31 تیر 1391, 0:0
آزادي، انديشه
سیاوش جمادی
آزادی که به لحاظ حقوقی و قانونی تحت عنوان یک حق تعریف میشود به سپهر یا فضای عمومی، از کوچه و خیابان و سالن سخنرانی گرفته تا روزنامه و سایت و وبلاگ و میتینگ و غیره تعلق دارد و با آزاداندیشی کاملا یکی نیست. میگوییم آزادی اندیشه و چه بسا این اصطلاح به معنای آزاد بودن اندیشه –یعنی آن شعله ای که در نیمه قرن نوزدهم به دست نیچه و دیگران برافروخته میشود- تلقی شود یا همان آزادی جانی. آزاد بودن اندیشه محدود به قراردادی که میان مردم و حاکمان بسته میشود، نیست. آزاد بودن اندیشه یعنی آن وهلهای که اندیشه از هر آنچه پیشاپیش چون مرجع اقتداری آن را اداره و فرماندهی و جهت دهی میکند، رها شود. برای مثال فرهنگ، فرادهش، منافع طبقاتی، سنتهای سخت تر و مقاوم، رانهها و انگیزههای نابخود، کینه و تعصب، یا به اصطلاح ساختار، گفتمان و دیگری بزرگ. چه چیزی چون فرمانده پشت سر اندیشه ایستاده و آن را چوپان وار هل میدهد؟ آن چیز دیگر به قدرت حاکمان منحصر نمی شود. برای مثال در جماعتی که دوهزار سال تاریخ مردسالارانه و پدرسالارانه پشت سر دارد، یا جانها نسل اندر نسل با حرمتها، محرمات و جزمیات سنتی خوگرفته و سرشته شدهاند که هیچ جوازی به پرسشگری و تفکر انتقادی نمیدهند آن آزادی اندیشه قراردادی و حقوقی نیز حتی اگر تامین باشد باز هم مقهور آن قدرت نا اندیشیده میشود. آن قدرت جان آزادیخواه را تهدید میکند. رابطهای که میان انسانها و آن قدرت در جانها رسوخ کرده است از نوع رابطه فرمانده و فرمانبر است و در حالت ترس ظهور میکند نه آزادی. ترس سرچشمه اصلی همه خشونت هاست؛ چه از جانب آنکه میترساند و چه از جانب آنکه میترسد. در عصر مدرن به ویژه در نیمه دوم قرن نوزدهم این ترس در غرب فرو ریخت. تفکر در برابر فرهنگ قیام کرد. این طور بگویم که آزادی اندیشه به این مفهوم لفظی رسا نیست، چراکه از این عبارت چنین مستفاد میشود که هر کس حق دارد هرطور که خواست اندیشه کند. در این صورت در دوران انگیزیسیون در نظامهای توتالیتر هیتلر و استالین و در انواع دیکتاتوریهای مدرن و دسپوتها یا استبدادهای قدیم نیز هیچ کس از این حق محروم نبوده است که در دل خود برای خود اندیشه کند یا حتی در پستوی خانه اش اندیشه اش را با صدای بلند به دیوارهای پستو اعلام کند و گاه نیز سر بر دیوار کوبد. این دیوار اقتدار هرچه رخنه ناپذیرتر و هرچه ناشنواتر و هرچه قطور تر باشد اعتراض را بیشتر به شورش کور نزدیک میکند.
شورش نوعی بیان است به صورت انفجار بیاختیار ترس و خشمی که به شدت و در مدتی دراز فروخورده شده است. شورش، جنبش، انقلاب و هر نوع اعتراضی به لحاظ هستی شناختی بیان و اظهار و ابراز به معنای به آشکارگی درآوردن فشار درونیاند. ex=pression در انگلیسی و فرانسه و Aus-druck به آلمانی در اصل یعنی برون افکنی فشار. آزادی اندیشه همان آزادی بیان اندیشه است. این یک حق سیاسی است که در اصل ناظر به رفع موانع است. کسی حق ندارد مانع شود که من عقیده خود، نظر خود و اندیشه خود را بیان کنم. کسی حق ندارد حقوق اساسی دیگر از جمله انتخاب شغل، محل سکونت، مصون بودن جان و مال و خانه و حیثیت را از من سلب کند. یا مراسلات و مکاتبات شخصی و نیز عقاید مرا تفتیش کند یا مرا از تحصیل در رشته دلخواه محروم کند یا در دادرسی و دستگیری خلاف قانون رفتار کند و... به عام ترین مفهوم همه اینها اشکالی از بیان و برون زنشاند. بیان صرف نظر از صورتبندی حقوقی آن مبنای هستی شناختی دارد. هستی انسان گشوده به برون است. فرد انسانی ایزوله، فروبسته در خود و بی ارتباط با جهان ماسوا نیست. این جهان ماسوا ممکن است یک قبیله، چند کلبه و چادر باشد یا تمام کائنات. حتی حیوانات قدری گشوده اند اما غالبا غریزی، یعنی تابع خصوصیات رفتاری نسل اندر نسل. اما انسان آیندهاش را از غارها به آسمان خراشها تغییر داده است. این البته به معنای آن نیست که صرف بیانی بودن وجود ما به معنای تحقق و فعلیت هدف بیان است. اما بیان صرف نظر از نژاد و قوم و ملیت و درجه متمدن بودن سرشت نمای هستی آدمی است؛ آن هم بیان بی پایان. بیان خاص انسان بیانی است که بی آن نه یک خشت تمدن نهاده میشد نه یک سنگ توحش انداخته میشد. کسی که در راه آزادی از جانش میگذرد و کسی که جان آن آزادیخواه را میگیرد هر دو خود را بیان کردهاند. توضیح هستی شناختی بیان همین قدر میرساند که مهار بیان و سرکوب آن همواره ناکام و تمام ناشده میماند. قوانین اساسی فقط انواع بیان آزاد را تعیین و تعریف میکنند. سکوت در برابر بازپرس تا رسیدن وکیل مدافع نوعی بیان است. بیان همچون سکوت، بیان همچون اعلام پیام و عقیده، بیان همچون انتخاب شغل، بیان همچون اعتراض به سرکوب، بیان آنچه قانونی است یا آنچه غیرقانونی است اما یک صنف یا طبقه یا ملت میخواهند قانونی و بالفعل شود. اگر با زورافزار در چنین مواردی بیان افزار سرکوب شود نیروی سرکوب شده محو و نابود نمی شود. به جای بیرون زدن (ex-pression) به درون زده میشود. به قول خودمان به دل زده میشود.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان