان یک پای در هند و پای دیگر در اندلس نهادند.[11]
مورخ دیگر غربی "مسیورنان" در تاریخ خود مینویسد: تا زمان این حادثه حیرتانگیز (اسلام) که ناگهان نژاد عرب را به لباس جهانگیری به ما نشان داد، هیچ یک از قسمتهای عربستان نه جزء تاریخ تمدن دنیا شمرده میشد و نه از حیث علم یا مذهب نشانی از آن بود.[12]
اکنون جای این سوال است که آیا هیچ انسان عاقلی میتواند قبول کند که پیامبر اکرم(ص) که چنین دستاورد عظیمی را در میان چنین انسانهایی ایجاد نموده است دارای مشکلات روانی بوده است؟ آیا جز این است که او انسانی برجسته و در اوج کمال بوده است که شایستگی آن را یافته که خدای متعال معارف خود را در ظرف وجودی او بر بشریت عرضه کند؟
نکته دیگر اینکه برای درک درست وقایع تاریخی - به دلیل نفوذ مطالب ساختگی در کتب تاریخی - باید تحقیقی جامع انجام داد و همه سخنان تاریخنویسان را یکجا دید و سپس به اظهار نظر پرداخت. چگونه است که نویسنده تنها چند روایت را بدون در نظر گرفتن مطالب دیگر آن کتاب اخذ کرده و بر مدعای خویش شاهد آورده است در حالیکه در همان کتابها بسیاری از خصوصیات و ویژگیهای پیامبر اکرم( ص) بیان شده است؟ به عنوان نمونه به چند مورد اشاره میکنیم:
در سیره ابنهشام آمده است خدیجه که از ثروتمندان مکه بود بدنبال فرد امین و درستکاری میگشت تا اموال خود را برای تجارت در اختیار او گذارد. از آنجا که پیامبر اکرم به راستگویی و امانتداری و اخلاق کریمانه معروف بود مال خود را در اختیار وی قرار داد.[13]
همچنین در جریان اختلاف در گذاشتن حجر الاسود در دیوار کعبه که نزدیک بود به خونریزی انجامد، با دیدن پیامبر گفتند: "هذا امین ، رضینا ، هذا محمد"[14] و پیامبر اکرم به زیبایی جریان را خاتمه داد . ابن هشام می گوید : "و کانت قریش تسمّى رسول الله صلى الله علیه و سلم، قبل أن ینزل علیه الوحی الأمین"[15] یعنی قریش قبل از اینکه بر پیامبر اکرم وحی نازل شود [به جهت درستکاری] ایشان را امین میخواندند .
بعلاوه در کتب تاریخی از پیامبر اکرم(ص) با عناوین: سید البشر، سید المرسلین، برترین اهل زمین، اشرف مخلوقات، رحمت عالمیان، حبیب رب العالمین، امام متقین، خاتم انبیاء و بسیاری القاب دیگر یاد شده است.[16]
جای بسی تعجب است که نویسنده به صرف ادعای اعراب جاهلی و چند روایت جعلی، و بررسی نکردن منابع تاریخی صحیح که درباره پپامبر اکرم سخن گفته اند، چنین ادعای سخیفی را مطرح نموده است. البته شاید جای تعجب هم نباشد زیرا از او که در قسمتی از مقاله خود وجود خدای متعال را انکار نموده است، چنین ادعاهایی نیز بر میآید. وی همچون کسی است که در مقابل نور پرفروغ خورشید ایستاده و صورت خود را به سمت آن گرفته است و دانههای عرق با تابش شدید گرمای خورشید از صورتش جاری است اما بدون توجه به این نشانههای گویا، میگوید: خورشیدی وجود ندارد!!!
حربههای زنگ زده
مشرکان از هر راهی برای مبارزه با آئین یکتاپرستی استفاده میکردند. در آغاز کار خواستند پیامبر را از طریق تطمیع و با دادن مال و ریاست از هدف خود منصرف سازند؛ ولی نتیجهای نگرفتند و با جمله معروف آن مرد مجاهد: «به خدا قسم هرگاه آفتاب را در دست راستم و ماه را در دست دیگرم قرار دهید (یعنی سراسر جهان را در اختیار من بگذارید) از این کار دست بر نخواهم داشت»[17] روبرو گردیدند.
