آیتالله العظمی مظاهری
هدف از خلقت انسان این است که عروج کند و بُعد جسمی او براق شود و حرکت کند و برسد به جایی که به جز خدا نداند؛ یعنی برای حرکت استکمالی و غیرمتناهی خلق شده و اگر در راه بیفتد، تا خدا، خدایی میکند حرکت استکمالی و رو به قرب او ادامه خواهد داشت.
در واقع، انسان برای صعود خلق شده، اما متأسفانه گاهی با اختیار خودش، به جای صعود، راهی را برمیگزیند که به سقوط او منتهی میشود و اگر توجه پیدا نکند، سقوط او ابدی خواهد بود و به پستترین و نازلترین طبقه جهنّم میافتد.
«إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّار»
ذرهای انحراف از راه مستقیم، منجر به سقوط انسان میشود. در جمله «اهدنا الصّراط المستقیم» که دستور داده شده در نماز بخوانیم و باید توجه به معنای آن داشته باشیم، از خداوند میخواهیم که حالت انحراف چه به چپ و چه به راست برای ما پیدا نشود و توفیق الهی را ضمیمه همّت خویش کنیم تا به مقصد برسیم.
اگر همّت و توفیق به صورت توأمان باشد، هدایت عنائیه پروردگار دست انسان را میگیرد و او را در راه مستقیم که از مو باریکتر، از آتش سوزندهتر و از شمشیر برندهتر است، هدایت میکند تا به لقای خداوند سبحان نائل شود. موفقیت در این راه، محتاج توجه است و تمسّک به قرآن و عترت نیز راهنمای او و توسّل به اهلبیت«سلاماللهعلیهم» راهگشای وی خواهد بود.
مال حرام، یکی از عوامل سقوط انسان
در جلسات گذشته، نه عامل از عوامل سقوط انسان، تبیین شد. بحث این جلسه راجع به عامل دهم، یعنی مال حرام است. خوردنیها و نوشیدنیهای حرام، اقسامی دارد که مواد مخدّر و روانگردان یا مشروبات الکلی و مست کننده، از جمله آن است که آدمی را نابود میکند؛ امّا آنچه اکنون مورد بحث ماست، غذای حرام است که منجر به سقوط انسان میشود.
تعالیم قرآن و عترت، سفارش فراوانی برای اجتناب از غذای حرام دارند. حتی قبل از انعقاد نطفه، دستورهایی برای رعایت حلال بودن غذای پدر و مادر، وارد شده است، زیرا غذای حرام برای نطفه بسیار خطرناک است. در تعالیم دینی تأثیرات سوء غذای حرام بر روح آدمی بیان شده و از این جهت در دین مبین اسلام، درباره حلیت غذای مادر در دوران بارداری و شیردهی و نیز غذایی که کودک در طفولیت میخورد و همچنین غذای انسان تا پایان عمر، تأکیدات فراوانی وجود دارد.
برخی از پیامدهای مال حرام
یکی از پیامدهای غذای حرام، این است که توجه و بیداری را از انسان سلب کرده، او را در غفلت فرو میبرد. وقتی چنین شد، حال عبادت ندارد، از نماز لذت نمیبرد و بدتر از آن، از گناه لذت میبرد. به مرتبهای از سقوط میرسد که رابطه با خدا برایش مشکل است و نه تنها موفق به خواندن نماز شب نمیشود، بلکه توفیق نماز اوّل وقت نیز از او سلب میشود.
از دیگر پیامدهای مال حرام، پدید آمدن جهل مرکب برای انسان است. به این معنا که کار زشت در نظر او جلوه نیکویی دارد. قرآن کریم، ورشکستهترین افراد در قیامت را کسی میداند که اعمال ناشایست خود را نیک میپندارد.
«قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالًا، الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یحْسِنُونَ صُنْعا»
بگو: «آیا شما را از زیانکارترین مردم آگاه گردانم؟» [آنان] کسانىاند که کوششان در زندگى دنیا به هدر رفته و خود مىپندارند که کار خوب انجام مىدهند.
افراد جامعهای که مبتلا به مال حرام است، دچار جهل مرکب میشوند. چنین اجتماعی میرسد به آنجا که از لحاظ فرهنگی مشکلات فراوانی دارد، اما تخیل میکند که از برترین فرهنگها برخوردار است. فرهنگ اسلام در بین افراد آن جامعه، خرافی تلقّی میشود؛ چادر بین آنان ارزش ندارد، بلکه یک خرافت است، پوشش غربی را امتیاز میدانند، دین، نماز، مسجد و محراب را مسخره میکنند و رفتارهای زشت و ناپسند و فرهنگ غرب را نیکو میدانند. ظلم، در چنین جامعهای معتبر است و ربا و رشوه، در بین افراد آنان عادی است و امتیاز به شمار میرود.
مال حرام، رابطه انسان با خداوند را به کلّی قطع میکند و او را به شیطان متصل مینماید. وقتی با شیطان مرتبط شد، به راهی میافتد که منتهای آن سقوط است و تا پایان عمر سراشیبی سقوط را میگذراند تا بمیرد. متأسفانه در آخرت نیز سقوط او ادامه دارد. خدا نکند کسی به این مقام پست تنزّل یابد که سقوطش، حتّی در جهنّم نیز ادامه دار باشد.
