دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

سقفی و معشوقی و پسرکی و من | نوشته‌ای بر حوض نقاشی

خواندن این یادداشت تنها به کسانی توصیه می‌شود که یا فیلم "حوض نقاشی" را دیده‌اند و یا پیش از خواندن این یادداشت قصد دیدنش را کرده‌اند…
سقفی و معشوقی و پسرکی و من | نوشته‌ای بر حوض نقاشی
سقفی و معشوقی و پسرکی و من | نوشته‌ای بر حوض نقاشی

[کد مطلب: 1802]


خواندن این یادداشت تنها به کسانی توصیه می‌شود که یا فیلم "حوض نقاشی" را دیده‌اند و یا پیش از خواندن این یادداشت قصد دیدنش را کرده‌اند.
همین. کافی است تا از نردبانی بلند و ترسناک بالا بروی، تلاش کنی تا درست کردن پیتزا را یاد بگیری، موتور گازی کوچکی را به راه بیندازی و دست به هر کار بزرگ و کوچکی بزنی تا اتفاقی بزرگ- بزرگ‌تر از هر اتفاق دیگری در این دنیا- بیفتد و خانوادۀ کوچکت بار دیگر کنار هم زیر یک سقف جمع بشود. رازش همین است؛ باید بسازی و بسازی.

این چکیده حوض نقاشی است. زن و مردی دوست‌داشتنی که انگار جز پسرکشان چیزی ندارند در این دنیا و اصلاً نمی‌توانند هم جز این داشته باشند. زن و مردی که روزی درمی‌یابند این تنها گوهر زندگیشان را دارند از کف می‌دهند و کسی دیگر خیال تصاحبش را در سر می‌پرورد. زن و مرد حوض نقاشی عجیبند و با بقیه آدم‌ها فرق دارند و اما نه آن طور که پسرشان خیال می‌کند؛ آن‌ها دیوانه یا عقب‌مانده ذهنی نیستند (و باید این را باور کنیم که نیستند)، فقط با بقیه انسان‌ها فرق دارند و من یکی که خیلی دلم می‌خواهد مثل آن‌ها این طور با بقیه تفاوت داشته باشم. کودکی‌ام هنوز زنده باشد، دلم از جنس بلور باشد و شب و روزم را با دلبندم بگذرانم. وقتی هم برق خانه‌ام درست در میان فیلمی که دوستش دارم می‌رود، شمعی روشن کنم و ترانه‌ای شیرین و قدیمی را سر کنم و همراهیِ عزیزترین‌هایم را ببینم. بگذارید تفاوت از این جنس باشد.
جالب است که در تمام طول فیلم این تنها پسرشان است که این پدر و مادر جوان و دوست-داشتنی را عقب‌مانده می‌داند و این البته شاید چندان هم با واقعیت دنیای امروز و آدم‌های بی-رحم نخواند. خیلی چیزهای دیگر فیلم هم با واقعیت نمی‌خواند. نمونه‌اش‌‌ همان خانم ناظم (با بازی نسبتاً خوب فرشته صدر عرفایی) و خانواده‌اش است. یا مثلاً پیرمرد صاحب بقالی که رضا (پدر عاشق قصه) را مثل یک آدم عادی پذیرفته. یا شاید همین سالم بودن (یا بهتر بگوییم عادی بودن) فرزند این دو آدم غیرعادی. رفتارهای این زن و شوهر با دنیای اطراف و به ویژه پسرشان را هم نبایداز یاد برد که شبیه رفتارهای هیچ خانواده‌ای با فرزندشان نیست. اما این‌ها چه اهمیتی دارد؟ چه کسی گفته که هنر باید آئینه‌ای از واقعیت باشد؟ به قول ویرجینیا وولف: «داستان بازتابی از دنیای واقعی نیست؛ از آن لعنتی‌‌ همان یک نسخه کافی است!» و چه راست می‌گوید وولف.
حوض نقاشی که نامی زیبا و برازنده دارد، کار منتقد را برای نقدش بی‌‌‌نهایت مشکل می‌کند. از طرفی ایرادهای داستانی و فنی‌اش آزارت می‌دهد (کمی دقت کنید در پایان ناقصش یا شوهر خانم ناظم که شخصیتی معلق دارد و اصلاً وجودش در فیلم را درک نمی‌کنی و بازی بازیگرش آزارت می‌دهد و یا ناکوک بودن ضرباهنگ فیلم در اواخر فیلم و حرف‌های بی‌ربط و گاهی افاضاتی مثل گفت‌وگوی کوتاه رضا و مرد صاحب بقالی درباره تحریم...) و از طرفی اما طوری وجودت را شیفته این زن و شوهر استثنایی (به معنای واقعی کلمه) می‌کند که بی‌آنکه بخواهی چشمانت را بر این نواقص می‌بندد. از‌‌ همان اولین دقایقی که رضا و مریم را می‌بینی عاشقشان می‌شوی.‌‌ همان اولین صحنه که سفره لذت‌بخش و دوست‌داشتنی صبحانه پهن است، مریم با دقتی بی‌‌‌نهایت چاشت پسرش را مهیا می‌کند و رضا هم با خنده‌ای از اعماق دلش با عشقی بسیار پسرک را به طرزی شیرین از خواب بیدار می‌کند. یا نگاه‌های عاشقانه و اما کودکانه رضا و مریم در سر کار که بی‌پروایند و گویی دنیایی جدا از بی‌شمار آدم‌های دور و برشان دارند. عاشقت می‌کنند این زن و شوهر. و وقتی هم که عاشق شدی چشمت را می‌بندی بر هر کجی و نقص و احیاناً بدخلقی معشوقت.
حوض نقاشی شاید بیش از آنکه داستان زن و شوهری استثنایی در رویارویی با فرزندشان باشد، داستان خود آن دوست، به تنهایی و با هم. داستان تازه کردن عشق پاک و نابشان. بازشناختن همدیگر. بیشتر کردن فداکاری‌هایشان. بالا رفتن از نردبانی بلند که پیش کبوتر‌ها می‌رود (نردبانی که معشوقت حتی فکرش را هم نمی‌کند که روزی حتی جرأت بالا رفتن از آن را به خودت بدهی). تن دادن به هر کاری (هر کار پست و دونی) برای به هم چسباندن دوباره تکه‌های کوچک خانواده کوچکت (کاری که از خیلی‌ها برنمی‌آید، نمونه‌اش شوهر خانم ناظم). به کار گرفتن تلاشی جان‌فرسا برای یاد گرفتن درست کردن پیتزا برای پسرک کوچک بی‌وفایت. حوض نقاشی حکایت نو کردن عاشقیّتی کودکانه و پاک است که شاید قرن‌هاست به قصه‌ها پیوسته و دیگر باورکردنی نیست.
اما در این میان مهم‌ترین نکته این است که عوامل فیلم و یا بهتر است بگوییم عوامل تعیین کنندۀ فیلم صداقتی را با اثر خود به نمایش می‌گذارند که از‌‌ همان اولین سکانس‌ها لذت‌بخش است. بعضی وقت‌ها شیرینی امیدبخش کم‌یابی به کام بیننده می‌نشانند و گاهی اوقات هم تلخی و غمی بزرگ بر دلش. وقتی رضا با شمعی در دست در دل شب ترانه‌ای قدیمی و شاد می‌خواند و همه جا حتی در فضای سرد و بی‌روح کارخانه زیر لب شعری سرخوشانه زمزمه می‌کند، احساس می‌کنی شاید زندگی شیرین‌تر و ساده‌تر از آنی باشد که تا به حال خیالش را می‌کردی. همین که سقفی باشد و معشوقی و پسرکی شاد و شاید لقمه نانی بس است. شاد باشی به نان‌قندی‌های خواهری که هفته‌ای یک بار سری می‌زند و نقشه بکشی برای شادی انداختن به دل پسرکت. خدا را شکر کنی برای کتلتی که هر شب‌‌ همان کتلت دیشب است و فقط شکلش عوض می‌شود و با تمام وجود خوشمزه‌تر از هر شب دیگری حسش کنی. ادایی هم نباشد. غم کاذبی برآمده از طمع یا سیریِ بیش از اندازه نباشد.


رضا آن شب البته دیگر ترانه و شعر و آواز را گذاشت کنار.‌‌ همان شب که سیلی دردناکی زد به پسرکش (دردناک برای خود رضا) و با چشمانی اشک‌بار به پشت‌بام پناه برد. سیلی دردناکی که تا همیشه بر این باور ماند که درست‌ترین کار تمام عمرش بوده است و اما از همه تلخ‌تر. دیگر ترانه با لبانش قهر کرد از آن دم. قهر کرد تا آن شب که با مریم امیدی از ناکجایی به دلشان زد که پسرکشان خواهد آمد، حتی اگر پیتزایی که با عشق فراوان می‌-خواستند بپزند سوخته باشد.
فیلم اجرای نسبتاً خوبی هم دارد (آن چند عیب و ایراد کوچک را هم فراموش کنید). بازی "شهاب حسینی "عالی است و خیلی خوب از افتادن به افراط و تفریط در نشان دادن آدمی استثنایی گریخته است. "نگار جواهریان" هم با اینکه بدجوری بازی‌اش در این فیلم آدم را به یاد زهراسادات طلا و مس می‌اندازد، اما به هر حال خوب از پس نقشش برآمده است. کارگردانی اثر هم راضی‌کننده به نظر می‌رسد. ادایی در کار نیست و به جز حرکت کلیشه‌ای دوربین در پایان فیلم که از حیاط دنج خانه رضا و مریم و سهیل بالا می‌آید و نمایی کلی از تمام شهر نشان می‌دهد، خودنمایی و یا شعاری از کارگردان نمی‌بینیم.
حوض نقاشی را باید دید، چند بار باید دید و اما پیش از آن باید عینک نقد و عیب‌جویی را از چشم برداشت.

منبع:فیلم نوشتار

مقاله

نویسنده علی شیعه علی

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

هویت زنانه در تندباد تاریخ

هویت زنانه در تندباد تاریخ

✍️ سعید احمدی
سگ کی؟

سگ کی؟

✍️ سعید احمدی 
کارهای کثیف

کارهای کثیف

✍️ سعید احمدی 
الهیات جنگ...

الهیات جنگ...

یادداشت

پر بازدیدترین ها

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʆ) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (6) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
No image

قالَ رَسُولُ اللّهِ (صلّى اللّه علیه و آله):«اِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ علیه السّلام حَرارَةً فى قُلُوبِ الْمُؤمنینَ لا تَبْرُدُ اَبَداً.»

پیامبر اکرم (صلّى اللّه علیه و آله) فرمود: «براى شهادت حسین علیه السلام ، حرارت و گرمایى در دلهاى مؤمنان است که هرگز سرد و خاموش نمی‌شود.» (جامع احادیث الشیعه ، ج 12، ص 556)
No image

امام حسین (ع): «الناسُ عبیدُ الدنیا و الدین لعق علی السنتهم یحوطونه مادرَّت معایشُهم فاذا مُحَّصوا بالبلاء قَلَّ الدَیّانون»

«مردم بندۀ دنیایند و دین بر زبانشان می‌چرخد و تا وقتی زندگی‌هاشان بر محور دین بگردد، در پی آنند، امّا وقتی به وسیلۀ «بلا» آزموده شوند، دینداران اندک می‌شوند.»
Powered by TayaCMS