سپس به تهدید و تحقیر و آزار او و یارانش برخاستند و لحظهای از آزارشان آرام نگرفتند ولی شهامت و استقامت او و یاران با اخلاصش سبب شکست آنان گردید. حربه دیگر آنها نسبتهای ناروا از جمله نسبت جنون بود. از مسلمات تاریخ است که پیامبر اسلام از آغاز جوانی در میان مردم به درستکاری و راستگوئی، معروف بوده حتی دشمنان آن حضرت در برابر اخلاق فاضله او بیاختیار سر تسلیم و انقیاد فرود میآوردند و برخی مشرکان تا ده سال پس از دعوت، اموال ارزشمند خود را پیش او به عنوان ودیعت گذاشته بودند. چون دعوت آن حضرت بر معاندان سخت و گران آمد تمام مساعی خود را بر این گماشتند تا مردم را به وسیله پاره حرفهائی اغوا کننده، اذهان را از او بر گردانند چون میدانستند که نسبت دروغ و افترا به آن حضرت در افکار مشرکان بی نظر و ساده، تاثیری نخواهد بخشید. از اینرو ناگزیر شدند در تکذیب دعوت آن حضرت بگویند که منشأ دعاوی او خیالات و افکار جنونآمیز است تا این حربه با صفات زهد و درستکاری او منافات نداشته باشد و در اشاعه این نسبت ریاکارانه رنگها ساخته و نیرنگها پرداختند.[18]
این شیوه شیطانی همان است که دشمنان حقیقت، پیوسته در موقع تکذیب شخصیتهای بزرگ و مصلح اجتماع بکار میبرند. قرآن نیز اعلام میدارد که این شیوه نکوهیده مخصوص افراد عصر رسالت پیامبر اسلام نیست بلکه معاندان عصرهای گذشته نیز در تکذیب پیامبران الهی همین حربه را بکار میبردند چنانکه میفرماید:
«همچنین برای کسانی پیش از اینها، پیامبری بر انگیخته نشد مگر اینکه گفتند جادو گر یا دیوانه است، مگر یکدیگر را بگفتن این سخن سفارش کرده بودند (نه) بلکه آنها گروهی سرکشند.»[19]
صفحات تاریخ اسلام را که ورق میزنیم میبینیم که قریش با آن عداوت و کینهتوزی فوقالعاده میخواستند به هر قیمتی سازمان نو بنیاد اسلام را فرو ریزند و از شخصیت و مقام آورنده آن بکاهند، اما نتوانستند. در تاریخ آمده است هنگامی که "ولید" که از بزرگان و صنادید عرب بود، آیاتی چند از سوره «فصلت» را از پیامبر شنید سخت تحت تاثیر قرار گرفت. راه خانه را پیش گرفت و دیگر از خانه بیرون نیامد. قریش او را به باد مسخره گرفته و گفتند: ولید به آئین محمد گرویده. بطور دسته جمعی بسوی خانه او روانه شدند. در آنجا بحث شد که چگونه با محمد(ص) مقابله کنیم. هر کدام از حضار مطلبی را پیشنهاد میکرد. یکی گفت: او را کاهن بگوئیم. ولید نظر گوینده را نپسندید و گفت: آنچه محمد میگوید مانند سخنان کاهنان نیست. دیگری پیشنهاد کرد که او را دیوانه بخوانند، این نظر نیز با رد ولید مواجه شد و گفت: هرگز نشانه دیوانگی در او دیده نمیشود. پس از سخنان زیاد به اتفاق آراء تصویب کردند که او را «ساحر» ( جادوگر ) بخوانند زیرا وی سحر بیان دارد.[20]
بینظیر بودن حضرت محمد(ص) و عظمت آیین او
جلوهگاه رخ او دیده من تنها نیست ماه و خورشید هم این آینه میگردانند
کدامین معنای متعالی در ارزشهای معنوی پیامبر(ص) نهفته بود که برای قرون متمادی تا به امروز، نسلهای پیاپی از مسلمانان را یکی پس از دیگری در سراسر گیتی شیفته خود کرده است؟ چگونه پیام خدا که از طریق پیامبری عرب زبان به نوع بشر منتقل شده بود، توانست از چنین طینت و قدرتی برخوردار باشد که این تاثیر پایدار را در ذهن و زندگی میلیونها مرد و زن معتقد از هر حرفه و صنفی در اقصی نقاط جهان، پیر و جوان، باسواد و بیسواد، فقیر و غنی بر جای بگذارد؟ چگونه ممکن است مردان و زنانی که به واسطه وجود مختصات جغرافیای، خصوصیات نژادی و قومی و زبانهای متفاوت از یکدیگر تفکیک شدهاند، در تکریم و تقدیس و ابراز محبت و شیفتگی خود نسبت به محمد(ص)، دین او و کتاب مقدس او که برای آنان به ارمغان آورده است ندای واحدی سر دهند؟ اسلام به کدامین خصوصیات و ویژگیهای معنوی متصف بود که توانست با چنین ژرفا و جاودانگی، طرز تفکر و روش زندگی طیف گستردهای از مردم را تحت تاثیر قرار دهد؟ از همه بالاتر محمد(ص) به کدامین خصوصیات ویژه، برجسته و منحصر به فردی آراسته بود که به وی شایستگی انتخاب از سوی خداوند اعطا شده بود تا حامل وحی الهی شود و بشریت را به سوی سعادتمندی و کمال سوق دهد و راهبری کند؟[21]
در لابلای کتب تاریخی و حدیثی چنین میخوانیم: هنگام ولادت آن حضرت ایوان کسری شکافت و چند کنگره آن فرو ریخت، آتش آتشکده فارس خاموش شد، دریاچه ساوه خشک گردید، بتهای بتخانه مکه سرنگون شد، نوری از وجود آن حضرت بسوی آسمان بلند شد که شعاع آن فرسنگها راه را روشن کرد و انوشیروان و موبدان خواب وحشتآور دیدند. آن حضرت با ناف بریده بدنیا آمد و گفت: «الله اکبر و الحمد لله کثیراً سبحان الله بکره و اصیلا». همه این مطالب در منابع اصیل تاریخی و از جمله «تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 5» و «بحار الانوار، ج 15، ص 248» و «سیره حلبی، ج 1، ص64» موجود است.[22]
درباره دوران کودکی رسول خدا(ص) نیز در کتب تاریخی مطالب شگفتآوری آمده است. تاریخنویسان از قول «حلیمه (دایه آن حضرت)» چنین نقل میکنند که: از روزی که «محمد» را به خانه خود بردم روز به روز خیر و برکت در خانهام بیشتر شد و دارائی و گلهام فزونتر گردید.[23]
همچنین نقل شده است که "بحیرا (راهب مسیحی)" که در سرزمین «بصری» صومعه داشت وقتی محمد(ص) را در کاروانی مشاهده کرد گفت: این همان پیامبر موعود است که کتابهای آسمانی از نبوت جهانی و حکومت گسترده او خبر دادهاند.[24]
اینها همه نمونه کوچکی از عظمت دریای بیکران وجود پیامبر است. موارد متعدد دیگری از این نمونهها در کتب تاریخی معتبر یافت میشود. با توجه به این مطالب آیا کسی میتواند حتی برای لحظهای احتمال دهد که چنین شخصیتی [نعوذ بالله] دچار بیماری روانی بوده و به تقلب، مطالب آیینهای دیگر را ارائه نموده است. از مجموع شواهد و دلایل فراوان تاریخی، این حقیقت به دست میآید که پیامبر اکرم فرستادهای از جانب خدا بوده تا با طرحی جهانی و جاودانه سعادتمندی انسان را در دنیا و عقبی رقم زند.
غش و بیهوشی
اما درباره حالاتی همچون غش و بیهوشی که نویسنده به پیامبر اکرم(ص) نسبت میدهد و نتیجه می گیرد که این حالات دلیل بر وجود بیماری صرع در آن حضرت بوده است، باید گفت:
1-شیعیان معتقد هستند (و در جای خود با دلیل و برهان ثابت شده است) که چنین حالاتی در پیامبر اکرم(ص) نبوده است. پیامبران انسانهای برگزیدهای بودهاند که در هیچ حالی، هوشیاری خود را از دست نمیدادهاند.هرچند به دلیل عظمت پدیده وحی، حالت سنگینی بر پیامبر رخ می داده اما هرگز ایشان غش نمیکردند و بیهوش نمیشدند.