افزون بر این، کسی که مال حرام کسب کرده، در قیامت باید حقّالنّاس را جبران نماید و این جبران ربطی به سقوط او و عذاب جهنّم ندارد. خداوند متعال به عزّت و جلال خود قسم خورده و فرموده است که: ممکن است از حق خودم بگذرم، امّا از حقالناس نخواهم گذشت؛ بنابراین در قیامت، عبادات و اعمال نیک بدهکار را به بستانکار میدهند تا راضی شود؛ و اگر عمل نیکی نداشته باشد یا اعمال او تمام شود، گناهان بستانکار را به پرونده بدهکار منتقل میکنند.
غذای حرام، تبعات فراوان دیگری نیز دارد که در این جلسه فرصت شرح آن وجود ندارد، امّا همین مقدار باید دانست که مال حرام، انسان را به سقوط میکشاند و شقاوت ابدی را برای او رقم خواهد زد؛ بنابراین، به دست آوردن غذای حلال، به ویژه در زمان حاضر، در حالی که بسیار مشکل است، بسیار لازم است.
برخورد امام صادق«ع» با سود حاصل از گرانفروشی
امام صادق ـ سلاماللهعلیه ـ روزی یک غلام خود را خواستند و فرمودند: من برای خرج و مخارج زندگی به درآمد نیاز دارم. سپس یک کیسه پول، شامل هزار سکه به او دادند و فرمودند: با این پول تجارت کن. آن غلام نقل میکند که با آن پول، جنسی خریدم و همراه با تجّار، به سوی مصر رفتیم. در راه قافلهای را دیدیم که از مصر برمیگشت، از اوضاع جنسی که داشتیم سراغ گرفتیم، گفتند: جنس شما در مصر مورد احتیاج همه است. تجّار قافله نیز برای سود بیشتر، هم قسم شدند که اجناس خود را به دو برابر قیمتِ خرید، بفروشند. میگوید: از سفر برگشتم و با خوشحالی دو کیسه پول در مقابل امام صادق«سلاماللهعلیه» گذاشتم و گزارش تجارت خود را دادم. آن حضرت از گرانفروشی من خیلی ناراحت شدند و فرمودند: سبحان اللَّه! هم قسم میشوید که در مقابل هر دینار یک دینار سود از مسلمانان بگیرید؟ مبلغ اولیه خودشان را برداشتند و سود معامله را پس دادند و فرمودند: من احتیاج به چنین سودی ندارم. سپس روایتی خواندند که باید سرمشق زندگی ما باشد:
«مُجَادَلَةُ السُّیوفِ أَهْوَنُ مِنْ طَلَبِ الْحَلَالِ»
یعنی انسان در خط مقدم جبهه باشد، آسانتر از این است که بتواند مال حلال به دست بیاورد، اما تلاش برای کسب حلال، ضروری است. حتی اگر لازم باشد کسی برای پرهیز از مال حرام، گرسنگی بخورد، معلوم است که باید آن گرسنگی را تحمّل کند و به حرام نیفتد.
تأثیر سوء مال حرام در تربیت فرزندان
مال حرام، نه تنها خود انسان را به سقوط میکشاند، بلکه فرزندان او را نیز بدبخت میکند. وضعیت تأسفآور فرهنگی و فساد اخلاقی رایج در جامعه کنونی در اثر مال حرام است که پدر و مادرها به خورد فرزندان میدهند. وضعیت بعضی دختران و پسران جوان خیلی بد است تا جایی که میتوان گفت: عفت عمومی و غیرت عمومی نداریم و فساد اخلاقی، با کمال شهامت در جامعه ما حکمفرماست. عفت از زنها و غیرت از مردها رفته و کار به جایی رسیده که بیعفتی و بیغیرتی تبدیل به ارزش شده است.
چرا چنین شده است؟ ما که شیعه هستیم، ما که از نظر عقیده به اسلام و تشیع و از نظر شعار، در حدّ مطلوبی هستیم و به اهلبیت ـ سلاماللهعلیهم ـ عشق میورزیم. پس چرا چنین شده است؟ به خاطر غذای حرام.
در ادارههای ما، بیکاری، کم کاری و رشوه خواری وجود دارد. معلوم است کسی که رشوه بخورد یا در اداره، کم کاری و بدکاری داشته باشد، درآمد او حرام است و دختر و پسر او در اثر لقمه حرام، دچار بیعفتی میشوند و بدتر اینکه، بیعفتی نزد آنان، تبدیل به ارزش میشود؛ با مسجد و معنویات سر و کار ندارند و روحانیت را خرافات میدانند، شبانه روز مشغول تلفن همراه خود هستند که برای برخی جوانان، خانه شیطان شده است.
