18 مرداد 1388, 0:0
كلمات كليدي : طعم كنسرسيوم،نفت
نویسنده: محمدباقر حشمتزاده
در تداوم این سیر تاریخی، مساله قرارداد خوشتاریا و امتیاز نفت شمال مطرح میشود. ماهیت این قرارداد و نیز موضعگیری دولت بریتانیا و شرکت نفت انگلیس و ایران در قبال این قرارداد چگونه بود؟ ضمنا بهنظر میرسد برای نخستینبار ــ البته بهطور جدی ــ در پی مساله قرارداد خوشتاریا بود که پای ایالاتمتحده نیز به مسائل نفتی ایران باز میشد. به نظر شما انگیزه امریکا از این کار و علت موضعگیری همسان شوروی و بریتانیا علیه توافق میان ایران و شرکت امریکایی استاندارد نیوجرسی چه بود؟ البته در نهایت به جای شرکت استاندارد نیوجرسی، قرارداد میان دولت ایران و شرکت امریکایی سینکلر منعقد میگشت؛ اما چه شد که سرانجام این توافق نیز هیچگاه به نتیجه نرسید؟
* در تاریخ معاصر ایران، پس از قضیه نفت دارسی، قضیه امتیاز یا شبهامتیاز خوشتاریا مطرح میگردد که بعدا همین مساله منشا شکلگیری ماجرای نفت شمال میشود و قضیه نفت شمال نیز بهنوبهخود به یکی از زمینههای ملیشدن صنعت نفت تبدیل میگردد. خوشتاریا یک ماجراجوی گرجستانی تبعه دولت روس بود که قبل از انقلاب کمونیستی نیز به ایران رفت و آمد داشت و توانسته بود در دوره ناصرالدینشاه در حوزههایی مثل کجور و شمال و یا در حوزه شاهرود برخی امتیازات نفتی را که در قالب همان برداشت سنتی نفت به تجار ایرانی داده شده بود، به دست آورد. وی در جنگ جهانی اول، یعنی در زمانیکه ایران اشغال شده بود و دوران مشکلات پس از مشروطیت را میگذراند، از محمدولیخان سپهدار اعظم تنکابنی که در آن زمان نخستوزیر وقت ایران بود و خودش املاک زیادی در شمال داشت و فئودال بزرگ این خطه به حساب میآمد، قول و قرارها و دستخطی مبنی بر امتیاز پنج استان شمالی کشور گرفته بود. این دوران، زمانی بود که مجلس کاملا در فترت به سر میبرد. پسازآنکه جنگ تمام شد، خوشتاریا ادعاهای خودش را مطرح نمود و اتفاقا دولت جدید کمونیستی هم از او حمایت کرد. این اوضاع با شروع زوال دولت قاجار و رویکارآمدن احمدشاه صغیر و قدرتیابی رضاخان پس از کودتای1299 مصادف شد. بنابراین مجلس وقت برای ایجاد توازن جدیدی در سیاست ایران در مقابل مداخلات انگلیس که اینک در غیاب روسیه تزاری یکطرفه شده بود، از شرکتهای امریکایی برای گرفتن امتیاز نفت شمال دعوت کرد تا از این طریق خلأ روسها را در موازنه مثبت پر کند. یعنی قرارداد دارسی که سیاسی شد، ماجراهای پس از خود را نیز سیاسی کرد. قوامالسلطنه که نخستوزیر بود، به حسین علا، سفیر ایران در واشنگتن، دستور داد که با شرکتهای نفتی امریکایی وارد مذاکره شود. او هم با شرکت استاندارد اویل کالیفرنیا که بزرگترین شرکت به حساب میآمد و بنیانگذار آن هم راکفلر بود وارد مذاکره گردید و آنها هم علاقمند شدند. اما از این طرف خوشتاریا پس از آنکه اعتبار قانونی اسناد او پذیرفته نشد، اسناد و کاغذهایی را که در دست داشت، برای فروش به شرکت نفت انگلیس و ایران عرضه کرد و شرکت نیز آنها را به قیمت صدهزار لیره از او خریداری کرد و با بهانه قراردادن اینکه چنین امتیازی را خریدهاست، شرکت امریکایی را تحت فشار گذاشت. اما وقتی این ادعای انگلیس به جایی نرسید، آنها با خود شرکت استاندارد اویل وارد مذاکره شده و به آنها پیشنهاد شراکت دادند. مجلس ایران که متوجه این مساله شد، اعلام کرد که ما یک شرکت صددرصد امریکایی میخواهیم و شرکت مختلط انگلیسی ــ امریکایی را قبول نداریم. پس از آن، دولت ایران با کمپانی جدیدالتاسیس اما بزرگ سینکلر وارد مذاکره شد که شرکت ماجراجویی بود. مذاکراتی هم انجام شد اما دراینحین، حادثه بسیار پیچیده سقاخانه پیش آمد که با سال1303 یعنی با سال ترقی تدریجی رضاخان همزمان بود. در این دوران، ملّیون و مذهبیون ــ امثال مدرس و قوامالسلطنه ــ میخواستند مانع از قدرت رضاخان و درواقع انگلیس شوند. در این میان، ماجرای سقاخانه رخ داد که هر روز هیاتها جمع میشدند و میگفتند در سقاخانه شیخهادی معجزه رخ دادهاست. آنها میگفتند یک