2- بر فرض وجود چنین حالاتی در مورد پیامبر اکرم(ص)، باز نمیتوانند شاهدی بر مدعای نویسنده باشد زیرا شاهد و دلیل او اعم از مدعای او است و در نتیجه مدعای او را ثابت نمیکند. توضیح اینکه، درست است که بیماری صرع با غش و بیهوشی همراه است اما هر کسی که غش نمود و بیهوش شد علامت صرع داشتن او نیست زیرا بیهوشی و غش ممکن است به خاطر عوامل مختلفی صورت گیرد. عواملی همچون تصادف، شنیدن خبر ناگوار، حالات عرفانی و ... . بنابراین نمیتوان هر کسی که غش نمود یا بیهوش شد را در دسته بیماران صرعی به شمار آورد.
نتیجهگیری
وضعیت اسفبار اعراب جاهلی خاصه زنان و تاثیر شگرف پیامبر مکرم اسلام در آنها و تبدیل چنان جامعهای به ملتی متمدن نه تنها نشان از سلامتی روانی آن حضرت دارد که روح برجسته و متعالی وی را ترسیم مینماید. مشرکان عربستان از آنجا که منافع و خواستههای نفسانی خود را در خطر دیدند به مبارزه با آئین اسلام پرداختند و اتهام دیوانگی به رسول خدا یکی از این حربهها بوده است؛ اما مشاهده تاریخ زندگانی آن حضرت خط بطلان بر این اتهام واهی است و حالات خاص هنگام نزول وحی را نمیتوان دلیلی بر بیماری جسمی و روحی وی دانست.
کتابنامه
- قرآن کریم
- 1)ابن اثیر، عزالدین علی؛ کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خلیلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371ش.
- 2)ابن هشام؛ السیرة النبویة، بیروت، دار المعرفة، بى تا.
- 3)سبحانی، جعفر؛ فروغ ابدیت، قم، بوستان کتاب، 1385، چ 23.
- 4)جرزی، عز الدین بن الأثیر؛ أسد الغابه فى معرفه الصحابه، بیروت، دار الفکر، 1409/1989.
- 5)حرانی؛ تحف العقول، ترجمه: جعفرى، تهران، اسلامیه، 1380، اول.
- 6)خسروی، موسی؛ احتجاجات، ترجمه جلد چهارم بحار الانوار، تهران، اسلامیه، 1379ش، اول.
- 7)سید رضی؛ نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، قم، پارسیان، 1382ش، پنجم.
- 8) طیری، محمد بن حریر؛ تاریخ طبرى، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، اساطیر، چ پنجم، 1375ش.
- 9) مسعودی، أبو الحسن على بن الحسین؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، چ پنجم، 1374ش.
- 10) مینو صمیمی؛ محمد(ص) در اروپا، ترجمه عباس مهر پویا، تهران، اطلاعات، 1384ش،دوم.
پی نوشت:
-
[1] . محمد(ص) در اروپا، ص 20.
-
-
[3] . الکامل/ترجمه ،ج8،ص: 259 و مروجالذهب/ترجمه، ج1، ص: 673.
-
[4] . فروغ ابدیت، ص 32 ( با اقتباس ).
-
[5] . فروغ ابدیت، ص 48 ، به نقل از ترجمه ابن خلدون، ج 1، ص 285 .
-
[6] . نهج البلاغه، خطبه 26، ص 73.
-
-
[8] . فروغ ابدیت، ص 46 (با اقتباس).
-
-
-
[11] .نقشههای استعمار در راه مبارزه با اسلام، ص 38 و 60.
-
[12] . فروغ ابدیت، ص 60، به نقل از تمدن اسلام و عرب، ص 87 .
-
[13] . السیرةالنبویة، ج1، ص 188.
-
-
-
[16] . . الفتوح، ص 52 و مروج الذهب، ج 4، ص 301 و مجمع التواریخ و القصص، ص 227 و طبقات ناصری، ج 2، ص 174 و طبقات الکبری، ج 1، ص 17 و سیره ابن هشام، ج 1، ص 505 و البدایه و النهایه، ج 3، ص 226 و ... .
-
[17] .. تاریخ طبری، ج 3، ص 871.
-
[18] .فروغ ابدیت، ص 316-318 با تلخیص و اقتباس.
-
[19] .سوره ذاریات: 52 و 53.
-
[20] . احتجاجات، جلد چهارم بحار الانوار، ج1، ص: 93.
-
[21] . محمد (ص) در اروپا، ص 143- 144.
-
[22] . فروغ ابدیت، ص 146.
-
[23] . فروغ ابدیت، ص 160 به نقل از مناقب ابن شهر آشوب، ج1، ص 24.
-
[24] . أسدالغابة،ج1، ص22.