بازار ما، بازار اسلامی نیست؛ ربا، گرانفروشی و کمفروشی به طرز عجیبی رونق دارد و غشّ در معامله در بازار فراوان است. معلوم است چنین تاجر یا کاسبی نمیتواند دختر و پسر مقدّس تحویل جامعه بدهد؛ لذا گاه خودش مسجدی است اما پسر و دخترش نه اینکه حال مسجد ندارند، بلکه پدرشان را هم برای رفتن به مسجد مسخره میکنند. وقتی خمس در جامعه یک ضد ارزش باشد، معلوم است غذای افراد آن جامعه حرام است. وقتی این حرام را بچهها بخورند، نه تنها راجع به دین، کسل و غافل میشوند، بلکه سقوط عجیبی میکنند.
عبرت از تاریخ
جوانها! از تاریخ عبرت بگیرید. در زمان متوکل عباسی، یک عالم مقدّس به نام شریک، با دربار ارتباط پیدا کرد. متوکل از او تقاضا کرد که قاضیالقضات شود. او با کمال شهامت گفت: دستگاه تو ظلم است و آن ریاست را نپذیرفت. گفت: دست کم معلّم فرزندانم باش. گفت: آن هم اعانت به ظلم است و نمیپذیرم. متوکّل گفت: پس شام میهمان ما باش. شریک که بهانهای برای مخالفت نداشت، شام سلطنتی را خورد و به خانه رفت.
وقتی به خانه رفت، افکار انحرافی در اثر خوردن مال حرام، در او رخنه کرد. معنا ندارد که انسان غذای حرام خورده باشد و فکر او الهی باشد یا با خدا و معنویات سر و کار داشته باشد. مال حرام، ابزار بسیار خوبی برای شیطان است و کار او را راحت میکند؛ بنابراین، فکر و توجیه شیطانی به سراغ او آمد. گفت: اگر من مقام قضاوت را بپذیرم، میتوانم از این طریق، خدمتی به خلق خدا بکنم. وسوسه شیطان او را فرا گرفت و ریاست قوه قضائیه حکومت متوکل را در نظر او امری مقدّس جلوه داد. سپس با خود گفت: اگر من بتوانم فرزندان متوکل را تربیت کنم، ارزشمند است و چرا این امر مقدّس را نپذیرفتم؟
از شب تا صبح افکار شیطانی را مرور میکرد و صبح روز بعد به نزد متوکل رفت و هر دو سمت را پذیرفت. متوکل نیز به جبران خدمات او به دربار، یک حقوق حسابی برای او تعیین کرد.
غذای حرام، حتی به اندازه یک شام، با انسان چنین میکند که دین خود را در معرض فروش قرار میدهد. جالب آنکه خود شریک هم توجه و اقرار به انحراف و دین فروشی خود داشت، ولی تأثیر مال حرام، اجازه بازگشت به او نمیداد. روزی هنگام دریافت حقوق، دید که یکی از سکهها معیوب است. آن سکه را برای تعویض، به مأمور پرداخت برگرداند. آن مأمور گفت: یک سکه معیوب در بین آن همه سکه چه اشکالی دارد؟ مگر ارث پدرت را در ازای این حقوق فراوان دادهای؟ شریک گفت: نه، دینم را به خاطر دریافت این پولها دادهام و لذا از یک سکه هم نمیگذرم.
امیرالمؤمنین ـ سلاماللهعلیه ـ وقتی آگاه شدند که استاندار ایشان به میهمانی اشراف رفته و به طرز آنان غذا خورده است، بسیار ناراحت شدند و نامه تندی به او نوشتند و فرمودند: رفتن به منازل تشریفاتی و خوردن غذاهای تشریفاتی سزاوار استاندار من نیست. سپس فرمودند: من که امام مردم هستم، در روز به دو قرص نان جو دو تا پیراهن وصلهای، بسنده کردهام. مگر میشود من بیتالمال مسلمانان را هدر دهم و غذای خوب و لباس خوب داشته باشم؟
اداریها، بازاریان، اهل علم و سرانجام، همه و همه باید بدانند که غذای حرام انسان را به سقوطی میکشاند که برخی اوقات برگشت هم ندارد؛ یعنی گاهی انسان چنان سقوط میکند که اگر هم بخواهد نمیتواند راه رفته را بازگردد.
سلمان فارسی میگوید: در دوره آخر زمان، مردم، افراد متقی را دیوانه میخوانند و متقین نیز سایر مردم را شیطان میدانند. به راستی هم امروزه شیاطین، جامعه را فراگرفتهاند و راجع به غذای حرام، هیچ اهمیتی قائل نیستند و تصوّر میکنند که آدمهای خوبی نیز میباشند. ربا و رشوه، سر تا پای برخی را گرفته و بالاخره غذای حرام هم شکم خودشان و هم شکم خانواده آنان را پر کرده است. در قیامت، همین فرزندان از پدر خود شکایت میکنند که خدایا ما در اثر مال حرام که او به خورد ما داد، منحرف شدیم و از پدر خود بازخواست میکنند، در حالی که آن پدر برای رفاه همین زن و فرزندان و تأمین دنیای آنان به حرام افتاده و جهنمی شده است.