كارگزاران، بازخواست كارگزاران، توصيه هاي رسول خدا(ص)،
دكتر محسن باقرالموسوي (ترجمه مهرداد آزاد)
با گسترش مرزهای دولت اسلامی و فراگیر شدن آن در تمام جزیرةالعرب و افزایش تعداد مسلمانان، وظایف مربوط به رهبری نیز افزایش مییافت و همین امر ایجاب میکرد کارگزاران و فرماندارانی تعیین شوند که به نمایندگی از دولت مرکزی به ایفای وظایف رهبر در آن مناطق از قبیل امامت جماعت مسلمین، جمع آوری زکات و آموزش مبانی دینی به مردم بپردازند.
پیامبر اکرم(ص) کارگزاران را از میان صحابهی خود که حائز ویژگیهای پسندیده و شایستگیها و لیاقتهای این مسئولیت بودند برمیگزید. ایشان پس از فتح مکه "عتاب بن اسید" را به عنوان فرماندار این شهر انتخاب کرد. عتاب جوانی بیستوچندساله بود که روز فتح مکه مسلمان شد و همان روز هم به عنوان فرماندار آن شهر انتخاب گردید تا ترس و وحشت و نگرانی مردم مکه برطرف شود. آنان علی رغم فرمان عفو پیامبر باز نمیدانستند که رسول خدا(ص) با آنان چه خواهد کرد، اما با انتصاب عتاب که از خانوادههای بانفوذ مکه بود هراس و وحشت از دلهای اهل مکه رخت بر بست. همگان نسبت به آیندهی خویش امیدوار شدند و دانستند که در سایهی اسلام، با آنان خوش رفتاری خواهد شد و لذا همگی به اسلام وارد شدند. از سوی دیگر، اوضاع مکه به گونهای بود که نیاز به حاکمی داشت که با مفسدان با شدت و قاطعیت و با مؤمنان با نرمی و مهربانی برخورد کند و این ویژگی در عتاب وجود داشت.[1]
عتاب، مردی زاهدمنش بود و در دلش هیچ علاقهای به دنیا نبود. رسول خدا (ص) برای او همچون دیگر کارگزارانش حقوقی معادل روزانه یک درهم مقرر کرد. عتاب روزی در ضمن سخنرانی به مردم به این نکته اشاره کرد و گفت:
«خداوند گرسنه کند هر آنکس را که با یک درهم باز هم گرسنه است. رسول خدا(ص) هر روز یک درهم به من میدهد و من دیگر به هیچ کس احتیاج ندارم».
بنای رسول خدا(ص) بر این بود که به کارگزاران خود تاحد رفع نیازشان، حقوق بدهد تا به اموال مردم دست درازی نکنند به طوری که به برخی از آنها حقوق روزانه میداد و به برخی دیگر مقداری مواد غذایی که مورد نیازشان بود. آن حضرت برای "قیس بن مالک" کارگزارش در همدان(قبیله ای در جنوب عربستان) دویست صاع از ذرت نسار و دویست صاع از مویز حیوان(شهری در یمن) تعیین کرد و آن را به صورت مادامالعمر برای قیس و فرزندانش معین کرد.
آن حضرت غالباً فرمانداران را از مردم بومی همان منطقه انتخاب میکرد، دلیل آن هم به خاطر عوامل روحی و روانی مربوط به احساسات مردم آن منطقه بود؛ زیرا
اولا: اگر مردم میدیدند که فرماندارشان از میان خودشان است همکاری و قانون پذیری بیشتری از خود نشان میدادند.
ثانیا: حسن دیگر بومی بودن فرماندار این بود که او را در انجام وظایف محوله به بهترین وجه، کمک میکرد، زیرا او به مردم منطقه و نحوهی برخورد مناسب با آنان آشناتر بود.
از جمله کارگزاران بومی رسول خدا(ص)، قیس بن مالک است، او از همدان به مکه آمد و مسلمان شد. روز بعد هم به نزد پیامبر(ص) آمد و اعلام کرد مردم قبیلهاش همه مسلمان شدهاند. پیامبر هم به مردم قبیلهی او و هم پیمانانشان نامهای نوشت که به سخنان قیس گوش فرا دهند و از وی فرمان برند. آنان تا زمانی که نماز نمیگذارند و زکات میدهند در پناه خدا و پیامبر وی خواهند بود.