فرد بهایی قصد داشته با ریختن سم در سقاخانه مسلمانان را بکشد اما شیخ هادی دستش را گرفته و آن شخص بهایی کور شده است و لذا هر روز دستههای متعددی برای تکریم سقاخانه شیخهادی میرفتند؛ که درواقع یک نوع صفبندی و لشکرکشی از سوی ملیون و مذهبیون بود که میخواستند قدرت اجتماعی خودشان را به رخ رضاخان بکشند. در این قضیه کاردار سفارت امریکا که به این مباحث مردمشناسی علاقمند بود، سعی میکرد از وقایع عکسبرداری کند که بهخاطر اجنبیبودن مورد حمله مردم واقع میشود و هنوز هم دقیقا معلوم نشدهاست که آیا این حمله تصادفی بوده و یا تعمدی در کار بودهاست. بههرحال مردم او را مضروب میکنند و کاردار در بیمارستان شهرداری بستری میشود. اما در آنجا نیز برخی افراد به او حمله میکنند و او را روی تخت بیمارستان میکشند و همین مساله زمینه قطع رابطه ایران و امریکا را فراهم میکند و لذا شرکت سینکلر هم که به منظور جبران برخی مشکلات و زیانهایش در امریکا قصد داشت در شمال ایران سرمایهگذاری کند، پس از اخطار و هشدار امریکا مجبور به عقبنشینی شد و لذا امتیاز پنج استان شمالی در تاریخ معاصر بلاتکلیف باقی ماند. بعدا در جنگ جهانی دوم موقعی که شمال ایران به اشغال روسها درآمد، آنها (روسها) خواهان کسب این امتیاز شدند و همین مساله شکلگیری یکی از جرقههای ملیشدن نفت را در پی داشت.
به ماجرای سقاخانه اشاره کردید. برخی مورخان عقیده دارند که در این جریان عوامل رضاخان نیز نقش داشتند؛ چنانکه رضاخان در سال1312 و تقریبا در اوج قدرت خودش مباحثی را پیرامون قرارداد دارسی مطرح میکند و نهایتا این امر به عقد قرارداد جدیدی در سال1933.م/1312.ش منجر میشود. لطفا بفرمایید علت اینکه در آن سالها عدهای این کار رضاخان را یکی از ابتکارات و افتخارات او قلمداد میکردند چه بود؟
* دومین فراز در تاریخ قرارداد نفتی ایران، قرارداد1933 (خرداد1312) است که تقریبا سیودو سال بعد از امتیاز دارسی اتفاق افتاد. علل، عوامل، ماهیت و نتایج این قرارداد نیز بسیار مورد توجه تحلیلگران تاریخ قرارگرفته و لذا بهتر است شرح ماجرا را از همان آغاز پیبگیریم، بهخصوص از زمانیکه نفت مسجد سلیمان به تولید رسید و بالاخص با فعالشدن پالایشگاه آبادان بر سر نحوه تفسیر قرارداد و اجرای آن، بین دولت ایران و کمپانی نفت انگلیس اختلاف افتاد. پس از آن همواره این اختلاف وجود داشت و مذاکراتی بین طرفین در جریان بود. در جریان جنگ جهانی اول، عوامل آلمانی و عثمانی با کمک نارضایتیهای جنوب خرابکاریهایی را در خطوط نفت انگلیس انجام دادند و خسارتهایی نیز وارد شد. ایران همواره بر سر نحوه محاسبه شانزدهدرصد و بیستهزار لیره سهام بحث داشت و بهخصوص بر سر اینکه این شانزدهدرصد از سهام کدام قضیه است، بین ایران و شرکت بحث و درگیری بود. شرکت نفت میگفت شانزدهدرصد از سهام همان شرکت بهرهبرداری اولیه است و از این طریق سعی میکرد سایر شرکتهای تابعهای را که تشکیل داده بود، از احتساب این درصد کنار گذارد و لذا جنگ جهانی اول که تمام شد، شرکت تا مدتها آن حق سهم را هم نمیداد و ادعا میکرد که چون ایران در انجام وظایفش مبنی بر حفاظت از قرارداد کوتاهی کرده، آسیبهایی به شرکت رسیده که باید بابت آن آسیبها از سود ایران کم شود. مذاکراتی انجام شد و مستشارانی در چارچوب قرارداد وثوقالدوله به ایران آمدند و سپس قرارداد بر اثر مخالفتهای ملیون و مذهبیون کلا از سوی ایران ملغی اعلام گردید. اما مستشاری که برای رسیدگی به امور مالیه به ایران آمد، فردی بهنام آرمیتاژ اسمیت، مهردار خزانهدار سلطنتی انگلیس و خود نیز اصالتا انگلیسی بود. وی درخصوص مطالبات طرفین قضاوت نموده و اعلام کرد که منظور از شرکت، همان شرکت اولیه است. پس از آن، شرکت خسارتهای مورد ادعای خود را بخشید و نهایتا یکمیلیون لیره برای مجموع مطالبات ایران برآورد گردید. جالبآنکه انگلیسیها در دادن این مبلغ تا زمان تثبیت جایگاه رضاخان تعلل کردند و سرانجام این یکمیلیون لیره را در اختیار رضاخان قرار دادند و رضاخان نیز این مبلغ را بهعنوان مهمترین سرمایه در راستای تشکیل ارتش نوین خود بهکار برد. چنانکه ملاحظه میشود، پابهپای پیشروی در تاریخ معاصر ایران، نفت نیز هرچهبیشتر در ساختار سیاسی و نظامی ایران وارد گردیده و نقش آن بیشازپیش تعیینکننده میشود. بهاینترتیب، دولت شبهنظامی رضاخانی سر کار آمد که اساسیترین پایه استقرار آن، یعنی ارتش، با همان یکمیلیون لیره تجهیز و توسعه یافت و تداوم آن ارتش هم تا آخر رژیم پهلوی به پول نفت متکی بود. نفت ایران منافع انگلیس را و انگلیس هم متقابلا تداوم حکومت پهلوی را تضمین میکرد و بدینسان، نفت بهعنوان منبع ثروت و قدرت حکومت پهلوی و بهعنوان منبع امنیت به ساختار اجتماعی و سیاسی ما وارد شد. مذاکرات دولت ایران و شرکت نفت تا زمان سرکارآمدن رضاخان همچنان ادامه داشت و وقتی رضاخان هم آمد، وزیر قدرتمند او، تیمورتاش، بر این مذاکرات اشراف داشت. حتی تقیزاده که از بازیگران معروف این ماجرا و در آن موقع سفیر ایران در لندن بود، در یادداشتها و خاطراتش مینویسد که از این مذاکرات بیاطلاع بوده، چون رضاخان این مذاکرات را مستقیما زیر نظر تیمورتاش انجام میداد. انگلیسیها در سال1305 که رضاشاه رسما تاجگذاری کرد، به قول ما ایرانیها روغن ریخته را نذر امامزاده کردند و بهعنوان هدیه به سلطنت رضاشاه، گفتند که ما از مطالباتمان از نفت شمال گذشتیم؛ چون هنوز گاهگاهی روی آنچه از خوشتاریا بهدست آورده بودند، مانور میدادند. اما مذاکرات و اختلافات بر سر دیگر مسائل همچنان ادامه داشت. دولت رضاشاه هر روز بیشازپیش به آن شانزدهدرصد وابسته میشد. تاسیس ارتش، تامین بودجه ارزی مورد نیاز برای ایجاد راهآهن، کارخانجات و ساختن ایران نوینی که بهعنوان یک ایران مستقل و ملی بتواند در مقابل کمونیستها ایستادگی کند، همگی مستقیما به ارز نفت وابسته بود؛ چون اقتصاد و صنعتی در کار نبود که از آن پولی به شکل مالیات و تامین هزینهها استحصال گردد. لذا کارشناسان ایران سعی میکردند در مذاکراتشان با کمپانی سهم شراکت خود را تا بیستوپنجدرصد سهام بالا ببرند. البته رئیس شرکت هم در مذاکرات ابراز علاقه کرده بود که چنین چیزی صورت بگیرد اما در سال1311 انگلیسیها همین شانزدهدرصد سود خالص را هم که بایستی به دولت ایران میدادند و به سالی بالای یک میلیون لیره بالغ میشد، بهیکباره به سیصدهزار لیره تقلیل دادند و در پاسخ به اعتراض ایران، اعلام کردند که این مساله از رکود اقتصادی بزرگ مابین سالهای1929 تا 1933 در غرب ناشی میشود که باعث شده اقتصاد غرب بهکلی سقوط کند و لذا تقاضا برای نفت کم شده و قیمت آن پایین آمدهاست. این مساله بهانهای به دست رضاخان داد تا در ششم آذر1311 به تقیزاده که از سفارت لندن برگشته و وزیر مالیه شده بود، دستور دهد که به بهانه اعتراض به بینتیجهماندن مذاکرات و عدم پرداخت حق سهام ایران، بهطوریکطرفه امتیاز را لغو کند. نقل شده که رضاخان در عصر روز پنجم یا ششم آذر از هیات دولت درخصوص مذاکرات نفت سوال کرد و به او گفتند که هنوز مذاکرات ادامه دارد. رضاخان پرونده را داخل بخاری انداخت و دستور داد که تقیزاده قرارداد را لغو کند. البته از همان یکی دو روز قبل روزنامه اطلاعات که ارگان دربار بود، سلسله مقالاتی را شروع کرد مبنیبرآنکه چه خواهد شد و چه میشود اگر قرارداد لغو گردد و لذا با لغو قرارداد، در سراسر ایران از سوی دولت وقت جشن اعلام شد. بنابراین، این مسائل و نهایتا نتایجی که قرارداد بهبار آورد را میتوان محصول چند چیز دانست: یکیاینکه بههرحال قرار بود پس از جنگ جهانی اول یک دولت ملی مستقل در ایران برپا شود که با سرباز و هزینه خودش نفت جنوب را که در انحصار انگلیس بود برای آنها حفظ کند؛ ضمنآنکه سعی میشد حساسیت ملیون، امریکا، شوروی ــ البته امریکا خیلی مداخله نمیکرد اما شوروی ادعاهایی را مطرح میکرد ــ و حتی حساسیت فرانسه برانگیخته نشود. عامل دوم، خصلت استبدادی رضاخان بود که فوقالعاده مستبدانه برخورد میکرد. لذا درواقع لغو قرارداد قبلی و انعقاد قرارداد جدید را باید محصول این دو عامل دانست.
پس از آنکه مذاکرات لغو شد، انگلیس به شورای جامعه ملل در ژنو شکایت کرد و سپس ایران تهدید نظامی شد اما وزیر امور خارجه چکسلواکی که بعدا رئیسجمهور چک شد، پادرمیانی کرد و ادامه مذاکرات را خواستار شد. بنابراین دوباره مذاکرات در ایران شروع شد. طرفین بر سر چند چیز اختلاف داشتند: یکی این بود که ایران میگفت باید نحوه محاسبه حق امتیاز کاملا کارشناسی و روشن باشد، دوم اینکه ایرانیها از ترس گرفتارشدن مجدد در رکود اقتصادی خواهان حقالسهم ثابت بودند و برای هر تن نفت، شش شیلینگ طلا درخواست میکردند اما انگلیسیها با دو شیلینگ موافق بودند. در قرارداد دارسی تقسیم سهم براساس شانزدهدرصد کل سود بود و همین به ایران قانونا حق بررسی دفاتر شرکت انگلیس را میداد؛ ولوآنکه عملا ایران توان آن را نداشت و هرچه محاسبه میکردند نمیتوانستند چیزی از آن بفهمند؛ اما بههرحال همواره این بهانه همچون شمشیری در دست ایران بود که به خود حق میداد به پروندهها و دفاتر شرکت سرک بکشد. اما با پیشآمدن بحران اقتصادی غرب، ایرانیها خواهان حقالسهم ثابت بودند؛ ضمنآنکه انگلیسیها هم از مدتها قبل به تعیین حقالسهم ثابت مایل بودند اما بر سر مبلغ اختلاف داشتند. خلاصه یک روز رضاخان به جلسه مذاکرات آمده و علت اختلاف را جویا میشود. میگویند که ایران خواهان شش شیلینگ طلا است اما انگلیس بیشتر از دو شیلینگ موافقت نمیکند. رضاخان میگوید: نه حرف شما و نه حرف آنها، من میگویم چهار شیلینگ، لذا بر سر چهار شیلینگ توافق صورت میگیرد و تقیزاده هم قرارداد1933 (1312) را جایگزین قرارداد قبلی (1901) میکند. در این زمان از آنجاکه دارسی سهامش را بهطورکامل به دولت انگلیس فروخته بود، دولت انگلیس قدرت زیادی در شرکت به دست آورد. البته شرکت همچنان کاملا خصوصی اداره میشد. پس از آنکه جلسات اختلافانگیز چندماهه با ابراز نظر رضاخان به جلسه آشتیکنان تبدیل میشود، هیات انگلیسی با بهکارگیری روشهای ظریف مذاکره و دیپلماسی و چانهزنی، هدف اصلی خود را بر تمدید امتیاز متمرکز میکند و از نگرانی ایرانیها درخصوص وضعیت اقتصادی دنیا و اتمام مدت قرارداد بهرهبرداری کرده، آن را شصتساله منعقد مینماید. همانموقع بسیاری افراد معتقد بودند که انگلیس خود نیز درواقع علاقمند بوده که قرارداد دارسی لغو شود؛ چون اولا به امضای پارلمان نرسیده بود و نیز انگلیسیها قصد داشتند بهنوعی مدت قرارداد را تمدید کنند. اما از طرف ایران نیز این نگرانی وجود داشت که اولا توان محاسبه شانزدهدرصد را ندارند و از طرفی نیز درآمد ایران بر مبنائی قرار گرفته که بازار چندان معلومی ندارد و لذا میخواستند با یک تصمیم سود قطعی خودشان را از شر سود و زیان کار راحت کنند. بنابراین مجموع این منافعی که دو طرف برای خود قائل بودند، به شکل قرارداد1933 درآمد که با بهراهانداختن تبلیغات از سوی دولت ایران بهعنوان یک پیروزی جشن گرفته شد. اینبار مجلس فرمالیته رضاخان هم قرارداد را تایید کرد؛ یعنی انگلیس به قراردادی دست یافت که به امضای مجلس رسیده بود و شصتسال هم تمدید داشت، ضمنا ایرانیان هم دیگر نمیتوانستند دفاتر آنها را نگاه کنند. بهتبع این مسائل بود که از سال1312 دیگر هیچ اختلافی در کار نبود و شرکت تا زمان جنگ جهانی دوم بهسرعت گسترش کار استخراج و افزایش تولید نفت را ادامه داد.
