كلمات كليدي : آنارشيسم؛ ايده اي مبتني بر خيال
نویسنده :محمد امین نعمتی
نگاهی به مکتب آنارشیسم و نفی حکومت و اقتدار مرکزی
اشاره: آنارشیسم جنبش و جریانی است که پیدایش آن به اواخر قرن هجدهم و به دنبال انقلاب فرانسه بر میگردد، ولی ریشههای لغت و اندیشههای آن به دوران باستان و کلاسیک و نظریات رواقی گری در اندیشههای غرب یا تائوئیسم در اندیشه شرق بر میگردد. واژه آنارشیسم در اصل ترکیبی از واژههای an-archos است، archos به معنای تمرکز، سر و رئیس است و با آوردن an در اصل واژه بار منفی و سلبی به خود گرفته است. منظور از سر و رئیس در این واژه حکومت و تمرکز قدرت میباشد، با این معنا آنارشیسم، نوعی اعتقاد به بیحکومتی و دولت و مخالفت با اقتدار و تحکم سیاسی در جامعه است.
البته آنارشیستها حکومت را مجری نظم و اداره امور جامعه نمیدانند و اعتقاد دارند که بدون حکومت نیز میتوان در جامعه امنیت و نظم را ایجاد نمود، به این ترتیب میتوان نتیجه گرفت آنارشیسم با government که معادل «سازمان اداره کننده» است مخالفتی ندارد، بلکه با state که نوعی تحکم و اجبار نهفته را دارد، ناسازگار است.
آنارشیسم بر خلاف دیگر مکاتب که پژوهشگران و دانشگاهیان طرفدار آن هستند و در نوشتهها و آثار اندیشه ورزان و نظریه پردازان مورد بحث و نقد قرار میگیرد، بیشتر مورد توجه مردم عامی، غیر دانشگاهیان و نویسندگان داستانی است به نحوی که بسیاری از کتابهای داستانی نویسندگان اروپایی چون داستایوفسکی در کتاب تسخیر شدگان، زولادر کتاب شهر آفتاب و کنراد در کتابی به نام «از چشم غربی» را به خود اختصاص داده است، از این رو این داستانها تصویر مورد نظر را در اذهان مردم ایجاد نموده اند، به طور کلی آموزههای آنارشیسم در دیدگاه عامه مردم مترادف با هرج و مرج طلبی است.
از مهمترین داعیان جنبش آنارشیسم میتوان وودکاک را نام برد که در نوشتهها و آثار خود همواره آموزهها و دیدگاه آنارشیستی را تبلیغ و ترویج نموده است، تعریفی که وی از آنارشیست بیان میکند چنین است: «هر کس اقتدار را انکار کند و با آن به ستیز برخیزد، آنارشیست است.» ولی اولین کسی که خود را آنارشیست نامید پرودن فرانسوی بود که در دو اثر خود با نام «مالکیت» و «فلسفه فقر» دیدگاه و نظریات خود را بیان کرده است.
باید در نظر داشته باشیم که تفاسیر آنارشیستی از ضرورت حکومت، یکی یا ترکیبی از عوامل جهل، آز و زور است. به این معنا که منشا حکومتها یکی یا آمیزهای از عوامل یاد شده است که در این میان نقش زور اهمیت خاصی دارد. از دید آنها انسانها در طول تاریخ از روی ناآگاهی و تصور اشتباهی که از حکومت به عنوان مجریان صلح و نظم در جامعه داشتند، تن به پیروی از حکومت دادهاند و پس از آن هم نتوانسته اند جز لحظاتی کوتاه و در میان جمعیت هایی معدود از جریان این نهاد به ظاهر ضروری رهایی یابند.
جامعه مطلوب آنارشیستی، پیش از هر چیز جامعه ای خالی از تحکم، زور و اجبار است. در چنین جامعه ای اختلافها به طور عمده بر اساس کدخدا منشی حل و فصل میشود و در مواقع کاملاً اضطراری نیروی داوطلب مردمی با به کارگیری حداقل زور به مقابله با شرارت با تجاوز میپردازد. نفی هر گونه سلطه در جامعه آرمانی آنارشیستی به حدی است که برخی مخالف سازوکاری مانند رای گیری هستند. البته رای گیری به مفهوم حاکمیت اکثریتی بر اقلیتی از جامعه مورد انتقاد آنارشیست هاست.
گرچه آنارشیسم مخالف سرسخت هر گونه حکومتی است، این مخالفت فقط به حکومت محدود نمی شود. آنارشیسم با دیگر نهادهایی هم که بتوانند مانند حکومت بر انسانها سیطره پیدا کنند مخالفت میورزد، از جمله مهم ترین این نهادها کلیساست که به عنوان سازمانی متمرکز دارای نیرو و حاکمیت اجباری بر مردم باشد و آموزهها و اعتقادات خود را به صورت مذهب بر چهره جامعه تحمیل کند.
از دید این جنبش، دستیابی به جامعهای بدون حکومت و قدرت مرکزی به دو شیوه صورت میگیرد: برخوردهای براندازانه و خشونت بار که بیشترین توجه آنارشیستها را به خود جلب کرده است و روش مسالمت آمیز و مبتنی بر گفتگو، تبلیغ و ترغیب.علاوه بر مسائل سیاسی و حکومتی آنارشیسم نظریاتی نیز در باب برخی مسائل مرتبط با اجتماع و انسان دارد. در جامعه آنارشیستی، کار مایه شادی و خوشبختی جامعه محسوب میشود و باید انتخاب کار متناسب با علاقه و استعداد افراد باشد و هر کسی در جامعه متناسب با مهارت و انگیزههایی که دارد شغل مورد نظر خود را انتخاب کند و نباید کار وسیله ای برای تحکم بر انسان و آمال او باشد بلکه ابزاری برای خرسندی و رضایت فرد در اجتماع باشد.
جنبش آنارشیستی در قرن حاضر، بیشتر در جنبشهای مدافع صلح یا طرفداران حفظ محیط زیست یا سیاستهای سبز جلوه گر شده است. البته منظور این نیست که تمامی مبانی و اصول آنارشیستی در این جنبشها دیده میشود بلکه برخی از نظریات و دیدگاههای خود را از آنارشیسم الهام گرفتهاند.
شاید بتوان مهم ترین خیز علنی آنارشیسم در دهههای اخیر را در جنبش ماه می1968 پاریس دانست.
آنارشیسم در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم جهت اعمال اهداف خود، موفقیتهای چندانی نداشته است. با این حال بیشترین اوج آنارشیسم را در اسپانیا توسط گروههای جمهوریخواه، طی جنگهای داخلی این کشور در سالهای 1936 الی 1939 میتوان دید که علی رغم تلاشها و مبارزات مستمر با شکست نیروهای جمهوریخواه، در حقیقت آخرین و در عین حال گسترده ترین حرکت آنارشیستی در نیمه اول قرن بیستم پایان یافت. از این رو سال 1939 از دید بسیاری از نویسندگان و نظریه پردازان به عنوان سال شکست عمومی آنارشیسم محسوب میشود. پیش از آن وجود حکومتهای توتالیتر در آلمان، ایتالیا و بخشی از کشورهای اروپای شرقی و همچنین مارکسیسم در روسیه شوروی منجر به سرکوبی و انزوای آنارشیستها شده بود. در آمریکا نیز، با وجود برخی از تحرکات آنارشیستی، سرانجام، محاکمه و اعدام دو مهاجر ایتالیایی به اتهام ثابت نشده سرقت مسلحانه، خبر از پایانی شوم برای آنارشیستها در این سرزمین میداد.با توجه به تمامی جوانب باید اذعان داشت که در واقع آموزهها و نظریات آنارشیستی فاقد مبانی و شالوده نظری علمی و واقع گرایانه است و نمیتوان برای آن چارچوب و بنیان عینی و منطقی را بیان نمود، به نحوی که بسیاری از نظریات آن امکان تحقق خارجی در جوامع را ندارد و هرگز جامعهای مدرن و انسان مدار را با اصول و آرمانهای آنارشیستی نمیتوان تصور نمود. همین امر سبب شده که به آنارشیسم به شکل خیال و تصور نگریسته شود که امکان تحقق و عینیت را نداشته و بر نفی استوار است.
علاوه بر آن آنارشیسم به علت مخالفت با اقتدار و تمرکز که بیشترین جلوه خود را در شکل نهاد «حکومت» عرضه میکند، برای عامه انسانها دور از واقعیت است. این مکتب با همه انتقاداتی که به نهاد حکومت روا داشته و جامعه ایده آل را بدون آن تصور مینماید، هیچ راه حل و نظریه ای برای برقراری نظم و امنیت و اجرای قوانین در اجتماع را بیان نداشته این در حالی است که حکومت امری مسلم و عینی است که در تمامی سرزمینها و دورانها دیده شده است و در نهایت، زندگی و جامعه بدون حکومت امری غیر ممکن میباشد، به این اعتبار، شعار آنارشیسم فقط دعوت به یک آرمان شهر یا ناکجا آباد نیست بلکه معادل ناواقع گرایی و تخیلاتی است که امکان وقوع ندارد.
در حالی که یکی از آموزههای آنارشیسم، مبارزه با تمرکز قدرت و زور در جامعه است و از آن جهت با وجود حکومت در جامعه مخالفت میکردند که با نوعی اجبار و زور ناخواسته همراه است، آنارشیستها خود بر خلاف نظریات و دیدگاه خود عمل میکردند، چرا که بسیاری از جریانهای آنارشیستی در قرن نوزدهم، سعی میکرده اند با اعمال زور و ایجاد رعب نهاد حکومت را واژگون سازند و به این ترتیب زور را با زور نابود کنند. در واقع آنارشیستها برای عملی ساختن نظریات خود در جامعه و ترویج آن در میان افراد، به اقدامات و عملیاتی مخالف آموزهها و اصول دیدگاهی خود متوسل شدند.
آنارشیستها هر گونه اقدام جنایت یا شرارت آمیز را برای نیل به اهداف خود موجه دانسته و تشکیل گروهکهایی را برای دفع خطراتی که سازمان و مقاصد آن را تهدید میکند مشروع میدانند، با این تفاوت که این گروهها به یک نهاد دائمی همچون پلیس یا نیروی نظامی تبدیل نشود. به این ترتیب آنارشیسم نوعی نیروی داوطلبانه و غیردائم مردمی برای امور دفاعی در داخل و خارج را میپذیرد، در حالی که آنارشیسم مخالف تحکم و اجبار اعمال قدرت در جامعه است. علاوه بر آن آنارشیسم وجود برخی دیگر از سازمانهای عهده دار خدمات اجتماعی - اقتصادی یا سیاسی را به شرط تبدیل نشدن به نهادهای حکومتی و تحکم کننده میپذیرد، ولی باید یادآور شد که اصول و قوانین این سازمانها بدون وجود حکومتی مقتدر و داشتن نظامی سازمان یافته هرگز نمی تواند ضمانت اجرایی داشته باشد، به این ترتیب مشاهده میشود که بسیاری از مبانی نظری و آموزههای آنارشیستی متناقض و مخالف واقعیتهای اجتماع است.