رسول خدا(ص) در نامهای به خود قیس نیز چنین آورده است:
«بار خدایا! به نام تو، از محمد پیام آور خدا به قیس بن مالک، درود برتو، من تو را به نمایندگی از سوی خویش بر همه قومت، قبایل غرب و احمور و همپیمانان ایشان برگماشتم».[2]
همچنین رسول خدا(ص)، منطقهی یمن را به چند نقطه تقسیم کرد و برای هر نقطه، یک نفر از مردم همان منطقه، یعنی از فرزندان یا نوادگان لوذان، حاکم اصلی یمن در پیش از اسلام را برگزید که از جملهی آنان "عمرو بن خرم بن زید بن لوزان"، "شهر بن بادام" و فرزندش "عامر بن شهر" بودند.
آن حضرت "عدی بن حاتم" را کارگزار منطقهی خود یعنی طی، و "فروه بن مسک المرادی" را کارگزار منطقهی مراد کرد.
در این اقدام پیامبر(ص)، درایتی سیاسی نهفته بود؛ چرا که این انتصابهای محلی، آرامش روانی مردم و جذب افراد غیر مسلمان را در پی داشت.
رسول خدا(ص) با این روش، احترام خود را نسبت به احساسات قبائل و تأکید بر حمایت از حقوق آنان در انتخاب فردی شایسته از میان خودشان را به منصهی ظهور رساند.
آن حضرت(ص)، با وجود انتخاب کارگزاران مناسب و شایسته، از هر فرصتی برای ارائهی نصایح به آنان و یادآوری وظایف سنگینشان بهره میجست.
در نامهی انتصاب عمرو بن خرم، این عبارات ارشادی دیده میشود:
«این نوشته، حجت و راهنمایی است از سوی خدا و پیامبر وی. ای مومنان! پیمان های خود را به انجام برسانید. این فرمان محمد، پیامبر و فرستاده خداست».
به عمرو بن خرم هنگامی که او را به یمن فرستاد، فرمان داد:
- در همه کارهای خود از نافرمانی خدا بپرهیزد؛ «چون خدا با پرهیزکاران و نیکوکاران است».
- بر طبق فرمان خدا، راه حق را در پیش گیرد و به مردم مژدهی نیکی دهد و آنان را به انجام دادن کار نیک فرمان دهد، به مردم قرآن بیاموزد و آنان را با مفاهیم آیات قرآنی آشنا سازد و مردم بیطهارت را از دست زدن به آن باز دارد.
- مردم را به سود و زیانشان آگاه سازد.
- در کارهای درست با مردم به نرمی رفتار کند و در صورت بروز ظلم از سوی آنان، بر آنان سخت گیرد؛ زیرا خداوند ستمکاری را ناپسند دانسته و مردم را از آن بازداشته و فرموده است: «هان! نفرین و لعنت خدا بر ستمگران باد.»
- مردم را به بهشت و رفتاری که موجب رفتن به بهشت میشود مژده دهد و از آتش و رفتاری که سبب رفتن به دوزخ میشود بیم دهد.
- با مردم به گرمی رفتار کند تا با مبانی دینی خود آگاه شوند، مناسک حج، اعمال مستحب و واجب آن و آنچه را که خدا(در این باره) فرمان داده است، به مردم یاد دهد.[3]
در نامهی حضرت به "معاذ بن جبل" فرماندارش، به هنگام گسیل او به یمن چنین آمده است:
«ای معاذ! کتاب خدا را به آنان بیاموز و اخلاق نیک و پسندیده را به آنها به خوبی آموزش بده. فرمانهای خدا را در میان آنان اجرا کن و در راه اجرای این فرمانها و گرفتن اموال مربوط به خدا، مماشات مکن؛ زیرا این فرمانها و اموال از آن تو نیست. امانت را به آنان چه کم و چه زیاد بازگردان، و مدارا و گذشت را تا جایی که موجب پایمال شدن حق نشود و جاهلان نیز نگویند که حق را رها کردی، پیشهی خود کن.
آداب دوران جاهلیت را بمیران؛ مگر آن آداب و کارهایی را که اسلام وضع و تأیید کرده است.
اسلام را در تمام موارد کوچک و بزرگ آن، آشکار ساز. بیشترین اهتمام تو مربوط به نماز باشد؛ زیرا نماز پس از اقرار به دین، در رأس اسلام قرار دارد. مردم را به خدا و روز آخرت یادآوری کن. موعظه را در پیش بگیر که مؤثرترین ابزار برای تشویق آنان به تلاش و کار مورد پسند خدا است. آن گاه معلمان را در میان آنان پراکنده ساز و خدا را پرستش کن و در راه او از سرزنش هیچ سرزنشگری نهراس.
ای معاذ! تو را به پرهیزکاری نسبت به خدا، راستگویی، وفاداری بر پیمان و دوری از خیانت، نرمی در گفتار، سلام کردن، حفظ حقوق همسایگان، ادای امانت، رعایت حال یتیمان، نیکو انجام دادن کارها، کوتاهی آرزوها، علاقه به آخرت و بیم داشتن از حساب روز بازپسین و ملازمت با ایمان، آگاهی از مفاهیم قرآن، فرو برون خشم و تواضع کردن، توصیه میکنم.
ای معاذ! بپرهیز از اینکه به مسلمانی دشمنام دهی، از گناهکاری پیروی کنی یا نسبت به رهبر عادلی نافرمانی کنی یا شخص راستگو را دروغگو بشماری یا شخص دروغگو را تصدیق نمایی. پروردگارت را در هر کوه و دشت یاد کن و برای هر گناهی که میکنی توبهای پنهانی برای گناه پنهان و توبه ای آشکار برای گناه آشکار آماده کن».
بخشی از توصیههای رسول خدا به کارگزارانش مربوط به خود آنان میشد، بخش دیگر مربوط به وظایف آنها در قبال مردم و بخش دیگر شامل وظایف کلی و عام مربوط به آنان بود.
توصیههای رسول خدا(ص)
بخش اول
بخش اول توصیهها، شامل موارد زیر است:
1- تعمیق رابطهی با خدا و تضرع به درگاه او و اعتراف به خطا که اگر در پنهانی صورت گرفته باشد، اقرار و اعتراف نیز در پنهانی انجام میشود و اگر خطای علنی باشد، لازم است اعتراف و توبه نیز در ملأعام و به طور علنی باشد.
2- آراسته شدن به اخلاق اسلامی همچون: راستگویی، وفای به عهد، ادای امانت، ترک خیانت ورزی، نرم گفتاری، سلام کردن، حفظ حق همسایگی، مهربانی با یتیمان، نیکو انجام دادن کارها، کوتاهی آرزوها، دوست داشتن آخرت، فرو خوردن خشم، تواضع، و دشمنام ندادن که با این ویژگی ها، زمامداران و فرمانداران الگویی شایسته در اخلاق برای دیگران میشوند.
3- التزام به حق و عدم سستی و کوتاهی و خستگی در راه آن و اینکه در راه حق از سرزنش هیچ کس نهراسند.
4- فرمانبرداری از رؤسا و مسئولان عادل؛ در صورتی که رئیس کارگزار اهل گناه باشد و یا او را به کار منکر و خلاف، فرمان دهد، نباید فرمانبرداری کند؛ بلکه تنها باید از آن کسی فرمان برد که او را به عدالت امر میکند.
5- رسول خدا(ص) به فرمانداران خود، روز قیامت، حساب و پاداش، و بهشت و نعمتهایی را یادآوری میکند که برای مؤمنان و کسانی که در میان مردم به عدالت رفتار میکنند، آماده شده است.
بخش دوم
توصیههای پیامبر(ص) شامل وظایف کارگزار نسبت به مردم عبارت است:
1- به حق دعوت کند و در میان مردم مژده حق و نیکی بدهد.
2- به مردم قرآن بیاموزد و آنان را نسبت به احکام دینی و چگونگی انجام عبادات آگاه سازد.
3- نیکان مردم را به خود نزدیک سازد و افراد بد و ناسالم را از خود دور کند و هرکس را در جامعه در جایگاهی که شایستهی او است، قرار دهد.
4- اجرای احکام خدا در میان مردم؛
5- رسیدگی به حال یتیمان و نیک رفتاری با همگان؛
6- آگاه کردن مردم با حقوق و وظایف خودشان؛
7- ترویج و گسترش اخلاق نیکو و پسندیده در میان مردم؛
بخش سوم
بخش دیگر این توصیهها مربوط به وظایف کلی و عمومی است که کارگزار مکلف به انجام آنهاست.
1- احیای سنتهای خداوند و میراندن سنتهای جاهلی؛
2- اعتراف به خطا در انظار عمومی درصورت ارتکاب علنی آن؛
3- داشتن زیرکی و تیزهوشی و فراست؛ به طوری که دروغگو را باور نکند و راستگویان را تکذیب ننماید.
بازخواست کارگزاران
رسول خدا(ص) پس از تعیین کارگزار، او را به طور دقیق تحت نظر قرار میداد تا مبادا از راه درست منحرف شود و اگر لغزشی هرچند کوچک مرتکب میشد او را برکنار میکرد؛ چنانکه درمورد "علاء بن حضرمی" چنین اتفاق افتاد. وقتی قبیله عبدالقیس با اعزام هیئتی به نزد رسول خدا(ص) از او شکایت کردند و خواستار عزل وی شدند، حضرت بلافاصله "أبان بن قیس" را جانشین علاء کرد. ابان از بزرگان و سران قریش بود و در جریان جنگ خیبر اسلام آورد و در همان جنگ شرکت کرد. ماجرای اسلام آوردن او شنیدنی است:
وی درگذشته به کار تجارت میان مکه و شام مشغول بود. در یکی از سفرها با راهبی مسیحی به نام "یکاد" دیدار کرد. راهب در مورد خصوصیات پیامبر آخر الزمان برای او سخن گفت. ابان وقتی به مکه بازگشت این خصوصیات را در پیامبر(ص) یافت، از این رو مردم قبیلهی خود را جمع کرد و ماجرا را برایشان تعریف کرد. آنگاه به مدینه رفت و در آنجا اسلام آورد. پیامبر(ص) پیش از آنکه او را جانشین علاءبن حضرمی در بحرین کند وی را در رأس سریهای به منطقهی نجد اعزام کرد.
باتوجه به آنچه گذشت، میتوان گفت که پیامبر(ص)، کارگزاران خود را از میان افراد باسابقه و باتجربه انتخاب میکرد.
پیامبر(ص)، مردی از «قبیلهی ازد» را مأمور جمعآوری زکات کرد و پس از بازگشت او، به محاسبه اموال جمع آوری شده پرداخت. مرد ازدی گفت: این مقدار از آن شماست و این هم مال من است که به من هدیه شده است. پیامبر(ص) از سخن او ناراحت شد و به اصحاب فرمود:
«این مرد چرا این گونه میگوید؟ ما او را به کار جمع آوری زکات که از جانب خدا به عهدهی ما گذاشته شده، گماشتیم و وقتی بازگشت میگوید این مقدار به من هدیه شده است. اگر او در خانهی پدر و مادرش مینشست، آیا درآن صورت هم مالی به او هدیه میشد؟».[4]
این سخنان هشدار و درسی برای کارگزاران دیگر بود.
البته تاریخ، نمونههای مخالف حکایت بالا را نیز در حافظهی خود دارد. به طور مثال رسول خدا(ص) "عبدالله بن رواحه" را مسئول جمع آوری مالیات از ساکنان یهودی قلعهی خیبر کرد. یهودیان کوشیدند مقداری از طلاجات زنانشان را به شخص "عبدالله به عنوان" رشوه بدهند تا او مراعات حال آنان را بکند؛ اما وی از این درخواست آنان برآشفت و به آنها گفت: ای یهودیان! با اینکه شما از نظر من دشمنترین مخلوقات خدا هستید، اما این مسئله مرا برآن نمیدارد که در حق شما ظلمی روا دارم، و درمورد پیشنهاد رشوهی شما هم بدانید که آن مال، مال حرام و نامشروع است و ما آن را نمیخوریم.
یهودیان از این سخن عبدالله خوششان آمد و به عظمت اسلام که چنین الگوهایی را ساخته است اقرار و اذعان کردند و گفتند:
«به وسیلهی اینها خداوند آسمان و زمین را برافراشته است».
رسول خدا(ص) تنها درصورتی شخصی را برای مسئولیت کارگزاری دولت اسلامی بر میگزید که از صلاحیت او اطمینان حاصل کند و دارای تجربه و پختگی لازم بوده باشد.
مروری گذرا در زندگی علاء بن حضرمی نشان میدهد که او از عناصر توانمند در دستگاه اداری پیامبر بود. وی از قدرت اقناع و تأثیرگذاری بالا که از ویژگی های مهم یک کارگزار است برخوردار بود. زمانی که رسول خدا(ص) او را به بحرین فرستاد "مندربن ساوی" - کارگزار حکومت ایران- حکمران آنجا بود. علاء با درایت سیاسی خود توانست او را به مصالحه برسر قدرت متقاعد سازد و این مصالحه را در جهت گسترش دین اسلام در آن سرزمین به کار گیرد؛ اما علی رغم این شایستگی و توانمندی، پیامبر او را به محض دریافت شکایتهایی ازمردم آن منطقه از مسئولیت برکنار کرد، زیرا کارگزار هر چند هم که خوب باشد نخواهد توانست در فضای بدبینی و بیاعتمادی، اعمال حاکمیت کند.
رسول خدا(ص) در مسئلهی بازخواست فرمانداران خود، حتی به مسائل کوچک و پیش پا افتاده نیز توجه میکرد.
یکبار گروهی از مردم یمن نزد پیامبر آمدند و از طولانی بودن نمازهای کارگزار حضرت در آن منطقه یعنی معاذ بن جبل شکایت کردند. رسول خدا(ص) معاذ را مورد انتقاد قرار داد و فرمود:
«کسی که نمازجماعت برپا میکند باید نمازش را سبک و سریع انجام دهد».