مسائلی که در بحبوحه جنگ جهانی دوم در ارتباط با ایران بهوقوع پیوست، ورود متفقین به ایران و نیز عقبنشینینکردن روسیه پس از جنگ، آیا میتوان گفت همه این مسائل هرکدام بهنحوی با مساله نفت در ارتباط بودند؟ بهعلاوه، از آنجا که درواقع در خلال این مسائل و مباحث بود که مجالس پانزدهم و شانزدهم شواری ملی شکل گرفتند، لطفا بفرمایید علل و زمینههای شکلگیری اعتراضات علیه قرارداد1312 در این مجالس چه بود و چهرههای شاخص این جریان چه کسانی بودند.
*جنگ جهانی دوم یکی از نقاط عطف تاریخمعاصر جهان به شمار میآید که پیامدهای آن ایران را نیز در برگرفت. در سوم شهریور1320 قوای روس و انگلیس ایران را اشغال کردند و سپس امریکاییها نیز برای رساندن کمک به شوروی به این جمع ملحق شدند. اشغال ایران در جنگ جهانی دوم چند علت داشت و از این میان قطعا تامین نفت از جمله عوامل اساسی و عمده به شمار میرفت. تامین نفت برای متفقین و جلوگیری از دسترسی قوای نیروهای محور یعنی آلمان و ژاپن به این ماده سرنوشتساز، یکی از دلایل عمده و اصلی اشغال ایران بود. چنانکه ملاحظه میشود، هرچه پیشتر میآییم، مساله نفت نیز در تاریخ معاصر ما هرچه بیشتر خودنمایی میکند. اشغال ایران به سرنگونی دیکتاتوری بیستساله رضاخان منجر شد و همین امر احساسات متعارضی را در مردم ایران ایجاد کرد؛ بهاینمعناکه مردم ازیکطرف از سقوط دیکتاتور خوشحال شدند اما ازطرفدیگر از اشغال ایران بسیار ناراحت بودند چون مردم ایران براثر این اشغال شدیدا احساس میکردند که تحقیر شدهاند؛ اما از آنجا که این امر باعث سقوط دیکتاتور شده بود، از این جهت هم نمیتوانستند خوشحال نباشند. درواقع این وضعیت دوگانه سوال بزرگی را در اذهان تودهها و نخبگان در آن ایام ایجاد کرده بود و همه بهنوعی در جستجوی جواب قانعکنندهای برای توجیه علت یا علل منتهی به اشغال کشور بودند؛ پس از تجزیه و تحلیلهای بسیار، درواقع یکی از دلایل عمدهای که بر این مساله مترتب شمرده میشد، مساله نفت بود. البته نباید از نظر دور داشته باشیم که یکی از پیامدهای اشغال ایران و سقوط رضاشاه، ایجاد نوعی آزادی نسبی مکانیکی در کشور بود. میگویم آزادی مکانیکی، چون این آزادی یک آزادی درونزا و ناشی از تاریخ طبیعی ما نبود، بلکه دیکتاتور مسلط برجامعه، یک دفعه با ضربهای که از بیرون وارد گردید، متلاشی شد و بنابراین یک آزادی نسبی و مکانیکی در جامعه رخ داد که پیامد آن ایجاد انواع دستهجات، احزاب، گروهها و مطبوعات بالنسبه آزاد بود؛ بهگونهایکه گرچه مشروطیت در زمان رضاشاه تعطیل گردیده و پارلمان به یک مهره بیاراده برای تصویب مطامع وی تبدیل شده بود، در فضایی که بهیکباره بهوجود آمد حتی مجلس سیزدهم نیز ژست آزادیطلبانهای به خود گرفت. در این فضا بود که مطبوعات، گروهها و احزاب این سوال مهم را مطرح میکردند که چرا ایران اشغال شد و پس از تحلیلهای متعدد به مساله نفت رسیدند و همه متفقالقول اعلام کردند که نفت علت این قضیه بودهاست؛ بهاینمعناکه میگفتند نفت به دیکتاتوری رضاخان شکل داد و الان که تاریخ مصرفش تمام شده بود، با برداشتن او درواقع خواستند کارهای خودشان را سریعتر و بهتر پیش ببرند. انگلیسیها قبل از جنگ جهانی دوم در ایران صاحب برخی منافع انحصاری بودند، اما اینک بهواسطه بروز یک دشمن مشترک فاشیستی ــ هیتلرــ میان دو جبهه شوروی و انگلیس وحدت برقرار گردید و لذا انگلیس ناچار شد برای دفع این دشمن و خطر بسیار جدی نازیسم و فاشیسم، اتحاد با روسیه را بپذیرد و همچنین امریکا را نیز وارد معادله جنگ کند؛ و بهویژه حضور این دو رقیب دیرینه را که هم در سطح جهان و هم از مدتها پیش بر سر نفت ایران رقابت داشتند، در حوزه انحصاری خود بپذیرد. امریکاییها از این فرصت استفاده کردند و گروهها و کمپانیهای نفتیشان را فعال نموده و در حوزه خارج از قرارداد دارسی خواهان امتیازات نفت شدند. این امتیازخواهی امریکاییها و این فرصتطلبیها اتفاقا حساسیت ملیون و مذهبیون و مطبوعاتی که در آن فضای مکانیکی بالنسبه آزاد رشد کرده بودند را برانگیخت و در این خصوص سوالاتی از دولت کردند که اتفاقا در مجلس نیز که پس از رفتن رضاخان سعی داشت واقعیت پارلمانسالاری و اراده عمومی و مردمسالاری را به نمایش گذارد، از سوی نمایندگان درخصوص این آمدورفتهای کمپانیهای امریکایی و امتیازطلبیهایشان سوالاتی مطرح گردید. قضیه زمانی حاد شد که روسها نیز این فرصت تاریخی را غنیمت شمرده و در شهریور1323 هیاتی را به ریاست کافتارادزه، معاون وزارت خارجه، به ایران فرستادند و درواقع امتیاز تقریبا ناچیزی را در منطقه سمنان مدنظر داشتند؛ اما به محض ورود به ایران، گفتند که ما آمدهایم راجعبه قرارداد نفت شمال ــ یعنی درخصوص همان قرارداد مربوط به قضیه خوشتاریا ــ صحبت کنیم. جالبآنکه حزب توده، که اصلا در این شرایط اشغال کشور و با پشتوانه ارتش سرخ بهوجود آمده بود و قبلا در برابر امتیازطلبی امریکاییها و دادن هرگونه امتیاز در زمان جنگ و اشغال مخالفت میکرد، بهمحضاینکه شورویها خواهان امتیاز نفت شمال شدند، با بهراهانداختن میتینگها و از طریق روزنامههایش از این امتیازطلبی شورویها حمایت کرد و همین مساله به یکی از زمینههای شکلگیری ارزش منفی نسبت به حزب و حزببازی در ذهنیت تاریخی مردم ایران تبدیل شد؛ بهویژه آنکه حزب توده از این پس مسیری را طی کرد که انگ عامل بیگانه و ابزار بیگانه بر پیشانی آن حک گردید. اما نقش مجلس چهاردهم در این میان خیلی مهم است. انتخابات مجلس سیزدهم عملا در زمان رضاخان اتفاق افتاده بود اما برپایی و تشکیل آن پس از سقوط رضاخان تحقق یافت و جالبآنکه آنها هم در همان فضای پس از رضاخان ژست آزادیخواهی و مردمسالاری را بهخود میگرفتند. در آن زمان، دورههای مجلس دوساله بود. اما اولین انتخاباتی که در فضای باز برگزار شد، انتخابات مجلس چهاردهم بود که حضور احزاب و مطبوعات بالنسبه آزاد باعث شد نمایندگانی مثل دکتر مصدق که در زمان رضاخان مطرود و منزوی بودند به مجلس چهاردهم راه یایند. در این مجلس که بههرحال بخشی از اراده ملی و نمایندگانی واقعی را دربرمیگرفت، در آبانماه سال1323، یعنی زمانی که روسها تقاضای امتیاز کردند، مصدق طی نطقی مفصل معایب و مضرات امتیاز1933 را برشمرد و با این کار خود بهنوعی منافع انگلیس را زیر سوال برد؛ چون قرارداد1933 هنوز موجود بود و انگلیس از آن بهرهبرداری میکرد و نفت هم در جنگ جهانی دوم برای انگلیسیها و متفقین حتی اهمیتی حیاتیتر از پیش یافته بود. اتفاقا این نطق را میتوان آغاز دوره سیاستی برشمرد که تحت عنوان سیاست موازنه منفی از آن یاد میشود؛ چون قرارداد دارسی در عصر موازنه مثبت بود که منعقد شد. لذا در اینجا بود که امتیاز انگلیسیها زیر سوال رفت. پسازآنکه فشار روسها بیشتر شد، مصدق در آذرماه همان سال، یعنی درست یک ماه پس از نطق قبلی، قانونی را مطرح کرده و به تصویب مجلس رساند که دولت را از هرگونه مذاکره و واگذاری امتیاز نفت به خارجیها در زمان اشغال منع نموده و هر وزیر یا نخستوزیر متخطی از این قانون را تهدید به مجازات میکرد و مجازات آن هم تعیین شد. این اقدام درواقع نوعی مقابله با سیاست و امتیازطلبی روسها بود. بنابراین درواقع در ظرف یک ماه، با این دو اقدامی که مجلس انجام داد، تز موازنه منفی شکل گرفت؛ یعنی هم به انگلیس و قرارداد برقرار آن و هم به روس و امتیازطلبیهایش مشترکانه «نه» گفته شد. معاون وزارتخارجه روسیه بهشدت ناراحت شده و ایران را به تلافی این اقدام و حتی به انجام عمل خصمانه تهدید کرد؛ چراکه آنها میگفتند درحالی که امتیاز نفت جنوب برقرار و دایر است، این کار ایران نوعی عمل خصمانه و مخالفت علیه شوروی تلقی میگردد و لذا ضروری است که بهزودی تلافی شود. زمان تلافی بهزودی فرا رسید و آن همانا سال1324 بود که جنگ در اروپا تمام شد و طبق کنفرانس سران متفقین که سال قبل در تهران برگزار شده بود و چرچیل، روزولت و استالین تعهد کرده بودند که ضمن حفظ استقلال ایران شش ماه پس از خاتمه جنگ ایران را تخلیه کنند، اینک زمان انجام این تعهد فرارسیده بود. لذا پسازآنکه جنگ تمام شد، امریکا و انگلیس تخلیه قوا را شروع کردند؛ اما شوروی از این قضیه طفره رفت و حتی به نیروهایی که در قزوین و در اطراف تهران داشت، دستور مانور داد؛ که بهنوعی تهدید پایتخت و تهران تلقی میشد. بنابراین همه به دست و پا افتادند؛ ضمناینکه احزاب دموکرات کردستان و آذربایجان نیز معروف بودند که از حمایت شوروی برخوردارند و نیز حزب توده با مانورهایش در تهران و در آن مناطق درواقع بهنوعی از امتیازطلبی شورویها و از اقدامات ارتش سرخ حمایت میکرد. این اقدامات شوروی دولت و مردم ایران را شدیدا نگران کرد. برای مقابله با این قضیه مجلس به نخستوزیری قوامالسلطنه ــ بهخاطر سوابقی که داشت ــ ابراز تمایل کرد. قوام به نخستوزیری برگزیده شد و از حزب توده افرادی را وارد کابینه کرد و در مقابل روسها یک ژست دوستانه به خود گرفت و حتی بلافاصله در زمستان آن سال به مسکو رفته و با استالین ملاقات نمود. استالین هم بدون هیچ پردهپوشی مطامع خود را نسبت به نفت شمال ابراز داشت؛ یعنی همان چیزی که کافتارادزه تحت عنوان امتیاز نفت شمال خواستار شده بود. قوامالسلطنه نیز ــ آنطورکه تحلیلگران تاریخی معتقدند ــ به یک مانور و تاکتیک سیاسی دست زد و در ظاهر به این مطالبات استالین و شوروی روی خوش نشان داد و سپس به ایران بازگشت. پس از آن بود که موقتا فشار ارتش سرخ کم شد. در ادامه این مذاکرات، در فروردین1325 قوامالسلطنه و سادچیکوف ــ سفیر وقت روسیه در تهران ــ توافقنامهای را امضا کردند که در آن از تاسیس شرکت مختلط نفت شوروی و نفت ایران به مدت پنجاه سال با سهام چهلونهدرصد و پنجاهویکدرصد سخن رفت. ظاهرا این شرکت برای بهرهبرداری از نفت حوزه شمال و همان پنج ایالتی که از قرارداد دارسی استثناء شده بود، تاسیس میگردید؛ که نشان میدهد قرارداد دارسی درواقع حقی را برای همسایه شمالی ایجاد کرده بودهاست. در بندهای دیگر، شوروی متعهد میگردد که ارتش خود را بهزودی از ایران تخلیه کند. بهدنبال این توافقنامه ارتش شوروی از کشور خارج میشود و ایران نیز با بقایای حزب دموکرات آذربایجان و کردستان برخورد میکند و آن مسائل و آشوبهای آذربایجان پس از فرار سران حزب دموکرات تمام میشود. اما در بیانیه قوام ــ سادچیکوف شرط شده بود که این قرارداد باید در مجلس نیز به تصویب برسد. لذا مقدمات مجلس پانزدهم بهتدریج شکل میگرفت؛ اما قوام به دو دلیل در برپایی مجلس پانزدهم تعلل میکرد و شوروی نیز مرتب به دولت ایران برای بردن توافقنامه به مجلس و گرفتن تایید آن فشار میآورد. درواقع علت اصلی تعلل قوام این بود که او یک حزب دموکرات با الگوی امریکایی و غربی تاسیس کرده بود و با به تعویق انداختن انتخابات درواقع سعی میکرد ابتدا جایگاه خود را با کمک این حزب در کشور استوار سازد تا سپس بتواند افراد طرفدار خودش را در سراسر کشور به مجلس بفرستد. همچنین گفته میشود که او قصد داشت یک فاصله زمانی ایجاد کند تا آتش روسها سرد شود و در این مدت به امریکا نزدیک شود تا از آنها برای مقابله با شوروی کمک بگیرد؛ چنانکه حتی گفته میشود امریکاییها به روسها برای تخلیه ایران اولتیماتوم داده بودند. بالاخره مجلس پانزدهم در مهرماه سال1326، یعنی پس از یکسالونیم تاخیر، تشکیل شد و طبعا روسها منتظر بودند که موافقتنامه قوام ــ سادچیکوف در آنجا بررسی و تایید شود. رجال و ملیون و مردم نیز نگران بودند که بالاخره مجلس چه کار خواهد کرد؛ تااینکه سرانجام مجلسی که بههرحال میرفت تا بهنوعی اراده ملی را متجلی سازد و دوباره واقعیت مشروطیت را زنده کند و درواقع قصد داشت علیرغم وجود بافت فئودالی و کهنه جامعه، تحت فضای آزاد نسبی و مطبوعات و احزاب بالنسبه آزاد عصر پارلمانسالاری را در ایران احیا کند، در بیستوششم مهرماه موافقتنامه مذکور را رد کرد. البته قابل ذکر است که چند روز پیش از اعلام این نتیجه، سفارت امریکا در تهران بیانیهای در پشتیبانی از ملت ایران و مسائل نفت صادر کرد و این قبیل مانورهای پس از جنگ جهانی دوم، این زمینه را در برخی افراد و گروهها ایجاد کرده بود که امریکا طرفدار حقوق ایران میباشد. درواقع امریکا پس از جنگ جهانی دوم بهعنوان نماد آزادیبخش از فاشیسم، وجهه بینالمللی یافته بود و همین مساله به تثبیت و گسترش نفوذ امریکا کمک بسیاری کرد. امریکاییها آن موقع اینطور استدلال میکردند که ملت ایران صاحب خانه خودشان هستند و حق دارند هرطور که منافعشان ایجاب میکند تصمیم بگیرند. با این پشتوانه و نیز پشتوانه مردم، بالاخره مجلس آن قرارداد را رد کرد و شوروی هم عملا هیچکاری نتوانست انجام دهد. لذا به نظر بسیاری از مورخان، این رویداد یکی از خدمات قوام به ایران به شمار میرود که توانست با یک مانور مناسب و با هزینهای کم چنین بحرانی را از سر ایران بگذراند؛ بهگونهایکه نه امتیازی داد و نه کشور تجزیه شد. درواقع این اقدام قوامالسلطنه از نظر بسیاری افراد بهعنوان یک مورد تاکتیکی سیاسی مطرح شدهاست. در همین مجلس پانزدهم، بههنگام رد قرارداد قوام ــ سادچیکوف مادهواحدهای در چند بند به تصویب میرسد که مطابق آن اعلام میگردد که دولت باید خود ترتیباتی را برای بهرهبرداری از نفت و استیفای حقوق ملت ایران از نفت جنوب اتخاذ کند. درواقع از این به بعد هر دولتی که در ایران بر سر کار میآید، یکی از وظایفش اجرای این ماده واحده است؛ یعنی ملزم میشود که در راستای استیفای حقوق ملت ایران در مورد نفت جنوب تلاش کند. بنابراین باید گفت: پس از چند سال بحث و اقدامات مصدق و صحبتهایی که آیتالله کاشانی در زمینه نفت داشت، از همان آغاز اشغال ایران با این قانون مجلس، یک قدم خیلی ملموستر بهسوی ملیشدن نفت برداشته شده بود و ملیشدن نفت کمکم به یک آرمان ملی تبدیل میشد. درواقع از همینجا بود که این احساس شکل گرفت که پس علت اینکه دیکتاتوری رضاخان بر ما حاکم شد، مطامع نفتی انگلیس بوده است و علت اینکه استعمار انگلیس از استبداد حمایت میکرده نیز نفت بوده؛ و لذا این نتیجه گرفته شد که اگر نفت ملی شود و در دست دولت قرار گیرد، استبداد و استعمار در ایران ضعیف خواهند شد و ضمنا تمام درآمد واقعی نفت نصیب خود مردم ایران خواهد شد و با کمک پول آن خواهیم توانست از فقر رهایی یافته و به پیشرفت دست یابیم. با این استدلالها بود که اراده ملی بهتدریج به سمت ملیکردن نفت تمایل یافت. یعنی مردم ایران در این دوره با بحثهایی که در پارلمان و احزاب و مطبوعات شکل گرفت، کمکم به این فکر افتادند که نفت اکسیر همه چیز است؛ هم بسیاری از شرور و آفاتی چون استعمار و استبداد را از ما دور خواهد کرد و هم فقر را دور کرده و هم باعث آزادی، استقلال و پیشرفت ما خواهد شد. بنابراین مردم ایران تمام آرمانها و ایدههای سلبی و ایجابی خودشان را به قطع دست بیگانه و ملیشدن نفت بسته بودند.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان